وقتی که مامی یاد عروسیش میوفته

1403/03/20

بالاخر با مامی اوکی شدم و جفتمون فهمیدیم که زندگی دو نفره زیباییش به لذت بردن از همدیگست
یهو اومد تو اتاقم و نشست کنار تختم و شروع کردیم به صحبت کردن منم محو سینه های نازش بودم
از دوران عروسیش گفت و کلی باهم ذوق کردیم
منم که محو خط ناز سینش بودم اونجام شروع کرد به بلند شدن و مامی فهمید و اجازه داد که عکس بگیرم
گفت من نمیدونم میخوای چیکار کنی اما بهت اجازه میدم عکس بگیری شاید بتونی خوب کنی حالتو
که بعدش رفت از اتاق بیرون و گفت که خوش بگذره بهت
از اتاق اومدم بیرون بعد اینکه خودمو خالی کردم منو بغلم کرد و قربون صدقم رفت
این روزها حس میکنم زندگی خیلی قشنگ تر شده واسه دوتامون

10 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2024-06-09 21:52:38 +0330 +0330

حمایت نمیکنید تا از روزمرگی های منو مامی بذارم واستون

1 ❤️

2024-06-10 01:23:41 +0330 +0330

Up

1 ❤️

2024-06-16 23:43:19 +0330 +0330

☹️

1 ❤️

2024-06-16 23:49:02 +0330 +0330

محشر و عالی

0 ❤️







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «