جا مانده در گذشته (۱)

1403/01/15

اه اه اه اه
اخ کیوان
بکنتم
جرم بده
اووووووومممممممم
اه اه اه اه اه
بگا منو پارم کن
اخخخخخخ
.
.
.
و همینجوری انقدر از عمق وجودش زیرم ناله کرد تا بالاخره ارضا شدم
کیرمو از تو کسش کشیدم بیرون و آبمو رو کمرش خالی کردم
از شدت خستگی از حالت داگی رو به شکم خوابید رو تخت و منم از بالای تخت چند تا دستمال کاغذی برداشتم و آبمو از رو کمرش پاک کردم و همونجا منم پشتش به پهلو بهش چسبیدم و دراز کشیدم
چون منم خسته بودم و برای بار سوم تو اون شب ارضا شده بودم.
همون جوری که از پشت بهش چسبیده بودم و به ساعت دیواری که الان داشت حدودای ۴ صبح رو نشون میداد نگاه می کردم
گفتم :
مرسی تینا جان عالی بود ازت ممنونم
اونم در جواب صورتشو رو به من چرخوند و یه بوسه کوتاه از لبام گرفت و بعد با لبخند محوی بهم نگاه کرد و همین حرکتش باعث شد دوباره ذهنم بهم بریزه .
همینجوری که منو تینا بهم زل زده بودیم و منم تو افکار خودم در حال غرق شدن بودم
صدای اهه بلند سارا که احتمال زیاد ناشی از ارضا شدنش زیر مهران بود و از اتاق بغل میومد رشته افکارمو پاره کرد و مارو به خودمون آورد .
بدون اینکه پاسخ خاصی به بوسه تینا بدم
از رو تخت بلند شدم و شورتم رو برداشتم که بپوشمش که یهو تینا پرید و شورتمو از دستم قاپید
منم با تعجب نگاهش کردم گفتم عه
چته دختر؟
چیکار میکنی؟
تینا گفت کجا؟
گفتم میخوام برم تو حیاط سیگار بکشم
گفت باشه برو منم میخوام بخوابم دارم میمیرم از خستگی
ولی قبلش میخوام خودم لباس هایی که از تنت دراوردمو دوباره تنت کنم
و منتظر جواب من نموند و پاشد اومد شورتمو پام کرد و وقتی داشت شورتمو بالا میکشید و شورتم رسید به زیر کیرم یه مکثی کرد و یه بوسه به سر کیرم زد و با خنده گفت خیلی مراقب این کوچولو باش من خیلی باهاش کار دارم
تیشرتمو تنم کرد
شلوارمو پام کرد و وقتی خواستم برم گفت صبر کن هنوز تموم نشده و منم بدون اینکه حرفی بزنم فقط صبر کردم ببینم میخواد چیکار کنه
رفت و حولمو آورد و سرو کلمو که خیس عرق بود از سکس کردنمون رو خشک کرد بعد هودیمو اورد و خواست اونم تنم کنم که همکاری کردم باهاش و در آخر کلاه هودیمو کشید سرمو بهم گفت هوا دیگه سرد شده
مراقب باش سرما نخوری
تو چشماش نگاه کردم دیدم یه جوری شده
انگار بغض کرده بود و چشماش پره اشک بود
فقط تونستم با یک کلمه ممنونم ازت جوابشو بدم
و بعد تینا لامپ اتاقو خاموش کرد و برگشت رو تخت و پتو کشید رو تن لختش و چشماشو بست که بخوابه .
منم سیگار و فندکمو از رو میز برداشتم و از اتاق زدم بیرون و داشتم میرفتم سمت حیاط که دیدم دره اتاق بغلی باز شد و سارا هم با یه قیافه خسته و داغون و بدن کاملا لخت اومد بیرون و تا چشمش بهم افتاد یه خنده ای کرد و گفت
با اجازه من یه سر به حموم بزنم چون این رفیقت مهران بدجوری آبیاریم کرد 😁
منم خندیدمو گفتم راحت باش دیوونه برو
مگه بار اولته که میای اینجا یا مارو میبینی ؟
و همینجوری که سارا می رفت سمت حموم چشمم به لپای کونش افتاد که حسابی سرخ شده بود و همونجا فهمیدم امشب مهران حسابی با اسپنک زدن بهش ازش پذیرایی کرده .
درو باز کردم و رفتم تو حیاط
نشستم رو صندلی و بعد نیم ساعت و کشیدن ۲ نخ سیگار مهران هم اومد و نشست رو صندلی کناریم
اونم یه نخ از پاکت سیگارم برداشت و شروع کرد به کشیدن
بعد از تقریبا ۱ دقیقه که چند تا کام از سیگار گرفته بود
گفت ببین کیوان …
منم حرفشو سریع قطع کردمو گفتم تو ببین مهران
نمیخوام راجبش حرف بزنم باشه ؟
اون فقط چشمش خورده به اون ماشینا و این ویلا و خونه زندگی و موجودی تو حسابم و …
همین
بقیش یه سری بازی بچگونه و احمقانست
خب؟
پس تمومش کن
مهران یه سری تکون داد و گفت باشه تمومش میکنم
ولی جفتمون میدونم اون چیزی که تو وجود تینا نسبت به تو شکل گرفته خیلی بیشتر از این حرفاست
و تو فقط میترسی از دوست داشتن و دوست داشته شدن .
تو گذشتت گیر کردی و همیشه فکر میکنی قرار داستان فرانک تکرار
بشه.
اسم فرانک که اومد عصبی شدم صدامو یکم بردم بالا و گفتم بسه بسه اسم اون حرومزاده رو نیار
گفتم تمومش کن همین .
داشتیم بحث میکردیم که یهو سارا اومد .
اونم اومد به جمع منو مهران اضافه شد و رو به روی من نشست و گفت اره تو راست میگی روز اولی که مخ منو تینارو زدین و سوارمون کردین و رفتیم بیرون برای شام
راجبش مستقیم حرفی زده نشد ولی از حرف ها و رفتار هامون مشخص بود که قرار فقط باهم وقت بگذرونیم و حال کنیم و خوش بگذرونیم و خبری از عشق و عاشقی نباشه و همه با این موضوع اوکی بودیم .
ولی دیگه الان حرفایی که ازت شنیدم که دیگه نتونستم سکوت کنم.
تینا از خواهر خونیم بهم نزدیک تره که الان میخوام ازش دفاع کنم.
درسته که تو پولداری ولی ماهم بدبخت نیستیم
حداقلش اینه که دوتایی با تینا از اون سالن زیبایی که با بدبختی و هزار دردسر راه انداختیمش داریم بی درد سر زندگیمونو میچرخونیم و یه واحد اپارتمان هم دوتایی خریدیم که شب راحت سرمونو تو خونه خودمون بزاریم زمین و منت آدمای دیگه رو نکشیم
در ضمن فکر میکنی برای دختری به خوشگلی و خوش هیکلی تینا پولدار تر از تو نیست که تینا بخواد بچسبه بهش ؟
سارا تن صداش رو بالاتر برد و گفت :
کیوان انقدر بی انصاف نباش
تو این چند وقت اخیر متوجه یه تغییراتی نشدی؟
نفهمیدی تینا تغییر کرده؟
نمیبینی اینجوری لباس میپوشه که تو دوست داری؟
نمیبینی با اینکه از تتو متنفره فقط بخاطر اینکه تو یه بار بهش گفته بودی تتوی روی رون و کون دخترا برات جذابه رفته همونجا رو تتو زده؟
نمیبینی حالش عوض شده؟
شاید منو اون هر گوهی تو زندگیمون خوردیم و کثافت کاری داشتیم یه جاهایی.
ول اگه نمیدونی بدون الان تو تنها پسری هستی که شمارش تو گوشیه تیناست .
تینا یه مدته به هیچ پسری جز تو محل سگم نمیزاره.
تو تنها پسری هستی که اون بهش فکر میکنه.
اگه نمیدونی بدون وحشت داره که بهت بگه دوست داره که مبادا تو ول کنی و بری .
اینارو دارم میگم چون دارم میبینم هربار راجب حسی که تینا بهت داره باهاش صحبت میکنم اشکش در میاد و چند وقته واقعا تحت فشاره.
اینارو باید میدونستی و منم بهت گفتم
این زندگی خودته و آزادی هر کاری خواستی بکنی …
بعد تموم شدن حرفای سارا به نظرم بهترین کار این بود که یه چند ساعتی تنها تو سکوت باشم که مغزم یکم اروم بشه
پس سوییچ ماشینو برداشتم و زدم بیرون از ویلا
حدود ۱۰ دقیقه بعد تو ساحل نوشهر تو ماشینم نشسته بودم و سیگار میکشیدم و فقط فکر میکردم
ته ته ته دلم ی چیزی میگفت انگار مهران راست میگه
منم متوجه حس تینا شدم و حتی شاید بهش تمایل و وابستگی هم دارم اما فقط میترسم
و از تکرار گذشته خودم وحشت دارم .
تو همین فکرا بودم که دیدم افتاب طلوع کرده
یکم اروم شدم ولی خیلی گشنم بود
رفتم یه چیزی پیدا کردم و خوردم که ته دلمو بگیره
بعدش برگشتم ویلا
و دیدم همه خوابن
سارا و مهران رو کاناپه تخته خواب شوی جلوی تلویزیون لخت تو بغل هم خواب بودن
و معلوم بود بعد رفتن من بازم باهم سکس داشتن
همه رو بیدار کردم
جمع و جور کردیم و اماده رفتن شدیم
سوییچ ماشینو به مهران دادمو گفتم من خسته ام تو بشین پشت فرمون.
حدود ۱۰ دقیقه بعد از حرکت به سمت تهران خوابم برد
و برا بار هزارم کابوس اون روز گوه رو توی زندگیم دیدم.
اون روز کثیف و لعنتی که در خونه رو باز کردم و با فرانکی برخورد کردم که داره روی کیر یه نفر دیگه بالا پایین میره و ناله میکنه اونم روی تختی که همیشه با من روش میخوابید .
دوباره مثل همیشه اونجای خوابم که افتاده بود به پام و داشت التماس میکرد که بزارم برام توضیح بده و من بازوشو گرفتم و از در خونم پرتش کردم بیرون از خواب پریدم …
ای لعنت بهش
این کابوس لعنتی دوساله داره دیوونم میکنه
خسته شدم
خسته شدم از اینکه یکی از تجربه های سیاهه زندگیم دوساله که هرشب داره تو خوابم برام تکرار میشه با همون جزئیات …
از خواب که پریدم نزدیک تهران بودیم و از حالت رفتار و چهرم مهران احتمال داد که بازم همون خوابو دیدم
پس خواست جو رو عوض کنه یه موزیک شاد پلی کرد و با تینا و سارا که صندلی عقب نشسته بودن شروع کردن به دست زدن و رقصیدن و همخوانی با اهنگ و منم تو ذوقشون نزدم و باهاشون همراهی کردم
۱ ساعت بعد رسیدم خونه
درو باز کردم و رفتم تو و با یه خونه شلوغ و بهم ریخته مواجه شدم
رو میز پر از ته سیگار بود
دوتا جعبه پیتزای خالی ، قوطی های نوشابه خالی ، پوست میوه ،
سینی مزه ای که چیز زیادی ازش نمونده بود و بطری شرابی که ته کشیده بود به علاوه دو سه تا کاندوم مصرف شده که اب توش گوه زده به میز .
اون طرف تر رو که نگاه کردم دیدم یه ست شورت و سوتین افتاده رو مبل و با دیدن این بهم ریختگی و وضعیت حدس زدم کی اینجا بوده و چه خبر بوده .
همینجور مشغول نگاه کردن به کثافتی بودم که به خونه زده شده که یهو کیانا از حموم اومد بیرون و منو دید و جا خورد گفت عه داداش ؟
نگفته بودی امروز برمیگردی خونه.
با تاسف و کله تکون دادن گفتم یعنی من خونه نباشم باید اینجوری گوه بزنی به خونه؟
گفت ببخشید امیرعلی (( دوست پسرش ))اینجا بود
گفتم بعله مشخصه و اشاره کردم به کاندومهای رو میز و کیانا با دیدن اونا سرخ شد و گفت ببخشید داداش
گفتم من میرم حموم و میام بعد میرم یه چرت مثل آدم بخوابم تو ماشین خوابیدم بدنم درد میکنه
تا از خواب بیدار شدم یا خودت خونه رو جمع میکنی یا زنگ میزنی یکی بیاد اینجارو تر تمیز کنه از این وضع دربیاره
گفت چشم داداش
منم رفتم حموم یه دوش گرفتم و زیر دوش که بودم داستان تینا حسابی فکرمو درگیر کرده بود یعنی باید چیکار میکردم ؟؟
.
.
.
من کیوان ۲۹ ساله
با خواهرم کیانا ۲۵ ساله زندگی میکنم
۴ سال پیش پدر و مادرمون رو توی تصادف از دست دادیم
و از اونا یه کارخونه و چند تا ملک و کلی سرمایه به جا موند که باعث شد بعد از رفتن اونا بتونیم خودمونو جمع کنیم و زندگی سختی نداشته باشیم
…‌
در صورت استقبال از کلیت و چهارچوب داستان
این داستان با افزودن قسمت های سکسی بیشتر و هیجان انگیز تر ادامه پیدا خواهد کرد …

نوشته: اپراتور پمپ بنزین


👍 15
👎 3
5501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

978167
2024-04-04 02:57:01 +0330 +0330

گفتی اسمت اپراتور پمپ بنزین
هر وقت اینایی که تو پمپ بنزین مثلاً اکتان میفروشن . برو. و التماس میگن اکتان بریزیم رو بگیرین بگ آیین .
اینا یه مشت جاکش دزد ن که دو سه ساعت کرایه می‌کنه کنار یه پمپی رو و به هر اسگلی که نظرش رو جلب می‌کنه پیشنهاد میده و بعضاً زورکی می‌ریزه. به گفته خودشون تا پنج شیش میلیون تو دو سه ساعت در آمد دارن و داخل به اصطلاح اکتان بنزین یا تینر 110میریزن . اصلا اکتان اصل تو ایران نداریم . اگه ریختن حواستون نبود فقط جیغ و داد کنید و به پلیس و بازرس و کل دنیا رو خبر کنید . دو پا دارن ده پا دیگه قرض میکنن و ازون شهر فرار میکنن . مدیر و بازرس پمپ بنزین رو نکشوندین اونجا و کل خسارت ماشین رو نگرفتین از اونجا نرین .
مجیورشون کنین کل باک بنزین رو با هر چی میتونن خالی کنند یا یدک کش کنن ببرن تعمیرگاه باکتون رو که توش اشغال ریختن و باعث خرابی صددرصد موتور ماشین میشه خالی کنند.
خودتونم بنزین بزنین و قشنگ چک کنید چند لیتر بنزین ریختن و درجه باک رو چک کنید . اینا ده لیتر میریرن میگن سی لیتر ریختیم .
خارک سه زمونه ای شده دنیا

2 ❤️

978235
2024-04-04 14:21:27 +0330 +0330

چرندیات واقعی یک مجلوقی جلقی کوس ندیده

0 ❤️

978291
2024-04-04 22:39:47 +0330 +0330

بزار من آخرشو‌ بهت بگم . تینا با هر ترفند و حیله و طلسمی تو بی ناموس رو مجبور می‌کنه که باهاش ازدواج کنی. در حالی که میدونی‌ زیر صدتا کیر خوابیده و حتی با کص دادن با اون دوست جندش سر چهارراه های تهران سالن زیبایی زدن، با همه اینا تو ناموس جنده مث همیشه خر میشی و باهاش ازدواج میکنی.
حالا اینجارو گوش کن. بعد یه مدت که باهات زندگی می‌کنه و بعد از اینکه کلی مهریه کرده تو کونت و ماشین و خونه به نامش زدی کم کم احساس می‌کنی که رفتارش عوض شده و نسبت بهت سرد شده، آمارشو بعدها که در میاری میفهمی اونم داره بهت خیانت می‌کنه و یه روز رو کیر یکی دیگه میبینیش.
چون تو در کل آدم بی ناموس بی غیرتی هستی تمام زنهای توی زندگیت جندن و تو اصلا واست مهم نیست چون هیچ جنم و غیرتی واست تعریف نشده.
خواهرت صفر زنهاشو جلو تو میاره خونه ترتیبشو بدن و تو کاری نداری
زن جندتو رو کیر میگیری نهایت ری اکشنت اینه بازوشو میگیری میندازیش بیرون حتی انقد تخم و وجود نداری یه سیلی فقط یه سیلی هم بهش بزنی بچه ننه ترسو بی بته‌. زنهای زندگیت هم می‌دونن تو آدم قرمساقی هستی راحت جلو تو کاراشونو میکنن و خیانت هاشونو انجام میدن چون این اصالت و حقیقت وجود توعه یه آدم بی ناموس بی غیرت بی عرزه هیچی ندار.
تف تو کص خواهرت ادامه نده حالمو بهم زدی جدوآبادتو گایییییییدم

0 ❤️

978396
2024-04-05 10:44:22 +0330 +0330

قشنگ بود ادامه بده فقط زیاد وقفه ننداز بین قسمتهای داستان

0 ❤️

978397
2024-04-05 10:46:21 +0330 +0330

به کامنتها هم توجه نکن. ملت فقط بلدن اطرافیانشون رو بکون و تخریب کنن

0 ❤️

980507
2024-04-20 15:45:17 +0330 +0330

بنویس ادامشو یاد خودم افتادم لعنتی

0 ❤️