آغوش گرم پویا (۱)

1403/04/10

همیشه چشمم به برجستگی روی خشتکش بود . اون زیر معلوم نبود چی قایم کرده که حتی دوستای صمیمیش که از دوره دانشگاه میشناختنش میگفتن پویا کیر و خایه بزرگی داره … بعید میدونم دیده باشن، تو استریت بودن این بچه شکی نداشتم . اما شوخی های پسرونه رو که میدونی گاهی وقتا حد و مرزی نداره …
اون شب اما بد مست کرده بود. با آهنگ سوغاتی هایده کل آمل رو از خیابون هراز تا کوچه پس کوچه های خونه شون دور میزدیم. دروغ چرا منم خورده بودم ولی نه مثل اون تا سر حد مرگ و تیرگی شعور . فقط در حدی که بتونم بی هیچ شرمی تو چشماش زل بزنم و مدت های مدید به بهونه مستی چال لپش رو ببینم و سینه های ستبرش رو از همین چند تا دکمه ای که باز بود ببینم … این پسر آرزوی منه … تمام چیزی که میتونم بگم همینه … قد بلندش هیکل عضلانی که انگار تو ژنتیکش بود حتی وقتی مدت ها به خاطر شکستگی رون پاهاش نمیتونست هیچ ورزشی بکنه هنوزم عضله ها تماشایی بودن … مثل خدایان یونان ستبر و بی نقص … موهای فرفری مشکی … چشمای درشت و سیاه و اون برجستگی روی خشتکش …پاهای بلند و رون های عضلانی …
قصه از اونجایی شروع شد که همه وقتی تازه به بیمارستان ما اومده بود میگفتن پویا اخلاقش حرف نداره … تو دل همه جا باز کرده بود و سر زبون ها بود . ساده بود و بی غل و غش و همیشه از من و چند نفر از با تجربه های اورژانس که خودم در برابرشون چیزی نبودم تعریف میکرد . رو راست باشم خوشم میومد که ازم تعریف میکنه . میگفت تو مهربون و کار درستی . همیشه لبخند میزنی و آرومی … با حوصله مریضا تو مدیریت میکنی حتی وقتی خیلی عصبانی و وحشین … با همین ترتیب خیلی زود با هم مچ شدیم . من براش یه دوست و‌برادر بزرگتر بودم و اون برای من یه لذت گناه آلود بود … فکرش هم عذابم میداد . دوستش داشتم نه فقط واسه سکس … واسه یه زندگی نرمال تو سرزمین دیگه ای که جنسیت مطرح نبود …
اما اون شب … شبی که تمام مدارکم تایید شد و من فقط منتظر ویزا نشسته بودم . ازم خواست بیام پیشش ،خیلی دلتنگم بود . عجیب … هر چند دقیقه زنگ میزد و می پرسید کجام … آخه اون ترافیک لعنتی پدرمو در آورده بود … ماشینمو پارک کردم و قرار شد یه ماشین بشیم انگار میخواست حرف بزنه . حرف های نگفته و بغض توی گلوش مرموزش کرده بود . پسر اون پیراهن مردونه سرمه ای و شلوار پارچه ای جذاب ترش میکرد … براندازش کردم و چند دقیقه بعد رسیدیم یه جایی که موسیقی زنده داشت و تعریفی بود … بوی عطرش دیوونم کرده بود و اون سیگار پشت سیگار دود میکرد و از هر چیزی حرف میزد …معلوم بود حواس خودش رو پرت میکنه

موقع برگشتن نذاشت برم خونه میگفت مستی و خطرناکه … میخواست پیشش بمونم اما رفتارش عجیب بود کمتر حرف میزد و بیشتر به من دست میزد … دستشو انداخته بود دور گردنم و با اون دستش سیگارش رو روشن کرد … بعد همونی که رو لبش بود رو به سمت من آورد و من همیشه دیوونه این حرکت مردونه دست هاش بودم … یه سیگار دیگه برای خودش روشن کرد و رفتیم …
وقتی میای صدای پات از همه جاده ها میاد …
سوغاتی هایده سکوت بین مارو پر کرده بود و من دیدم یواشکی چشم هاش رو پاک میکنه … انقدر به روی خودم نیاوردم که دیدم شونه های پهنش میلرزن … جاده رو نمی دید از بس که چشماش خیس اشک بودن … چی میگفتم ؟ تمام حرف هایی که تو ذهنم بود احمقانه به نظر می رسیدن … دستام رو گذاشتم رو پاهاش و حالا با صدا گریه میکرد …
-امیر … نرو … خواهش میکنم …
حقیقتش اون لحظه نه حرفی واسه گفتن داشتم نه احساس مشابهی … من از دیدن مردی که انقدر در برابرم عریان و بی پرده گریه میکنه و حرف هاشو میزنه بهت زده بودم … مبهوت زیبایی مردانه ش که وقت گریه هم از مردانگیش کم نمیشد … دستام رو که روی پاش بود محکم فشار داد… بستنی خوردیم که گریه ش بند بیاد اما نیومد، راه رفتیم که حالش جا بیاد اما نشد هنوز سیگار پشت سیگار و گوله گوله اشک بی ریا که حالا چشمای منم تر کرده بود …
لحظه شماری میکردم که امشب بغلش کنم … اون هیبت مردانه رو که مثل بچه کوچولو ها بی پناه شده بود در آغوش میگرفتم و تمام تنش رو میبوسیدم … بوی ادکلن تلخش که با بوی سیگار و کمی هم عرق تنش مخلوط شده بود وسوسه انگیز ترش میکرد… لباسش رو در اورد و زیر اون پیراهن مردانه رکابی سفید پوشیده بود … با همون شلوار رفت تو رخت خواب …

  • خب بزار کمکش کنم کمربندش رو در بیاره لااقل … اینجوری سختشه
    وای دستم خورد به سگک کمربندش و حالا هورمون ها به مغزم هجوم آورده بودن ترکیب مستی و شهوتی که خون رو با تمام قوا به سرم فرستاده بود و‌ حالا شقیقه هام به وضوح نبض میزد و دهنم خشک شده بود…
    تو همون حالت بغلم کرد… فاصله من با مردی که تمام آرزوم بود یه لباس زیر بود و حالا کمربندش رو باز کرده بودم … فقط چند سانتی متر با کیرش فاصله دارم و هرم نفس هاش رو گردنم بود … با اون صدای گرمش تو گوشم حرف میزد
    • امیر خیلی دوستت دارم خواهش میکنم نرو
      تنش رو نفس کشیدم بوی تنش رو تو تمام ریه م پر کردم … میدونستم دیگه تکرار نمیشه … لحظه ای بود که تمام مدت منتظرش بودم … کاش هوای من بودی …
      گردنم رو بوسید و من دیگه داغ داغ بودم … همونجوری سرم رو عقب کشیدم … قصدی نداشتم میخواستم چشم هاشو پاک کنم و تخم چشم هاشو انقد ببوسم که دلم آروم بشه … اما …
      خیسی و گرمای لباش رو خیلی غیر منتظره حس کردم … بی حرکت ایستاده بودم ولی اون ادامه میداد به بوسیدن لب هام … یه لحظه مکث کرد و دوباره دست هاشو دور سرم حلقه کرد و حتی دنبال زبونم میگشت… به کمرش‌که دستام رو دورش حلقه کرده بودم از شدت لذت چنگ انداختم … زانو هام سست شده بود و انگار قلبم آب میشد … غربی ها میگن پروانه های قلبم به پرواز در اومدن … زبونش رو مکیدم گردنم رو محکم می مکید … با دستاش اومد سمت کونم و اونجا رو محکم فشار میداد … متوجه شدم که کیرش از روی شلوار به من میخوره … خودمو به کیرش مالیدم و اون در حالی که لب هامو با ولع میخورد با دستاش کونم رو فشار میداد و من به کیرش محکم تر مالیده میشدم … بالاخره جرات کردم و دست انداختم سمت شلوارش … کمربندش رو در اوردم و با انگشت خیلی یواش برجستگی کیر کلفتش رو نوازش کردم … دیوونه ترش میکرد اما روش نمیشد کاری بکنه …
  • پویا میخوامش…
    یه کمی مقاومت کرد انگار که از مالیدن کیرش رو دست رفیق صمیمیش حس گناه داشت … ولی شهوت و احساسات پیچیده دیگه امونش رو بریده بودن…
    دهنم آب افتاده بود و ته حلقم یه جوری بود … این کیر کلفت این بدن مردونه … پویا که این همه مدت میخواستمش … همه همینجا بودن و بهترین موقعیت بود … اما اگه همه اینا بعد این که مستی از سرش پرید پشیمونش کنه چی؟ کلنجار میرفتم و با تردید شکل کیرش رو با انگشتام دنبال میکردم … این واقعا کلفت و‌دراز و خوش فرمه … انقدر حشری شدم که با تمام دستم تمام حجم کیرش رو گرفتم و با اون دستم مانع این شدم که جدام کنه … در کسری از ثانیه زیپش رو دادم پایین و دستم به نرمی شورتش خورد … کیر سفتش روی اون شورت نرم خواستنی تر شده بود… تازه فهمیدم که دستش مدت هاست توی شلوارمه و حالا به خودش جرات داد که انگشتش رو بکنه تو سوراخم … دکمه شلوارم رو باز کردم و با پام پاچه شلوارم رو دادم پایین تا کونم لخت لخت باشه … تمام من فدای تو بشه …
    -امیر زش…
    امون ندادم و لباش رو بوسیدم … بی طاقت تر از قبل می بوسید … انگار که قراره تموم بشم …
    از لباش اومدم پایین تر و گردن و سینه هاشو بوسیدم … موهای روی سینه ش تازه شیو شده بودن و وقتی صورتم رو می مالیدم خوشم میومد … خط مویی که از وسط سینه هاش تا نافش ادامه داشت رو دنبال میکردم و می بوسیدم و با اون دستم کیرش رو از روی شورتش می مالیدم … به خط کش شورتش رسیدم … اون خط رو لیسیدم بعد با یه نفس عمیق تمام بوی کیرش رو وارد ریه هام کردم … اخ چه بوی خوبی … شورتش تازه شسته بود و بوی مایع لباس شویی می داد که با بوی خایه هاش ترکیب شدن…
    انقد از رو شورت براش لیسیدم که خودش طاقتش طاق اومد و کیرشو انداخت بیرون … دستاش رو‌کیرش بود و من دستاشو بوسیدم … کیرش رو برای اولین بار می دیدیم کلفت و سیاه … رگ های زیادی دور تا دور کیرش بودن … بی هیچ مقدمه ای کیرش رو کردم دهنمو و اون هم فشار داد ته حلقم … کیر کلفتی که خیلی دراز نیست بهترین تجربه سکس اورال رو به ادم میده … کیرش که تا ته حلقم بود اذیتم نمیکرد … با زبون تخم هاشو می لیسیدم … و با دستام خایه هاشو گرفته بودم …
    انقد براش‌ خوردم که نفهمیدم بدون اینکه کیرم رو بمالم آبم اومده و شلوارم و شورتم خیس خیسه … اما این کیری که دهنم بود خسته م‌نمیکرد …
    کیرشو کشید بیرون و دستاشو اورد جلوش … فهمیدم آبش داره میاد … دست هاشو گرفتم و کیرشو دوباره کردم دهنم
    بزار بخورمش … این مال پویای منه …
    و تمام آبشو که از اطراف دهنم می ریخت لیسیدم و مکیدم و قورت دادم … با نفس نفس رو تخت ولو بودیم … خوابش گرفته بود و حالا از صداش میشد فهمید … بغلم کرده بود و با موهای لختم بازی می کرد … دستاشو بوسیدم … به روی کونه هام کشیدم و اونم نوازشم میکرد … پاهاش رو‌ دورم قفل کرده بود و من مثل عروسک تو بغلش بودم … انقدر نوازشش کردم و بدنشو ورشیپ کردم که خوابش برد …
    اون شب تا دم دم های سحر لخت لخت تو بغل هم دراز کشیدیم و هر چند دقیقه نگاهش میکردم … باورم نمیشد … ای من بخورمش ❤️ چه قد آروم خوابیده … مثل یه کوالای کیوت 😊

تو همین فکرا منم خوابم برد … کاش دنیا رو دور تکرار میموند و اون شب تا ابد توی یه لوپ تکرار میشد … نمیدونستم صبح که بشه هنوز میتونیم تو چشم هم نگاه کنیم و دوست بمونیم یا اینکه … بیخیال همه دنیا و اهلش … اون لحظه رو تو آغوش عزیز ترینم بودم و دیگه برام مهم نیست حتی اگه دنیا تموم بشه …
ادامه دارد …

نوشته: Achilles

ادامه...


👍 12
👎 1
5901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

989684
2024-06-30 23:44:54 +0330 +0330

همشهری و همکار 😐

2 ❤️

989686
2024-06-30 23:55:17 +0330 +0330

ممنون میشم نظراتتون رو بخونم

3 ❤️

989691
2024-07-01 00:24:08 +0330 +0330

اولش اینجوری بود که نویسنده عاشق طرفش بوده بدجور و یجوری بود که انگار اون آدم حس متقابل به این معنی ارتباط نداره
یهو عوض شد که اون طرف خیلی زیاد وابسته نویسنده شده
به نظرم مشکل منطقی داشت

سبک نوشتنش خوب بود ولی خب قصه به نظرم میاد نه واقعی

1 ❤️

989697
2024-07-01 00:47:23 +0330 +0330

خب اون مست بود … و مهاجرت صمیمی ترین دوستش رو می دید این خیلی غمناکه براش … و همه جای این رابطه سعی میکرد که اشتباهی نکنه و عاطفه و غم از دست دادن و شهوت و مستی شعورش رو تیره کرده بود …

1 ❤️

989698
2024-07-01 00:54:06 +0330 +0330

سبک نوشتن خوبی بود باز جای تغییر و بهتر شدن داشت اما نسبت به این چرندیات بقیه عالی بود خسته نباشی✨️🕊

1 ❤️

989705
2024-07-01 02:02:30 +0330 +0330

از ترس از دلهره متنفرم
در ضمن داستانت وسطش گفتی غربی ها میگن والا هیچکس نمیاد یه ضرب المثل بگه بعد بگه نمیدونه کشورش کحاست
اصلا خوشم نمیاد داستانی با دروغ تموم شه با ساک زدن برا طرف ابش اومده بود ؟
کی تا ساک زده اب خودش اومده باشه
اونم تو این وضعیت ناراحتی همه ما
داستان یه تخیل بود ک اصلا همراه با احساس لذت و راحتی نبود

3 ❤️

989742
2024-07-01 08:45:30 +0330 +0330

بسیار عالی

1 ❤️

989756
2024-07-01 11:52:36 +0330 +0330

اولین سکس با کسی که مدت ها آرزوش رو‌داری و خودت در سرنوشتتون بعد این شب خبر نداری پر از دلهره ست … پر از امید و نا امیدی … شادی و غم و شهوت عصیان کرده … قسمت های بعدی به زودی منتشر میشه …

2 ❤️

989765
2024-07-01 13:12:13 +0330 +0330

دلم خواست عاشق بشم

1 ❤️

989782
2024-07-01 16:48:43 +0330 +0330

عالی بود

0 ❤️

989789
2024-07-01 17:40:53 +0330 +0330

جالب بود، دمت گرم 🙏❤

0 ❤️

989918
2024-07-02 20:15:00 +0330 +0330

از اون لحظات که چنگ میندازن تو دلت و آشوب میکنن…

0 ❤️