الهام (۱)

1402/05/02

الهام هستم ، متاهل و۲۳ ساله. الان که این داستان رو مینویسم هشت ماهه که ازدواج کردم. البته ۱۵ ماه پیش عقد کردیم و هشت ماه پیش عروسی. من و شوهرم بدون رابطه قبلی و توسط یک آشنا به خانواده اونها معرفی شدم و اومدن خواستگاریم. ‌پسر خوبیه و وضع مالیش هم نسبتا خوبه. فقط یه کمی زیاد از حد سنگینه. و زیاد اهل شوخی نیست و بیشتر حالت محترمانه و به قول معروف باکلاس رفتار میکنه. خانوادگی اینجوری هستن. برعکسش من دختر پر انرژی و شاد و شوخی هستم. اینا رو گفتم تا یه کم با زندگیم آشنا بشید و بهتر بتونید تصویر سازی کنید.
بریم سر اصل ماجرایی که میخوام براتون بگم.
یه روز که از خرید بر میگشتم و اومدم برم خونه دیدم یه کارگر شهرداری جلوی خونه ما زیر سایه درخت نشسته و استراحت میکرد. سرش پایین بود و انگار داشت با گوشیش بازی میکرد. رفتم داخل و چون هوا گرم بود سریع لباس عوض کردم و رفتم یه شربت خنک بخورم که گفتم یکی هم بریزم واسه اون کارگر. خودم خوردم و واسه اون ریختم که ببرم. چادر سرم کردم و رفتم. راستی اینو بگم که خونه ما ویلایی هستش و محله ما هم خلوته. از اون محله هایی نیست که همیشه پر از بچه یا زنهایی که تو کوچه جمع میشن. زیر چادر یه تاپ نیم تنه با شلوارک ست پوشیده بودم. شلوارکم هم نازکه و هم جذب. که از جلو قشنگ کوسم مشخصه و از عقب هم کونم قلمبه میزنه بیرون و شلوارک میره لای کونم. من قدم ۱۷۰ و وزنمم ۶۳ کیلو هست و اندام خوبی دارم.
رفتم جلوی در و صداش کردم:
آقا… ببخشید آقا. سرشو از گوشیش بلند کرد و برگشت سمتم. گفتم شربت خنک براتون آوردم بفرمایید.
بلند شد اومد جلو و گفت خیلی ممنونم خانم. گرفت خورد و یه آخیش پشتش گفت و گفت آخ که چقدر چسبید. خیلی لطف کردین. نگاهش کردم دیدم چه صورت خوشگل و مظلومی داره. چشمای درشت و ابروهای کشیده. قدشم ۱۸۰ میشد. نمیدونم چرا توی همون یه نگاه به دلم نشست. اصلا بهش نمیخورد کارگر شهرداری باشه.
گفتم نوش جونت. نهار خوردی؟
گفت نه یه ساعت دیگه میرم خونه. گفتم اگه دوست داشته باشی نهار مهمون من باش. لیوانو گذاشت توی سینی که دستم بود و گفت خیلی ممنونم از شما. مزاحمتون نمیشم. مادرم منتظر میمونه با هم نهار میخوریم.
چادرم رو از زیر بغلم انداختم و جلوش باز شد. یه نگاهی به من کرد از بالا تا پایین و سرشو انداخت پایین. گفتم باشه واسه فردا به مادرت بگو نهار بخوره و منتظرت نمونه. بیا پیش من. هم نهار بخوریم و هم باغچه رو نگاه کن ببین میتونی دستی بهش بکشی؟
گفت چشم باغچه رو در خدمتم ولی نهار نمیمونم.
-چرا؟
-آخه زشته و دوست ندارم مزاحم بشم.
-چه مزاحمتی. حتما بیا منتظرتم.
و برگشتم و رفتم داخل. موقع بستن درب با لبخند گفتم خسته نباشی و خداحافظ.
اونم گفت خدانگهدار.
با خودم که تنها شدم تازه فهمیدم چی گفتم.
اخه این چه کاری بود؟ چرا دعوتش کردی یه پسر غریبه رو؟ دیگه گفته بودم و نمیدونستم چیکار کنم. این پسر اصلا یه جذابیتی داشت که حتی توی اون لباس کار هم دلنشین بود.
فردا صبح بی اختیار رفتم سراغ درست کردن یه نهار خوب برای مهمونم.
نزدیک ظهر رفتم بیرون و توی کوچه رو نگاه کردم نبود. ناراحت شدم و گفتم انگار نمیخواد بیاد. رفتم داخل و یک ساعت بعد زنگ خونه به صدا دراومد و آیفون رو برداشتم دیدم خودشه. باز کردم و گفتم بفرمایید. رفتم توی حیاط دیدم رفته توی باغچه. بعد از سلام و حال و احوال، گفتم چرا دیر اومدی؟
-ببخشید کارم طول کشید.
-بیا اول نهار بخوریم.
-نه شما بفرمایید. من باغچه رو مرتب میکنم و میرم.
-خودمو لوس کردم و با ناراحتی گفتم من نهار درست کردم مخصوصت و گرسنه موندم تا بیای. حالا تعارف میکنی؟
-چشم چشم ببخشید آخه نمیخواستم مزاحم بشم.
-گفتم پس بفرمایید
جلو رفتم و گفتم بفرمایید. داخل ساختمون شدم چادرمو دراوردم و گفتم اول ناهار میخوری یا نوشیدنی بیارم؟
گفت اول بریم ناهار بخوریم که منم مثل شما گرسنه ام حسابی‌‌.
در حالی که با همون تاپ شلوارک دیروزی داشتم جلوش راه میرفتم، رفتم به سمت آشپزخانه و گفتم بفرمایید سرمیز تا غذا رو بیارم. اومد توی آشپزخونه و نشست روی صندلی میز غذاخوری و منم سریع غذا رو آوردم و مخلفاتش رو هم چیدم روی میز و نشستم و گفتم بفرمایید، امیدوارم که دست پختم رو دوست داشته باشی. گفت خیلی ممنون از زحمتی که کشیدین و مشغول شد. وسط غذا خوردن گهگاهی میدیدم که زیر چشمی به من نگاهی میکنه. با لبخند گفتم چطوره؟ هول کرد و گفت چی؟ گفتم دست پختم چطوره؟ گفت آها، خیلی خوشمزه شده. دست شما درد نکنه.
غذاش رو که تموم کرد گفت خیلی ممنونم و بلند شد گفت برم زودتر کارمو شروع کنم. گفتم عجله نکن حالا، صبر کن یه چایی برات بیارم بعد برو. گفت نه الان چایی نمیخورم وسط کارم یه چایی بدین ممنون میشم.
گفتم باشه هر جور دوست داری.
رفت توی حیاط و مشغول کارش شد و من ظرفها رو که شستم رفتم پیشش و داشتم کار کردنش رو نگاه میکردم که نمیدونم چرا حس شهوت اومد سراغم و انگار دلم میخواست یه بهونه ای پیدا کنم و باهاش حرف بزنم و خودمو بهش نزدیک کنم.
رفتم جلو و گفتم خیلی سخته؟ گفت چی؟ گفتم بیل زدن؟ گفت نه زیاد، من کار با گل و گیاه رو دوست دارم. گفتم بده ببینم منم میتونم و رفتم بیل رو از دستش بگیرم که گفت نه شما اذیت میشید. با یه لحن خاص و لبخند گفتم بده من اون دسته بیل رو ببینم. دست دراز کردم و داد به من و خواستم بیل بزنم که زورم نرسید خاک رو با بیل بلند کنم. گفتم چه سنگینه. بیا کمک. اومد سمتم و گفت زانوت رو بزار زیرش راحت تره. گفتم چطوری؟
از پشت زانوم دستش رو آورد و گفت پاتو بیار جلو و خم کن دسته بیل رو بذار روش مثل الاکلنگ بیل رو فشار بده تا اون طرفش بیاد بالا و در همین حین خودشم کمک من بیل رو گرفته بود و داشت توضیح میداد. و باعث شد که بدنهامون به هم بخوره.
بعد گفتم برو پشتم وایسا و از پشت هوامو بگیر و کمک کن ولی بزار بیشتر زورش رو خودم بزنم ببینم میتونم یا نه. اومد پشتم و کمک من بیل رو گرفت و وقتی که خم شدم روی بیل کونم خورد به کیرش که تقریبا نیمه شق بود. منم کارم رو بیشتر طول میدادم تا بیشتر کیرش رو حس کنم. خلاصه دو سه تا بیل زدم و کیر اونم دیگه کامل شق شده بود و قشنگ به کونم فشار میداد و سرش رو لای کونم حس میکردم. کسم داشت حسابی خیس میشد.
گفتم کار سختیه ها ولی جالبه.
-آره ولی من دوست دارم
-آره از اون دسته بیلی که چسبیده پشتم معلومه که خیلی دوست داری و خندیدم
رفت عقب و گفت ببخشید ببخشید دست خودم نبود، منظوری نداشتم.
-باز هم با خنده گفتم میدونم، حق داری. ولی منم دوست دارم و خوشم اومد. میشه بازم ادامه بدیم؟ بیا جلو و کمک کن دوباره. پشتم رو کردم سمتش و گفتم بیا دیگه.
-چشم خانم.
اومد و از پشت بیل رو گرفت و دوباره خم شدم و کیرش رفت لای کونم.
-چقدر هم سفت شده دسته بیلت و باز خندیدم
-خانم شرمندم نکنید دیگه
-نه بابا شوخی کردم. بیا جلوتر نترس
-آخه…
-آخه نداره. راحت باش
-چشم.
جلوتر اومد و کیرش رو کامل لای کونم حس میکردم. دستمو بردم عقب و کیرش رو گرفتم گفتم درش بیار بزار راحت باشه
-نه… نه خجالت میکشم
-نترس نگاش نمیکنم
رفت عقب و کیرش رو از زیپ شلوارش داد بیرون و چسبید به من رفت لای کونم. دستمو باز بردم عقب و گرفتمش. اومد بره عقب که سفت نگه داشتم و گفتم کجا؟ نترس میخواستم ببینم کدوم دسته بیل کلفت تره.
که دیدم مساوی هستن و خندیدم
کیرش رو ول کردم و پشت شلوارکم رو کشیدم پایین و گفتم بیا بزار سرجاش. اومد جلو و کیرش رو گذاشت لای کونم تا سرش به سوراخ کونم خورد گفتم جون چه داغه.
هیچی نمیگفت و صداش در نمیومد. اومد بیل رو کمک من گرفت و خم شد روی من. منم کونم رو میچرخوندم دور کیرش.
گفتم بریم توی خونه؟ اینجا گرمه. هیچی نگفت. دستمو بردم عقب و کیرش رو گرفتم چرخیدم به سمت ساختمون و در حالی که شلوارکم تا زیر کونم پایین بود و کیرش توی دستم جلوش راه افتادم و بردمش داخل خونه. مستقیم رفتم سمت مبل و نشستم جلوش. گفتم دوست داری کیرت رو کجای من بکنی؟ هیچی نگفت
-دهنم؟ کسم؟ کونم؟ کدوم؟
-سرش رو انداخت پایین و گفت همشون
-تا حالا با چند نفر سکس داشتی؟
-یه نفر
-چند بار
-نمیدونم، نشمردم
-دوست دخترت؟
-نه
-پس کیه؟
-نمیتونم بگم
-باشه، بیخیال.‌ بیا جلو ببینم چه مزه ایه این دسته بیلت
گذاشتمش توی دهنم و شروع کردم یه ساک سفارشی براش زدن. کیرش تقریبا طولش اندازه کیر شوهرم بود ولی انگار کمی نازک تر بود. که باعث شد بیشتر خوشم بیاد. چون باعث نمیشد کس و کونم رو گشادتر از اونی کنه که شوهرم بفهمه.
یه خورده که ساک زدم براش، گفتم خواست آبت بیا بگو. گفت حالا حالاها نمیاد نترس.
-مطمئنی؟
-آره من دیر ارضا میشم
-جووووون چه خوب. آخه دوست ندارم آب کیر توی دهنم بیاد، واسه اون گفتم
دو سه دقیقه ای که کیرش رو خوردم گفتم لباسات رو دربیار و بلند شدم لباس خودمم در آوردم و گفتم بریم اتاق روی تخت. باز کیرش رو گرفتم و بردم توی اتاق و خوابیدم روی تخت و گفتم تو هم میخوری برام؟
-نشست و سرش رو گذاشت رو کسم و چنان حرفه ای کسم و چوچولم رو میخورد که دو سه دقیقه ای ارضا شدم، اونم با چه لذتی. آخه شوهرم نمیخوره و دوست نداره.
(یاد اولین باری که داداشم کسم رو خورد و ارضا شدم افتادم. اون موقع ۱۷ سالم بود.(
-بیا بکن توش که دیگه طاقت ندارم
-چشم خانم.
کیرش رو گذاشت روی کسم و آروم کرد توش و بعد خوابید روی من و شروع کرد تلمبه زدن. دست انداختم دور گردنش و لباش رو گرفتم توی لبام و شروع کردم به خوردن. لباش خیلی شیرین بود و حال میداد. شاید چون همسن و سال خودم بود، آخه شوهرم از من ۸ سال بزرگتره. گفتم تندتر بزن و پام رو قلاب کردم پشت کمرش. چند دقیقه ای این جوری کرد که گفت میشه چهار دست و پا بشی پشت به من؟
-چشم گل پسر، آفرین داری راه میافتی ها
-ممنون خانم
از پشت گذاشت توی کسم و کپل هام رو گرفت توی دستش و محکم توی کسم تلمبه میزد. از شدت تلمبه هاش و فشاری که با ماساژ کون و کپلم میداد و مخصوصا انگشتی که بعدش توی کونم کرده بود داشتم حال میکردم. یواش یواش تعداد انگشتاش رو توی کونم بیشتر کرد و وقتی که دیگه داشت چهار انگشتی توی کونم میکرد و همزمان توی کسم تلمبه میزد دیگه طاقت نیاوردم باز ارضا شدم و افتادم روی تخت. اونم افتاد روی من و کیرش رو کرد توی کونم و خوابید روم. اولش آروم کیرش رو توی کونم عقب جلو میکرد و پشت گردنم رو میخورد. بعد توی گوشم گفت خوبی؟ دوست داشتی؟
-گفتم پسر خیلی خوب بود.
یه دستش رو برد زیرم و گذاشت روی کسم و یه دستش رو هم آورد سینه ام رو گرفت و همزمان که توی کونم تلمبه میزد داشت چوچول و سینم رو میمالید و پشت گردن و گوشم رو میخورد و لیس میزد. داشتم دیوونه میشدم از فشار لذتی که تمام بدنم رو گرفته بود و از همه طرف داشت بهم حال میداد. منم کونم رو زیرش بالا پایین میکردم و توی تلمبه زدنش کمک میکردم.
-جووووون خانم شما خیلی خوبی، واااااای خیلی حال میدیییییییییی
-واییییییییی ممنون عزیزمممممممم. ووووووووییییییی تو هم خیلی خوبیییییییییییی
چند دقیقه ای توی همین حالت داشت منو میکرد و منم توی ابرا بودم. صدای شلپ شلپ تلمبه هاش روی کونم و آه و ناله هامون اتاق رو برداشته بود. نمیدونم چقدر طول کشید تا با نعره هاش فهمیدم داره ارضا میشه و منم گفتم جووووون همه آبتو بریز تووی کونم. با احساس کردن نبض کیرش توی کونم و گرمای آبش منم باز ارضا شدم و همون طور خوابید روم. پشت گردنم رو بوسید و گفت ممنون. ‌اومد بلند بشه گفتم نه تکون نخور همینجا بخواب و بزار کیرت که کامل خوابید و از کونم در اومد بعد خودم بهت گفتم بلند شو. دوست دارم کیرت با آبش اون تو باشه فعلا.
-اتفاقا منم دوست دارم. ولی گفتم شاید سنگینی وزنم روی شما باشه اذیت بشی.
-قربونت برم که اینقدر خوب و با ادبی. با من راحت باش. دیگه نگو شما. بگو الهام
-چشم الهام جون. منم داریوش هستم
-آخخخخ داریوش چه حالی دادی به من امروز. سه بار ارضام کردی. هم با زبونت، هم با کیرت توی کسم هم با کون کردنت.
-شما متاهلی؟
-آره
-واااای چرا زودتر نگفتی؟
-خوب تو الان پرسیدی. چطور مگه؟
-آخه من دوست نداشتم با یه زن متاهل سکس کنم.
-الان ناراحتی از سکس با من
-نه الهام جون تو که خیلی عالی بودی. ولی میدونم بعدا عذاب وجدان میگیرم. آخه تو که شوهر داشتی چرا خواستی با من سکس کنی؟
-نمیدونم چرا تا دیدمت خوشم اومد و به دلم نشستی. بعدشم اینکه شوهرم زیاد با من سکس نمیکنه. فقط هفته ای یک بار، تازه ما فقط ۸ ماهه عروسی کردیم. البته یک ماه اول هرشب بود بعد یک شب درمیون شد و الان سه ماهه شده هفته ای یک بار. اونم بیشتر از پنج دقیقه نمیشه. منم که کلا آدم داغ و سکسی هستم و خیلی سختمه. البته تو اولین نفری هستی که بعد از ازدواج باهاش هستم و اولین نفری هستی که غیر از شوهرم، کیرش توی کوسم رفته.
-یعنی قبل از ازدواج سکس داشتی و اونم از عقب؟
-آره عزیزم
-دیدی که چه راحت کونم رو کردی و الانم هنوز کیرت نیمه شق توی کونمه
-من عاشق کون دادنم. آخه از ۱۷ سالگی شروع شد و تا قبل از ازدواج سکس از عقب داشتم
-با چند نفر؟
-با یک نفر
-خوش به حالش اون یه نفر. دوست پسرت بود؟
-نه
-پس کی بوده؟
-منم مثل تو نمیتونم بگم.
-متوجه م. بعضی رازها هست که تا آخر عمر توی دل آدم میمونه.
-آره ولی شاید یه روز بهت گفتم.
-یعنی میخوای حالا حالاها با هم بمونیم؟
-آره که میخوام خوشگل پسر. اگه خودتم بخوای
-راستش خیلی میخوام. اگه وجدانم اذیتم نکنه
-هههههههه . دوست دارم هر روز بیای و منو از کس و کون بکنی. البته بیشتر از کون بکنی و کونم رو زیرش تکون میدادم و اونم گفت قربون این کون تپلی و گرد و قلمبه ت برم. مگه میشه از این کون گذشت.
-میبینم که دوباره کیرت داره اون تو شق میشه هههههه
-آره میشه یه بار دیگه بکنم؟
-آره که میشه عزیزم.
-ولی چون یه بار آبم اومده اینبار خیلی بیشتر طول میکشه ها
-جوووووووون من از خدامه که اصلا کیرت از اون تو بیرون نیاد.
-واییییییی پس بگیر که اومد و باز شروع کرد تلمبه زدن.
خلاصه چند مدل مختلف منو از کون کرد و آخرش آبش رو باز توی کونم خالی کرد و رفت. البته ‌منم کلی حال کردم.
رفتم حموم و اومدم، خونه و روی تخت رو جمع و جور کردم، تا شوهرم اومد و با خوشحالی و پر از انرژی رفتم استقبالش. سلام و خسته نباشید گفتم و لبش رو بوسیدم.
گفت چیه سرحالی؟
گفتم هیچی عزیزم امروز رفتم باغچه رو بیل بزنم و مرتبش کنم. نتونستم و کلی به خودم خندیدم. حالا همین روزا یکی رو باید پیدا کنم بیاد باغچه رو حسابی درستش کنه و بهش برسه.
خندید و گفت آخه تو رو چه به بیل زدن. خیلی از مرداش هم نمیتونن درست بیل بزنن چه برسه به تو.
منم تو دلم گفتم درسته عزیزم، ولی یکی پیدا کردم که خوب بیل میزنه.

ادامه...

نوشته: الهام


👍 56
👎 17
90901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

939291
2023-07-25 01:27:48 +0330 +0330

سلام ، نمیدونم اول شدن چه حسی داره و اتفاقی اول شدم ، به نظرم قصه تو هم مثل بعضی سریال‌ها داستان در داستانه ولی با اینکه یه مقدار دور از واقعیته خوشم اومد 👍

0 ❤️

939299
2023-07-25 02:10:34 +0330 +0330

قشنگ بود ادامشو زودتر بزار

1 ❤️

939308
2023-07-25 02:42:14 +0330 +0330

عالیه ادامه بده

0 ❤️

939320
2023-07-25 06:32:52 +0330 +0330

اوم سلام من ۱۷ سالمه خوشگل و حشریم دوس داری بیاد اونروزا بیام باهم نقش داداشتو بازی کنم ؟ هوم ؟ بهم پیام بده میسی

1 ❤️

939325
2023-07-25 07:10:07 +0330 +0330

از توی باغچه رفتین توی تخت اونم بدون اینک دستهاتون را بشورید؟؟؟!!! چه بچه های کثیفی عه عه عه

2 ❤️

939355
2023-07-25 14:04:11 +0330 +0330

ما دکتر مهندس هم باشیم دنبال هرزه درجه یا الکسیس تگزاس هم بگردیم به بخت ما یه مشت فحش نثارمون میشه گرچه کارگر شهرداری بودن هم خودش شرافتی داره که شکی نیست غیرتشون هم ستودنیه اما نمیدونم چرا این الهام ها گیر ما نمیافتن

1 ❤️

939362
2023-07-25 15:06:12 +0330 +0330

من که هم خوشگلم هم قدم ۱۸۰ کارگرشهرداری ام نیستم نمیدونم چرا یک کوس مفته به پست ما نمیخوره یعنی توقع داری باور کنیم

2 ❤️

939374
2023-07-25 17:09:25 +0330 +0330

خوبه، استعدادشا داری ولی ببر طرف داستان و فیلمنامه های رسمی

0 ❤️

939376
2023-07-25 17:49:00 +0330 +0330

راستو دروغشو کار ندارم ولی خوب نوشتی عکس از اندامت بزار خواهشا

0 ❤️

939390
2023-07-25 22:19:25 +0330 +0330

اولا اینجا شهوانی و فانتزی زیاد دارن و اکثرا پسر بچه ها و دختر بچه ها توهمات جلقی خودشون زندگی میکنن.
دوماً زنی که پایبند نیست و فنتش باد میده گوه میخوره شوهر می‌کنه ،
تا تو کوچه خیابون هر کسی رو دید خیس کنه و سپور که خیلی خوب و کار با شرافتی هست ولی جاش باشه رفتی حلبی آباد و برادرهای معتادم تو صف گاییدن کونت ، واقعاً همچین موجودات ضعیفی چندش آور هستن ، هی جنده تو رو چه به شوهر جنتلمن ، برو طلاق بگیر آبروی شوهرتم نبر و خانواده ، مهاجرت کن به شغل شریف جندگیت برس درآمد هم توپ داره ( روسپی ایرانی تو عربا درآمد داره آ)
ما که شانس نداشتیم از این جنده های دوزاری مفتی به پستمون بخوره
خوش به حال داریوش فقط خدا کنه مریض نشه حیونکی .
فقط کمتر بزن مجلوق جلقی .

2 ❤️

939397
2023-07-25 23:46:24 +0330 +0330

برای به داستان خوبه

0 ❤️

939444
2023-07-26 03:56:44 +0330 +0330

قشنگ بود

0 ❤️

939545
2023-07-27 00:49:25 +0330 +0330

سلام
اگه واقعا" واقعیت داشته باشه، بینظیر بود و فوق العاده …
ی سری هم به پروفایل و تاپیک هام بزن و دوست داشتی پیام بده
ارادت
🪻🌺💚

0 ❤️

939577
2023-07-27 07:04:17 +0330 +0330

یعنی سه تا فانتزی رو قشنگ با هم مخلوط کردی
خیانت
سکس با خواهر
و دست آخر سکس با مادر

0 ❤️

939899
2023-07-30 00:15:16 +0330 +0330

داستان سکس با داداشتم نوشتی ؟

0 ❤️

939906
2023-07-30 00:39:49 +0330 +0330

حس نوشتنت قشنگ بود

0 ❤️

940299
2023-08-01 08:54:15 +0330 +0330

یاد داستانای برازرس افتادم. جانی سینز در نقش دکتر،مهندس، لوله کش و اینک کارگر شهرداری. 😀 😀 😀

1 ❤️

940362
2023-08-01 23:19:18 +0330 +0330

من ریدم به این اراجیف ات…

0 ❤️

947614
2023-09-16 00:35:49 +0330 +0330

خوب و جالب بود

0 ❤️

977441
2024-03-30 06:36:30 +0330 +0330

کارت حرف نداره. زیبا و روان نوشتی. داستانت هم جالب و شهوتناکه

0 ❤️