حمیدرضا و زن چادری همسایه

1402/02/04

سلام من حمید رضا هستم ، یه خاطره سکسی دارم و میخام به اشتراک بزارم حالا کسی باور داره یا نه با خودشه . خب این ماجرا برای ماه رمضان دو سال پیش هست که فکر کنم اردیبهشت اینا بود . راستش ما یه همسایه دارم مرده از اینایی هست که ظاهرش خیلی مذهبیه البته توی مجتمع جون دیش مرکزی برای ماهواره نصب کردن همه واحدها از طریق دیش میتونند همه شبکه ها را داشته باشن هم ایران همه ماهواره های دیگه . اسم ها همه تغیر دادم تا کسی شناسائی نشه جز اسم خودم . آره این همسایه مذهبی ما اسمش میثم هست جوانه حدودا 33 شایدم کمی کمتر و بیشتر بهش میخورد بعدا سن دقیقشو میگم چون اصلا از وقتی اومده بودن و همسایه شده بودن باهاشون هیچ ارتباطی نداشتم تا روزی که اون اتفاق خاص رخ داد . زن میثم هم قاعدتا تیپش مذهبی چادری بود . این همسایه ما سال 98 بود که اومدن به مجتمع مسکونی ما . گاه گداری اتفاقی با هم روبرو میشدیم فقط در حد سلام علیکی با هم هم کلام میشدیم . اسم زن میثم نسرین بود سن نسرین هم همون حدود سی اینا بود یه پسر بچه دو سه ساله هم داشتن و گاهی هم نسرین اومده بوود دم در واحد ما و از مادرم چیزی میخواست همیشه با چادر دیده بودمش نسرین قد متوسطی داره همینطوری عادی که با چادر میدیدمش به نظرم اندام خوبی نداشته باشه و راستش اصلا تو نخش هم نبودم ولی انگار یه جورائی رابطه اش با مادرم انگار بد هم نبود چون گاهی مادرم از نسرین توی خونه حرف میزد و باز هم برام زیاد مهم نبود ولی خبر نداشتم که چه اتفاق جالبی در آینده با همین نسرین خانم خواهم داشت . خب از سال 98 تا 1400 هیچ اتفاق خاصی جز اینکه نسرین و مادرم با هم صمیمی شده بودن رخ نداد تا رمضان 1400 شد که مامان و بابام به دعوت خاله ام قرار شد برن برای مراسم شب احیاء که مادرم و بابام رفتن خونه خاله ام و من موندم خونه چون اصلا از این برنامه ها خوشم نمیومد دیگه ساعت فکر کنم نزدیک 10 بود که دیدم زن واحدمون را زدن از چشمی در نگاه کردم دیدم نسرین خانم هست منم راستش با یه رکابی و شلوراک بودم دیدم لباسم خیلی ضایع هست جلوی نسرین بخوام در را باز کنم از طرف هم نسرین دو سه بار هی زنگ میزد وقت نداشتم برم لباسمو تنم کنم دیگه در را براش باز کردم نسرین وقتی منو دید در کسری از ثانیه سر تا پامو برانداز کرد و با یه لبخندی بهم سلام کرد منم بهش سلام کردم بعد گفت ببخشید مادرتون هست ؟گفتم نه رفتن خونه خاله ام گفت عه کی برمیگرده گفتم نمیدونم شاید فردا چون رفتن احیاء اونم گفت اهان اره حاجی هم رفته احیاء منظورش شوهرش بود گفتم قبول باشه بعد گفت شما نمیرید احیاء؟گفتم نه خدا قبول کنه توی خونه احیاء میگیریم نسرینم خندید و گفت منم بخاطر پسرم نمیتونم با حاجی برم دیدم داره مکالمه طولانی میشه من با لباس ناجور از نظر اونا جلوش ایستادم و حرف میزنیم و نسرین توی همین مدت که حرف میزدیم دو سه بار دیگه هی سر تا پامو برانداز میکرد خلاصه گفتم امرتون چیه بود با مادرم بفرمائید تا اگر ضروری بهش زنگ بزنم ؟نسرینم گفت نه ضروری خاصی نیست بعدا بهش میگم بعد انگار دیگه حرفی برای گفتن نداشت و میخواست برگرده بره که یکمی که برگشت منم میخواستم در را ببندم که دوباره برگشت گفت آقا حمیدرضا ببخشید منم دوباره در را باز کردم گفتم بله بفرمائید بعد گفت شما از رسیوری سر درمیارید؟برام جالب بود فکر نمیکردم اینها هم رسیور داشته باشن ؟گفتم ای یکمی چطور مگه ؟گفت ببخشید زحمتی نیست براتون یه نگاهی به رسیور با بندازید ؟گفتم نه مشکلی نداره ولی الان؟اونم گفت اره چون حاجی نیست بهتره یه خنده ای توی دلم کردم ولی یه چیزی انگار بهم میگفت این شیطون یه چیزی دیگه اش هست رسیور بهانشه . گفتم پس اجازه بدید من برم لباس بپوشم بیام نسرین زودی گفت نه همین خوبه زود بیا ببین چشه بازم توی دلم مطمئن شدم درست حدس زدم اخه چرا یه زن جوان تنها این وقت شب باید بیاد دم در و ازم بخواد برم خونه اش . منم کلید در را برداشتم و با همون رکابی شلوراک دنبال نسرین رفتم واحدش البته واحد ما و اونا چسبیده بود به هم و کسی هم توی طبقه ما نبود که بخواد فضولی کنه . سریع با نسرین وارد خونه اش شدیم اولین چیزی که ازش پرسیدم این بود که شوهرش کی برمیگرده؟اونم با یه خنده گفت نزدیکای سحر منم یه نگاه به ساعتم کردم ساعت ده و ده دقیقه بود نسرین گفت چیه زمانه کمیه؟خندیدم گفتم نه زیاد هم هست بعد گفتم خب رسیور مشکلش چیه ؟نسرین گفت بزار یه سر به پسرم بزنم میام میگم بعد رفت توی اتاقی که پسرش اونجا خواب بود و یکی دو دقیقه بعد برگشت ولی بدون چادر با یه تیشرت و دامن وای منو میگی تا اون زمان هیکلشو ندیده بودم راستش خیلی خوش اندام به نظر میرسید کیرم داشت راست میشد نسرین وقتی منو دید که دارم با تعجب نگاهش میکنم یه نگاهی هم به کیرم انداخت که داشت سیخ میشد یه خنده ای کرد اومد نزدیکم خیلی نزدیک و چسبید بهم و سرشو اورد بالا و یکمی روی پنج ها بلند شد تا لبش و برسونه به لبم و چشماشو بست و منم باهاش همکاری کردم چون منم داغ کرده بودم و خودش دعوتم کرده بود دیگه بغلش گرفتم و داشتم لبهاشو میخوردم و محکم میمالیدمش دستام همه جای بدنش که میرسید نوازش میکردم کونشو میگرفتم و چنگش میزدم و صدای اروم هوم هوم نسرین بیخ گوشم بود و دیونم میکرد یکمی از هم لب گرفتیم لبهامون رها شد ازش پرسیدم مطمئنی ؟اونم گفت ارررررهههه بعد دستمو گرفت برد اتاق خوابش فقط بهم گفت مواظب باش بلند سر صدا نکنی بچه ام بیدار نشه گفتم چشم نسرین خانم نسرین خندید گفت بگو نسرین جون دوست دارم بهم بگی نسرین جون گفتم فدات بشم نسرین جونم قربونت بشم خانمی تو جون بخواه عزیزم بعد خوابیدم روی تختش و شروع کردم لخت کردنش وای لعنتی از چیزی هم که تصور میکردم خوش اندامتر بود سینه های 75 پوست سفید و صاف بدون جوش و خال شکم صاف بعد دامن و شورتشو از پاش دراوردم نسرین هم میخندید کس خوشگلشو دیدم وای که چه کسی ترتمیز و شیو کرده و خوشگل و خوردنی که دیگه طاقت نیاوردم دهنمو چسبوندم به کسش و شروع کردم لیسیدن و خوردن کس نازش نسرینم اروم اه میکشید سرمو روی کسش فشار میداد و ناله میزد منم زبونمو توی کسش میچرخوندم و چوچولشو مک میزدم کسشو میکردم توی دهنم نسرینم هی ناله هاش بلندتر میشد که خودم مجبور شدم بهش بگم ارومتر ناله کنه نسرین گفت لعنتی بلندشو بکن تو کسم دارم هلاک میشم منم سریع شورت شلوارک را درش اوردم رکابی را کندم و پرت کردم یه گوشه هردومون لخت مادر زاد توی بغل هم بودیم یکمی روش خوابیده بودم ازش لب میگرفتم نسرین گفت تورو خدا فقط کبودم نکنی گفتم چشم عزیزم مراقب هستم بازم یکمی لب داد بعد پاهاشو باز کرد کیرم جلوی کسش بود با دستش کیرمو گرفت گذاشت چاک کسش میمالید لای کسش هی با ناله میگفت بکن حمید جونم بکن منو دارم میمیرم برات لعنتی بکن منو منم کیرمو هول دادم تو کسش اونم یه اههههه بلندی کشید بدنشو منقبض کرد منو محکم بغل کرد گفت وای مردم خدا منم از گرمای کسش داشتم غش میکردم از لذتی که وقتی کیرم رفت تو کسش داشتم دیونه میشدم فکرشو هم نمیکردم که یه روزی کیرم بره تو کس نسرین . کیرمو تا بیخ تو کسش فشار داده بودم نسرین با پاهاش به رونهام فشار میداد فکر کنم دردی چیزی داشت چون هم چشمهاشو بسته بود هم منقبض شده بود منم یکمی بی حرکت موندم و کیر کلفتم توی کسش لذت میبرد یکمی که گذشت نسرین چشماشو باز کرد و گفت لعنتی کیرت خیلی کلفته جرم دادی لبشو بوسیدم ازش عذر خواهی کردم ولی نسرین خندید و گفت عیبی نداره خودم دوست دارم زیرت جر بخورم حالا بزن بزن جرم بده اولش درد داشت میخوام تا وقتی اون کسکش میاد حسابی جرم بدی گفتم چشم عشقم و شروع کردم تلمبه زدن تو کسش هر چی تو کسش عقب جلو میکردم نسرین زیرم هی اه و ناله میزد گاهی صداش بلند میشد که وقتی میدیدم میخاد جیغ و داد بزن سریع ازش لب میگرفتم تا صداش نره بیرون و بچه اش بیدار نشه و بیچاره وقتی لبهاشو میخوردم بی صدا جیغ میزد و منو چنگ میزد و معلوم بود داره ارگاسم میشه و میلرزید منم حسابی محکم میکردمش دو سه بار شاید توی هفت هشت دقیقه ارگاسم شد نمیدونم طبیعی بود یا نه ولی شدیدا ارگاسم میشد وقتی دیگه پشت سر هم ارگاسمهائی تجربه کرده بود دیدم بی حال شده و شل شده منم کیرمو دراوردم و یکمی نوازشش کردم تا حالش بهتر بشه سینه هاشو اروم نوازش میکردم پهلوهاشو و شکمشو رونهاش و کسش میگرفتم توی دستم و یکمی اروم فشارش میدادم نسرین یکمی نفسش اومد سرجاش و یکمی انگار جونش به بدنش برگشت و سریع اومد روی من و من زیرش قرار گرفتم و هی تند و تند بهم لب میداد و میگفت عاشقتم عاشقتم عاشقم منم بغلش کرده بودم و نوازشش میکردم واقعا تعجب اور بود که این زن با حد از شهوت و حشریت چطور زن این یارو شده بود که اینقدر دگم و بسته خر مذهبی بود !!! نسرین که انگار تازه موتور شهوتش روشن شده کیرمو گرفت و گذاشت تو کسش و خودش شروع کرد روی کیرم تلمبه زدن و آه و اوه میکرد منم اون سینه های خوشگلشو که مثل مشک تکون تکون میخورد و گرفتم دهنم و نوبتی هرکدومو میخوردم با اون یکی بازی بازی میکردم وای که چه لذتی داشت نسرین چنان داشت کسشو میگائید که نگو و نپرس خلاصه نمیدونم چقدر شده بود که منو نسرین مدلهای مختلف را اجرا کردیم تا اینکه اخر سر نسرین به پهلو خوابیده بود و منم پشتش خوابیده بودم و داشتم از پشت کسشو میگائیدم و با یه دستم سینه هاش میمالیدم با دست دیگه هم چاک کسشو میمالیدم که دیگه داشتم ارضا میشدم که ناله هام بلندتر شده بود هر لحظه ممکن بود ابم بپاشه تو کسش هی هر دومون ناله میزدیم که دیگه یک آن کشیدم بیرون و یه آههههههه بلندی کشیدم آبم پاچید بین رونهای نسرین روی کسش و یکمی هم ریخت روی تختش که رو تختی روش کشیده بود هر دومون بی حال توی بغل هم خوابیده بودیم نفس نفس میزدیم بینهایت لذت بخش بود بینهایت بینهایت یکمی که نسرینو گرفته بودم توی بغلم از پشت گردن بین کتفهاشو میبوسیدم بدنش عرق کرده بود و سفیدی پوستش به سرخی رفته بود دون دون های عرق روی تنش نشسته بود و بی حس و حال توی بغلم آروم گرفته بود انگار هزار ساله که منو نسرین زن و شوهر هم هستیم یه نگاهی به ساعتی که توی اتاقش بود کردم دیدم ساعت 11.30 را نشون میده انگار نزدیک یک ساعتی شده بود که ما سکس میکردیم و تا سحر چند ساعتی بازم وقت داشتیم دیدم نسرین اینقدر خسته شده بود که انگار خوابش برده منم بیدارش نکردم و همینطوری که دستم زیرش بود و توی بغلم خوابیده بود یکمی بیشتر به خودم فشارش دادم تا از این لحظات با صفا بیشترین لذت و ببرم شاید یک ربع نسرین توی بغلم خوابیده بود که بیدار شد و یوئی مثل برق گرفته ها از جاش بلند شد انگار شوکه بود گفتم چیه عزیزم بعد که انگار یادش اومد که با هم سکس کردیم یه حالتی انگار هم داره میخنده هم میخاد گریه کنه داشات یه هقی همراه با خنده داشت گرفتمش بوسیدمش گفتم چیزی نیست چیزی نیست عزیزم نسرینم بغضش ترکید و شروع کرد هق هق گریه کردن منم دلداریش میدادم و میبوسیدمش تا کم کم اروم شد بعد ازم عذر خواهی کرد گفتم اگه ناراحتی من برم ؟بهم گفت نه نرو نمیخام بری میخام بمونی گفتم باشه بعد گفتم میخواهی لباسهاتو بپوشی برات بیارم دیدم نسرین برگشت روبرو شد گفت ازت عذر میخام که اینطوری یهوئی حالت گرفته شد منم گفتم نه من ازت عذر میخام نسرین جون . نسرین برگشت بهم گفت من عاشقت شده بودم حمید ولی نمیتونستم بهت نزدیک بشم راستش من اصلا با شوهرم خوش نیستم اون منو محدود کرده اصلا هیچ دوستی ندارم هیچکسیو ندارم وقتی تورو دیدم از همون اول دلم برات لرزید خیلی با خودم کلنجار رفتم ولی هر بار میدیدمت روح و روانم بهم میریخت تا دیگه طاقتم برات تاق شده بود و دیگه تصمیمو گرفتم تا بهت برسم هرطوری شده امشب وقتی دیدم کادرت اینا رفتن و اون کسکش خان هم رفت تصمیمو گرفتم تا تور مال خودم کنم گفتم نسرین جون من واقعا شوکه شدم واقعا نمیدونستم اینقدر تنها هستی شاید حتی زودتر باهات ارتباط میگرفتم نسرین گفت بهم قول میدی تا هر زمان که ممکن باشه برام بمونی ؟گفتم آره عزیزم بهت قول میدم بهت قول میدم بعد لبهاشو بوسیدم و فهمیدم که باید یه هم دم و مونس و یار باشم براش . تا وقتی بخواد شوهرش برگرد یه دور دیگه هم سکس کردیم که اونم بینهایت حال داد و دو شب دیگه اش هم که شوهرش میرفت احیاء میرفتمو با نسرین جونم سکس میکردم و این شروع رابطه دا و سکسهای پر شمار منو نسرین شد البته اینطور هم نبود مدام برم بکنمش چون همسایه بودیم باید موقعیت جور میشد گاهی شاید سه روز پشت سر هم سکس میکردیم گاهی هم دو یا سه ماه نمیشد که سکس کنیم ولی هرچی بود که منو اون عاشقم هم شدیم و تا الان هم با هم هستیم و همیدگرو میپرستیم و برای هم میمیریم.

نوشته: حمیدرضا


👍 21
👎 15
137901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

924786
2023-04-24 00:28:41 +0330 +0330

تو فیلم سوپر هم اینقد راحت نمیدن که نسرین داد
کمتر جق بزنین خب

1 ❤️

924789
2023-04-24 00:37:23 +0330 +0330

یه روز یه چاقالی از این که همه مسخرش میکردن خسته میشه یکی از ریش سفیدای محله رو برای رد گم کنی میفرسته خواستگاری یکی از دخترای همسایه بعد از چند روز میپرسه چی شد؟ میگه باباش گفت اسمش حمیده!!..کون هم که میده!!..دختر نمیده!! پدر مادرت رفته بودن تورو تنها گذاشتن شوهر اونم رفته بود تنهاش گذاشته بود زنه هم علم غیب داشت که تو تنهایی تو کل شهر هم از توی جقو آدم تر پیدانمیشد صاف اومد بدون مقدمه بهت داد!! باشه باور کردیم!!

پی نوشت: حاج میثم شمایی که ادعات میشه احیا میری بهت نگفتن تو دینتون لواط حرومه؟ چرا اینقدر کون این بچه مچه ها میزاری آخه!!

4 ❤️

924790
2023-04-24 00:42:22 +0330 +0330

کیر هر چی مداح و روضه خونه تو دهنت انتر خالی بند. کیر ابن ملجم هم روش 👌 👌 👎

1 ❤️

924800
2023-04-24 00:55:51 +0330 +0330

حمید رضای لعنتی 😂حتما شوهرش به بهونه ی احیا بردتت و خوب گایده الان نشستی توهوم میزنی

0 ❤️

924823
2023-04-24 02:19:50 +0330 +0330

به به اون می‌رفت گریه میکرد و تو می‌رفتی میکردی😂😂😂

0 ❤️

924880
2023-04-24 09:40:40 +0330 +0330

یرزوی یکی زنتو میگاد و عاشقش میشه مراقب باش

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها