بهش زنگ‌ زدم و با کلی ناز گفتم واسه جبران اون شب لعنتی امروز که کسی خونمون نیست تا شب پاشو بیا پیشم از تنهایی نترسم و قلبم گروپ گروپ از جواب منفی که ممکن بود بده تو قفسه سینم کوبیده میشد اما با جمله :( اوکی ساعت یک اونجام )اونقدر ذوق زده شدم که فاصله بین اتاق تا حموم رو ۳ بار دویدم و با بپر بپر طی کردم و پریدم تو حموم که دوش بگیرم و برای آقا تر و تازه بشم . هنوز ارایشم تموم نشده بود که گوشیم زنگ خورد و بهم گفت پشت در منتظرمه و من بدو بدو یه روسری بزرگ انداختم رو سرم و با دمپایی مردونه شرق شرق رفتم تو حیاط تا درو براش باز کنم .
بیشتر از هرچیزی برام جذاب و وسوسه انگیز بود،از قد و هیکل سکسی حشری کنندش گرفته تا مدل لباس پوشیدنش و لهجه ای که از ته دل دوستش داشتم و شخصیت دیوونه کنندش. با نیش باز بهش دست دادم و راهنماییش کردم که بیاد داخل. بعد از اتفاقات بدی که بین آدمای اطراف و دوستامون افتاده بود هنوز ندیده بودمش و به زور راضیش کرده بودم امروز که تنها بودمو بیاد پیشم. یه نگاه به قیاقه رنگ پریده بدون ریمل و رژ لبم انداخت و بعد با دیدن موهای خیس دو گوشی و لباس گوگولی کوتاه صورتی با عکس عروسک و جوراب شلواری فیش نت زنبوری لبخند زد. خندیدم و بهش گفتم خب خیلی زود اومدی من نرسیدم حاضر باشم.
کلاهشو جا به جا کرد و گفت: تو همیشه حاظری جوجه
نشست رو مبل و از هر دری حرف زدیم و با خرت و پرتای تو خونه ازش پذیرایی کردم و کم کم حرف رسید به اینجا که یه سیگاری بار کنیم سر ظهری. از ترس سوختن ریه و همه قفسه سینم بلند شدم موزیک بزارم تا یکم وقت کشی کنم برای همراهی باهاش و رفتم سمت لپ تاپ که روی میز بود و کاملا عمدی خم شدم سمتش و برای دقایقی طولانی دنبال اهنگ میگشتم و دعا میکردم این نخ دادن های تابلو من با لباس کوتاه و جوراب فیش نتی کارساز باشه و بتونم با این لعنتی وارد یه مرحله جدی بشم. موزیکو که پلی کردم ازم پرسید که مامان بابام بوی گل رو میشناسن یا نه و وقتی جواب منفی دادم ‌همونجا فندک زد زیر سیگار، با دومین سه کام از درون جزغاله شدم و کم کم دستشو گرفتم که زیر نور خورشیدی که میفتاد وسط حال کوچیک خونه باهام برقصه. با تمام وجودم سعی میکردم بهش بچسبم و به نحوی کاری کنم که دلش منو بخواد سرمو که بالا اوردم بی هوا منو بوسید یه بوسه کوچولو و آروم. اونقدر از اون بوسه ذوق زده بودم که مدام رو انگشتام خودمو بالا میکشیدم تا نزدیک لباش شم اما دیگه از بوسه خبری نبود. خیلی نگذشته بود که خسته شدیم و نشستیم و تو حالتی بین گیجی و هوشیاری چرت و پرتایی میگفتیم که دو دقیقه بعدش یادمون نبود. سعی کردم برم نزدیکش و ببوسمش اما نامحسوس پسم میزد اما من پیگیر تر از این حرفا بودم تو گیر و داد ارتباط چشمی عمیقی که باهاش داشتم دستمو کشید که بشینم رو پاهاش منم پاهامو انداختم دور و برش لباسمو بالا زدم و روی بالاترین جایی که میتونستم و حدس میزدم کیرش اونجا باشه نشستم. دستشو برد سمت رونام و با لمس بدنم از روی سوراخای جوراب شلواری و همراه با گیجی و منگی چت بودن یکی از سکسی ترین ویو های زندگیمو ساخت. بالای لباسمو کشید پایین و زبونش از بالای گردنم تا نوک سینم کشیده میشد و در اخر به طرز وحشیانه ای به یه درد وحشت ناک تو سینه هام از مالیدن و گاز گرفتنش ختم میشد. بیشتر به کمرم قوس دادم و لبامو رو لباش چسبوندم و اروم رفتم سمت گردنش که از طعم ادکلنش تلخیه رو مخی داشت و بالا تا پایین و تمام نقاط گردنشو با لذت تمام لیس زدم. سفت شدن کیرشو زیرم حس میکردم و از روش کنار رفتم تا برم لول بعد. قلبم به شدت تند میزد و رطوبت کسم همه داخل رونمو پر کرده بود. نشستم جلو پاهاش و دستمو بردم سمت کیرش و اون بدون هیچ حرکتی فقط بهم نگاه میکرد! با زبون و دندونم میخواستم از رو شلوار جین اون کیر لعنتیشو بلند کنم تا منو جر بده که با مخالفتش رو به رو شدم دستمو و گرفت و گفت بهت گفتم دوستت دارم اما دوستم باش! نه بیشتر.
بغض گلومو گرفت و با اروم ترین لحن ممکن سعی کردم جو رو عوض کنم و چند دقیقه بعد که قصد خداحافظی داشت بدون بغل کردنش با یه قطره اشک پشت سرش باهاش خداحافظی کردم و تا مدت ها ذهنم درگیر این بود که چرا یه پسر باید به سکس نه بگه حتی اگه منو نخواد! تا چندین ماه بعدش که جواب همه سوالامو گرفتم.
داستان صد درصدی با جزییات واقعی اگه خوب بود بقیشو بنویسم😁

نوشته: شین نوشت