دیدار (۲)

1400/10/01

...قسمت قبل

جوّ حاکم بر اون فضا خیلی سنگین بود و واقعا نمیدونستم چه واکنشی باید به این پیشنهاد مژگان داشته باشم. زنی که همیشه ی عمرم تو کفش بودم ، حالا داره به من پیشنهاد سکس میده. پیشنهادی که اگر قبول کنم ، معلوم نیست چه پیامدهایی برام خواهد داشت.

همه ی این افکار تو چندثانیه به ذهنم خطور کرد و ناگهان با صدای ناز و دلنشین مژگان به خودم اومدم :
/میتونم خیلی چیزای خوب یادت بدم تا وقتی با دوست دخترت سکس میکنی با تجربه باشی…
+امممم…چیزه…آخه من…
/شششششش… نیاز نیست چیزی بگی. میدونم جوابت چیه.

بلند شد و همینطور که داشت تو چشمام نگاه میکرد و لبخندی بر لب داشت ، اومد طرفم و سمت راستم نشست.
از شدت خجالت و اضطراب نمیتونستم تو چشماش نگاه کنم. با اینکه خیلی دوست داشتم اولین سکس خودم رو با مژگان تجربه کنم ، اما یک صدایی ته دلم من رو نهی میکرد.
نمیدونستم به اون صدا گوش بدم ، یا به صدای مژگان.

خیلی آروم دست راستشو گذاشت روی رون پام و با ناخن قشنگش خیلی آهسته کشید روی رونم. قلقلک میداد اما طوری بود که برق شهوت رو تو وجودم روشن کرد.

مژگان اون یکی دستش رو انداخت دور گردنم و دو لبش رو آورد سمت گوشم ، خیلی آهسته لاله ی گوشم رو بین دو لب نرم و لطیفش گرفت و زبون میزد.
واقعا حرکت لذت بخشی زد ؛ چشمای خودم رو بسته بودم و دستم رو گذاشته بودم روی موهاش و سرش رو به طرف خودم هُل میدادم.
بعد از گذشت چند ثانیه ، لبش رو از لاله ی گوشم جدا کرد و آروم گفت : دوست داری؟ همینجوری ادامه بدم عشقم؟
من که تو حال و هوای خودم بودم گفتم : هرکاری دوست داری بکن. تو هیچکاری هم نکنی من لذت میبرم.
خنده ی شیطونی کرد و با صدای پر از شهوتش گفت : پس تو کف من بودی کلَک؟؟
منم گفتم : همه ی فامیل تو کفتن ، بس که خوشگلی…

بعد از رد و بدل شدن اولین جملات سکسی بین من و مژگان ، خیلی سریع سر من رو به طرف صورتش چرخوند و به چشمانم خیره شد. منم نگاهم بین چشم و لبش جا به جا میشد و منتظر حرکت نهایی بودم که ناگهان لب هاشو محکم به لب های من چسبوند. حسی که اون لحظه داشتم قابل توصیف نبود. سکسی ترین زنی که تو عمرم دیدم بالاخره لب هاشو بین دو لبم گرفته بودم و با نفس های نا منظم و پشت سر هم ، لب هاشو میخوردم و یک لحظه هم توقف نداشتم.
دیگه شهوت بود که من رو کنترل میکرد و حکومت عقل سرنگون شده بود.
بعد از گذشت مقدار کمی از زمان ، به خودم که اومدم دیدم کیرم راست راست شده. به حدی که نزدیک بود شورت و شلوار رو با هم پاره کنه.

مژگان که کیر راست شده ی من رو دید گفت : سکسی من ، اینهمه مدت هنچین چیزی این زیر پنهان کرده بودی؟؟
دوست داری تستش کنم؟!
دوست داری بشینم روش؟!

منم به نشانه ی تأیید ، لب هاشو بوسیدم و دیگه هیچی نگفتم.
مژگان به سرعت بند شلوار من رو باز کرد و شلوار و شورت من رو با هم پایین کشید. با چه صحنه ای روبه رو شده بودم ، سلطان از قفس بیرون اومده بود و آماده ی تصاحب طعمه ی سکسی خودش بود.
همینطور داشتم تو این مدت کوتاه ، صحنه های خیلی جذاب رو پشت سر هم میدیدم. اما هیچکدومشون به این صحنه نرسیدن…
مژگان ته کیرم رو تو دستش گرفت و کمی بالا و پایین کرد ، بعدش خیلی آروم سر کیرم رو بین دو لب قرمز نرم و لطیفش گرفت و با چشمای روشن خودش به چشمام زل زده بود.
نور خورشید از پنجره میتابید و کل خونه روشن شده بود ، اما به روشنی و سفیدی پوست مژگان نمیرسید.
درسته ؛ کیر من بین دو لب همچین فرشته ای بود. دیگه نمیدونستم تو آسمونا سیر میکنم یا روی زمین هستم.
مژگان خیلی سریع برام ساک میزد و با دستش هم گاهی برام جق میزد. تو اوج لذت بودم که به من گفت : دستت رو بزار روی سرم و تا ته کیرت فشار بده.!
منم گوش دادم و دستم رو بین موهای قهوه ای روشن مژگان قرار دادم و به طرف پایین کیرم فشار دادم.
کارش خیلی حرفه ای بود و کل کیرم رو تونست تو دهنش جا بده. یک مقدار سرش رو تو همون حالت نگه داشتم و بعد از اینکه ول کردم ، کامل کیرم رو از دهنش در آورد و عوق زد.
اولش فکر کردم کارم اشتباه بود ، اما با خنده ای که بعد از عوق زدنش کرد ، فهمیدم خودش هم لذت برده.

بعد از اینکه کمی با کیرم وَر رفت بلند شد و دو زانو ی خودش رو کنار دو تا رون من قرار داد و کمی جلو تر از کیرم نشست.
دست برد زیر تیشرتش و یکجا درش آورد.
خیلی صحنه ی جذاب و سکسی ای بود. سوتین مشکی ای که بسته بود باعث میشد صد برابر به جذابیتش افزوده شه.
تو همون حالت دست کرد زیر تیشرت من و بهم فهموند که درش بیارم. وقتی درش آوردم خودش رو کامل به من چسبوند و لب هام رو میبوسید. منم باهاش همراهی کردم و دو دستم رو دور کمرش حلقه کردم و مژگان رو به طرف خودم فشار میدادم و با لب هاش بازی میکردم.
بهم گفت : من دیگه از اینجا به بعد چیزی در نمیارم. اگر میخوایش خودت برس بهش.!
همین جمله ش کافی بود برای اینکه صددرصد حشری بشم.
با هیجان بسیار زیادی روی مبل خوابوندمش و از لب هاش شروع کردم. میبوسیدم و خیلی آروم به پایین حرکت میکردم.
سعی میکردم هرچی تو فیلم های پورن دیدم رو پیاده کنم که تا حدودی موفق شده بودم. چون مژگان چشماشو بسته بود و خیلی آروم و با صدایی خفه آه میکشید و دست راستش رو بالای سرش روی مبل میکشید.
خیلی آروم لب هامو آوردم پایینتر و روی گردنش رسوندم. هر دو طرف گردنش رو میبوسیدم و همینقدر بگم که گردن مژگان بود که داشت با لب هام بازی میکرد. بوی خوشی که از گردن سفیدش ساطع میشد ، لذت دوچندانی رو به من منتقل میکرد.
پایینتر اومدم و صورتم رو تا حدودی بین خط سینه اش قرار دادم و با زبون و لب هام ، سینه ش رو مزه میکردم.
سینه هاش انقدری بزرگ نبود که کل صورتمو پوشش بده ، ولی به حدی بود که لب و دماغم رو کامل قورت بده.
بعد از این ازش خواستم بلند شه تا سوتینش رو باز کنم ، ولی با خنده ای غرور آمیز گفت : خودت باید بلندم کنی!
منم که خیلی از سلطه ش لذت میبردم مثل وحشیا بلندش کردم و گره سوتینش رو باز کردم‌.
سینه هاش رو با شهوت خالص میمکیدم و مژگان هم آه و ناله میکرد و میگفت : دوستشون داری؟ آره؟! بچلونشون خوشگلم!
دستم رو دور کمرش حلقه کرده بودم و سینه ش رو گذاشته بودم تو دهنم و به سمت خودم فشارش میدادم. مژگان هم لذت میبرد و پشت سرم رو چنگ میزد و گاهاً نوازش میکرد.
خیلی طولی نکشید که دوباره رو کمرش خوابوندمش.
شکمش رو خیلی آروم میبوسیدم و مژگان هم با یک حالت سکسی همراه با عشوه ، شکم خودش رو میبرد داخل و دو دستش رو روی سینه هاش حرکت میداد و لب پایینش رو گاز میگرفت.
کارم تو مزه کردن بدنش خوب بود و با لمس تک تک نقاط حساس بدنش ، حسابی حشریش کرده بودم. همینطور که مشغول لذت بردن و چشیدن شکم صاف و سفیدش بودم ، دست کرد بین موهام و سرم رو داد بالا و به چشمام خیره شد.
یکهو از دو طرف صورتم گرفت و کشید سمت صورتش.
با سرعت زیادی ازم لب میگرفت. همینطور به کارش ادامه داد تا اینکه ناگهان لب هاش رو جدا کرد و تو سکوت ، صورتم رو نوازش کرد و من هم دستاش رو نوازش کردم. بهم گفت : بلدی برام بمالی؟؟!
منم که دیگه تا الان توقع رسیدن به این مرحله رو داشتم با کمال خونسردی گفتم : قول دادی یادم بدی ، البته خیلی هم هَوَل نیستم. یکم مطالعه داشتم در این زمینه و… ناگهان انگشتشو گذاشت رو لبام و بهم فهموند که ساکت شم.
یک لبخندی زد و گفت : تا خرابش نکردی دیگه ادامه نده. وقتی حشری میشم فقط باید حرفای سکسی بزنی. حالیته؟؟

یعنی حتی زمانی که لات بازی درمیاورد هم دوست داشتنی بود. منم یک خنده ی ریزی کردم و با حرکت سرم ، حرفش رو تأييد کردم.

دستم رو گرفت و برد پایین شکمش و تا قبل اینکه به کس برسه نگه داشت ، بهم گفت : میدونی قراره به چی دست بزنی؟ بهش میگن کس…میدونم خیلی دوسش داری و میخوایش ، اما برای اینکه بتونی صاحبش بشی باید ارضام کنی…
دستم رو یک ذره داد پایین تا اینکه تونستم چوچولش رو لمس کنم. وقتی شروع به حرکت دادن دستم کرد ، فهمیدم باید به همین صورت دستم رو روی چوچولش بچرخونم.
منم شروع کردم به حرکت دادن دستم و گاهاً انگشتم رو روی چوچولش میچرخوندم. همینطور که به کارم ادامه میدادم زبونم رو روی شیار کسش قرار دادم که این حرکت باعث شد مژگان از شدت لذت ، کمرش رو بیاره بالا و لبش رو گاز بگیره.
مژگان یک دستش رو روی سرم گذاشته بود و دیگری رو به سینه ش چسبونده بود. چشماشو بسته بود و داشت لذت میبرد و آه میکشید. منم به سرعت زبون میزدم و کسشو میمالیدم.
بعد از گذشت دو سه دیقه صدای ناله هاش بلند شد ، به حدی که دست گذاشت رو دهنش. هی میگفت : الان میام… الان ارضا میشم… مهرااان ، ادامه بده عشقم. ادامه بده…
تند تند نفس میکشید و ناله میکرد. تا اینکه دو دستش رو گذاشت روی دهنش و یک آه خفه کشید. شکمش رو داده بود بالا و میلرزید. خیلی صحنه ی ارگاسم مژگان سکسی بود.
گذاشتم یکم آروم بشه ، بعد از چند ثانیه رفتم بالا سرش و لب هاشو بوسیدم. اونم باهام همراهی کرد و گفت : عوضی هرزه ، انقدر کار بلد بودی و من نمیدونستم؟!
+معلمت که سکسی باشه خودتم یاد میگیری.
/اوه اوه ، جنده خانوم زبون درآورده.
+الان بهت میگم جنده خانوم کیه… مثه اینکه خیلی بهت رو دادم.

از روی مبل بلندش کردم و بردمش به اتاقم. انداختمش روی تخت و روش خوابیدم و ازش لب میگرفتم. مژگان هم دستشو رسوند به کیرم و داشت برام میمالید. شهوتم تو این مدتی که مژگان داشت استراحت میکرد اصلا خاموش نشد. فقط با دیدن بدن لختش روی مبل بعد از ارگاسم ، بیشتر دلم میخواست فرو کنم تو کسش. برا همین بیشتر داغ شده بودم.
مژگان منو میبوسید و میگفت :
/چه هاتی تو پسر!
+همچین دختری زیرم باشه مگه میشه هات نباشم؟!

با حرص لبشو گاز گرفتم و گفتم : سکسی! داری منو میسوزونی. اذیتم نکن بزار فرو کنم تو کس نازت…

مژگان که خیلی داشت از این حالت و التماس من لذت میبرد گفت : بیشتر التماس کن… مثل بچه گیات بگو لطفا خاله مژگان…
منم یک دست رو کسش گذاشتم و انگشتم رو فرو کردم توش ، بعدش گفتم : لطفا خاله مژگان ، بزار کارتو بسازم.

اونم یک آه ریز کشید و همینطور که دهنش باز بود ، صاف تو چشمام نگاه کرد و زبونش رو به آرومی داد بیرون ، کف دستش رو آورد نزدیک زبونش و بالا تا پایینش رو لیس زد. خیلی حرکت سکسی ای انجام داد ، با خیره شدن به چشمام ، صد درصد حواسم رو به خودش و چشمای گیراش جلب کرد.
دست خیسش رو به کیرم مالید و یکبار دیگه خیسش کرد و همین حرکت رو تکرار کرد.
بعدش من رو پس زد و روی شکمش خوابید. استایل قاشقی رو انتخاب کرده بود. میدونستم چیه و توقعش رو داشتم ، چون تو این استایل و استایل داگی ، و حتی وقتی که زن میشینه رو کیر مرد ، نقطه ی ارگاسم زن بیشترین تماس رو با کیر مرد پیدا میکنه.

خودم رو انداختم رو مژگان ، طوری که قفسه ی سینه م به پشتش چسبیده بود. با هدایت مژگان سوراخ کسش رو یافتم و سر کیرم رو چسبوندم بهش. خیلی دوست داشتم موقع دخول نگاه کنم کسش رو ، وقتی کیرم داره صاحب این کس محشر میشه دوست داشتم نگاه کنم و لذتشو ببرم ولی نمیشد. زاویه ی دید نداشتم. بعد از اینکه کمی با کسش بازی کردم ، با یک فشار کل کیرم رو فرو کردم تو کسش.
یک آه بلند کشید و گفت : آروم تر میکردی توش… خیلی وقته ندادم به کسی سوراخم تنگ شده.

از این حرفش خیلی لذت بردم ، وقتی از تنگی سوراخ گفت و از نیمرخ صورتش میدیدم چشماشو محکم بسته و آه میکشه ، دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم. وحشی شدم. پشت سر هم تلمبه میزدم و مژگان کامل خودش رو روی تخت چسبونده بود و با انگشتاش ، لحاف رو چنگ میزد و تند تند آه میکشید.
صداش خیلی جذاب بود و لذت گاییدنش رو دوچندان میکرد.
حین کردن مژگان تو این استایل ، به کونش نگاه کردم که با هر ضربه مثل ژله میلرزید. خیلی خوش فرم و سکسی بود.
سرم رو به پشت سرش چسبوندم و خودم هم خیلی آروم آه میکشیدم. از نیمرخ صورتش رو میبوسیدم و به گایش ادامه میدادم.
چون بار اولم بود و نمیتونستم خیلی خودم رو کنترل کنم ، وقت ارگاسم منم رسید. بهش گفتم : الان ارضا میشم مژگان.

خیلی سریع بهم گفت : کیرت رو دربیار. نمیخوام تو این استایل ارضا بشی.
منم کیرمو کشیدم بیرون ، واقعا لب مرز بود. اگر پنج ثانیه دیگه تلمبه میزدم ، کل کمرش رو براش سفید میکردم!.
برگشت و روی کمرش خوابید. بهم گفت : خودت رو به من بچسبون و کیرت رو بکن تو کسم… میخوام حسّت کنم.

سینه به سینه شدم باهاش ، شکمش رو میتونستم احساس کنم. تنفس نامنظمش رو تو اعماق وجودم حس میکردم و لب های سکسیش کنار گوشم بهم میگفت : جرم بده مهران ، امونم نده…
کیرم رو فرو کردم تو کسش و خیلی آروم تلمبه میزدم. مژگان هم دقیقا کنار گوشم آه میکشید و پشت سرم رو چنگ میزد. لبهام رو روی کتفش گذاشته بودم و خیلی آروم میبوسیدم.
زبونم رو به گردنش رسوندم و در حین تلمبه زدن ، گردنش رو میخوردم. مژگان دستش رو روی کمرم گذاشت و چنگ زد.
پاهاش رو کامل باز کرده بود و من رو به سمت خودش فشار داد. بعد از چند ثانیه گفت : دوباره داری ارضام میکنی لعنتی!..
من رو از خودش جدا کرد و در هنگام تلمبه زدن ، با دست چپش داشت چوچول خودش رو میمالید. دندونای مثل مرواریدش رو بهمدیگه چسبونده بود و چشماشو محکم بسته بود. گاهی لب هاشو گاز میگرفت و با یک دست دیگه ش سینه ی خودش رو میمالید. منم دیدم کم کم دارم ارضا میشم ،
سرعت تلمبه زدنم رو بیشتر کردم. به سینه هاش که بالا پایین میشد خیره شده بودم. مژگان چشماشو باز کرد و با لب های غنچه شده ، به چشمام خیره شد. خیلی لحظه ی زیبایی بود. هر دو داشتیم با تمام وجود از همدیگه لذت میبردیم و این لذت رو تو اعماق وجودمون حس میکردیم‌.
نگاه مژگان کار خودشو کرد و من نزدیک ارگاسم شدم. بهش گفتم : الان میریزم بیرون! مژگان تو چقد سکسی ای… الان میام.
مژگان من رو چسبوند به خودش و گفت : بریز توش عشقم… نکش بیرون…میخوام آبت رو تو خودم حس کنم.

بعد از دو تا تلمبه احساس کردم کیرم لرزید ، مژگان پاشو دور کمرم حلقه کرد و بلند آه کشید و احساس کردم شکمش به لرزه افتاد و کمرم رو چنگ میزد. منم با فشار خیلی زیادی آبم رو همراه با نعره ی مردونه تو کس مژگان خالی کردم و موهاش رو بین چنگم گرفته بودم. جفتمون تا حدی که ممکن بود به همدیگه چسبیده بودیم و همدیگه رو فشار میدادیم…

بالاخره آخرین قطره ی آبم خالی شد و کیرم رو از تو کس سفید مژگان درآوردم. رو تخت یکنفره ی خودم رها شدم و دستم رو باز کردم. مژگان هم خودش رو به من چسبوند و سرش رو روی سینه م گذاشت.
انگشتشو دور نافم میکشید و منم سرش رو نوازش میکردم.
خیلی زن خوشبو و تمیزی بود. انقدری مزایای خوب و سکسی داشت که هرچقدر بگم تمومی نداره.
داشتم از این لحظه لذت میبردم که دیدم مژگان سرش رو از رو سینه م برداشت ، بازوم رو بوسید و صورتش رو به من نزدیک کرد. منم ادامه ی مسیرش رو رفتم و لب هام رو به لب هاش چسبوندم. یک بوسه ی طولانی ازش گرفتم و نزاشتم سرش رو جدا کنه. خیلی لذت داشت بعد از همچین سکسی که کردیم ، داشتم ازش لب میگرفتم. میخواستم تو همون حالت تبدیل به مجسمه بشیم و تا آخرین روز دنیا ، درحال بوسیدن لب های مژگان باشم. بالاخره لب هاش رو رها کردم.
کمی بهش نگاه کردم ، داشت لبخند میزد و تو چشمام نگاه میکرد. پیشونیشو بوسیدم و بهش گفتم :
+قرص خورده بودی دیگه؟!
/قرص؟! مال سوسولاس… میخواستم ازت بچه بیارم. میتونیم باهم بریم آمریکا و بزرگش کنیم.

بعد از این جمله ش یک لحظه مغزم هنگ کرد. با خودم گفتم عجب غلطی کردم ، شهوت کار دستم داد!
با تعجب و عصبانیت بهش گفتم : الان داری شوخی میکنی با من؟؟!  چون اصلا با مزه نیست…

مژگان چیزی نگفت ؛ فقط خیره شده بود بهم و داشت از ته دل میخندید… وقتی خنده ش رو دیدم فهمیدم چه خبره.
یک لحظه به خریّت و سادگی خودم که فکر کردم ، منم خنده م گرفت…
مژگان همینجوری که میخندید گفت : خیلی دوس دارم برا مادرت تعریف کنم این قضیه رو… خیلی ساده ای مهران…

منم باهاش زدم زیر خنده!..

بعد از مدتی فضا رو جدی کردم. خنده هامون دیگه قطع شد.
به چشماش خیره شدم و بهش گفتم :
+یه سوال ازت بپرسم جوابشو میگی بهم؟؟
/بپرس خوشگلم…
+فانتزی تو توی سکس چیه؟!

یک مقداری صبر کرد ، دست راستش رو ستون کرد زیر سرش و همینطور که لبخند میزد بهم گفت :
/دوسْت دارم… ، یعنی همیشه میخواستم…
+بگو دیگه جون به لبم کردی…
(/دوست دارم وقتی یک دختر خوشگل تو آغوشمه و دارم ازش لب میگیرم و با سینه هام ور میره ، یک کیر کلفت از عقب بره تو کسم…)

ادامه...

نوشته: SABER


👍 6
👎 1
14901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

849098
2021-12-22 01:26:48 +0330 +0330

نظری ندارم باید بذارم قسمت اخرش ببینم چی میشه

0 ❤️

849115
2021-12-22 02:15:53 +0330 +0330

کاملا غیر واقعی

0 ❤️

850342
2021-12-29 02:36:48 +0330 +0330

این داستان آنقدر خوب نوشته شده و نگارش خوبی داره که برای خواندن قسمت سوم یک بار دیگر قسمت قبلی، یعنی قسمت دوم را خواندم.

درود صابر
سکس و اروتیک نویسی را ادامه بدهید

0 ❤️