آرزویی که برام خاطره شد...

1402/04/07

سلام من اسمم حمید هستش و ماجرایی که می‌خوام براتون تعریف کنم مو به مو عین واقعیت هست و الان که بعد از گذشت چند سال دوباره یادش افتادم حسابی شق کردم …

من حدود ۱۴ سالی میشه که ازدواج کردم و به خاطر شغلم که از چین جنس میارم بعضی وقت ها خونه نیستم . بیشتر مواقع اگر برای بارم تو دبی مشکلی پیش نیاد خونه ام و بار رو تو ایران تحویل میگیرم . اما این سری تاخیر تو ارسال بارم خورد و مجبور شدم خودم برم پیگیر بارم بشم. هر وقت که من مسافرت خارج از کشور داشتم خانمم با من میومد ولی از وقتی پسرم بدنیا اومد و مدرسه رفت دیگه نتونست همراه من بیاد و من تنها میرفتم . باهاشون خداحافظی کردم و رفتم سمت فرودگاه . برنامه ریزی خودم این بود که بشه کار رو یک هفته ای جمع کرد و زود برگردم ایران . کارم سه چهار روزه تموم شد و جنس ها آماده ارسال به ایران شد . پیش خودم گفتم یکی دو روز بیشتر بمونم یکم استراحت کنم بعد برگردم ، اما دلم طاقت نیاورد و چون خیلی وابسته زن و بچم هستم گفتم فردا برگردم بهتره . یه بلیط برای بعد از ظهر فردا گرفتم و بدون اینکه به کسی بگم راهی تهران شدم . من معمولا خیلی اذیت شون میکنم مثلاً بعضی وقتها یواشکی درو باز میکنم و یه جای خونه قایم میشم و میترسونمشون . به فکرم رسید که این سری هم یواشکی برم و یکم بترسونمشون.

چون خسته بودم چمدونم رو گذاشتم تو ماشین موند و دست خالی اومدم بالا . خیلی آروم کلید رو انداختم تو در و باز کردم ساعت حدود ۱:۳۰ شب بود همه چراغا خاموش بود و من از اینکه نقشه ام منتفی شد بدجور کنف شدم و مستقیم رفت تو اتاق خوابمون که بخوابم . کورمال کورمال خیلی آروم تو تاریکی اومدم تو اتاق و خوابیدم رو تخت . میترا (زنم) مثل همیشه پشت به من خوابیده بود از ریتم و صدای نفسش حدس زدم خیلی وقته خوابیده و چون گفتم احتمالا خسته است دیگه بیدارش نکردم و همون طوری رو بهش خوابیدم . اکثر مواقع اگر دعوامون نشده باشه من از پشت بغلش میکنم بعد می‌خوابم ، بدجور عاشق بو کردن بدن و موهاش هستم و تا نچسبونم بهش و یه خورده باهاش ور نرم و کیر شق شدم رو به کون گنده و رون های تپلش نکشم خوابم نمیبره . بعد از اینکه رو تخت آروم گرفتم حس کردم یه بوی ادکلن فوق العاده گرم و تلخ شبیه بوی قهوه و کارامل خورد به مشامم . حسابی از بوی ادکلن تحریک شده بودم و کیرم داشت منفجر میشد . دیگه نتونستم تحمل کنم و خیلی آروم یکم توف انداختم کف دستم و شروع کردم با کیرم ور رفتن ، خیلی آروم جلق میزدم و کیرم لحظه به لحظه داشت بزرگ و بزرگتر میشد و من با چشمای بسته فقط رو جلق زدنم تمرکز داشتم. ناخواسته یه صدای خیلی آرومی هم از جلق زدنم بلند میشد و چون فکر میکردم خواب میترا سنگین شده به کارم ادامه دادم . از بلند شدن صدای نفس کشیدنش احساس کردم که بیدار شده و متوجه شده من اومدم ولی چون خوابش سنگینه حال نداره بیدار بشه و باهام حرف بزنه . چند دقیقه ای نگذشت حس کردم صدای نفس کشیدنش دیگه شبیه خواب بودن نیست و ریتم نفس کشیدن حشری و شهوتی شدن میده . قند تو دلم آب شد و خیلی سریع از عقب اومدم چسبوندم بهش و شلوارش رو کشیدم پایین کیرمو که حسابی خیس و لیز شده بود فرو کردم لای پاش و جلو عقب کردم حدود دو سه دقیقه داشتم کیرمو تو لاپاش جلو عقب میکردم و هر وقت که به کسش می کشید خیسی کسش رو احساس میکردم . تو اتاق تاریک مون فقط صدای نفس کشیدن میترا و شلپ و شلوپ کیرم که تو لاپای گرمش تکون میخورد به گوش می‌رسید . حسابی داشتم لذت میبردم و از خود بیخود شده بودم که یکدفعه یه صدای خیلی خیلی آرومی گفت حمید میشه ادامه ندی؟ صداش شبیه صدای میترا نبود و یک آن حس کردم صدای مهتاب خواهر زنمه . از شدت ترس یک دفعه کل بدنم گر گرفت و خیلی زود خودمو کشیدم عقب . گفتم مهتاب تویی ؟ (مهتاب خواهر زنمه و از میترا چند سالی بزرگتره و چون شوهرش بر اثر سکته قلبی فوت کرد تنها زندگی میکرد و بیشتر وقتها میومد خونه مون با متین بازی میکرد)

گفت ببخشید آقا حمید میترا تو اتاق متین خوابیده و من دو روزه اومدم پیش شون که تنها نباشن ، منم اومدم رو تخت شما خوابیدم .شما مگه قرار نبود دو سه روز دیگه بیایید؟ منم با صدای خیلی آروم گفتم هیییسسس هیچی نگو الانه که مهتاب بیدار بشه و ابرومون جلوش بره . مهتاب گفت آقا حمید ببخشید من مقصرم از رو ترس صدام درنیومد و خشکم زده بود . گفتم عیبی نداره فقط چیزی نگو که بقیه بیدار میشن . از امشب هم هیچی به هیچکس نگو من الان بلند میشم میرم از خونه بیرون تو هم شتر دیدی ندیدی . داشتم از رو تخت بلند میشدم که یه فکری تو سرم اومد که چرا وقتی مهتاب بیدار شده بود هیچ عکس العملی نشون نداد و چند دقیقه اجازه داد من کیرمو بذارم تو لاپاش؟ گفتم پس این حتما از این اتفاق خوشش اومده که حسابی کسش خیس کرده بود . یه خورده بهش نزدیک شدم گفتم تو ناراحت شدی از دستم؟ گفت نه اتفاق دیگه پیش میاد مگه شما از قصد این کارو کردین؟ گفتم از این قضیه امشب که چیزی به بقیه نمیگی؟ گفت دیوانه شدی مگه آبروم رو از سر راه آوردم ؟ تا اینو شنیدم خیالم راحت شد و وقتی فهمیدم که کائنات کلی زحمت کشیده که من امشب کنار خواهر زنم بخوابم دست دست نکردم و خیلی زود محکم از پشت بغلش کردم و چسبوندم بهش .

گفت حمید دیوانه شدی این چه کاریه که میکنی؟ منم در حالی که کیرمو داشتم لای پاش فرو میکردم گفتم تو الان جای کی خوابیدی؟ گفت : میترا . گفتم خوب این مشکل منه یا تو؟ گفت مسخره بازی درنیار الان اگر میترا بیدار بشه و صدامون رو بشنوه زندگی هردومون داااغون میشه. برو تو اتاق پیش میترا بخواب اینکار رو نکن . منم هیچی به هیچکس نمی‌گم. احساس میکردم که خود خدا هم میگه بکُنش و یه حال توپ به این بنده من بده که چند ساله حسابی تو کفه کیره . گفتم کار از کار دیگه گذشته من الان دارم میترام رو میکنم و تو تاریکی چیزی نمی‌بینم . دیدم خودشو هی سفت می‌کنه و تلاش می‌کنه بره جلوتر تا کیرم از لای پاش دربیاد . منم که دیگه به سیم آخر زده بودم دستمو از پشت آوردم گذاشتم رو سینه هاشو و محکم کشیدم عقب و چسبوندم به خودم . با این کارم دیگه هیچ حرکتی نکرد و صداش در نیومد اما هنوز لاپاش رو سفت کرده بود و نمی‌ذاشت کیرم راحت جلو و عقب بره . کیرمو کشیدم بیرون انگشتمو خیس کردم و کشیدم رو کسش . وایی انگار شومینه لایه پاهاش روشن بود داااااغ دااااغ بود و حسابی خیس شده بود . آروم با انگشتم کسش رو ماساژ دادم و حس کردم داره خودشو شل می‌کنه . آروم در گوشش گفتم نون زیر کباب آماده باش که من دیگه طاقت ندارم . کیرمو حسابی تفی کردم آماده شدم که بکنم تو کسش ، اصلا باورم نمیشد که قراره کس مهتاب خواهر زنمو بکنم . زنی که چندین سال بود با اندام محشرش حسابی منو تو کف گذاشته بود . پیش خودم میگفتم اگر یک درصد میترا بیدار بشه خودم رو میزنم به اون راه که فکر کردم تویی و اصلا نفهمیدم که مهتاب جای تو خوابیده .

کیرمو گذاشتم لب کسش و آروم فرو کردم توش . آنچنان خیس و لیز شده بود که با کوچکترین فشاری تا ته رفت توش ، وااااایی که چقدر تنگ و دااااغ بود حسابی داشتم از این وضعیتم لذت می‌بردم و از اینکه همه چی با هم جفت و جور شده تا من مهتاب رو بکنم تو کونم عروسی بود . بعد پنج دقیقه که جانانه تلمبه زدم خیلی آهسته گفت : حمید حواست هست دیگه؟ گفتم آره خیالت راحت حواسم هست . تا اینو از من شنید کاملا کونش رو داد عقب و خودش رو شل شل کرد تا کیرم بیشتر بره تو کوسش . دیدم داره صدای نفس نفس زدنش بلند میشه . برای اینکه یک دفعه صداش بلند نشه دستمو آروم از زیر بدنش رد کردم و گذاشتم رو دهنش . دیدم داره گوشه دستم رو گاز میگیره . وقتی که فهمیدم کاملا تسلیم شده و باهام هم مسیر شده دستم رو از رو دهنش برداشتمو لباسشو دادم بالا تا دستم راحت تر بره رو سینه هاش . دیدم خودش سوتینشو کشید بالا و سینه هاش کاملا افتاد تو دستم . با یه دستم سینه هاشو فشار میدادم و با اون یکی دستم لپهای گنده کونش رو فشار میدادم و از هم بازشون میکردم تا کیرم تو کوسش با تلمبه های همراه با ضربه های خیلی آروم جلو و عقب بشه . مالوندن و فشار دادن کون و سینه هاش یه حس غیر قابل وصفی رو بهم منتقل کرد دقیقا همون حسی که اول نوشته ام بهش اشاره کردم که وقتی الان یادش افتادم حسابی شق کردم . دستش رو گذاشت رو دستم و آروم انگشتامو فشار میداد روی کونش و بعضی وقتها با انگشت خودش سوراخ کونش رو میمالوند و انگشت منو رو میکشید می‌داشت روی سوراخ کونش تا بهم بفهمونه که حسابی کونش میخاره ، انگشت فاکم رو حسابی خیس کردم و گذاشتم روی سوراخ کونش خیلی آروم بصورت دایره ای سوراخ کونش رو میمالوندم و هرازگاهی آروم تو کونش فرو میکردم حس کردم تو بغلم می‌لرزه و دیگه رسما داشت دستم رو حسابی گاز میگرفت . خیلی از این حالتش خوشم اومد . احساس کردم کاملا بهم اعتماد کرده و خودش رو بهم سپرده . دیدم داره ارضا میشه آروم پشت گردنشو بوس کردم و خودمو کشیدم عقب بهش گفتم از کنار تخت چندتا دستمال کاغذی بهم بده که ابمو روش خالی کنم . در کمال تعجب برگشت رو به من و خودش کیرمو گرفت تو دستش و خیلی آروم گفت حواست باشه آبت داشت میومد بهم بگو تا دستمال رو بگیرم زیرش تخت تون رو کثیف نکنه .

وااااایی خدا خواب میبینم یا بیدارم؟! یعنی من امشب با مهتاب سکس کردم و اون الان داره برام جلق میزنه تا آبم رو بیاره؟ دیدم داره آبم میاد زودی بهش گفتم داره میاد . با صدای خیلی آروم و نازی گفتم بذار بیاد حواسم هست . آنچنان آبی ازم خارج شد که حس کردم رفتم تو کما . از خودم بیخود شده بودم که با صدای مهتاب به خودم اومدم که گفت میخوای تا صبح همین جا بخوابی؟ گفتم نه الان حاضر میشم میرم تو ماشین فقط بذار حالم بیاد سرجاش حسابی منگ و گیجم. دیدم دهنشو آورد نزدیک گوشم و گفت تو این چند سال هم این حس رو تجربه کرده بودی؟ گفتم دروغ چرا جفت تون متخصصین در این زمینه ولی امشب یه عشق و حال متفاوت تری رو تجربه کردم . خیلی آروم لباسامو پوشیدم و رفتم سوار ماشین شدم و از پارکینگ زدم بیرون . دو سه دقیقه ای نگذشته بود که مهتاب بهم پیام داد با این حالت رانندگی نکنی خطرناکه بزن بغل استراحت کن . یادت که نرفته شتر دیدی ندیدی … این پیام رو هم حذف کن.

تا بعد از ظهر بیرون گشتم و زنگ زدم خونه که من تو راهم دارم میام خونه . اگر شام نذاشتی زودی حاضر بشین بریم بیرون شام بخوریم . میترا گفت مهتابم اینجاست بذار ببینم اونم میاد یا نه . گفتم ااااا جدی اونم اونجاست چه عالی اصلا گوشی رو بده خودم بهش بگم بیاد . گوشی رو داد به مهتاب منم بعد حال و احوال پرسی گفتم چطوری شما ما رو نمی‌بینی خوش میگذره؟ خندید و گفت آره چرا که نه خیلی هم خوش میگذره .

نوشته: حمید


👍 55
👎 7
60401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

935307
2023-06-29 11:54:36 +0330 +0330

در شهوانی غیرممکن ها رو ممکن کنید و رویاهای خود را با دیگران به اشتراک بگذارید … 😂

6 ❤️

935338
2023-06-29 17:23:42 +0330 +0330

کسی که فرق زنش با خواهرزنش تشخیص نده یعنی بکن نیست

2 ❤️

935339
2023-06-29 17:27:43 +0330 +0330

گاه نخواسته بساط جور میشود اینه دیگه😉😄نوش جونتون

1 ❤️

935341
2023-06-29 18:07:10 +0330 +0330

اصل داستان: زنش می‌ترسیده که تنها خونه بخوابه، میره خونه‌ی مادرش و چون نمیشده که خونه رو تنها بذارن، به برادراش می‌سپره.
قهرمان داستان یواشکی میره خونه که زنش رو غافلگیر کنه، با ورود و روشن شدن لامپ و دیدن هشت برادرزن آماده، می‌فهمه خودش غافلگیر شده و فوقع ماوقع!!
جوری گشاد میشه که نمی‌تونسته برگرده پارکینگ، برادرای زنش می‌برنش تو ماشین و همگی بهش پیام میدن: شتر دیدی، ندیدی!!
میزتلویزیون‌های ایران حواله‌ت بادا ابله متوهّم الدنگ گشاد!!

2 ❤️

935369
2023-06-30 00:00:53 +0330 +0330

جالب بود

0 ❤️

935439
2023-06-30 06:03:41 +0330 +0330

من نمیدونم واقعی بود یا نه ولی انصافا خیلی خوب نوشتی تا باشه از این لذتا

0 ❤️

935620
2023-07-01 13:02:32 +0330 +0330

من سکس خیلی کردم ولی این داستان‌ها تا حالا برا ما پیش نیامده شده طرف با رفیقش امده داشتیم میکردیم حشری شده گفته منم میخوام ولی نه اینجوری

0 ❤️

935981
2023-07-03 21:04:55 +0330 +0330

عالی

0 ❤️

936566
2023-07-07 18:55:16 +0330 +0330

اتفاقای اینجوری یهویی که پیش میاد بکنی خیلی میچسبه

0 ❤️

936724
2023-07-08 17:37:06 +0330 +0330

چقدر عالی بود.محشر بود.

0 ❤️

937096
2023-07-11 04:17:56 +0330 +0330

من سالی چهاربار رفیقامو انگشت میکنم، الان از دست زدن به کونشون میفهمم کدومشونه! تو بعد از این همه سال که زنتو کردی، آخرش با خواهرزنت از هم تشخیصشون ندادی؟!

0 ❤️

940429
2023-08-02 02:53:12 +0330 +0330

عالی بود.خواهر زن حرف نداره.هرکسی راهنمایی خواست پیام بده

0 ❤️