بد،خوش موضوع بخت است (۴ و پایانی)

1401/11/19

...قسمت قبل

تو حموم‌ اینقد خودمو محکم لیف کشیده بودم که پوستم‌ زخم شده بود یا اینقدر محکم و طولانی مسواک زدم که لثه هام خونریزی میکرد احساس میکردم کثیفم حس میکردم انگار یک کامیون فاضلاب روم خالی شده زیر دوش زانو به بغل حدود یک ساعت و نیم نشسته بودم که بیتا‌ اومد تو زخم های روی سینه هامو که دید با یک لحن غیظ آلود گفت
«رفتی به درک خلاص شدیم ازت عوضی نگاه کن چیکار کرده با این طفل معصوم»
قرص آورد برام خوردم دو سه تا خوردم همینجوریش پریود نامنظم داشتم برای استرس معلوم نبود چه بلایی سرم میاد با خوردن این قرصا
اردوان اومد تو حموم روم نمیشد تو چشماش نگاه کنم سرم پایین بود از بیتا خواست مارو تنها بذاره لباساش رو درآورد التماس کردم بهم دست نزنه اما‌ اومد تو وان بغلم کرد‌ من دچار شوک بودم بهش پرخاش میکردم و محکم با مشت میکوبیدمش و گریه میکردم یک قرص از تو جیب کتش که آویز کرده‌ بود درآورد به خوردم داد با هزار بدبختی بعد ده مین چشمام سنگین شد و خوابم برد.
صب چشمامو باز کردم ساعت دو ظهر بود سابقه نداشت اینقدر بخوابم اثر قرص بو‌د‌ اردوان گفت به به خوشگل ترین دختر جهان بیدار شد بلاخره صبح بخیر
گیج و منگ بو‌دم اصلا یادم نبود چه بلایی سرم اومده بلند‌ شدم از رخت خواب دردم شروع شد‌ حس میکردم هر قدمی که‌ برمیدارم یک سوزن داغ میزنن داخل کسم تو آینه که دیدم خودمو یادم اومد دیشب چه اتفاقی افتاده اومدم تو حال‌ توقع دیدن یک جنازه کف حال خونه رو داشتم یا حداقل یک خونه که نصف‌ وسایلش شکسته اما هیچی تو خونه نبود خونه خالی‌خالی‌ بود حتی مامانم هم نبود
-اردوان مامانم کو؟مامانمو چیکار کردی؟
+اروم باش با بهترین تشریفات و پرستارا رفت خونه ی جدید
-خونه ی جدید چیه ؟
+عرض به خدمت شما خونه ی‌ جدید مکانیه که ما‌ بدون سرخر و مزاحم قراره آینده رو توش بسازیم
-امین چی شد؟
+خیلی با‌ تشریفات خاص تبدیل به خاکستر شد و شخصا خاکسترشو ریختم تو توالت ، روش ریدم و سیفون رو کشیدم از الان تا ابد هم دنبالش بگردن دیگه همچین آدمی وجود نداره
-اردوان ببخشید بخدا‌ من نمیخواستم اینجوری بشه
+عشقم عمدا گذاشتم این اتفاق بیوفته تا تو هم بفهمی چاره ایی جز حذفش نداشتیم
-چی؟؟؟!!! تو میدونستی بیاد تو خونه بهم تجاوز میکنه و گذاشتی همچین اتفاقی بیوفته؟!خیلی کثافتی‌اردوان خیلیی‌ حیوونی
+عشقم اگه این اتفاق نمی افتاد تو نمیذاشتی از شرش خلاص شیم‌ اگه منم کاری میکردم فکر میکردی من یک قاتل جانی ام
-لال شو اردوان خب‌؟لال. من دیشب تو حال مردن بودم که تو حرف خودتو ثابت کنی،
صداتو نشونم فقط منو ببر پیش مامانم همین الان
+باشه عزیزم فقط آروم باش‌خب؟
-میشه‌ اصلا حرف نزنی میتونی؟
+باشه عزیزم لال میشم
یک دست لباسی که تو این خونه برام مونده بود رو پوشیدم بلافاصله بعد از این که از خونه اومدم بیرون دو نفر دیگه هم رفتن بالا الباقی هرچی که تو خونه مونده بود رو جمع کردن تو ماشین حتی یک کلمه هم با اردوان حرف نزدم دائم صدای‌ پخش ماشینو بلند میکرد و من کمش میکردم سری آخر دیگه دیگه کاملا عصبانی و پرخاشگرانه با مشت‌ کوبیدم تو مانیتور ماشین و شکستمش حالم خیلی بد بود اردوان انگار نه انگار که چیزی شده آروم به رانندگیش ادامه داد یک سیگار برام روشن کرد‌ و آروم گفت
+ببین میدونم الان خیلی از دست من ناراحتی اما به این فکر‌ کن دیگه مزاحمی نداریم میتونیم آروم زندگی‌ کنیم الان هرچقد خشم و نفرت داری خالی کن ،بزن ، بشکن و اتیش بکش ام الان خیلی زوده ازت بخوام همه چیزو فرامو‌ش کنی اما یک سوال دارم و خیلی‌جدی جواب میخوام ازت
این‌ سوگواری و این ناراحتی انتها داره؟دوباره میشی همون ستاره ی یکی دوشب پیش برام؟
-اگه به قول شما سوگواریم تموم نشه چی میشه؟ دوباره کنار وایمیستی بهم تجاوز بشه؟ دوباره قراره یک آدم دیگه بکشیم؟
+ناراحت کاری هستی که امین کرد یا ناراحت مردنش؟
-معلومه که از مردنش ناراحت نیستم اگه الان پیشت نشستم فقط به خاطر اینه که به سزای عملش رسوندیش چرا باید برای کسی داشت منو میکشت ناراحت باشم ؟
+بهم اعتماد داری؟
-چمیدونم اردوان اصول دین میپرسی ازم ؟نمیدونم هم دارم هم ندارم
+پس داری
-من اینو نگفتم
+باشه‌ نگفتی حالا دستتو بده به من
آروم دستمو دادم بهش نمیدونم چه سرّی داشت که هرجاشو لمس میکردم آرامش تمام وجودمو میگرفت بی اختیار اشکام جاری شد تمام تلاشمو میکردم گریه نکنم اما نمیشد چند دقیقه ایی سکوت و بوسیده شدن مکرر دستام داشت حالمو جا میاورد معلوم نبود کی دوباره دچار حمله ی عصبی بشم اما فعلا‌ حالم خوب .
رسیدیم به خونه ی جدید مسحور زیبایی این خونه شدم دور تا دورش شیشه بود سقفم بیشترش شیشه بود تو اون محدوده ساختمون بلند تری وجود نداشت اینقدر این خونه قشنگ بود که یادم رفت کمتر یک ساعت پیش چه حال تنفرانگیزی داشتم.
اتاق مامانم رو که دیدم معلوم بود داره کیف میکنه از جایی که توشه یک آکواریوم بزرگ و یک دیوار پر از گیاهای سبز خوشگل و یک نمای دیدنی از شهر .
اردوان منو برد اتاقمون رو بهم نشون داد زیبا‌ بود واقعا زیبا یک پیانو ی مشکی بزرگ یک تخت خیلی قشنگ انگار کاخ شبشه ایی که تو درس های بچگیم خوندم اینجا بود منم
ملکه ش بو‌دم.
بعد ماجرای دیشب برای اولین بار باهاش‌چشم تو چشم شدم خیلی اروم دستمو دور کمرش حلقه کردم و سرمو گذاشتم رو سینه ش
-اردوان دیگه تموم شد؟دیگه مال توام ؟ هیچ مانعی نداریم؟
+مگه از اول داشتیم؟
-اره داشتیم ولی الان نداریم درسته؟
+درسته ماه من
خیلی اروم داشت با باسنم بازی میکرد بازی که چه عرض کنم میمالید لباشم رفت زیر گردنم فک میکردم بعد تجاوز نتونم حالا حالا ها با‌ اردوان ارتباط داشته باشم اما همینطوری که گفتم لامصب جادوگر بود منو بازم از خود بیخود کرد چقد من داشتم راحت به این آدم وا میدادم ،دختر دیشب بهت تجاوز شد یادت هست اصلا؟
گوشم حتی به حرفای‌ خودمم ‌بدهکار نبود عصبی دو ساعت پیش جاشو داد به حشری الان عین دیونه ها ازش لب میگرفتم خیلی محکم خیلی وحشیانه لباساش رو از تنش کندم طوری که دکمه سر آستینش روی دستشو زخم کرد میخواستم تلافی شب بده قبلو سرش خالی کنم باید اینقد منو میکرد که از حال برم اونم بیدی نبود که با این بادا بلرزه اینقدر رو تخت اینقد پوزیشن های مختلف ارضام کرد که دیگه جون نداشتم یا پاهام رو شونه ش بود داشت تلمبه میزد یا پاهامو جمع میکرد خودم نگهش میداشتم و تا ته میکرد تو کسم این حجم از سکس از اول رابطمون بینظیر بود اما اخر کار جمله ی کلیدی شب به زبونش اومد
«پاشو برو دستشوی امشب فقط‌ کونتو میخوام»
وای این یک مورد نیازمند زمان بیشتر برای من بود اما امشب که رها بودم از همه عالم و آدم باید بهش تن میدادم
-دقیقا باید چیکار کنم؟
+برو دستشویی هرچند فک کنم روده هات خالی باشه از دیشب هیچی نخوردی خودتو تمیز کن و بیا منم کاندوم بکشم رو کیرم
-کاندوم لازمه؟
+خودم راحت ترم
-باشه‌ عشق من
رفتم خودمو آماده کردم اومدم روتخت به سینه خوابیدم رو سوراخ کونم یک سرمای‌ شدید حس کردم
-چی بود اردوان؟
+برای اینکه دردت‌ نیاد لوبریکانت بیحسی دار زدم یکم یخه الان درست میشه
چند دقیقه ایی مشغول بوسیدن پشتم و شونه هام بود میدونست نقطه ضعفم کجاست ،گاز گرفتن پشت ساق پام و مکیدن انگشت های پام اینقد اینکارو حرفه ایی انجام میداد که داشتم از خود بیخود میشدم ،دیگه کونم اماده بود اروم اروم کرد تو فک میکردم درد نداشته باشه اما بازم درد داشتم
چند باری نق زدم و بوسیده شدم و تکرارش کردم بازم بوسیده شدم اما زمانی که کیرش کاملا رفت تو انگار یادش رفت من کی ام یهو خیلی شدید شروع به گاییدنم کرد خیلی دردم میومد و از همه بدتر دچار همه ی عصبی شدم انگار دیشب دوباره برام تکرار شد
بریده بریده و نفس نفس زنان گفتم
-اردوان ، اردوان خفه‌ شدم ولم کن نفسم بند اومد
دوباره عصبانی بودم دوباره بهش پرخاش کردم
-احمق چیکار میکنی میخوایی‌بکشی منو ،نمیبینی دارم خفه میشم
+باشه‌ ماه من تموم شد ببخشید
کاندومو از سر کیرش کشید منو دوباره عین یک تیکه قالی‌ انداخت رو شونه ش خیلی خونسرد و اروم انگار نه انگار دارم بهش فحاشی میکنم اردوان لعنتی دنده هام درد میکنه اردوان بیشعور نباش اردوان منو بذار پایین
+‌ پاپی خوشگلم کثیف‌شده‌ بشورمش بخوابونمش
-پاپی چیه؟
+هاپو های پا کوتاه
-بی اختیار خندم گرفت با خنده گفتم
«پاپی عمته اشغال»
+الان شدی یک پاپی کثیف بی ادب
بعدم منو تو حموم گذاشت پایین دوتا دستشو روی گوشام گذاشت و یک لب‌ دیوانه کننده ازم گرفت اینقد دوستش داشتم که حاضر بودم زمان تا ابد در همون حالت متوقف بشه
خیس خیس خوابیدم رو تخت مچاله کردم خودمو تو بغلش نمیدونم چه حسی بود من شده بودم یک موبایل با باتری خراب و اون شده بود شارژرم باید‌ دائم بهش میچسبیدم تا حالم خوب بمونه.
فردا صبش امین طبق معمول تو تخت نبود خوشحال بودم این سری که قراره یک صبحانه مفصل و کامل میخورم اصلا سر این موضوع باهاش‌ دعوا نداشتم خیلی گرسنه بودم میدونستم اردوان خیلی‌ دوست داره لخت لخت پیراهنشو بپوشم از دیدم در این حال واقعا لذت میبره منم پیراهنش رو پوشیدم و رفتم تو حال دیدم که چه کرده کله پاچه و انواع چیزا رو چیده بود برام
+کلپچ خور که هستی
-ارهههه چه جورم
+جالبه دخترا معمولا دوست ندارن
-اون مال دخترای شماست ما بدبخت بیچاره ها از خدامون هم هست
با‌ کیف مشغول شدم به خوردن کله ‌پاچه یکم که گذشت تلفن اردوان زنگ خورد باباش بود خیلی خونسرد داشت میپرسید «چی شده پدرجان
الان بگو
خب بگو چی‌شده
من پیش ستاره ام باهم بیاییم؟
باشه خو‌دمو میرسونم»
+بابا بو‌د میگفت سریع بریم خونشون مطمئنا راجب گم شدن امینه پاشو حاضر شو فقط رفتیم رسیدیم هیچی نگو موضوع رو هم که گفتن خیلی تعجب کن و هیچی نگو
-نمیشه من نیام ؟
+خیلی جالب‌ نیست که نباشی توام الان بخشی از خانواده ایی پیشم بمونی هم خیالم راحت تره
-باشه عشقم الان حاضر میشم
رفتم تو اتاق حاضر شدم اومدم بیرون اردوان گفت
+اولالا‌ فک نمیکنی برای یک مراسم ساده خیلی خوشگل شدی؟
-ما‌ خبر نداریم چه اتفاقی افتاده‌ خب؟طبیعی جلوه بده
+گرگ شدیا یک ماهه
-زود یاد میگیرم
کلی خندیدیم و سوار ماشین شدیم گفتم خب از حالا به بعد اول قیافه نگران بعدم قیافه ی متعجب
+عجب شیطون دوست داشتنی ایی هستی تو
-ما اینیم دیگه
رسیدیم داخل خونه همه تو استرس و نگرانی بابای اردوان منو بغل کرد خیلی خوش امدی دختر قشنگم ببخشید اینجوری مجبور شدی بیایی اول صبحی اما خب خبر مهمیه دو شبه امین خونه نرفته امروز کارگرش‌زنگ زده به باباش گفته خبری ازش نیست گوشیش هم تا دیشب روشن بوده و بعد خاموش شده هیچ خبری ازش نیست انگار آب شده رفته زیر زمین
اردوان گفت سری اولش که نیست امین داداش عادت داره اینجوری غیبش بزنه نگران نباید به پلیس هم خبر بدید پیداش میکنیم.
اردوانو بردم تو اتاق و گفتم
-اگه پلیس‌ بخواد خطش رو کنترل کنه که همه میفهمن اخرین تماسش با من بوده
+نگران نباش اون یک خط داره که فقط من ازش خبر دارم اسمشم گذاشته بود «کس خط» و فقط برای دختر بازی و اینجور کارا ازش استفاده میکرد و با برداشتن کپی کارت ملی اقا هوشنگ سرایدار از تو کارگزینی خریده بود بعدم عبدی خوب کارشو بلده نگران نباش.
برگشتم تو حال بابای اردوان گفت به عبدی زنگ بزن اونم بگو دنبال‌ امین بگرده .
تو دلم بلند گفتم یسسس‌ عبدی تو تیم خودمونه خیالم یکم راحت شد ، چند ساعتی موندیم و کلی ادعا‌ شنیدیم که فلان عموزاده با‌ ‌فلان وزیر پیگیری میکنه و فلان عمو با فلان وکیل آشناس.
دو سه هفته گذشت و هیچ ‌خبری از امین نشد دیگه همه مرگشو پذیرفته بودن داشتن آماده میشدن برای گرفتن مراسم براش‌ پلیسم هیچی دستگیرش نشد و عبدی هم که فقط خودشو الکی مشغول کرده بود
تو این دو سه‌‌ هفته من آب‌ رفته بود زیر پوستم بجز یک
هفته اش که پریود بودم و با دست و دهن اردوانم رو ارضا کردم بقیه ی روزاش یک طوری گاییده شدم که‌ حس میکردم ته‌کسم یک راه باز شده به معده م.
روزی که پلیس دیگه رسما اعلام کرد امین نور مرده و جنازه ش مفقودالاثره منو اردوان و بیتا اومدیم خونه جشن بگیریم دیگه یکه تاز میدون بودم نه اتو داشتم نه نگرانی نه چیزی فقط و فقط داشتم کیف میکردم تو این مدت رانندگی یاد گرفتم رفتم دیپلمم رو گرفتم و رفتم دانشگاه استعداد نقاشیم شکوفا شد دیگه‌ داشتم نفس میکشیدم
یک روز خونه بودم داشتم از داخل یوتیوب‌ ویدیو آموزش پیانو میدیدم که اردوانو سوپرایز کنم دیدم گوشیم زنگ خورد بیتا بود
-جانم بیتا
+یک خبر دارم عالی بابت هرکلمه ش یک مژدگونی جدا میخوام
-تو جون بخواه عشقم چی هست حالا؟
+واستا بشمارم یک دو سه …
-بگو دیگه کشتی منو
+ده‌ کلمه
-چشم میدم بگو
+الان بابای اردوان اتاق اردوان بود بعدم گفت بهم برای فردا شب یک سبدگل‌ بزرگ و یک جعبه شیرینی میخری خاستگاری داریم
-دروغ میگی بگو جون ستاره
+جون ستاره ولی اردوان بفهمه من گفتم میکشه منو
چند ساعت بعد اومد خونه‌ اردوان خیلی درهم و ناراحت رفت اشپزخونه یک‌لیوان آب خورد خیلی جدی گفت
+ببخشید ستاره که اینو میگم اما بابام مجبورم کرده برم خاستگاری دختری که دوسش ندارم
یخ‌ زدم‌ اصلا داشتم سکته‌ میکردم انگار رخت عروسیم سیاه شده انگار دور از جونش مادرمو کشتن
-چرا چرند میگی اردوان؟یعنی چی مجبورت کردن کی مجبورت کرده‌ ؟ غلط کردن که مجبورت کردن تو مال منی یعنی چی‌این حرفا چرا لال شدی حرف بزن یعنی چی؟؟؟
صدای خنده ی بیتا‌ و گوشیه دستش که در حال فیلم گرفتن‌ بود با انفجار‌ خنده ی اردوان متوجه م کرد که این دوتا لعنتی دارن منو سرکار میذارن حتی بعدش فهمیدم زنگ زدن بیتا به منم نقشه ی اردوان بوده میخواستن منو سوپرایز کنن
-که فردا شب میایی خاستگاری دختری که دوسش نداری ارهه؟ اره جناب نور؟اینجوریاست؟
+بازم میگم من تورو دوست ندارم تو عامل حیات منی تو اکسیژن منی من به تو نیاز دارم واسه زندگی دوست داشتن پیش حس من حقیره.
-واخ‌دورت بگردم عشقممم
و یک لب‌ طولانی منو برد و گذاشت وسط مجلس خاستگاری اصلا یادم نیست چطوری خوابیدم شبش یادم نیس کی حاضر شدم چی خوردم هیچیییی یادم نیست فقط شنیدم باباش گفت دخترم جهیزیه و طلا و خونه رو که فکرشم نکن هرچقد دوست داشتی بخر ولی مهریه
-ببخشید بهش اعتقاد ندارم من اینقدر اردوانو میشناسم که یک روز نخواد با من باشه نذاره من خرابه نشین باشم یا مجبور شم تن به هرکاری بدم ،مردونگی اردوان برای من ثابت
شده ست و مهرشم تو دلم حک کردم
+اولا هیچوقت نمیذارم از کنارم تکون بخوری دوما مطمئن باش خوشبختت میکنم
چون پدر نداشتم طبق نامه ایی که اردوان جور کرده بود و اجازه ی دادگاه بود ما باهم عقد کردیم .
بخت و اقبال مثل سکه‌ س یک روی خوش داره یک روی بد امیدوارم همیشه‌ روی خوبش رو ببینید

نوشته: جو لاندو


👍 7
👎 1
7701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

914259
2023-02-08 22:30:12 +0330 +0330

زیبا بود ،ارزش وقتی که گزاشتمو داشت
دومین داستان شهوانی که به دلم نشست

0 ❤️

914433
2023-02-10 02:34:33 +0330 +0330

بینهایت زیبا و عالی

0 ❤️

914497
2023-02-10 14:45:21 +0330 +0330

ایول دوس داشتم

0 ❤️