منو خاله ام تو یه روز زیبا (۲)

1400/08/12

...قسمت قبل

سلام داستان قبلی منو خوندیدن اینکه غلط املایی دارم ببخشید ولی داستانم کاملا واقعی هستش ونیازی نمیبینم دروغ گفته باشم
اون شب بعد شام من کمک کردم و ظرفها رو شستیم ورفتیم وپذیرایی وتلوزیون ببینیم وخالم خیلی کنجکاو شده بود از نگاهاش معلوم بود وهی میخواست از من درمورد حسم سوال کنه که با این حرف شروع کرد که عزیزم اگه دختر بودی دوست داشتی اسمت چی باشه گفتم راستش بهش فکر نکردم رویاجون ولی اگه تو دوست دارم یک اسم واسم انتخاب کن که گفت من دوستدارم اسم دخترم رو نازنین بزارم ولی الان دختر ندارم اگه دوستداری امشب نازنین صدات کنم آخه با این تیپت حمیدرضابهت نمیخوره داشت قند تودلم آب میشد ازخداخواسته گفتم مرسی عزیزم خیلی قشنگه ممنون رویاجون
راستی ما ساکن مشهد هستیم ومحله خیام خالمم هم داخل فرامز ساکن هستن یک خونه ویلایی 150 متری اینو گفتم که بعدا توداستان اسم مکانهایی رو که میارم بدونین مال کدوم شهره
خلاصه دیدم گفت بلندشو راه برو یکم ببینم چقدر میشه به چشم یک دختر نگاهت کرد منم سریع بلند شدم شروع کردم با اشوه راه رفتن که گفت نه بابا اینجوری توخیابون بری که یک جای سالم توبدنت نمیزارن که زدیم زیر خنده خیلی شب خوبی بود یادش بخیر که دیدم گفتدخیلی کارداره که دختر شی که دیدم اسپیکر روشن کرد خیلی بلند بود صداش آهنگ ساسی مانکن آقامون جنتلمنه رو گذاشت گفت یکم برقص دخترونه ببینم بلدی که من گفتم قطع کن رویا جون قطع کرد گفت چیه نمیخوای برقصی گفتم چرا ولی با این مانتو شال گفت نکنه لباس مجلسی میخوای اینجارو باعروسی اشتباه نگیر بابا لباسام خراب میشه اصلا که باز من خواهش کردم که توخودت گفتی برقص آهنگ گذاشتیدکه اونم چون فکر میکرد همین یک شبه قبول کرد وگفت به یک شرط که هرچیو که خودم دادموبپوشی منم سریع بغلش کردمو یک بوس از لپش کردم که رژم روی لپش موند رفتیم توی اتاق درکمدشو باز کرد واز اونجایی که من کاملا از کمدش باخبر بودم میدونستم چه چیزای داره دعا میکردم که اون لباس مشکلی خشگله بلنده آستین داره رو بده که دیدم یک لباس عروسکی سبز دامن توری پفی از توی پلاستیکش درآورد که بالاش تاپ بود با یک عالمه منجق دوزی از پشت زیپ داشت گفت اینو دیگه نمیپوشم واگه دوستداری همین بپوش خیلی خشگل بود ومنم چند باری پوشیده بودمش ولی چون نمیتونستم زیپشو ببندم زیاد واسم جذاب نبود ولی الان خودش با دستای خودش داشت لباسشو بهم میداد تورویا بودم انگارفکرشم نمیکردم خاله عزیزم رویا جونم اینقدر طبیعی رفتارکنه ومن سریع مانتو رو درآوردم وشال انداختم روی تخت ولی ازجایی که موهام کاملا کوتاه بود وبه موهای دخترنمیخورد خیلی بهم ریختم چون با شال بهتر بود وبدون شال اصلا نمای جالبی نداشت قیافم که به روی خودم نیاوردم که خواستم بلوز دربیارم گفت صبر کن بابا من برم بیرون بعد عوض کن لباستو که رفت بیرون منم سریع بلوز دراوردم لباس مجلسی رو زیپشو باز کردم تنم کردم وصداش زدم گفتم رویاجون میشه بیای زیپ لباسمو بکشی بالا که دیدم خندید گفت آره میناجون سریع حاضر شو که دیرشده عروسی داره تموم میشه جفتمون خندیدم وامد زیپشو کشید بالا ویک نگاهی بهم انداخت ومنم چون جلوم آینه بود داشتم قیافم میدیدم جفتمون به اینکه موهام کوتاه بود خندیدیم وگفت صبرکن یک فکری بکنیم اینجوری خیلی ضایع است که دیدم یک روسری گلدار سبز آورد مجلسی بود وانداخت روی سرم واز پشت سه گوشش رو بافت باز قابل تحمل تر بود تقرییا مثل گیس شده بود که دیدم گفت توبرو توپذیرایی تامنم حاضرشم بیام منم رفتم آهنگ پلی کردم شروع کردم رقصیدن که دیدم خالم با یک لباس مجلسی قرمز که فقط جای سینه هاش و جلوی کصش گیپور دوزی شده بود وبقیه اش تور بود وبلند تا مچ پا امد بیرون که من تاحالا این لباسشو ندیده بودم فکم افتاده بود تاحالا اینجوری جلوی من نیومده بود از تعجب همین جوری نگاهش میکردم که دیدم دستشو آورد جلوی صورتم تکون دادکه چیه چی شده توامشب دختری نباید چشم چرونی کنی که من به خودم امدم گفتم نه رویاجون چشم چرونی چیه عزیزم من اصلا حسی به هیچ زنی ندارم فقط تعجبم واسه اینه که چقدر خوش تیپی وفوقالعاده که دیدم گفت بیخیال امشب فقط شاد باشیم شروع کردیم دوتایی رقصیدن و بعدش که خسته شدیم باچندتا آهنگ آخه رقصیدیم گفت هنوز میخوای نازنین باشی که منم سرم به نشانه تایید گفتم آره که کفت خوب الان دیگه باید بخوابیم ها من خسته ام میرم لباس راحتی بپوشم تونکنه میخوای باهمین لباس بخوابی که من گفتم نه عزیزم میرم درش میارم با لباسای خودم میخوابم که دیدناراحت شدم گفت باشه عزیزم ناراحت نشو گلم امشب شب تویه دیگه یک دست لباس راحتی واست میارم بپوش که منم باز ذوق زده شدم که خواستم بقلش کنم گفت خوبه دیگه توام رفت تواتاق وبعد چند دقیقه امدودیدم ید تاپ شلوارک صورتی پوشید ودودست لباس که یکیش تاپ شلوارک سفیدوخط های زرد بود که خیلی خوب بود ولی من نظرم رو اون دامن شلواری مشکی بااون بلوز دکمه دار سفید گرفته بود که گفتم من اینو میپوشم وگفت باشه خواست بره توی اتاق که گفتم عزیزم میشه زیپ لباسمو بکشی پایین که خندید گفت لباسم خیلی تو حس فرورفتی گلم ها باشه نازی جونم اینم از زیپ لباست که کشید پایین رفت تو اتاق که منم لباسمو دراوردم ساپورتمو هم دراوردم که کیر کوچولوم داشت از شهوت میترکید که کافی بود یکم باهاش بازی کنم همه جارو به گند میکشید ازاونجایی که شرت پام نبود ورومم نشده بود که از رویاجون شرت بگیرم از شهوت زیادم روی ساپورت لکه هایی از آب شهوتم ریخته بود وخیس بود که منم حواثم بهش نبود چون میخواستم تانیومده سریع لباس بپوشم که دامن شلواری روپوشیدم وای جنسش ازاین گیاهی ها بود خیلی نرم بود واز پشت رفته بود لای قاچ کونم داشتم از حسش جرمیخوردم وبلوز تنم کردم ودکمه آخرو نبستم و یکم سوتینم معلوم بود ولی روسری رو از روی سرم برنداشتم ودیدم خالم امد ویک دست تشک متکا آورد گفت من تنها میترسم توی اتاق بخوابم اگه عیب نداره جفتمون همین جا بخوابیم که منم ازخداخواسته گفتم آره رویاجون منم عادت دارم جلوی تی وی بخوابم که گفت اون مال حمیدرضا بود الان نازنین باید سریع بخوابه که فردا کلی کار داریم من نفهمیدم معنی حرفش چی بود که گفتم باشه چشم عزیزم که دیدم گفت اون لباسرو اگر لازم نداری بده ببرم توی اتاق که منم بهش دادم دیدم ساپورت گرفت تعجب کردگفت نازی چیکارکردی گلم که منم ترسیدم گفتم چی شده که گفت چرا اینجاش خیسه که من سرخ شدم از خجالت گفتم هیچی به خدا چیزی نیست نمیدونم که دیدم هیچی نگفت رفت تواتاق یک دست تشک متکا دیگه آورد دراز کشیدیم ومن ازخجالت سرم کرده بودم زیر پتو که دیدم صدام کردگفت عزیزم چرا خجالت میکشی چیزی نشده این چیز طبیعی هستش حتی مازناهم ترشح هایی داریم که منم هیچی نگفتم گفت عزیزم میدونم تو شهوت داری وامشب خیلی روی خودت فشارآوردی بامن راحت باش که من دست وپام گم کرده بودم گفتم نه رویاجون اینجوری نیست که گفت عزیزم من شوهردارم از تمام خصوصیات پسرا باخبرم تواگه زیاد به خودت فشار بیاری کمر درد میشی باید خودتو خالی کنی گفت اگه بخوای میتونم کمکت کنم که دیدم که فیلم گذاشت لز بود دوتا زن داشتن به هم ور میرفتن لبهای هم میخوردن همدیگرو انگشت میکردن که گفت دوست داشتی توام دختر بودی اینجوری باهم لز میکردیم من با تعجب مارس مونده بودم که با تایید دوباره باسر گفتم آره که دیدم دستم گرفت کشید توی بغلش وشروع کردیم لب گرفتن ازهم که من هنوز توی شک بودم گفت تعجب نکن امشب شب تویه بهت گفتم که دیدم دکمه های بلوزم باز کرد سوتینم داد پایین (اینو بگم که من تاحالا نمیدونستم اینقدر از روی سینه هام تحریک میشم وواسه اولین باربود که خودمم فهمیدم)وزبونش زد سرسینه سمت چپم وای تا زبونش خورد روب سینه ام یک لرزکوچکی تو تنم افتاد کم تافهمید چقدر حساسم شروع کرد به خوردن وای دیگه آه ونالم تمام اتاق برداشته بود وای داشتم از شهوت مترکیدم واونم بخاطراینکه من صدام کم شه انگشتش رو کرد تودهنم ومنم لیسش میزدم بالذت که یکدفعه بدنم شروع به لرزیدن کردهیچی حالیم نبود هیچی نمیشنیدم وشل شودم یک حس خوشایندی بهم دست داد که تاحالا تجربه اش نکرده بودم که اونم تعجب کرد گفت وای توواقعا دختری گفتم چرا گفت توالان ارضاع زنانه شدی خیلی واسم عجیبه مگه توزنی که اینجوری ارضا شدی منم هم خجالت میکشیدم وهم یکم روم باز شده بود گفتم نمیدونم رویا جون اولین باره این حس تجربه میکنم تاحالا اینجوری نشده بودم که دیدم گفت آبتم امد گفتم نه فقط شل شدم که واسه خودمم تعجب آور بود آخه وقتی آبم میومد دیگه تا چند ساعت عذاب وژدان میگرفتم ازخودم بدم میومد ولی این بار آبم هم نیومد بود وحسم ها از بین نرفته بود بلکه بیشتر شده بود که نوبت من شد شروع کردم تاپشو از تنش دراوردم وسوتینشو دادم بالا اون سینه های خشگلش افتاد بیرون شروع کردم مثل خودش به خوردن ولی چون تاحالا سینه ای نخورده بودم یکی دوبار سرش گاز گرفتم که دیدم میزد توی سرم که دردش گرفت بود البته به شوخی وکم کم رفتم پایین وشلوارکشو دراوردم شروع کردم به لیس زدن کصش که دیدم صداش بلند شد ومنم دستمو دادم توی دهنش که بعد چند دقیقه گفت بخواب من بیارم روت 69 شیم من شنیده بودم ولی تاحالا تجربه اش نکرده بودم که درازکشیدم اونم به یک لحظه دامن شلواریمو کشید پایین وکیرمو دید وه به زور 5 سانتی میشد که گفت این چیه فکر میکردم بزرگتر باشه توحق داری زید نداشته باشی توخودت زیدی خندید وروی من دراز کشید وماهامو دادبالا شروع کردانگشت کردن کونم لیس زدن ومنم شروع کردم به خوردن کص وکونش که بعداز چند دقیقه سرمو فشارمیداد به کصش وتند تند نفس میکشید که فهمیدم ارضاشده وچند دقیقه همینجوری بود وبعد امد کنارم دراز کشید وشروع کردیم لب گرفتن که یک لحظه نگاهمون به تی وی افتاد که دوتا دختر بودن ویکی ارباب بود ویکی برده که جالب بود همین جوری لب میگرفتیم نگاه هم میکردم وگفت من ارضا شدم دوستداری ارضا شی دیگه خجالت نمیکشیدم گفتم آره که شروع کرد به ساک زدن واسم وا ابم امد ورفتم دوش گرفتم ویکم ناراحت بودم که چرا اینکاروکردم ومن مونده بودم بالباسای خودم بخوابم یا لباسی رویاجون که امدم توی حال دیدم اون خوابیده ومنم چون یکم تمایلم کم شده بود باهمون حوله خوابیدم ولی صبح زود بیدار شدم وانگار نیروی تازه گرفته بودم وسریع لباسای دیشب پوشیدم همون دامن شلواری بلوز باسوتین وشال رفتم یک رژ بایکم پنکیک وریمل ناشیانه زدم رفتم توی آشپزخونه چای گذاشتم وصبحانه نیمرو درست کردم ونون هارو توی تستر گذاشتم که یکم گرم بشه صداش زدم گفتم رویاجون صبحانه درست کردم بیا چاییت سرد نشه که امد تعجب کرده بود وگفت عجب دختر خوبی چه خوب سرویس میدی ها فکر کنم خیلی خوشش امده بود گفت توخیلی چیزا کم داری واسه زن بودن گفت بروصورتتو بشور خیلی کارداریم که منم ضدحال خوردم رفتم شستم لباسامو عوض کردم صبحانه خورد ومنم چون ضدحال خورده بودم فقط چایی خوردم که گفت برو ماشین از پاکینگ دربیار تامن حاضر شم بریم تا یکجایی منم باناراحتی رفتم وماشین زدم بیرون که بعد 20 دقیقه با یک آرایش غلیظ ویک مانتوی جلوباز جین آبی با یک ساپورت راه راه مشکلی سفید امد نشست با یک شال سفید که فقط روی سرش بود ویک تاپ یقه باز سفید که تقریبا چاک سینه اش معلوم بود امد توی ماشین نشست شیشه های ماشینش دودی بود ماشینش نمیگم چی بود که نگن پوز ماشینشو میده و دیدم راه افتاد رفتیم سمت پروما یک فروشگاه بزرگ توی مشهد همه چی توش داره رفتیم داخل فروشگاه توی راه گفت گیس چه رنگی دوست داری که من تا قبل از اون مونده بودم اینجا چیکارداریم که اینو گفت میخواستم بغلش کنم که گفت هی حو گیر نشو بابا اینجا شلوغه نمیشه و رفتیم توی یک مغازه که آرایشی فروشی بود مال یکی از دوستاش بود که من دم دروایستادم اون رفت داخل که گفت چرا وایستادی مثل اینکه واسه تومیخوایم خرید کنیم ها که فروشنده بلند شد احوال پرسی کرد با خالم ومنم رفتم داخل که گفت چیه رویاجون چی شد گفت هیجی نگاهش کن ببین چه گیسی بهش میاد که منم سرخ شدم که گفت نترس بابا اینا از اینجور چیزا زیاد دیدن ویک گیس قهوه ای دودی آورد گفت بیا اینور پشت پرده که رفتم از جایی دید نداشت وگذاشت روی سرم خیلی خشگل بود قیمتش 360 بود که واسه ما یکم تخفیف داد 340 حساب کرد ویک کرم پودر گریم هم اسمش دراماکول بود خریدیم ورفتیم یک چندتا سوتین ست با شورت خریدیم رفتیم خونه وگفت توازاین به بعد واسه من نازنین هستی وتاوقتی که اینجا هستی باید اینجوری پیشم باشی
عزیزانم داستان هنوز خیلی مونده ادامه داره دوباره مینویسم

نوشته: نازنین زنپوش


👍 17
👎 4
37701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

840475
2021-11-03 02:22:38 +0330 +0330

فک‌نمیکنم خونه شما مشهد باشه فک‌کنم آمریکاست چون توی خود اروپا هم اینقد راحت با این مسائل کنار نمیان علم المهدی کجایی ببینی حمیدرضای توی شهرت نازنین شده 😂

2 ❤️

840518
2021-11-03 08:48:36 +0330 +0330

نازنین یا مینا شایدم رویا 😕 😕

0 ❤️

840558
2021-11-03 13:56:52 +0330 +0330

عزیزم داستانت خیلی خوب و جالبه
منم مشهد هستم
آرمان ۳۵ فول تاپ
البته مسهدی نیستم ولی ساکن مشهدم
دوست داشتی تلگرام پیام بده
Amh278127@

0 ❤️

840599
2021-11-03 20:07:17 +0330 +0330

بله این محله هایی که گفتی توی مشهده
دوست داری بیای پی گپ بزنیم؟

0 ❤️

840634
2021-11-04 00:16:52 +0330 +0330

پسران سرزمینم تپه نریده باقی نزاشتنا

2 ❤️

840643
2021-11-04 00:51:19 +0330 +0330

خوب بود آدمه لده

0 ❤️

842151
2021-11-12 01:42:05 +0330 +0330

نصف قسمت اولا ب عنوان قسمت دوم انداختی ب ملت؟؟؟

0 ❤️

849933
2021-12-27 00:20:13 +0330 +0330
tg8

سلام من زنپوشم مشهد
منم چندین بار بیرون رفتم دوست داشتی بهم پیام بده

0 ❤️

851504
2022-01-04 11:52:54 +0330 +0330

بنویس کوسه کش

0 ❤️

852459
2022-01-09 15:05:00 +0330 +0330

بنویس لاشی لوس‌نشو توهم تا تهش برو

0 ❤️

860117
2022-02-19 22:21:17 +0330 +0330

برو گمشو بااین داستان نوشتنت 🤮 🤮 🤮 🤮

1 ❤️

921332
2023-04-01 12:21:30 +0330 +0330

سلام بنویس دیگه ادامه داستانت رو

0 ❤️