آموزش با سکس (۳ و پایانی)

1399/09/23

...قسمت قبل

رو کسش دست کشیدم. تکون آرومی خورد، شروع به مالوندنش کردم. دایره وار میمالوندمش و همزمان رو تنش بوسه میزدم؛ سینه هاش، شکمش، گردنش‌… تحریک شده بود و نفس نفس میزد. انقدر مالوندم که دیگه میخواست ارضا شه، بعد دست کشیدم. شوکه شد. با بهت نگام میکرد. لباشو بوسیدم و گفتم ده دقیقه ی دیگه میذارم ارضا شی. باید یاد بگیری صبر کنی هوم؟ دوباره شروع به بوسیدن خالاش کردم، میبوسیدم و میرفتم پایین. به شکمش که رسیدم بی توجه به کس تحریک شدش، سمت رونش رفتم و کاملا کسشو نادیده گرفتم. میدونستم داره اذیت میشه، ولی از طرفی قطعا ارضا شدن بعد از این وقفه ی کوچیک لذت بیشتری داشت. از یه ور دلم براش ریش میشد و از یه ور میگفتم اگه ناراضی بود خب میگفت. نگاهی به صورتش انداختم، چشماشو بسته بود و انگار خوشش میومد. تازه دو دقیقه گذشته بود. از همون پایین پاش دوباره بوسیدنو شروع کردم و اومدم بالا، پوست سفید و حساسش تیکه تیکه به خاطر بوسه های من سرخ شده بود. دور هر خالش یکم سرخی بود، مثل هلو. احساس میکردم خیلی دوستش دارم. ایندفعه به کسش که رسیدم یه بوسه هم روی چوچولش زدم و بعد رفتم بالا. آهی کشید که باعث شد واقعا لذت ببرم. اینکه انقدر تحت کنترلم بودو دوست داشتم. بالا رفتم و بالا رفتم، آخرش لباشو بوسیدم. بعد سوتینم رو درآوردم و سینه هامو نشونش دادم. جلوی چشماش شروع به مالیدن سینه هام کردم، از نگاهش میفهمیدم که دلش میخواد سینه هامو لمس کنه، ولی دستاش بسته بود. نوک سینمو بردم نزدیک دهنش، دهنشو باز کرد. با تردید نگام میکرد، نمیدونست میذارم دهنش یا نه. قشنگیش به این بود که تا نزدیک دهنش ببرم و بعد بکشم عقب، اینجوری تشنه تر میشد، ولی نمیخواستم انقدر بهش سخت بگیرم. نوک سینمو گذاشتم بین لباش، شروع به مکیدنش کرد. خیلی شیرین بود، احساس فوق العاده ای داشت. اون میخورد و من لذت میبردم. حالا دیگه بیرون کشیدن سینم از دهنش برای خودمم سخت شده بود. یه نگاه به چوچولش انداختم و بعد تصمیم‌ گرفتم همون جور که اون سینمو میخوره باز باهاش بازی کنم. بهش قول داده بودم ده دقیقه ی دیگه بذارم ارضا شه ولی… امتحان میکردم؛ اگه اجازه میداد بازم کنترلش میکردم و نگهش میداشتم. سینمو از دهنش در آوردم و اون یکی سینمو دهنش گذاشتم‌. آب دهنش نوک سینمو براق کرده بود. انگشتمو روی چوچولش کشیدم، خیس بود دختر قشنگم. آروم آروم شروع به مالوندنش کردم. کم کم سرعتمو بیشتر کردم و تو جهتای مختلف مالوندم تا تاثیرش بیشتر باشه، تحریک شده بود و شدید تر سینمو میخورد، با یه حرکت سینمو از دهنش بیرون کشیدم و به سمت پایین رفتم، با نوک سینم به چوچولش ضربه زدم. آه کشید، کم کم داشت برای ارضا شدن آماده میشد، دلم نمیومد نگهش دارم… ولی اون داشت با چشمای قشنگش با کنجکاوی نگاهم میکرد، احساس کردم اگه یه بار دیگه نگهش دارم بازیمون قشنگ تر میشه. اونقدر با نوک سینم بهش ضربه زدم تا خواست ارضا بشه، و بعد کشیدم عقب. دستاشو کشید و پاهاشو بلند کرد کوبید به تخت. دلم رفت براش… بلند شدم و به سمت بالای تخت رفتم، بوسه ای گوشه ی چشمش زدم و گفتم: دوست داشتی نه؟ چشماشو بهم فشرد و خیلی ریز گفت: اوهوم.
موهامو انداختم یه ور سرم و از گوشش شروع به بوسیدن کردم، این دفعه دیگه کاری به خالاش نداشتم، بی وقفه روی یه خط میبوسیدم و میرفتم پایین، به رونش که رسیدم فرمون بوسه هامو پیچوندم سمت کسش. بعد شروع به خوردن کسش کردم؛ اول به چوچولش زبون زدم و بعد کامل کردمش توی دهنم، میمکیدم و اون تقریبا به خودش میپیچید، این دفعه حتما میذاشتم ارضا شه. دوس داشتم توی دهنم به اوج برسه… دوس داشتم شیره ی وجودشو بنوشم. میک زدم و میک زدم، با زبون بهش ضربه زدم و وقتی خواست ارضا شه زبونمو آوردم بیرون و گذاشتم روی چوچولش. چوچولش روی زبون من لرزید و ارضا شد. لرزیدنش که تموم شد زبونمو توی دهنم بردم و شیره ی وجودشو خوردم. بعد نگام تو نگاه قشنگش قفل شد. چقدر دوسش داشتم… خوشحال بودم که این ریسکو کرده بودم و برای رابطه پیشقدم شده بودم، و بیشتر از اون خوشحال بودم که این بازی رو باهاش کرده بودم. حالا دیگه نوبت خودم بود. روی تخت، بین پاهای بازش، رو زانوهام بلند شدم و جلوی چشمای خیرش شورتمو آروم آروم کشیدم پایین. تا زانوم که پایین کشیدم بلند شدم و کامل درش آوردم. بعد دوباره بین پاهاش رفتم و تو حالت مناسب قرار‌ گرفتم؛ پای راستشو خم کردم و یکم دادم بالا و پای چپمو دراز کردم زیرش؛ پای راستمو تقریبا روی قسمت چپ بدنش گذاشتم و یه جوری بود که کسامون بهم میخورد. خودمو بهش مالیدم، احساس فوق العاده ای داشت، همیشه فکر میکردم بهترین چیز خورده شدن کسه، ولی اون رابطه باعث شد بفهمم مالیدن قسمت خصوصی بدنت به قسمت خصوصی بدن کسی که دوسش داری بهترین احساس دنیاست. با دستم کسم رو باز کردم و چوچولمو روی چوچولش گذاشتم. یه چیزی تو عمق وجودم از تماس این دوتا عضو لرزید. انگار روحم با هیوا ارضا شد، یکم بعد جسمم هم لرزید و ارضا شدم. ولی اونقدر به مالوندن ادامه دادم تا هیوا هم یه بار دیگه ارضا شه. بعدش تو همون حالت به پشت خوابیدم. برعکس همدیگه خوابیده بودیم و کسامون روی هم بود. خودمو به جلوتر هل دادم تا فاصله ی بین کسامون از بین بره، انگار‌ کسامون همدیگرو بغل‌ کرده بودن

نوشته: Tina


👍 4
👎 5
22001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

781575
2020-12-13 12:14:31 +0330 +0330

هیوا انقدر خنگ بود؟؟؟!

0 ❤️