بانو سحر (۲)

1399/10/01

...قسمت قبل

سلام دوستان گلم هم حسی های من اگر پسند کردین برام کامنت بزارید خیلی ممنونم از حمایت هاتون ما باید از هم حمایت کنیم بریم برای ادامه…

خیلی بعد اون روز ذوق زده شدمو حشری چون نتونستم اون روز نشد ابمو خالی کنم خیلی حشری شدم سه بار اون روز جق زدم خیلی کم پیش میاد تو ایران کسی که فتیش داره کیس خودشو پیدا کنه از دست مردم که قاضی هستن

خلاصه بعد اون روز سحر تا یک هفته خونه ما نیومده بود من دلم براش خیلی تنگ شده بود مریض شده بود از شانس بد من شوهرش نصف ماه کار میکرد نصفش خونه بود سحر برای همین خیلی کم میومد تو اون دوهفته
یک هفته کامل پیداش نشد امیدوارم بودم هفته بعد بیاد ولی یک روز فقط تو هفته بعدش با مادرم رفتن بیرون که نشد ببینمش و بعد اون چهار روز باقی مونده اصلا خبری ازش نبود نه گوشی مادرمو جواب میداد نه چیزی
دقیقا یک روز دوهفته گذشته بود تا دیدمش دیدم داره با مادرم در دل میکنه میگه دعواش شده با شوهرش اذیتش کرده اینا که من واقعا ناراحت شده بودم نرفتم جلو در تا حرفشو بزنه و از دور گوش میدادم
فرداش دیدم مادرم زنگ زدو گفت بیا غذا ببر برا سحر من نمیتونم برم پیشش منم کیفم کوک سریع راه افتادم تند تند غذا خوردمو رفتم خونشون نزدیک بود.
رفتم دم واحدشون در زدم بدون ارایش بود یکم بی حوصله باهام راحت تر شده بود یه شلوار تا ساق پاش پوشیده بود با یک تیشرت که سوتینش پیدا بود ولی چادر انداخته بود غذا رو بهش دادم حشری شده بودم؛

بهم گفت عزیرم میشه بیای تو یه کمکی بکنی پاهاش لاک نداشت پاهای کشیدش با اینکه بی حوصله بود هنوزم سکسی بود بوفه یا همون ویترین مانند (یه چیزی مثل کمد شیشه ای که ظرف میزارن اسمه درستش مطما نیستم اساتید)
وسط حال افتاده بود ظرفا شکسته گفتم چی شده گفت شوهرم باز وحشی شده چیزی نگفتم اومدم بوفه رو بلند کنم که دوتا از کاسه داشت میربخت سحرو ندا دادم بیاد کمک ؛داشت ظرفارو خالی میکرد که دستم خسته شد گفتم کمک کنه اون مجبور شد چادر گلگلیشو ول کنه بلندش کردیم دیگه چادربر نداشت نشست روی مبل گفت وحشی اشغال میبینی چی کار میکنه بغض داشت یکم دل داریش دادم گفتم طوری نیست درست میشه
گفت ببخشید ناراحتت کردم گفتم نه بابا گفت بشین باهم ناهار بخوریم گفتم من سیرم گفت عه پس منم بعد میخورم گفتم نه میمونم بخوری رنگ به رو نداری غذاشو اوردم رو مبل دادم بهش گفت مرسی از لطفت من فقط نشسته بودم به پاهاش نگاه میکردم اونم فهمیده بود غذاش که تموم شد گفت واقعا یک هفته هیچی نخورده درست بهم گفت میتونی بمونی یکم ولی مامانت نفهمه گفتم اره قند تو کونم الاسکا شد گفت پس میره دوش بگیره
منم زنگ زدمو پیچوندم خونه رو.

اون رفت حموم منم شروع کردم خونشو تمیز کردن نه در حد زیاد فقط مرتب کردم که اومد بیرون بهم گفت چایی دم کنم تا لباس عوض کنه بعد یک رب سشوار کشیدنو اینا اومد بیرون وای من نمیدونستم کجارو دید بزنم یکم ارایش کرده بود موهاشو فر کرده بود رو کمرش یه لباس نازک پوشیده بود که سوتین نارنجیش چشمک بهم میزد نشست رو به روم من شق درد شدم گفت یادم رفت به پاهام برسم دوست ندام بدون لاک باشه ولی حوصله لاک زدنم ندارم گفتم خب برات میزنم گفت عزیزم تو خسته ای گفتم این کار خستگیمو در میکنه جای لاک هاشو پرسیدم یک کمد داشت پر لاک هر رنگی هر مدلی داشت انتخابش به عهده خودم بود اونم رفت چایی بریزه یک لاک بنفش مات پیدا کردم پا پنداشو دیدم یه زر د سکسیشو برداشتم با گیره هایی که لا انگشتارو باز میکنه تا بهم نخورن تا منو دید خندید گفت مثل اینکه پاهام ارامش ندارن نشستم جلو پاهاش
پشتی گذاشتمو پاشو گذاشتم روش اون لیوان چایی دستش بود نگاهم میکرد لا انگشتی براش گذاشتمو شروع کردم لاک زدن رگ هاش داشت برام چشمک میزد لاک زدنم تموم شد شروع کردم فوت کردن تا خشک شه پا بندشو بستم براش گفت دستام پس گفتم اوه حتما دستاشو زدم یک بوس کردم روش بهم گفت فقط دستمو بوس میکنی کف پاشو اورد جلو صورتم با تمام وجودم وسط سینه پاشو بوس میکردم تند تند اون خندش میگرفت قلقکش میشد لای انگشتاشو بوس میکرد ساق پاهای سکسیش رو کلی بوس کردم براش
بعد لیس های کوچیک میزدم که بهم گفت با دهن برای شصت پاهاش ساک بزنم .

کارمو خیلی خوب بلد بودم پاهاشو پرتف میخوردمو حشریش کرده بودم خوابیدم زیر پاهاشو پاهاشوگذاشت رو صورتم زبونمو داده بودم بیرون اون میکشید رو با انگشتش با لپ هام بازی میکرد من شق کرده بودم حسابی سحر پاشد رفت تو اشپز خونه بعد چند دیقه با شرت سوتین روغن زیتون اومد ممه هاش خیلی خوشگل بود ولی اندامش مثل باربی بود سفید من حشری شده بودمو خوابید رو مبل بهم گفت همه جاشو بخورم منم رفتم طرف گردنشو میخوردم ممه هاشو ازرو لباس خوردمو شروع کردم کسشو خوردن کسش سفید تپلی کسش خوشمزه ترین بود و منم استاد لیسیدن شلوارم در اورد بعد یکم ساک زدن پاهشو روغنی کردو برام فوت جاب میرفت خیلی حرفه ای بود تا ابمو اورد یکم خوابی

دمو رو زمین دستمو گرفت بر تو تخت خوابیدم روتخت اونم نشس روم لب میگرفیم من اماتور بودم ولی دلم نمی خواست لباش جدا شه ازم …

رابطه ما شروع شده بود تازه سحر که میگفت شوهرشو اصلا دوست نداره و به زور ازدواج کرده و کلی باهام درد دل میکرد
یک ماهی گذشت گواهی نامه من اومده بود از اخر تابستون که تولدم شد فرداش

رفتم برای گواهی نامه و سریع ازمون قبول شده بودم که اواسط ابان دستم رسید
ماشینو از بابام گرفتمو ساعت هشت صبح زنگ زدم سحر تا بریم کوه
سحر هم همه چی اورده بود سحر میگفت همیشه دنبال یک پسر کوچیک تر از خودش میگشته‌ و پسرای جوون ارضاش میکردن نه بزرگ سال میگفت بهم بیست سالش که بود به پسرای چهارده ساله چشم داشته بگذریم
سحر کتونی ورزش پوشیده بود با حوراب نایک سفید همه چی هم اورده بود میوه چایی منم مرغ گرفته بودم جوجه کردم پدر مادرمم ازاد گذاشته بودن منو و فکر میکردن با دختر هم سن بیرونم که هیچکس فکرشو نمیکرد که من با سحر باشم کلی راه رفتیم تا بالای کوه خسته بودیم تا یک جای خلوت پیدا کردیم نشستیم یکم نفس چاق کردم بعد زیر انداز انداختیم نشستیم که میخواست سحر کفشاشو در بیاره که گفتم بزاره من براش در بیارم اروم کفششو در اوردم وای پاهاش عرق کرده بود بوی عرق سکسی پاهاش منو با خودش برد گفت من پاهام الا بومیده عزیزم نمیتونی کاری کنی گفتم لامثب دنبال همین بودم گفت واقعا گفتم اره گذاشتم پاهاشو رو صورتم بو میکشیدم که اون هی میخنید کلی بوس کردم قربون صدقش رفتم کف جواربش یکم سیاه شده بود انگشتاش چون تر شده بود پیدا بود لاک سفید زده بود با یه مچ بند سکسیش دراوردم جوراباشو همه جاشو بو کردم زبونم انداختم
لای انگشتش میخوردم سحر یک موز برداشت با پاهاش له کرد برام با پنجه پاهاش میزاشت موز هارو دهنم…

نوشته: mk6188


👍 25
👎 8
43901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

782634
2020-12-21 00:33:33 +0330 +0330

اون قسمت فوتجاب قشنگ بود

1 ❤️

782643
2020-12-21 01:12:45 +0330 +0330

چقدر غلط غلوط داشتی و از این شاخه به اون شاخه پریدی.
کیر برشته و قطع شده شهید بهشتی در حادثه انفجار حزب جمهوری اسلامی تو سولاخ کونت

1 ❤️

782651
2020-12-21 01:43:02 +0330 +0330

حتماااا ادامه بده

0 ❤️

782669
2020-12-21 03:13:51 +0330 +0330

ریدی با نوشتنت 😕

1 ❤️

782689
2020-12-21 12:58:20 +0330 +0330

اگه بازم فوت جاب داشتی باهاش کامل تر توضیح بده

0 ❤️

782693
2020-12-21 13:35:19 +0330 +0330

قسمت قبل بهتر بود ولی بازم ادامه بده

1 ❤️

783140
2020-12-24 04:38:00 +0330 +0330

نگارشت جالب بود اگه ادامه داره بزار اگرم نه تو همین سبک نوشتن ادامه بده

0 ❤️