بازگشت به گذشته (۳)

1402/04/21

...قسمت قبل
بعد حرفای مهسا و قسم خوردنش به جون باباش گفتم من که روم نمیشه خودت برو خواهرت رو بیار ولی فک نکنم قبول کنه .
+تو هنوز خانواده مارو نشناختی با تموم چادر چاقچور کردنمون وقتی کیر نزدیکمون باشه اختیار از دست میدیم میگی نه بیا و ببین . مهسا رفت تو هال. دنبال باران و منم پشت سرش . دیدیم هنوز باران داره با خودش ور میره
+باران
با صدا زدن مهسا باران دستشو از تو شورتش در آورد و یه کم بهت زده به مهسا نگاه کرد و گفت چیه؟چی شده
+هیچی خواهری گفتم بیام دنبالت ببرمت پیش حسن که تو هم امروز یه حالی کنی
×نه من نمیام این چه حرفیه من نمیخوام
+بیا خودتو لوس نکن اینجا جز من و تو و حسن کسی نیس و حرفی هم زده نمیشه بیا من که میدونم چی کشیدی
×نه شماها راحت باشین
+اگه میخواستی ما راحت باشیم نباید میومدی حالا که اومدی و الانم این وضعته و منم که میدونم تو چه حالی هستی بیا کنارمون باش اگه وجود من باعث ناراحتیته من اینجا میمونم
×این چه حرفیه من اومدم که حسن اذیتت نکنه وگرنه نمیومدم بعدشم من باعث شدم بابا و مامان اجازه بدن بیای
مهسا دولا شد و صورت باران رو بوسید و گفت قربون آبجی خوشگلم برم و میدونم واسه همین میگم بیا
همزمان مهسا شروع کرد به مالیدن سینه های باران و لب گرفتن و گفت ببین حسن چقدر امروز بهم آرامش تزریق کرده بیا تو هم خودت رو آروم کن بعد شیش ماه . با مالیدن سینه های باران دوباره عطش باران زد بالا و گفت نکن تو که میدونی چقد رو سینه هام حساسم و وقتی میمالیشون از خود بیخود میشم .
+میدونم واسه همینم اینکار رو میکنم
باران که دیگه حشری شده بود گفت با اون کارایی که تو کردی واسه حسن جونی هم مونده
+اره بیا کجاشو دیدی
همزمان مهسا بهم اشاره کرد که بیا منم رفتم و از پشت مبل شروع به نوازش صورت و سینه هاش کردم واییی خدا این سینه هاش از مهسا هم بزرگتر بود اما زیر پیراهن گشادش معلوم نبود دولا شدم و لباش رو بوسیدم و دستاشو گرفتم و بلندش کردم که بیاد سمت تخت وقتی رسیدم دم در اتاق دیدم مهسا داره مارو نگاه میکنه
-تو مگه نمیای ؟
+نه شما راحت باشین
-نه اگه تو نیای من تو اتاق نمیرم
×آره مهسا تو هم بیا
دیگه واقعا صدای آهنگ رو از تو کونم که عروسی بود میشنیدم با حرف باران مهسا هم خودشو به ما رسوند با اشاره من مهسا و من دوتایی شروع به لخت کردن باران کردیم من یه دستم به سینه و کس باران بود و با یه دست دیگه کمک مهسا میکردم که باران لخت شه باران زنی با یه شکم زاییده و کمی شکم و ترک هایی روی پوست سفیدشو سینه هایی با سایز ۹۰ و وقتی شرتش رو مهسا درآورد انگار این بشر کس نداشت مثل مهسا یه کس کوچولو و ناز و خوردنی داشت قدش از مهسا کمی کوتاهتر و برخلاف مهسا دهنی گشادتر اما با دندونایی یه ردیف و خوشگل باران که لخت شد شروع به لب گرفتن و مالیدن سینه هاش شدم با این کارم کلا باران اختیارشو از دست داد و شروع به مالیدن کیرم کرد و با گفتن چند تا اووف زانو زد و شروع به ساک زدن کرد انگاری این دو تا خواهر استاد ساک زدن بودن طوری ساک میزدن که انگار میخوان شیره جونت رو بکشن از لدت زیاد رو تخت نشستم و باران همچنان مشغول ساک زدن بود به مهسا گفتم میتونی کسش رو بخوری
+کیر به اون بزرگی رو که خوردم حالا کس به این کوچیکی رو نخورم و شروع کرد به زبون زدن کس باران
×آخ فدای آبجی گلم برم که هم کسمو تو تنهاییام میخوره و هم الان داره دوست پسرشو با من قسمت میکنه دوباره شروع به ساک زدن کرد و همزمان تخمامو میمالید تمام تخمام و کیرم پر بود از آب دهن باران
-بسه نخورش آبم میاد اونوقته که از کیر بی نصیب بمونی
×!باشه نمیخورم ولی بهت بگم آبت که اومد باید کیرت رو بخورم تا از خوردن سیر بشم
-باشه چشم
همونطور که لبه تخت نشسته بودم باران بلند شد و اومد بشینه رو کیرم مهسا هم داشت کیرمو نگه میداشت که بره تو کس خواهرش
×مهسا کیرشو ول کن میخوام قبل اینکه تو بره یکم کسم باهاش حال کنه
شروع کرد کسش رو گیرم مالوندن هی چند باری کشید و شروع کرد به نشستن روی کیرم پیش خودم گفتم بخاطر یه بچه قاعدتا باید کسش گشادتر از مهسا باشه اما برخلاف تصورم کسش مثل مهسا تنگ بود از سر لذت یه آه کشیدم و گفتم -دختر تو مثلا بچه زاییدی ولی کست خیلی تنگه به نسبت بچه دارا
×نه عزیزم بخاطر کوچیک بودن کسم و تنگیش شوهرم نذاشت طبیعی زایمان کنم و موتورش رو فروخت تا سزارین کنم
-پس چرا ازش طلاق گرفتی
×چون هم معتاد شده بود و هم دست بزن داشت و هم خرجی نمیداد
-تو سکس چی ؟
×اوایلش خوب بود اما بخاطر مواد دیگه بلند نمیشد اینا رو ولش بذار الان از کس دادنم لذت ببرم
مهسا هم از زیر هم تخم میمالوند و زبون میزد هم کون باران رو باران سینه هاشو نوبتی میذاشت دهنم و میگفت بخور عزیزم بخور قشنگم و هی بالا و پایین میکرد یه پنج دقیقه همینجوری ادامه داشت تا اینکه دیدم شروع کرد به تند تند آی گفتن و نفس نفس زدن و چند لحظه بعد ارضا شد اما از رو کیرم بلند نشد تا دوباره سرحال بشه
×میشه کامل بری رو تخت
منم کاملا رو تخت دراز کشیدم و نظاره گر دوتا خواهر شدم
× فدای آبجی گلم برم که هوامو امروز داشت
+عشق منی و جونمم برات میدم این که تازه کیره دوست پسرمه
از هم لب گرفتن و شروع به مالیدن همدیگه کردن
-هوو بابا منم اینجام یه حالی به منم بدین
+چشم با گفتن این کلمه مهسا شروع به ساک زدن کرد
+اینکه همینجوری راست کرده اس پس واسه چی برات بخوریم پس خودمون رو بخوریم رفت سمت کس باران که بخورتش
-نه دیگه بذار من براش بخورم هرچند تو حرفه ایی هستی اما زبون یه مرد بیشتر به کس زن حال میده و باران رو تخت خوابوندم و شروع به خوردن کسش کردم باران با آه و ناله هی میگفت بخور عزیزم بخور که الان سه ساله زبون هیچ مردی به کسم نخورده اووف چقد حال میده واییی دلم داره آشوب میشه بخور که آب کسم راه افتاد با این جملات منم بیشتر چوچولشو میمکیدم و زبون تو سوراخ کسش میزدم و با دستام سینه هاشو میمالیدم در همین حین روی کیرم احساس گرما کردم و متوجه شدم مهسا کیرمو کرده تو دهنش منم با دیدن این وضعیت به پشت خوابیدم که همه راحت تر باشیم مهسا کیرم رو میخورد و منم کس باران رو چند دقیقه اینجوری ادامه داشت که مهسا روی کیرم نشست و شروع به بالا و پایین رفتن کرد و با دستاش. هم سینه های خودشو میمالید و هم سینه های باران رو منم از شدت لذت تموم تلاشمو میکردم که این دوتا خواهر همونجور که به من حال میدن بهشون لذت ببخشم تو اتاق جز صدای آه و ناله سه تاییمون و قربون صدقه رفتنامون چیزی شنیده نمیشد تا اینکه صدای باران بلند شد. کسش رو به صورتم چسبوند و نفسسم بند اومد با دستام کمر و باسنشو دادم بالا تا یه کم نفس بکشم
×مهسا بیا جاهامون رو عوض کنیم
با اینکه مهسا نزدیک ارضا شدنش بود اما قبول کرد بلافاصله باران نشست رو کیرم و منم مشغول خوردن کس مهسا شدم به ده تا بالا و پایین کردن باران نرسید که خودش رو از کیرم بلند کرد و شروع به مالیدن کسش کرد و ارضا شد با ارضا شدنش دیدم یهو آب از چوچولش میپاشه بیرون و مهسا هم ارضا شد من تو فیلمها دیده بودم که زنها آب کسشون میپاشه بیرون و خونده بودم وقتی بعضی از زنها نهایت لذت رو بردن این حالت براشون پیش میاد اما تا به حال خودم تجربه دیدن همچین چیزی رو نداشتم آب انزال باران تمام شکمم رو خیس کرد با دیدن این صحنه مهسا کاملا ۶۹ شد و شروع به زبون زدن شکمم کرد و مشغول خوردن اون آب و کیرم شد
×فدای همچین کیر و همچین آدمی بشم که اینجوری آبم رو آورد و میاره. مهسا هم ارضا شد و من موندم و یه کیر شق که قرصا نمیذاشتن ارضا بشم
-خوب بود ؟دوست داشتی ؟
×عالی بود دمت گرم مرسی نفسم
+اووف عزیزم دستت درد نکنه که این بار سنگین رو از رو دوش من و خواهرم برداشتی
-من الان باید چیکار کنم تا آبم بیاد؟
×هر کار که تو بگی ما انجام میدیم تا آبت بیاد با اینکه دوست نداریم و دلمون میخواد همینجوری بکنیمون
+آره عشقم چیکار کنیم؟
-کار سخت و دردناکیه اما اگه نتونستین هم ایراد نداره
×ناقلا نکنه میخوای کونمون بذاری . با گفتن این جمله هردوشون خندیدن
-اگه اذیت نمیشین اره
×من دو بار قبلا به شوهرم کون داده بودم
+منم یه بار دادم ولی با اینکه کیرشون اندازه تو نبود اما درد داشت اما بخاطر تو حاضرم درداشو به جون بخرم
×منم
-پس بهتره برین دستشویی و خودتون رو تخلیه کنین و خودتون رو بشورین و بیاین
×مهسا اول تو برو تا من یه کم کیرشو بخورم
مهسا رفت دستشویی برای تخلیه و شستشو و باران شروع کرد به خوردن کیرم و قربون صدقه رفتن خودم و کیرم . کیرم حسابی ورم کرده بود و سرخ سرخ شده و درد داشتم تا حدودی اما فکر کردن دو تا حوری اونم از کس و کون باعث شده بود تحمل کنم و به ارضا بعد این داستان فکر کنم و از لذتش سرمست باشم بعد چند دقیقه مهسا اومد و باران رفت من و مهسا از قبل صحبت کرده بودیم که از کون هم سکس کنیم بخاطر همین مهسا یه ژل لوبریکانت خریده بود و تو کیفش داشت که اونو آورد یه لیوان آب خوردیم و باران هم به جمعمون پیوست با ژل سوراخ کونشون رو چرب کردم و گفتم کی اول میده اینجا چون صحبت درد بود به هم تعارف میکردن منم این وسط با کیر شق کس نمکیم گل کرد و گفت پالام پولوم میکنیم هرکی تک آورد اول میده با این حرفم هرسه تامون خندیدیم دو نوبت اول به مهسا افتاد یه بالشت زیر کمرش گذاشتم و دوباره کونش رو ژل زدم و به باران گفتم کس و سینه هاشو بمال تا حشری شه چون اون موقع کمتر درد رو حس میکنه همزمان با کارای باران منم چندبار تو کسش تلمبه زدم تا کاملا آماده بشه کیرمو از کسش در آوردم وآروم شروع کردم به فرو کردن تو کون تنگش درد داشت اما هم یه مقداری تحمل میکرد و هم یه کمی ناله و بیان اینکه درد داره چند دقیقه طول کشید تا همه کیرمو تو کون تنگ و قلمبه مهسا جا بدم وقتی کونش کاملاعادت کرد به کیرم و شروع کرد به لذت بردن از کون دادنش کرد به باران گفتم نوبت توئه و جاش رو با مهسا عوض کرد همین ریتم برای بارانم انجام شد حالا من بودم و چهارتا سوراخ کس و کون تنگ و یه کیر شق شده بهشون گفتم هردوتون داگی حالت بگیریدکنار هم با دستم کیرم هدایت کردم تو کون مهسا و شروع به تلمبه زدن کردم و با دست دیگه ام سوراخ کس و کون باران رو میمالیدم چند دقیقه تو کونش عقب و جلو کردم و گذاشتم تو کسش بعدش رفتم سراغ باران و همونکارا رو روی اون انجام دادم دیگه واقعا بریده بودم و دوست داشتم آبم بیاد اما از اونور این لذت رو دوست نداشتم تموم کنم باران رو بلند کردم وگذاشتم روی کمر مهسا به طوری که چهارتا سوراخ از بالا به پایین رو بروم بود یه چند باری از بالا به پایین گذاشتم و تو هرکدوم چندتایی تلمبه زدم بهشون گفتم خواهشا سعی کنین ارضا بشین که من واقعا دیگه خسته شدم با این حرفم مهسا گفت چندتا تو کسم تلمبه بزنی من میام باران گفت منم دارم میام اما نه به اندازه مهسا من تایم بیشتری میخوام با این حرفشون کیرمو گذاشتم تو کس مهساو به ۶ تا عقب و جلو کردن نکشیده مهسا یه آه کشیده کشید و کاملا رو تخت ارضا شد بارانم بالای بدن مهسا کاملا داگی شد کردم تو کس باران دیدم اینجوری طول میکشه تا ارضا شه مجبور شدم عمیق تو کسش تلمبه بزنم یه دو سه دقیقه اینجوری کردمش که دیدم هم ناله های اون بلند شده و هم من آبم داره میاد به محض اینکه باران ارضا شد سریع کردم تو کونش و با تکون سوم آبم اومد از بس که هم قرص و هم خودم جلوی ارضا شدنم رو گرفتیم تمام تخمام شروع به تیر کشیدن کردو با صدای بلند تو کون باران تخلیه شدم جفتشون با شنیدن ناله هام شروع به قربون صدقه رفتنم کردن و مهسا به تخمام و بدنم دست میکشید و بوسم میکرد از شدت خستگی رو تخت دراز کشیدم و این دوتا دو سمتم شروع به نوازش کردنم کردم یه لحظه دیدم کیرم دوباره گرم شد وباران کرده تو دهنش به مهسا گفتم دستمال بذاره رو سوراخ کون باران که آبم از تو کونش نریزه وقتی دستمال رو گذاشت گفت واقعا سوراخ کون منم این اندازه شد و با تایید من خندید و با گوشیش از سوراخ کون باران بدون دستمال عکس گرفت و نشون باران داد و گفت این پسر از کونمون غار درست کرده و خندید به ساعت نگاه کردم نیم ساعت مونده بود به تحویل خونه و با اعلام من باران خودشو از آب کیرم توی کونش خلاص کرد و لباسامون رو پوشیدیم و از خونه زدیم بیرون تو ماشین هی ازم لب میگرفتن و کیرمو میمالوندن پیادشون کردم و رفتم خونه .

چند وقت بعد مهسا حس تنوع طلبیش گل کرد و هی به بهونه های واهی جوابم رو نمی داد و شروع به بد اخلاقی کردن کرد و طی. یه بحث منم هرچی از دهنم در اومد گفت و بهش فحش دادم و کات کردیم اما بعد چند سال آمارش رو گرفتم و با یکی از دوستام تو اینستا گروه داشتن و منو دعوت کردن با دیدن عکس پروفم مهسا لفت داد و منم پیگیر نشدم تا اون پیام تو اینستا
.

ادامه دارد ِ

نوشته: Goodbadugli


👍 3
👎 1
14601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید