اولین کس کردن من

1403/04/08

ما یه خانواده سه نفره هستیم من رامینم 20 ساله برادرم رضا 32 سالشه و مادرم، پدرم سال 98 تو سانحه تصادف فوت کرد مادرم دندون پزشکه و خدارو شکر وضع مالی خوبی هم داریم این داستان اولین کص کردنه منه مادر من دو تا دستیار داره توی مطب که یکشون الان 6 سالی هست که باهاش کار میکنه به اسم مهناز یه زن 35 ساله بچه شمال فوق العاده جذاب که هم دوست مامانم هم دستیارش تقریبا رابطه خانوادگی داریم یه پسر 16 ساله داره به اسم شایان که یه ترنس به تمام معناست و همه میدونن و من زیاد از خجالتش در اومدم و تصمیم داره بعد از 18 سالگی تغیر جنسیت بده مهناز سال پیش به خاطر اختلافاتی که داشت از همسرش جدا شد مامانم کمکش کرد که یه خونه نزدیک ما بگیره و رفت و آمداش به خونه ما هم بیشتر شد عموما هم شایان پسرش خونه ما بود و من حسابی از کون و دهن می گاییدمش یه دختر به تمام معنا بود ولی با یه کیر 5 سانتی این خاطره سفر به شمال و اولین کص کردن من در زندگیمه تعطیلات خرداد قرار بود بریم چالوس ما سمت رادیو دریا یه ویلا کوچیک داریم و قرار بود که مهناز و شایان هم باهامون بیان با یه ماشین رفتیم اخر شب رفتیم که جاده خلوت تر باشه دم دمای ظهر بود که از خواب بیدار شدم رضا هنوز خواب بود رفتم پایین که مامانم و مهناز تو آشپزخونه بودن مهناز جلوی ما راحت بود یه شلوارک سفید کوتاه پوشیده بود که میشد رد شورتش را زیرش دید با یه تاپ سفید که سینه های بزرگش داشت درش خود نمایی می کرد یه ارایش ساده داشت که صورت جذابشو جذاب تر می کرد مامانم گفت ساعت خواب رضا هنوز خوابه گفتم اره گفت می خوام برم خرید میای گفتم نه گفت برو بپوش باهام بیا مهناز گفت می خوای من باهات بیام گفت نه با رامین میرم یکم خرید برای نهار تو فقط بمون یه کته درست کن و از زیر کابینت داشت به مهناز جای ظرف و … را نشون می داد رفتم بالا رضا هنوز خواب بود چشاشو باز کرد گفت کجا گفتم با مامان میرم خرید رفتم پایین دم در اتاق پایین دیدم شایانم هنوز خوابه خوابه در حیاط و باز کردم مامان ماشین و اورد بیرون کلی خواهش کردم بزاره من بشینم ولی چون هنوز گواهینامه ندارم گفت نه رفتیم بازار ماهی یکم جوجه مواد زده خریدیم و ماهی یکم میوه و … برگشتم دم ویلا مامانم گفت یادم رفت نون و نوشیدنی و اینا بخریم پاشو گوشت و ماهی ها را بردار ببر تو خراب نشه تا من برم و بیام باز گفتم بزاره من با ماشین برم که قبول نکرد در حیاط و باز کردم و رفتم تو لای در ورودی باز بود رفتم داخل ولی هیچ کس تو سالن و آشپزخونه نبود ولی از اتاق ما صدا می اومد کنجکاو شدم وسایل دستمو همون دم در گذاشتم و اروم بی سر و صدا رفتم بالا در اتاق پایین باز بود شایان کونی هنوز خواب بود از پله ها اومدم بالا در اتاق ما بسته بود ولی معلوم بود که رضا و مهناز مشغول هستن صدای ناله مهناز می اومد که داشت کص میداد من و رضا زیاد با هم کل داریم در و باز کردم و رفتم تو وای مهناز را لخت کرده بود و گذاشته بود لب تخت و داشت داگی کصش و میگایید با رفتن من داخل مهناز یه جیغی کشید و رضا برگشت و گفت بروبیرون دیوث یه بالشت پرت کرد سمت من اومدم از اتاق بیرون رضا یه بالشت گرفته بود جلوی کیرش و اومد بیرون نزاشتم حرف بزنه گفتم منم میخوام گفت مامان کو گفتم هنوز نیومده گفت باشه برو گمشو پایین فعلا اون با من از پله ها اومدم پایین رفتم از دم در گوشت ها را برداشتم بردم گذاشتم تو یخچال رفتم تو اتاق مهناز اینا یکم با کون شایان ور رفتم چشاشو باز کرد گفت مامانم کو گفتم والا داره کص میده خندید گفت جون کیرمو در اوردم گذاشتم دهنش تازه داشت ساک زدنش بهم حال میداد که صدای باز شدن در اتاقمون اومد از دهنش کشیدم بیرون و رفتم بیرون رضا اومد پایین همین موقع بود که در حیاط باز شد و مامانم ماشین اورد تو مهنازم اومد پایین تو چشمام نگاه نمیکرد خیلی بی تفاوت از کنارم رد شد ، به رضا گفتم حیف که مامان اومد مهناز رفت تو آشپزخونه و مثلا مشغول کار شد رضا رفت کمک مامان من اومدم بالا تو اتاقمون که همین دو دیقه پیش مهناز جون داشت توش کص میداد هنوز کیرم نیمه راست بود به شایان پیام دادم پاشو بیا بالاکونی کار نیمه تمومت و تموم کن که مادر جنده جواب نداد دراز کشیدم رو تخت که رضا در و باز کرد اومد تو تا اومد حرف بزنه گفتم خوب چی شد منم میخوام گفت سیکتیر بابا زیدمه گفتم اره نازنین جون میدونه من دوس دخترش را می شناختم دید راهی نداره، گفتم خوب حالا چند وقتی هست مهناز جون میکنی تنها خور گفت از همون موقع که تو شایان میکنی دوتایی خندیدیم گفت من موقعیتشو برات جور می کنم دیگه خودتی و مهناز اگه راه نداد زیاد پیله نشو رفت پایین شایان جواب داد کجایی گفتم بالا تو اتاق اومد بالا نشست لب تخت دستش و گرفتم گذاشتم رو کیرم شروع کرد به مالیدنش ولی خوب نمی شد همه پایین بودن ممکنه بود کسی بیاد بالا مامان صدام زد برم پایین دست شایان کشیدم بیرونو گفتم بعد نهار میکنمت یه اسپنک زدم بهش و رفتیم پایین مامان داشت سالاد درست میکرد مهناز داشت جوجه ها را سیخ می کرد رضا هم تو حیاط بود داشت منقل و اماده می کرد شایان رفت تو اتاقشون منم رفتم نشستم تو سالن و تلوزیون روشن کردم که مهناز سینی جوجه ها را برد تو حیاط برای رضا مامان صدام زد برم میزو بچینم کمکش کردم میز نهار و چیدیم مهناز و رضا هم با جوجه ها اومدن بعد نهارمامانم به مهناز پیشنهاد داد وسایلشون جمع کنن برن پلاژ خانم ها آفتاب بگیرن اماده شدن برن بیرون بعد رفتن اونا رضا هم رفت که تو اتاق بخوابه رفتم بالا در اتاق و بستم و گفتم فعلا نیا پایین فهمید که میخوام شایانو بکنم رفتم پایین شایان تو سالن بود داشت با گوشیش ور میرفت گوشی و از دستش گرفتم وایستادم رو به روش سرشو گرفتم و گفتم یالا کونی درش بیار برام ساک بزن که میخوام کونتو بگام بهم گفت اخه رضا گفتم نگران نباش پایین نمیاد از رو مبل اوردمش پایین جلو پام زانو زد شلوارمو کشید پایین و کیرمو شروع کرد به خوردن داشت اروم آروم تو دهنش راست میشد حسابی که کیرم راست شد بلندش کردم برش گردوندم و شروع کردم به انگشت کردنش که گفت باید بره سرویس و بیاد رفت دستشویی منم نشسته بودم روی مبل و با کیرم بازی می کردم از سرویس اومد بیرون و رفت تو اتاقشون پشت سرش منم رفتم تو نشست لب تخت باز دادم دستش که برام ساک بزنه یکم که خورد بلندش کردم و خوابیدم رو تخت و بهش گفتم بشین روش کونی این قدر داده بود که به راحتی کیر 17 سانتی منو جا داد تو سوراخش و شروع کرد پایین بالا کردن چشامو بسته بودم و داشتم تصور می کردم مادر جندش داره رو کیرم پایین بالا میره بلندش کردم گذاشتمش لب تخت توحالت داگی و شروع کردم به گاییدنش بهش گفتم کونی قراره مادرتو بگام خوشش می اومد گفت جون گفتم میدونی مامانت جنده رضای ماست گفت اره گفتم خوبه قراره زیر خواب کیر منم بشه این حرفا حسابی حشریم کرد ضربه هامو تند تر کردمو کشیدم بیرون آبم تمام کمرشو خیس کرد رفتم یه دوش گرفتم زیر دوش بودم که اونم اومد یکم تو حمام لاس زدیم اومدیم بیرون رفتم بالا دیدم رضا نیست فکنم ما که حمام بودیم رفته بود بیرون لباس پوشیدمو منم با شایان زدیم بیرون رفتیم یه کافه همون اطراف قلیون زدیم مامان زنگ زد با رضا و مهناز اومدن دنبال ما رفتیم شام بیرون خوردیم رفتیم لب دریا و برگشتیم ویلا نشستیم دسته جمعی فیلم دیدیم ولی نگاه من به مهناز فرق کرده بود تصور این که قراره بکنمش بهم حال میداد ساعت 1 بود که مامان گفت من میرم بخوابم و رفت تو اتاقش رضا هم رفت بالا من و شایان و مهناز پایین بودیم مهناز میزو تنقلات جمع کرد و برد تو آشپزخونه منم کمکش کردم دم کابینت از پشتش رد شدم از عمد خودمو یکم مالیدم بهش ولی عکس العملی نشون نداد ایستاد که ظرفا رو بشوره بعد شستن ظرفا گفت میره اونم بخوابه به شوخی بهش گفتم اتاق را اشتباهی نره خندید و رفت تو اتاقشون من وشایان یکم فیلم دیدم ساعت تقریبا دو بود که شایانم رفت خوابید منم رفتم اتاق بالا رضا خواب بود منم خوابیدم که دیدم رضا داره صدام میزنه گفتم چیه گفت پاشو برو پایین بخواب چشامو باز کردم گفتم چی میگی گفت پاشو برو پایین مهناز میخواد بیاد بالا گفتم خوب بیاد گفت پاشو دیگه گفتم که برات جورش میکنم پاشدم نشستم لب تخت گوشیمو از شارژ کشیدم و رفتم از پله ها پایین مهناز اماده تو راه پله ها بود جنده خانوم منتظر بود بره بالا اومد از پله ها بالا گفتم خوش بگذره خندید و رفت بالا و در اتاق بسته شده مشخص بود که حسابی زده بالا رضا پسر خوش استایل و خوشتیپی حق داشت که دلش بخواد مرتب بهش بده رفتم پایین خیلی خوابم می اومد همون جا کنار شایان گرفتم خوابیدم نمیدونم ساعت چند بود که دیدم شایان داره صدام میزنه هنوز هوا تاریک بود بهم گفت مامانم کو اصلا حوصله نداشتم گفتم تو اتاق ما داره به رضا میده خوابید کنارم ولی کص کش بیدارم کرده بود بهش گفتم حال میکنی مامانت جندس ها خندید گفت خفه شو رضا دوس پسرشه گفتم از کی میدونی رضا مامانتو میکنه گفت یه سالی هست چرخیدم سمتش و گفتم پس چرا نگفتی گفت نمی خواستم پرو بشی گفتم بهش خفه شو بابا کیرم دهنت و سرش و بردم پایین و شروع کرد برام ساک زدن صدای باز شدن دراتاق بالا اومد مهناز بود از پله ها می اومد پایین شایان کیرمو از دهنش کشید بیرون و خودشو زد به خواب مهناز اومد تو اتاق دید که من بیدارم گفت رامین پاشو برو بالا سر جات بخواب مرسی پاشدم ولی کیر راست شدم تابلو بود خندید کیرمو از رو شلوار با دست گرفتم گفتم چیه دوس داری جراتم بیشتر شده بود رفتم سمتش و دست کردم تو یقش و یکم سینشو مالیدم وای چقدر نرم و گرم بود کیرم به اوج سیخ شدنش رسید ولی اشاره کرد به شایان و در گوشم گفت برو بالا بعدا برات جبران میکنم یه بوس گذاشت رو گونم خر شدم رفتم بالا رضا گفت یکی طلبت گفتم خفه بابا این دومیه طلبم خوابیدم تو تخت و خوابم برد ساعت11 اینا بود با صدای مامان بیدار شدم رضا تو تختش نبود رفتم پایین فهمیدم رضا و مهناز رفتن خرید شایان هنوز خواب بود با مامان نشستیم پای تی وی مهناز و رضا هم اومدن و صبحانه خوردیم و رفتیم تله کابین نمک ابرود همون جا نهار خوردیم و اومدیم ساعت تقریبا 4 بود برگشتیم من و شایان و مهناز پیاده شدیم از ماشین مامانم و رضا رفتن یه سرویس کار هماهنگ کرده بودن بیارن لوله ها و ابگرمکن و چک کنه رضا بهم پیام داد الان وقتشه من لفتش میدم یه ساعتی ببینم چه میکنی همون جا کیرم یه تکونی خورد مهناز رفت اتاقشون لباس عوض کنه به شایان گفتم بزن از خونه بیرون میخوام مادرتو بگام گفت اخه کجا برم گفتم برو یه چیزی بخر و بیا گفت میرم ولی برمیگردم میخوام ببینم خندیدم و گفتم باش برو شایان بلند گفت من میرم سوپری و میام و در باز کرد و رفت مثلا بیرون من رفتم دم اتاق مهناز اینا لای در باز بود مهناز مانتو و شلوارشو در آورده بود یه شلوارک پاش بود و سوتین سفید که در و باز کردم گفت برو بیرون دارم لباس عوض میکنم رامین جراتم بیشتر شده بود گفتم خوب منم اومدم کمکت کنم دیگه رفتم توگفت شایان گفتم رفت بیرون خرید و بیاد برق سینه های سفید و خوشکلش چشمم و گرفته بود ناخود آگاه دستام رفت سمتش و شروع کردم به مالیدن سینه هاش وای چه حس خوبی بود پیراهنش و از دستش گرفتم و پرت کردم روی تخت و لبام و گذاشتم روی لباش طعم شیرین لب های مهناز با رژ لبش برام مزه جدیدی بود اولین بار بود که یه زن را بوسیده بودم اونم آروم آروم داشت باهام همراهی میکرد دستمو از سوتینش کشیدم بیرون و حلقه زدم دور کمرش و داشتم باهاش لب بازی میکردم نشست لب تخت از من حشری تر بود دکمه شلوار جینم و باز کرد و تا زانو کشید پایین کیرم داشت شورتم و جر میداد از لای شورتم دست انداخت و کیرمو کشید بیرون به بزرگترین کلفت ترین حالت ممکن رسیده بود سرشو بوسید و شروع کرد برام ساک زدن وای حس بی نظیری بود دست انداختم تو موهاشو خودم سرشو عقب جلو می کردم از هیجان داشت آبم می اومد کشیدم از دهنش بیرون و نشستم پایین تخت دو تا سینه ی گرد و خوشکلش رو که از سوتن بیرون افتاده بود شروع کردم به خوردن عین یه نوزادکه داره با ولع سینه میخوره دستش را کرد تو شلوارکش داشت کصش را می مالید و از خوردن سینه هاش لذت می برد شلوارکش را کشیدم پایین جنده شورت نداشت اولین بار بود که از نزدیک کص می دیدم زبونم و کشیدم لای چاک کصش که نالش رفت بالا خوابید رو تخت و من شروع کردم به اولین کص خوری عمرم ناله هاش داشت بیشتر می شد مزه عجیبی داشت ولی بوی توت فرنگی میداد مال بادی لوسیونش بود فکر کنم آب کسش راه افتاد اون قدر که بین پاهاشو خیس کرد خوابیدم روش و یکم لب بازی کردم باهاش کیرمو با دستش گرفت و گذاشت روی کصش و با دست اروم اروم جا داد تو خودش وای برعکس کون این داغ و ژله ای بود برای اولین با بود که این تجربه را داشتم تا دسته جا دادم توش با کوچکترین تکونی میدونستم آبم میپاشه ولی من نمیخواستم الان ارضا بشم کشیدم از کصش بیرون و بلندش کردم داگی گذاشتم لب تخت ایستادم پشتش و سر کیرمو چند بار کردم تو کصش و در آوردم ناله میکرد و التماس که بکنمش یکم هیجانم کمتر شده بود کیرمو هل دادم تو کصش و شروع کردم تلبنه زدن سوراخ کونش داشت چشمک میزد یه تف انداختم روش و شروع کردم با انگشتم باهاش بازی کردن خیلی راحت انگشتم رفت تو رضا حسابی از خجالت این کص و کون در اومده بود هر لحظه ممکن بود آبم بپاشه بیرون از کصش کشیدم بیرون و یه تف انداختم سر کیرمو یکم رو سوراخ کونش عقب جلو کردم با دستش یکم تف مالید رو سوراخشو کیرمو تنظیم کرد با یه فشار تا دسته جا دادم تو کونش با دستش داشت کصش و میمالید و منم از کون میکردمش حسابی کونی بود از ناله هاش معلوم بود داره حال میکنه دیگه تحمل نکردم چنتا ضربه محکم زدم و آبمو خالی کردم تو سوراخش وای 20 ثانیه ای داشت آبم خالی میشد مهناز ناله میکرد وای سوختم چقدر داغه کیرمو کشیدم بیرون آب سفید و غلیظم سرازیر شد از سوراخش بیرون خوابیدم کنارش لبم گذاشتم رو لباش دستمو گرفت گذاشت رو کصش شروع کردم براش مالیدن و خوردن لباش تا تو بغلم لرزید و ارضا شد نمیخواستم از کنارش برم پاشد ایستاد و من تازه اون اندام جذابو دیدم دلم نمیخواست به این زودی تموم بشه رفت به سمت حمام دلم میخواست باز بغلش کنم رفت توی حمام و منم شلوارمو از کف اتاق برداشتم و رفتم بالا شایان تو اتاق ما بود گفتم تو اینجایی گفت اره دیوث فکنم داشت کص دادن مامانش و می دید شلوارمو از دستم گرفت و نشست و شروع کرد به پاک کردن آب کص مامانش از دور کیرم گفتم بهش نخور از عقب مادرتو گاییدم کونی رفتم سرویس و اومدم شایان رفته بود پایین لباس عوض کردم و رفتم پایین که مهناز از حموم اومد بیرون رفتم جلو و یه لب ازش گرفتم از لای حوله دستم و گذاشتم روی کص خیسش و ازش تشکر کردم لبخند زد گفت حال داد جوجه خروس و رفت تو اتاق از دیدن شایان تعجب کرد و در و بست نشسته بودم تو حال که مامان و رضا با یه تعمیر کار اومدن رضا بهم چشمک زد که آره سرم و به نشونه تایید آوردم پایین خندید و گفت ایول مهناز از اتاق اومد بیرون با مامانم رفتن بالا تو اتاق مامانم کار تعمیر کار تموم شد و رضا برد که برش گردونه شب اخری بود که ویلا بودیم رضا برگشت مامان گفت که اخر شب برگردیم رضا یه نگاه کرد به مهناز و گفت من خیلی خستم امشب و بخوابیم فردا اول وقت بریم مامانم قبول کرد مهناز و مامان یه شام حاضری درست کردن و دور هم ساعت 8 اینا بود خوردیم مامانم نیومد موند ویلا که وسایل و جمع کنه من و مهناز و شایان و رضا رفتیم دسته جمعی لب دریا خیلی گرم و شرجی بود نشستیم یه قلیون زدیم رضا ابجو گرفته بود خوردیم و برگشتیم ویلا شایان که ابجو گرفته بودش تلو تلو میخورد رفت تو اتاق و پهن تخت شد مامان تو سالن پای تی وی بود گفت چیکار کردین با این بچه مهناز خندید گفت رضا بهش یکم ابجو داد مامانم یه نگاه با اخم به رضا کرد و گفت صبح خودم میشینم پشت فرمون یکم گپ زدیم مامان رفت اتاقش که بخوابه من و رضا مهناز تو حال بودیم مهناز رفت از تو یخچال بستنی بیاره رضا هم رفت کمکش که رضا با سینی بستنی اومد و مهناز رفت اتاقشون لباس عوض کرد و اومد وای جنده خانوم یه تاپ دو بنده و دامن کوتاه پوشیده بوده اومد بدون سوتین که سینه هاش داشت ازش میزد بیرون نشست کنار رضا و ظرف بستنیشو برداشت من تو کف مهناز بودم که پاشو بلند کرد گذاشت روپاش کصش داشت چشمک میزد این جنده کلا اعتقادی به شورت نداشت قاشق بستنی از دستش افتاد و یکمش مالید به سینش رضا قاشقو برداشت و شروع کرد به لیس زدن سینش و دستش رفت تو سینه های مهناز، مهناز سرش و بلند کرد و لبای رضا را بوسید رو رضا دستش و انداخت دور کمر مهناز و کشید سمت خودش کیرم داشت شورتمو جر میداد رضا اشاره کرد برو ببین مامان خوابه رفتم بالا در اتاق باز بود مادر من چند سالی هست قرص خواب میخوره ولی تو تخت دراز کشیده بود هندزفری تو گوشش بود عادت داشت کتاب صوتی گوش بده بهم نگاه کرد گفت چیه رامین گفتم هیچ اومدم لباس عوض کنم داریم فیلم میبینیم برگشتم تو اتاق خودمون یه شلوارک پوشیدم بدون تی شرت و رفتم پایین رضا داشت گردن مهناز و می خورد و دستش داشت رو کص مهناز می چرخید اشاره کردم هنوز بیداره دستش را کشید بیرون بلند شد گفت بیا جای منو پر کن تا بیام رفت تو حیاط فکر کنم از ماشین چیزی بیاره من نشستم کنار مهناز و دستم ناخوداگاه رفت سمت سینه هاش و شروع کردم باهاش لب بازی دستمو گرفت گذاشت رو کصش خیس بود در باز شد رضا با یه پلاستیک اومد و رفت داخل آشپزخانه من داشتم کص مهنازو انگشت میکردم که رضا با یخ و یه بطری عرق و سه تا لیوان اومد نشست رو به روی ما و تو لیوان ها یخ گذاشت و عرق ریخت و داد دست من و مهناز من عادت ندارم بدون مزه بخورم ولی رضا مهناز رفتن بالا من پاشدم رفتم از تو یخچال ببینم چی پیدا میکنم که هیچی نبود چون فردا قرار بود برگردیم مامان کامل یخچال را خالی کرده بود یه نوشابه داشتیم برداشتم اوردم رضا اشاره کرد برم بالا ببینم مامان خوابید یا نه لیوان گذاشتم رو میز و رفتم بالا چراغ خاموش بود و مامان چشم بند گذاشته بود و خواب بود برگشتم پایین نمیدونم رضا و مهناز پیک چندمشون بود به رضا یه چشمک زدم که یعنی مامان خوابه شایانم که مهم نبود بیدارم میشد می اومد کمک مامان جندش رضا یه پیک ریخت و به سلامتی زدیم و به مهناز اشاره کرد بره کنارش از کنار من پاشد و نشست پایین مبل رضا تیشرت مهناز و در آورد و یه لب ازش گرفت و سرش برد سمت کیرش مهناز از روی شلوار شروع کرد به مالیدن کیرش و رضا با سینه هاش بازی می کرد یه پیک دیگه واسه من و خودش ریخت و مهناز شلوار رضا را کشید پایین یه شورت مشکی پاش بود هنوز کیرش خواب بود کیرش و از لای شورت در آورد کیر رضا خوابش اندازه مال من بود سرش رفت لای پای رضا و شروع کرد براش ساک زدن من فقط کون مهناز را میدیدم وکصش که از لای دامن زده بود بیرون و سرش که روی کیر رضا عقب جلو میشد رضا شال مبل را برداشت تازه دیدم وای عجب کیری داره کلفت سیاه و دراز شلوارکش را داد بالا و گفت بریم تو آلاچیق میترسید مامان بیدار بشه بیاد پایین دست مهناز و گرفت و برد تو حیاط من رفتم بالا سرویس و دیدم که مامان خوابه خوابه شایانم دمر افتاده بود رو تخت رفتم بیرون و درو بستم تو حیاط یه آلاچیق شیشه و فلز داریم رضا نشسته بود روی مبل و شال مبل را پهن کرده بود کف الاچیق و مهناز نشسته بود روبه روش و داشت براش ساک میزد من که رفتم تو رضا سر مهناز و از رو کیرش بلند کرد و چرخوندش سمت من رفتم جلو مهناز شلوارکم و داد پایین موهاشو دم اسبی کردم تو دستم و شروع کرد برام ساک زدن رضا هم از پشت یکم کصش و انگشت کرد سر کیرشو گذاشت دم کصش و با یه ضربه تا دسته جا کرد توش کیرمو از دهنش کشید بیرون و شروع کرد به ناله کردن رضا داشت مثل سگ کصش و میگایید جوری که دلم به حالش سوخت چجوری اون کیرو جاداده بود تو خودش رضا کشید بیرون و نشست لب مبل مهناز پاشد نشست رو کیرش و رضا داشت سینه هاشو میخورد وای دیدنن کیر کلفت و سیاه رضا که تو کص مهناز داشت پایین بالا میشد صحنه جذابی بود رفتم جلو و یکم تف زدم رو سوراخ کونش خواستم بکنم تو ولی جنده از بس پایین بالا میشد نمیشدکردش رضا که فهمید ثابت نگه داشت یکم کیرمو تف مالی کردم و گذاشتم دم سوراخ کونش کردم تو ناله مهناز بلند شد حالا داشتیم کص و کونشو با هم میگاییدم ولی یا من باید تلنبه میزدیم یا رضا همزمان نمیشد یاد این فیلم سوپرا افتادم به خودم گفتم همش کص شعره نمیشه این جوری کرد بابا کشیدم بیرون و مهناز از رو کیر رضا بلند شد داگی شد روی مبل و برای رضا داشت جق میزد رضا سینه هاشو میمالید به من اشاره کرد که بکنش من رفتم پشتش و کیرمو جادادم تو کصش که رضا حسابی گشادش کرده بود رضا گفت نزدیک بود آبت بیاد بکش بیرون تا من بگامش دودیقه ای آروم تو کصش تلنبه زدم کشیدم بیرون رضا بلند شد اومد جای من و با یه ضربه کیرشو جا داد تو کصش و شروع کرد به گاییدنش خیس عرق شده بود کمرش داشت از عرق برق میزد و ضربه هاش تو کص مهناز محکم تر میشد که ناله مهناز بلند شد و ارضا شد رضا کشید بیرون و بلندش کرد و خوابوندش روی مبل و بهم گفت پاهاشو نگه دار پاهاشو باز کرد و یکم کیرشو مالید رو کصش و جا کرد توش شروع کرد به تلنبه زدن تند ترش کرد و کیرشو کشید بیرون آب سفید و غلیظ بود که از اون کیر بزرگ میپاشید رو سینه و شکم مهناز کارش باهاش تموم شده بود پاهاشو ول کردم رضا تیشرت و شورت و شلوارکشو برداشت بهم گفت زود تمومش کن و بیاین تو و رفت بیرون چیزی برای پاک کردن بدن مهناز تو آلاچیق نبود مهناز پاشد ایستاد بدنش خیس عرق و آب رضا بود داگی شد لبه مبل و با نگاه بهم فهموند برم و کارمو تموم کنم رفتم پشتش و کیرمو گذاشتم لبه کصش خودش اومد عقب و کیرمو با کصش خورد و خودش شروع کرد عقب جلو کردن و مالیدن کصش ولی این قدر گشاد بود که اصلا حسی نمیداد دستمو گذاشتم رو کمرش و هل دادم پایین کاملا داگی شد و خودم شروع کردم به گاییدنش یه دو دیقه ای تو همین حالت کردم ناله میکرد و میگفت آبتو بیار ولی وقتی مست میکنم ابم دیر میاد گفتم میخوام از عقب بکنم گفت نه گفتم اره و کشیدم بیرون خوابید رو مبل و لنگا رو باز کرد کف پاشو گذاشت رو قفسه سینه من و کیرمو با دست گرفت و اروم اروم جا داد تو کونش تا دسته که جا شد شروع کرد به مالیدن کصش منم ضربه هامو محکم تر کردم ناله میکرد که محکم تر بکنمش و منم میکشیدم بیرون و تا دسته جا میدادم تو سوراخ کونش که حالا حسابی گشاد شده بود و داشت بهم حال میداد دوباره نالش رفت بالا و سوراخش تنگ شد و لرزید دو باره ارضا شد چنتا تلنبه محکم زدم و افتادم روش و ابم خالی کردم تو کونش و نفسام به شماره افتاده بود سرم داشت گیج میرفت کشیدم از کونش بیرون نشستم لبه مبل پاشد ایستاد دامن و تاپش را پیدا کرد دامنشو پوشید و شال مبل را براشت و رفت تو ویلا نمیتونستم از جام بلند بشم چشمام داشت سیاهی میرفت دراز کشیدم روی مبل با صدای رضا به خودم اومدم داشت تکونم میداد رامین خوبی یه حالت مست و سرخوش داشتم شلوارکم را انداخت روم و گفت پاشو بپوش بریم بخوابیم چرا نیومدی توپاشدم وایسم که نزدیک بود بخورم زمین رضا کمکم کرد بردم تو شلوارکم را پام کرد و همونجوری تو تخت ولو شدم ساعت تقریبا 6 و نیم هفت بود که مامانم بیدارمون کرد من سر درد داشتم از عرق دیشب ولی حس خوبی بود گایید کص و کون مهناز با این که تجربه اولم بود حال داد نشستیم تو ماشین مهناز وسط کنار من و شایان بود تا خود تهران می مالیدمش امادش میکردم که از این به بعد …

نوشته: رامین


👍 19
👎 8
18901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

989428
2024-06-29 00:15:01 +0330 +0330

داستانت قشنگ بود هرچند که دیگه آخراش رو نخوندم، این داستان نباید تگ گی می خورد، برای همین دیس لایک میدم.

1 ❤️

989461
2024-06-29 02:58:16 +0330 +0330

برات راست کردم

0 ❤️

989464
2024-06-29 03:15:20 +0330 +0330

منم همچين تجربه ايى داشتم اما رضايى در كار نبود جفتشونو خودم كردم شبا خودشو روزا ميفرستادمش دنبال خريد و نخود سياه و مامانشو ميكردم،البته اونم ميدونست مامانشو ميكنم

1 ❤️

989466
2024-06-29 03:21:38 +0330 +0330

منم همچين تجربه ايى داشتم اما رضايى در كار نبود جفتشونو خودم كردم شبا خودشو روزا ميفرستادمش دنبال خريد و نخود سياه و مامانشو ميكردم،البته اونم ميدونست مامانشو ميكنم

0 ❤️

989476
2024-06-29 04:14:38 +0330 +0330

آخه رفتین شمال عشق و حال همه تون کوس و کون زدین جز خانم دکتر سینگل، خوب تعمیر کار رو ده دقیقه باهاش تنها میزاشتین یه حالی به کس و کون مامانتون میداد، خبر دارین بعد مرگ باباتون هرشب خودارضایی میکنه گناه داره بیچاره

0 ❤️

989491
2024-06-29 08:26:05 +0330 +0330

چرندیات واقعی یک کونی جلقی عقده ای کوس ندیده

1 ❤️

989578
2024-06-30 01:48:22 +0330 +0330

چه برادری کرد در حقت 🤣🤣

0 ❤️

989655
2024-06-30 18:45:25 +0330 +0330

این وسط فقط سر مامانت بی کلاه مونده بود یک نفر برای اون پیدا میکردید

0 ❤️

989656
2024-06-30 18:46:35 +0330 +0330

این وسط فقط سر مامانت بی کلاه مونده، خب یک نفر هم واسه مامانت جور میکردی

1 ❤️

989676
2024-06-30 21:52:52 +0330 +0330

مشکل تو نیستی که کصشعر نوشتی
مشکل منه کصخلم که تا تهشو خوندم!
موندم ننه ی جنده ت و منشی جنده تر از خودش کی کار میکنن

0 ❤️

989762
2024-07-01 12:47:34 +0330 +0330

من شایانو میخوام

0 ❤️