کسي پيش از تو،خود را در دلم،بی جنگ،جا کرده ...!

1400/08/29


غمي نو مرز‌هاي شادي‌ام را جابه جا کرده
ببين ! اين عشق تاريخي چه با جغرافيا کرده !

هنوز از فتح تهران برنگشته دستخط آمد:
کسي در بختياري آتشي تازه به پا کرده !

براي ايل بانويي شبيه من همين بس که
يکي از جارچي‌هايم عليه‌ام کودتا کرده !

تفنگ دسته‌نقره‌ م !، داد و بيداد، اسب سُرخم کو؟!
مرا حتي رفيق روز تنگم هم رها کرده !

صدا از خيمه‌ي سرکرده‌ي ياغي تباران است
اگر احياناً اين شب ها کسي تيري هوا کرده !

دلم از جنگ هاي دائمي با تو چه صلحي ديد؟!
همان بهتر که دل، راه مرا از تو جدا کرده !

قشونت را بکش از سمت سرحدّات من بيرون
کسي پيش از تو خود را در دلم، بي جنگ، جا کرده !

قطارم خالي است و ماديانم مي‌چرد در دشت
چه آرامم! خدا را شکر ! دنيا رو به ما کرده …!

کبری_موسوی_قهفرخی
🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁

برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2021-11-21 22:10:28 +0330 +0330

↩ Fantax
تـــا دل نشود عاشق
دیـــوانــــه نمی گردد

تــــا نگذرد از تن جان
جانــانـــــه نمی گردد

گریان نشود چشمی
تـــــا آنکه نـسوزد دل

بیــــهوده بگرد شمـع
پـــــــــروانه نمی گرد…

1 ❤️

2021-11-22 01:58:42 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
این شعر رو سالها پیش با خوانش استاد شهرام ناظری شنیدم. امشب که اون شعر رو خوندم، دیدم خیلی شبیه به این شعریه که براتون فرستادم.
راستش دیدم که شاعرش رو محمّدسلمانی نوشتن ولی چون مطمئن نبودم، ننوشتم.
فکر هم نکنم برای ایشون باشه، چون معاصرن ولی زبان شعر، خیلی قدیمیه.

  • نه‌بابا! خواهش می‌کنم. کیه گرفتاری نداشته باشه؟
  • حق‌ّ دخیل بودن در شعرهای من
    با کسب اکثریّت آرا به تو رسید!

    جعفرعسکری
1 ❤️

2021-11-22 04:08:51 +0330 +0330

↩ لاکغلطگیر
چیزی بگو
حرفی بزن از فردا…
اما نه آنقدر تلخ که دلم بلرزد…
و نه آنچنان زیبا که باورم نشود…

معین_دهاز

1 ❤️

2021-11-22 04:09:56 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
خیلی دلت پره

1 ❤️

2021-11-22 04:25:44 +0330 +0330
0 ❤️

2021-11-22 04:32:56 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
نمیدونم من اینجور حس کردم

1 ❤️

2021-11-22 10:23:27 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
چون عهده نمی‌شود کسی فردا را
حالی خوش دار این دل پر سودا را
می نوش به ماهتاب ای ماه که ماه
بسیار بتابد و نیابد ما را
خیام

1 ❤️

2021-11-22 13:53:03 +0330 +0330

↩ وحیدلاهیجی
اثری نماند باقی
زمن اندر آرزویت
چه کنم که سیر دیدن نتوان رخ نکویت
همه روز گرد کویت
همه شب بر آستانت
غرضی جز این ندارم که نظر کنم به رویت

امیر_خسرو_دهلوی

1 ❤️

2021-11-22 13:54:28 +0330 +0330

↩ mamad.asalouyeh
نمیدونم شاید حستون درست باشه شاید هم نه

0 ❤️

2021-11-23 12:34:12 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
آفتاب، آتشِ بی‌دریغ است
و رؤیای آبشاران
در مرزِ هر نگاه.

بر درگاهِ هر ثُقبه
سایه‌ها
روسبیانِ آرامش‌اند.
پی‌جوی آن سایۀ بزرگم من که عطشِ خشک‌ْدشت را باطل می‌کند.
شاملو

1 ❤️

2021-11-23 12:43:25 +0330 +0330

↩ وحید_لاهیجی
من به یک احوالپرسی خشک و خالی قانعم
سایه ات هم گر ببینم این حوالی قانعم

کاش میشد لحظه ای در خواب میدیدم تو را
بی مروت من به یک بوس خیالی قانعم

خاطره سازند هم گیلان و هم مازندران
با تو در حد سفرهای شمالی قانعم

گامهایت را به روی سینه ام بگذاشتی
زیر پا چون نقشهای فرش قالی قانعم

با وجود اینکه از دست تو و آزار تو
پشت من گردیده خم همچون هلالی قانعم

بی تو من از بس پریشان خاطر و آشفته ام
گرچه هستی دم به دم حالی به حالی قانعم

1 ❤️

2021-11-24 15:04:14 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
چه بانوی قانعی 😎

هر چه او کند من راضیم هر چه او دهد من قانعم
سایل نمی‌باشم دمی عشق این تقاضا می‌کند
عشقش بود در جان چو تن جز عشق او را فیض من
قابل نمی‌باشم دمی عشق این تقاضا می‌کند

1 ❤️

2021-11-24 16:41:21 +0330 +0330

↩ وحید_لاهیجی
🌺🙏🥰
من به یک بنز و فراري قانعم 😋😋😋

1 ❤️

2021-11-25 08:57:28 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
چه قابل داره تسلا، لامبورگینی و مازراتی 😎 فقط برای امضاتون…
نمیدونوم سرگردون چرایی امروز دلم حال هوای آلبوم شب سکوت کویر استاد رو داره بخاطر من گوش بده بانو:
تو که نازنده بالا دلربایی؛ تو که بی سرمه چشمون سرمه سایی
تو که مشکین دو گیسو در قفایی…
به مو گویی که سرگردون چرایی؟
بمیرم تا تو چشم تر نبینی؛ شرار آه پر آذر نبینی
چنان از آتش عشقت بسوزم
که از ما رنگ خاکستر نبینی…
دلم دردی که دارد با که گوید؟
گنه خود کرده تاوان از که جوید…
دریغا نیست همدردی موافق؛ که بر بخت بدم خوش خوش بموید
سیه بختم که بختم واژگون بی… واژگون بی…
سیه روزم که روزم تیره گون بی… تیره گون بی…
شدم محنت کشِ کوی محبت
زدست دل که یا رب غرق خون بی؛ غرق خون بی
ز عشقت سوختم ای جان کجایی؛ بماندم بی سر و سامان کجایی
نه جانی و نه غیر از جان چه چیزی؛ نه در جان نه برون از جان کجایی

1 ❤️

2021-11-25 09:52:15 +0330 +0330

↩ وحید_لاهیجی
و از مساحت
پیراهنم بزرگ تری
ببین نیامده سر رفته ای از آغوشم…

سعید بیابانکی

1 ❤️

2021-11-26 11:25:31 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
نفسم گرفت از این شب در این حصار بشکن
در این حصار جادویی روزگار بشکن
چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون
به جنون صلابت صخرۀ کوهسار بشکن
تو که ترجمان صبحی به ترنم و ترانه
لب زخم دیده بگشا صف انتظار بشکن
«سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی»؟
تو خود آفتاب خود باش و طلسم کار بشکن
بسرای تا که هستی که سرودن است بودن
به ترنمی دژ وحشت این دیار بشکن
شب غارت تتاران همه سو فکنده سایه
تو به آذرخشی این سایۀ دیوسار بشکن
ز برون کسی نیاید چو به یاری تو اینجا
تو ز خویشتن برون آ سپه تتار بشکن
استاد کدکنی
همیشه از خودم سوال پرسیدم این خاک کدکن چه رنگ و بویی داشته که اینهمه ابهت داده بما پارسی زبانان 🙏

1 ❤️

2021-11-26 21:59:21 +0330 +0330

↩ وحید_لاهیجی
نرفتید تا حالا؟

چه باک اگر پاییز
تمامِ برگ‌هایش را ببارد
وقتی در باغچه دلم،
گل همیشه بهاری دارم شبیهِ تو…

1 ❤️

2021-11-27 15:00:18 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
آرزو دارم برم شما رفتین؟
مستیم و دل به چشم تو و جام داده ایم
سامان دل به جرعۀ فرجام داده ایم
محرم تری ز مردمک دیدگان نبود
زان با نگاه سوی تو پیغام داده ایم
چون شمع اگر به محفل تو ره نیافتیم
مهتاب وار بوسه بر آن بام داده ایم
دور از تو با سیاهی شب های غم گذشت
این مردنی که زندگی اش نام داده ایم
با یاد نرگس تو چو باران به هر سحر
صد بوسه بر شکوفۀ بادام داده ایم
وز موج خیز فتنه دل بی کشیب را
در ساحل خیال تو آرام داده ایم
کدکنی

1 ❤️

2021-11-27 16:42:14 +0330 +0330

↩ وحید_لاهیجی
نه نرفتم 😔😔😔

دلم همراز میخواهد، کمی تا قسمتی عاشق
دوچشم ناز میخواهد، کمی تا قسمتی عاشق

دلم تنگ دلت گشته، نمیدانی دلم چندیست
دلی دلباز میخواهد، کمی تا قسمتی عاشق

عجب ابرو کمانی تو، دلم با تیر آن ابرو
شکار باز میخواهد، کمی تا قسمتی عاشق

صدای شانه و مویت، صدای ساز فارابی است
دلم آن ساز میخواهد، کمی تا قسمتی عاشق

به رقص آورده ای مارا، دلم با چین آن دامن
عشوه ی ناوک انداز میخواهد، کمی تا قسمتی عاشق

گره بگشا ز پیراهن، هوا گرم است ای دوست
دلم آواز میخواهد، کمی تا قسمتی عاشقی

1 ❤️

2021-11-28 15:36:54 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
لعل تو داغی نهاد بر دل بریان من
زلف تو درهم شکست توبه و پیمان من
بی تو دل و جان من سیر شد از جان و دل
جان و دل من تویی ای دل و ای جان من
چون گهر اشک من راه نظر چست بست
چون نگرد در رخت دیدهٔ گریان من
هر در عشقت که دل داشت نهان از جهان
بر رخ زردم فشاند اشک درافشان من
شد دل بیچاره خون، چارهٔ دل هم تو ساز
زانکه تو دانی که چیست بر دل بریان من
گر تو نگیریم دست کار من از دست شد
زانکه ندارد کران، وادی هجران من
هم نظری کن ز لطف تا دل درمانده را
بو که به پایان رسد راه بیابان من
هست دل عاشقت منتظر یک نظر
تا که برآید ز تو حاجت دو جهان من
تو دل عطار را سوختهٔ خویش‌دار
زانکه دل سنگ سوخت از دل سوزان من

1 ❤️

2021-11-28 15:41:53 +0330 +0330

↩ وحید_لاهیجی

هرگز شده زن باشی…؟
و درد هایت را لاک بزنی؟؟
شده زن باشی و دلت گوشه آشپزخانه ی تاریک خانه مردی بگیرد که حواسش به تو نیست…؟
شده دلت پرواز بخواهد…از پشت بام ساختمان ۷ طبقه ای تااااا آغوش ارام زمین…؟
شده زن باشی و موهای بلندت دستگیر مردی نباشد…وهی رنگش کنی و رنگش…
اصلا شده زن باشی و از نگاه سرد مـــرد زندگیت نمیری؟
یا در آغوش گرم عشقی جان ندهی؟
اصلا زن بوده ای تا بدانی نام کوچکت چقدر دوست داشتنی ست… وقتی مــردی که بایـــد باشد صدایت کند؟
نـه…
زن نبوده ای که بدانی…

1 ❤️

2021-11-28 16:06:03 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
ایشالله یه روز میریم خاک کدکن رو سرمه چشمان میکنیم 🙏
پروانه ها با پالتوهای سیاه
و چشم های طاووس بر بال هایشان
ترکیبی از آتش و شب
و دو آهوی بی طاقت
که در چشم های تو بیقراری می کنند
تا تو
در میان سنگ و درخت
تصویرت را بنشانی
که رودخانه ها عریان شوند
انگار اکنون است که در اندیشه ات من می گذرد
که اسبان سرخ
کنار خانه ات ایستاده اند
تا تو را به ابرها ببرند
دست هایت کجاست
که شهر مثل آغوش زنی
مرا در خود می فشارد
در بازوان سنگی اش
تا سال های خالی من
پر شود.
اخوان لنگرودی

1 ❤️

2021-11-28 19:36:53 +0330 +0330

↩ وحید_لاهیجی
ای دو چشمانت
رهی روشن به سوی شهر زیبایی
ای نگاهت
باده‌ای در جام مینایی
آه، بشتاب
ای لبت همرنگ خون لاله ی خوشرنگ صحرایی
ره، بسی دور است
لیک در پایان این ره
قصر پر نور است …

فروغ_فرخزاد

1 ❤️

2021-11-29 13:07:13 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
تا به کی باید رفت
از دیاری به دیار دیگر
نتوانم ، نتوانم جستن
هر زمان عشقی و یاری دیگر
کاش ما آن دو پرستو بودیم
که همه عمر سفر می کردیم
از بهاری به بهاری دیگر

آه ، اکنون دیری است
که فرو ریخته در من ، گویی ،
تیره آواری از ابر گران

چو می آمیزم ، با بوسهٔ تو
روی لبهایم ، می پندارم
می سپارد جان ، عطری گذران

آن چنان آلوده است
عشق غمناکم با بیم زوال
که همه زندگیم می لرزد
چون تو را می نگرم
مثل این است که از پنجره ای
تک درختم را ، سرشار از برگ ،
در تب زرد خزان می نگرم
مثل این است که تصویری را
روی جریان های مغشوش آب روان می نگرم

شب و روز
شب و روز
شب و روز

بگذار
که فراموش کنم .
تو چه هستی ، جز یک لحظه ، یک لحظه که چشمان مرا
می گشاید در
برهوت آگاهی ؟

بگذار
که فراموش کنم
فروغ

1 ❤️

2021-11-29 20:20:07 +0330 +0330

↩ وحید_لاهیجی
هم صحبت تنهایے من باز ڪجایی؟!
امروز خرابم، نڪند دیر بیایی!؟

من عاشق چشمان یڪے دلبر ظالم
جز عشق نڪردم بخدا هیچ خطایی

سهراب شدم،خنجر شیرین به دلم رفت
زهرم برسان چونڪه مرا نیست دوایی

جز مردن و آزاد شدن از غم و ماتم
امروز به لب سوخته ام نیست دعایے

اے یاور تنهایے من بر سر راهت
با دلبر بے عاطفه گو هست خدایی

1 ❤️

2021-11-30 11:43:08 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
عشق واژه غریبیست…
آن پیک نامور که رسید از دیار دوست
آورد حرز جان ز خط مشکبار دوست
خوش می‌دهد نشان جلال و جمال یار
خوش می‌کند حکایت عز و وقار دوست
دل دادمش به مژده و خجلت همی‌برم
زین نقد قلب خویش که کردم نثار دوست
شکر خدا که از مدد بخت کارساز
بر حسب آرزوست همه کار و بار دوست
سیر سپهر و دور قمر را چه اختیار
در گردشند بر حسب اختیار دوست
گر باد فتنه هر دو جهان را به هم زند
ما و چراغ چشم و ره انتظار دوست
کحل الجواهری به من آر ای نسیم صبح
زان خاک نیکبخت که شد رهگذار دوست
ماییم و آستانه عشق و سر نیاز
تا خواب خوش که را برد اندر کنار دوست
دشمن به قصد حافظ اگر دم زند چه باک
منت خدای را که نیم شرمسار دوست

1 ❤️

2021-11-30 16:17:51 +0330 +0330

↩ وحید_لاهیجی
رفتی؛ که با قرار خداحافظی کنم
نومید و ناگوار خداحافظی کنم

این عادت من است که با خاطرات تو
روزی هزار بار خداحافظی کنم…

دستی به قلب شیشه‌ایَت می‌کشی که من
ناچار چون غبار خداحافظی کنم

بر من تبر زدند و شکستند و سخت بود
اینگونه با بهار خداحافظی کنم…

بازآ که با شنیدن سین سلام تو
با خلق روزگار خداحافظی کنم!

1 ❤️

2021-12-01 14:36:23 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
بازآ که…
آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ
اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ
شده نزدیک که هجران تو، مارا بکشد
گرهمان بر سرخونریزی مایی ، بازآ
کرده‌ای عهد که بازآیی و ما را بکشی
وقت آنست که لطفی بنمایی، بازآ
رفتی و باز نمی‌آیی و من بی تو به جان
جان من اینهمه بی رحم چرایی، بازآ
وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتی
گرچه مستوجب صد گونه جفایی، بازآ

1 ❤️

2021-12-01 23:16:44 +0330 +0330

↩ وحید_لاهیجی
من اگر جای خدا بودم برای ظالمین
خلق میکردم به نامت سرزمینی در بهشت

1 ❤️

2021-12-02 15:50:27 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
خاک کدکن بهشت روح من است…
عمر از کف رایگانی می رود
کودکی رفت و جوانی می رود
این فروغ نازنین بامداد
در شبانی جاودانی می رود
این سحرگاه بلورین بهار
روی در شامی خزانی می رود
چون زلال چشمه سار کوه ها
از بر چشمت نهانی می رود
ما درون هودج شامیم و صبح
کاروان زندگانی می رود

در شب من خندۀ خورشید باش
‌آفتاب ظلمت تردید باش
ای همای پرفشان در اوج ها
سایۀ عشق منی جاوید باش
ای صبوحی بخش میخواران عشق
در شبان غم صباح عید باش
آسمان آرزوهای مرا
روشنای خندۀ ناهید باش
با خیالت خلوتی آراستم
خود بیا و ساغر امید باش

1 ❤️

2021-12-02 21:42:16 +0330 +0330

↩ وحید_لاهیجی
من ماهی افتاده به دامان کویرم

در آب نیندازم و بگذار بمیرم .

مه_زاد_رازی

1 ❤️










‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «