تپلی کُس (۳)

1399/09/24

...قسمت قبل

همین که بلند شد بره در رو قفل کنه، کیرش رو دیدم داشت شلوارش رو جر می داد. یک چشمک به سمیرا زدم. اونم با دیدن من در اون وضعیت خنده اش گرفت و گفت «خوب خورد؟» دیگه وقت جواب دادن نبود، مانتو رو انداختم رو دوشم و رفتیم پشت پیشخوان. یک آشپزخانه کوچولو اون پشت داشتن و یک پلکان باریک فلزی هم می رسوندت به نیم طبقه ای که بالا بود. کامبیز، صاحب مغازه، کلید برق بالا رو زد و خودش اول از پله ها رفت بالا. سمیرا رو پشت سرش فرستادم بالا، ولی خودم نرفتم و داد زدم« این پله ها خیلی باریک و بلنده. من می ترسم بیام بالا. کامبیز بیا پایین من رو ببر بالا.» اونم با یک خنده اومد پایین و من جلوش شروع کردم به بالا رفتم از پلکان. اونم پشت سرم بود و کس و کونم رو می مالید و قربونش می رفت. بالا که رسیدیم یک اتاق کوچولو بود که پر از لباس های مختلف بود. یک گوشه هم یک تخت با یک پتو و گوشه دیگه یک روشویی. جای نشستن فقط روی تخت بود. برای همین هم سه تایی رو تخت نشستیم و کامبیز شروع کرد با من ور رفتن. منم شروع کردم کیرش رو مالیدن. سمیرا هم که داغ کرده بود، مانتو و روسری در آورده بود و داشت ما رو نگاه می کرد. کیر کامبیز دیگه تو شلوارش جا نمی شد. همینطور که پستونام رو می مالید بلندش کردم و کیرش رو از قفسش آزاد کردم. رگ های روی کیرش داشت از فشار می ترکید و تخم هاش مثل تخم مرغ سفت شده بود.

با درآمدن کیر کامبیز، سمیرا یک آه بلند کشید. ما دو تا خندیدیم و کامبیز گفت« مثل اینکه این وضعش اورژانسیه. باید اول برم سراغ این رفیقت» گفتم «آره، این دو سال هست که کیر ندیده به خودش» رو به سمیرا کرد و گفت «پس الان باید با پاشنه کش کیرم رو بکنم تو. من عاشق کس تنگم» و رفت برای لباش. منم کیرش رو تو دستم گرفته بودم و عقب و جلو می کردم. هم من خیس بود و هم کامبیز پیش آبش روان بود. کیرش رو کردم تو دهنم و دو تا مک عمیق زدم و با سر زبون زیر کیرش رو لیس زدم. تخماش رو تو دستم گرفته بودم و کیرش رو به دهن.
حالا پستوهای سمیرا تو دهن کامبیز بود و کسش تو دستهایش. وقتی سمیرا شلوارش رو در آورد، شرتش خیس خیس بود. کسش هم که همیشه یک خط بسته بود، حالا لاش وا شده بود و صورتی خوش رنگی اون وسط های کسش بهت چشمک می زد. کامبیز رو روی تخت خوابوندم و کیرش رو گذاشتم دهن سمیرا و خودم هم رفتم با کس نشستم رو دهنش. با زبونش چوچولم رو به استخوان روی کسم فشار می داد. حال عجیبی بود. بعد کل کسم رو می کرد تو دهنش و مک می زد. بدون اینکه به روی خودم بیارم کامل اومدم.

از رو دهنش بلند شدم و گفتم دیگه وقتشه که عروس خانم رو ببری حجله. سمیرا رو خوابوندیم رو تخت و من کیر کامبیز رو گرفتم و می مالیدمش به کس سمیرا. بعد یواش یواش سرش دادم رفت تو و دیگه آه آه سمیرا بلند شد. کامبیز هم تلمبه می زد و می گفت«چه تنگه چه تنگه! چه جنده تنگی» منم نشستم رو دهن سمیرا و کسم رو سپردم به زبونش و پستونهام هم دادم دست کامبیز. هر سه تایی رو ابرها بودیم و دلمون می خواست که این لذت برای همیشه ادامه پیدا کنه. کامبیز، سمیرا را برگردوند و می خواست از پشت بکنه تو کسش که سمیرا خیلی درد داشت و نتونست. برای همین من قمبل کردم و کامبیز کیر سفتش رو کرد تو کسم. یک جوری تلمبه می زد که کل کسم خیس می شد. کیرش به یک جایی از کسم می خورد که تا حالا تجربه اش نکرده بودم. با وجود اینکه کیرش ۱۶-۱۵ سانت بیشتر نبود، ولی نمی دونم چه کار می کرد که خیلی حال می داد. دیگه داشتم می آمدم که گفتم «بزن، سریع تر بزن». من با یک جیغ بلند و کشدار آمدم و کامبیز هم بلافاصله کیرش رو کشید بیرون و آبش رو پاشید روی کون من و صورت سمیرا که داشت با دست کس من رو می مالید. آبش زیاد بود و سفید. آب شوهرم هم چون دیر به دیر بهش می دم، همیشه سفید و غلیظه. ولی آب بعضی از مردا خیلی رقیق و شفافه. به کامبیز گفتم«من آب غلیظ دوست دارم. قربون آبت برم. کاش می دادی می خوردمش برات»

ادامه...

نوشته: سفید مثل کس سفت مثل کیر


👍 18
👎 8
60001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

781667
2020-12-14 01:51:33 +0330 +0330

وات ده فاز ناموسا

1 ❤️

781726
2020-12-14 14:57:26 +0330 +0330

من هنوز انگیزه فحشار و نگرفتم چیه ؟ عجیبه یا برای لذت و سیخ شدن اومدی یاازروی بیکاری اگه فکر میکنی دروغه خوب بگو دروغه فحشت چیه ؟ اگر فکر میکنی زشته خوب چرا میخونی؟ که فحش بدی؟ با فحش فقط بی عقلی و بلا تکلیفی باخودت رو نشون نیدی

2 ❤️

781727
2020-12-14 14:59:21 +0330 +0330

مشخصه خط به خط واقعیت خالصه و اصلا تخیل توش نیست

0 ❤️

781729
2020-12-14 15:13:53 +0330 +0330

حس هفتم من میگه این یه پسر جغی بی خاصیته که توهم جنده کردن بقیه رو داره 😂

0 ❤️

781763
2020-12-14 23:29:17 +0330 +0330

jooon
manam zane sexie moteahel doost daram

0 ❤️

781858
2020-12-15 14:47:43 +0330 +0330

“کسش هم که همیشه یک خط بسته بود، حالا لاش وا شده بود و صورتی خوش رنگی اون وسط های کسش بهت چشمک می زد”
عالی بود. ادامه بده

0 ❤️

781861
2020-12-15 14:58:18 +0330 +0330

واقعا حقیقت بود این داستان سطر به سطرش و هر کلمه‌ای که ازش خوندم بهم یادآوری کرد یه جنده بیشرف نویسنده داستانشه ببخش اهل بی ادبی نیستم اما نسبت به زنها و مردهایی که متاهل هستند و کثافت کاری میکنن خیلی حساسم واقعا بیچاره شوهرت البته احمقه اگه تا الان نفهمیده چکاره‌ای ولی یه روزی هم‌ میاد جوری پاشو میخوری که‌ هیچ غلطی ازت برنیاد

0 ❤️

849191
2021-12-22 15:54:34 +0330 +0330

👌 💪

0 ❤️