سلام راستش اولین بارم هست داستان مینویسم و قبل از اینکه خودم داستان بنویسم همیشه فکر میکردم همه ی داستانا کصشر یا دروغه ولی وقتی خودم میخوام بنویسم حتما شاید خیلی دیگه از داستانا هم واقعیت داشته باشن؛ خب بگذریم بریم سراغ داستان من و زن داییم
من الان ۲۸ سالمه که این داستان رو مینویسم و برمیگرده به ۸ سال قبل وقتی ۲۰ سالم بود و زن داییم اون موقع ۳۱ سالش بود؛شاید باور نکنید ولی اولین بار تو عروسی داداشم دیدمش حتی داییم رو هم قبل از اون موقع ندیده بودم چون تو یه شهر دیگه هستن و اون موقع ماشین هم نداشتیم هیچکدوم ، عروسی داداشم بود و اومده بود عروسی بعد از عروسی اومدن خونمون تازه یه دختر کوچولو گیرش اومده بود یکسالش بود تقریبا رفتم یه چیزی از مغازه گرفتم برگشتم یهو صدام زد آدامس نخریدی گفتم نه الان میرم میگیرم فوری رفتم گرفتم و برگشتم بعدش بهم گفت شمارتو بده زن داییت تا حالا که نشناختمت ، عروسی تموم شد و رفت و ۶ ماه گذشت تو این ۶ ماه با هم حرف میزدیم و پیام میدادیم حال هم دیگه رو میپرسیدیم؛ بعد ۶ ماه رفتم شهرشون و رفتم خونشون ، داییم هم کارش جوری بود که تقریبا فقط جمعه ها میتونس بیاد خونه و فقط بعضی شبا برا خواب میومد؛ خلاصه من خونشون بودم و شب اول داییم بودش بهم گفت فردا با هم بریم سر کار من باهاش رفتم ولی دیگه پس فردا زن داییم بهش گفت نه فردا منو باید ببره وسایل بگیرم فردا باهات نمیاد، فردا شد رفتیم وسایل گرفتیم برگشتیم خونه یهو تو آشپزخونه یه جوری بودم وقتی از پشت دیدمش یهو رفتم کنارش و صورتشو بوسیدم که یه جوری شد و رفتش و باهام حرف نزد دیگه شب هم دایی نیومد خونه منم از ترس تو یه اتاق دیگه خوابیدم؛ فردا صبحش دیدم اومده کنار تختم نشسته و بیدارم کرد گفت چرا بوسیدیم گفتم ازت خوشم میاد حتی اگه بری به داییم بگی (زن داییم قدش تقریبا ۱۷۰ میشه وزنش تقریبا ۷۰ و یه بدن کاملا سرخ و سفید و گوشتی با سینه های ۷۵ که ادمو دیوونه میکنه)گفت پس خوشت میاد ازم گفتم اره خوشم میاد گفت از چی خوشت میاد گفتم از همه چی خیلی هیکل خوبی داری ، آروم آروم همینجور که حرف میزدیم کنارم دراز کشید دستمو میکشیدم تو موهاش و چیزی نمیگفت دوباره بوسیدمش ولی ایندفعه چیزی نگفت که دیگه لبامو گذاشتم رو لباش که خودش شروع کرد به خوردن لبام(الان که اینا رو مینویسم کنارش دارم جق میزنم چون شاید ۲۰ بار فقط کردمش و دیگه بهم نداد ، الان واقعا همش جلو چشامه)همینجور که لباش رو میخوردم دستمو آروم بردم سمت شکمش و دست میکشیدم رو شکمش همینطور لباشو میخوردم و دستامو بردم زیر لباسش و سینه هاش رو گرفتم ، خودم رو انداختم روش دیدم چشاشو بسته آروم لباسشو دراوردم و بعد سوتینش رو باز کردم؛ عاشق سینه هاشم ؛ همیشه سینه هاش از هر چیزی بیشتر شهوتی میکرد منو؛ عین دیوونه ها سینه هاشو میخوردم و فقط آه و ناله میکرد،لباس خودمو دراوردم و فقط شورتم تنم بود ، یه ساپورت تنش بود فوری درش اوردم یه کص سفید و یه کون خوش هیکل که وقتی نگاش میکردی آبت میومد ، شروع کردم لیس زدن کصش (قبلا یه جا ۸ روش کص خوری رو خونده بودم) همونجوری براش میخوردم و لیسش میزدم تا ته زبونمو میکردم تو کصش آه و ناله میکرد و بدنش رو پیچ و تاب میداد،بلند شد شورتم رو دراورد و بهم گفت خیلی با تو لذتش زیاده ، وقتی اینو گفت با خودم گفتم باید جوری بکنمش که همیشه بهم بده پس بعد از اینکه سیر بدنشو لیس زده بودم از تخت اومدم پایین و کشیدمش کنار تخت و داگی امادش کردم کیرمو میکشیدم لای کصش دیوونه شده بود یهو خودش کیرمو گرفت و کردش داخل کصش، و بهم گفت فقط بکن ازش پرسیدم سکس رومانتیک دوس داری؟ گفت نه خشن بکن جرم بده؛ این همون چیزی بود که آرزو داشتم بشنوم اون لحظه چون عاشق سکس خشن هستم؛ شروع کردم تلمبه زدن داخل کص زن داییم و زیرم آه و ناله میکرد ، کون سفیدش رو سرخ کرده بودم بس زده بودم رو کونش و فقط میگفت تندتر بکن تندتر جرم بده ؛ عین دیوونه ها تو کصش تلمبه میزدم پوزیشنش رو عوض کردم و لنگاش رو دادم بالا و تا ته میکردم تو کصش و داد میزد بکن زود باش جرم بده (هیچوقت اولین سکسم باهاش رو فراموش نمیکنم که چطور بهم حال داد)سینه هاش رو میخوردم و تلمبه میزدم بعد از نزدیک به نیم ساعت داشت آبم میومد و دیگه داشت التماس میکرد بهم ميگفت تمومش کن جون خودت تمومش کن وای دارم میمیرم تو رو خدا بسه دیگه آبتو بیار، بهش گفتم کجا بریزم گفت بریزش رو سینه هام خودش برا جق زد تا آبم اومد و ریخت رو سینه هاش بعد بغلم کرد و گفت هیچوقت تو زندگیش چنین لذتی رو نبرده؛ این اولین سکس من با زنداییم بود اگه دوس دارین بقیه شون رو هم بنویسم بهم بگید؛ هر وقت هر کی رو تونستید بکنید چون اگه شما اون رو نکردید میره به کسی دیگه میده، دوستتون دارم
نوشته: سامی
تو که راس گفتی ک… تو فرق سر اونی که دروغ گفت
من ۳۰ سالمه . یه زندایی دارم ۳۷ سالشه . داییمم از اوناست که کیرش بلند نمیشه چون عرضه ندارم . زنداییمم که وقتی میبینمش در مورد همه چی صحبت می کنیم کاملا راحت . میدونمم میتونم مخش رو بزنم بکنمش اما بازم تخم نمی کنم اونوقت توی ۲۰ ساله ی لاشی تو قرار اول میکنیش؟ دززززززز . الحق که احمد راست میگه
با جمله ی اخرت موافقم ولی با این حال باز
یالانچی نین دده سینه لعنت😂
منم با زنداییم سکس داشتم به زور تو حموم
انقد کونشو لیس زدم سوراخ کونشو میک زدم گوزش گرفتم گوزید دهنم
از خالت مرد کلی فحشم داد
گفتم کاش عنتو بخورم
کیرم تو دهنتون با این داستان نوشتنتون یه جورایی دارید به شعور مخاطب توهین میکنین طرف فکر نکنم به این راحتی بتونه زن خودشو بکنه چه برسه به یکی دیگه
جدیدا این زن داییا چی می کشناز دست این جقیا تمامشورتاشون پر اب شده ازبس به این پسر خواهرشوهره گفتند بیا بکن اینا هم نازکردن.ونکردند گفتند به همین جق راض هستیم
دختر بچه گیرش اومد؟! جاکش مگه قرعه کشیه!؟ کیرم تو تخیلاتت.
خیلی غیر عادیه بخوای توی اولین سکس نیم ساعت تلنبه بزنی .
اینکه کارت درست بوده یا نبوده به ما ربطی نداره.
از نظر داستانی میتونستی بهتر بنویسی .
حالت های روحی جسمی و جنسی رو به قلم کشیدن و تصویر سازی از یک ماجرا باعث میشه فضا را واسه خواننده ترسیم کنی .
بابت همینم که نوشتی دستت درد نکنه