خاطره هتل مشهد با فاطمه

1401/12/15

سلام دوستان این اولین داستانیه که مینویسم اهل دروغ و رویا پردازی نیستم هرچیزی که تو واقعیت برام اتفاق افتاده بدون کم یا زیاد کردن براتون مینویسم خب
اسمم فرزاده ۲۸ سالمه قد ۱۸۰ وزن ۷۵ سفید پوست اهل گیلانم خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم تقریبا برمیگرده به دوران قبل کرونا اردیبهشت ماه سال ۹۸ من از بی حوصلگی توی دیوار شیپور دنبال یه تور مسافرتی ارزون میگشتم که چشمم خورد به تور زیارتی مشهد اون زمان قیمتش ۳۵۰ هزار تومن بود زنگ زدم هماهنگ کردیم برای ۵ شب بریم مشهد با اتوبوس اینم بگم تو راه با چند تا دختر اشنا شدم کلی بگو بخند کردیم تا برسیم مشهد البته رو یکی کراش زده بودم که اخر سر تو راه برگشت یه پسره به اسم امیر از من زرنگ تر بود و مخشو زد باهاش دوست شد و من ناکام موندم همه مزه پرونیام هیچ شد
خب بگذریم بریم سر اصل مطلب رسیدیم ترمینال مشهد سر کاروان حاجی رضایی بود گفت پیاده شید باید بریم خیابون طبرسی اونجا هتل براتون رزرو کردم رسیدیم هتل ساک و وسایلمون رو تو لابی گذاشتیم و سر کاروان تک نک به ما کلید اتاقا رو میداد به ما اتاق ۳۰۵ رو داد من ساک ها رو گذاشتم تو آسانسور رفتم طبقه سوم دیدم در اتاق بازه دیدم رفتم جلو در در زدم گفتم یالله دیدم یه خانم لاقر اندامش مثل ساعت شنی و ظریف داشت اونجا نظافت میکرد خیلی خشگل بود خلاصه چشممو گرفت بهم گفت:
_ سلام ببخشید اتاقتون رو دارم نظافت میکنم یک‌ربع تو لابی تشریف داشته باشید.
+سلام خانم باشه مشکلی نیست .
_مرسی از درکتون.
+خواهش میکنم خسته نباشید.
ذهنمو بد جور درگیر کرده بود قبلا خدمتکارای که هتل تمیز میکردن دیده بودم همه زشت چاق سیاه تقریبا سن بالا .این دختر زیبا با این چهره و فیس چرا باید اینجا کار کنه.
بزار از قیاش بگم ظریف سفید بینیش عملی خیلی ظریف و خشگل لب قلوه ای کوچیک چشمهای درشت کشیده مقنعه مشکی زده بود موهاش رو فرق باز کرده بود از دو طرف یکم بیرون زده بود یه مانتو تنگ مشکی
خلاصه رفتیم پایین سرکاروان منو امیر و یه پسره دیگه رو گذاشت تو اتاق ۳۰۵
صبح روز بعو رفتم حرم زیارت بعد بازار رضا دور زدم اومدم هتل رفتم داشتم من معمولا از اسانسور میترسم چون یه بار گیر کردم و ترسش برام مونده داشتم از پله ها میرفتم بالا که دیدم صدام زد :
_آسانسور هست دیگه چرا از پله میری بالا
+سلام خانم(ش) من چون یه بار تو آسانسور گیر کردم برام ترس مونده.
خندید و گفت:
-پسر انقد سوسول و لوس؟ بیا منم هستم نترس گیر نمیکنی
+باشه پس
رفتم تو اسانسور یکم حرف زدیم فهمیدم اونم بچه گیلانه
و من رفتم اتاقم‌اونم رفت سرکارش
خیلی ذهنم درگیر کرده بود همش چهرش جلو چشمم بود میگفتم چطور من مخ اینو بزنم
به سرم زد برم تو لابی رو مبل بشینم کم کم سر حرفو باهاش وا کنم
رفتم دیدم رو مبل لابی نشسته داره استراحت میکنه
رفتم رو به روش نشستم
+سلام خانم (ش) خسته نباشید
_سلام مرسی سلامت باشید
+کارتون واقعا سخته نظافت این همه اتاق واقعاسخته
_اره دیگه زندگی سخت شده
+من فرزاد هستم شما چیه اسمتون
_منم فاطمه هستم
+مجردین فاطمه خانم؟
-دارم جدا میشم با شوهرم مشکل دارم
+عهههه چرا؟
_سنم کم بود به اسرار پدرم ازدواج کردم شوهرم بچه مشهده
خلاصه خورد تو ذوقم
ازش خداحافظی کردم رفتم اتاقم
رفتم اینستا اسم و فامیلیشو سرچ کردم پیجشو پیدا کردم
باهاش چت کردم مخشو زدم شمارشو گرفتم
اون هتل ۵ طبقه بود که تا طبقه ۴ دوربین داشت طبقه ۵ دوتا سوییت بود که اون دوربین نداشت بهش اس دادم
+فاطمه کجایی؟
_عزیزم طبقه چهارمم دارم اتاق ۴۰۳ رو تمیز میکنم
(منم بحث +۱۸رو باهاش باز کرده بودم)
+کاش پیشم بودی میدیدمت دلم برات تنگ شده
_منم دلم برات تنگ شده
+بیام جلو در اتاق ببینمت یکم دلم اروم شه؟
_مدیریت هتل دوربینا رو چک میکنه بفهمه بیچاره میشیم
+من که کاری نمیخوام کنم میخاام ببینمت فقط
_نه کاری هم نکنی میگه چرا اومده بود جلو در اتاق ، طبقه پنجم دوربین نداره اتاق ۵۰۲ رو میخوام تمیز کنم بیا منو ببین به بهونه رو پشت بوم رفتن اگرم یه زمانی ازت پرسید چرا رفتی بالا بگو رفتم رو پشت بوم هوا بخورم
+باشه پس منتظر خبرتم
یه ۴۵ دقیقه ای گذشت دیدم اس داد
_فرزاد بیا بالا
منم اماده شدم رفتم بالا دیدم در بازه
گفتم :
+سلام فاطمه دلم واست تنگ شده بود
_سلام فرزاد خوبی منم همینطور
درو بستم پشت سرم دیدم کلید روشه کلید کردم درو انداختم جیبم
_درو چرا بستی اشتباه کردم بهت اعتماد کردم گفتم بیای بالا
+کاری ندارم فقط گفتم یهو کسی نیاد مارو ببینه برات دردسر نشه
رفتم کنارش رو تخت نشستم دستشو گرفتم اروم تو دستم مالیدم تو چشماش نگاه کردم
سرمو بردم جلو دیدم وایساده اروم لباشو خوردم بعد تو گردن و گوشش نفس کشیدم دیدم شل شد گفتم پاشو محکم ازپشت بغلش کردم چقد کونش نرم و داغ بود از رو شلوار یه چند ثانیه موندیم تو این حالت بعد گفت:
_بسه ممکنه مدیر هتل بیاد
+بهش گفتم یکم برام بخور
_باشه
شلوارمو دکمشو باز کرد کیرمو در اورد گرفت تو دستش مالید
بعد مالید به لباش شروع کرد به بوس کردنش
گفتم :
+من رو تخت دراز میکشم تو بیا بخور دوست دارم نیمرختو ببینم(من فتیش بینی دختر دارم مخصوصا عملی فانتزی باشه پرسینگم داشته باشه دیوونه میشم)
_باشه
شروع کرد به خوردن چقد خوب میخورد انگار تو اسمونا بودم چشمای خشگلشو بسته بود و با عشق کیرمو ساک میزد اوووممم‌اوووممم صدا میداد
نزاشت بکنمش انقد خورد فک کنم یه ربع ۲۰ دقیقه که آبم اومد تو دهنش بدش اومد ازش عذر خواهی کردم که دست خودم نبود
خلاصه برگشتم خونه دوسه بار تصویری حرف زدیم چند ماه اس دادیم بعد دیگه جوابمو نداد دیدم خطش خاموشه بعد سال بعد رفتم مشهد همون هتل دیدم همونجاست ولی دیگه انگار منو نمیشناسه الانم بعد دوسال اومدم مشهد همون هتل اما دیگه اینجا نیست
امیدوارم دوست داشته باشید چون اهل دروغ نیستم هر اون چیزی که واقعا اتفاق افتاد رو نوشتم عشق منید****

نوشته: فرزاد


👍 6
👎 13
54501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

917746
2023-03-06 02:01:55 +0330 +0330

جنده هم اینجوری کوس نمیده یه چیزی بنویسید آدم مغزش سوت نکشه

5 ❤️

917749
2023-03-06 02:17:49 +0330 +0330

آی کص گفتی
مثل کصخلا گفتی

2 ❤️

917825
2023-03-06 18:38:08 +0330 +0330

کون بچه رفتی مشهد یا جرق بازی هاتو اینجا تعریف میکنی

0 ❤️

917852
2023-03-06 23:23:21 +0330 +0330

کیرم تو خودت و داستانتو حرمتو تورتو همه چیت کیونی تخمه سگ دلم میخواد بشاشم به خودتو حرمتو مقدساتت

0 ❤️

917877
2023-03-07 04:29:30 +0330 +0330

انگار گفتن باااید داستان بنویسی زود تند سریع وقت نیست ، توهم نشستی سری شر و ور نوشتی ، فیلم سوپرم اینجوری نمیدن داداش ، فیلم سوپر با کیفیت ببین از دست میری

0 ❤️

918342
2023-03-10 16:15:54 +0330 +0330

اها تا بهش گفتی اسمتو بگو گفت تا گفتی مجردی اونم سفره دلشو بازکرد و از مشکلش با شوهرش ب تو گفت بعد یهویی شماره شو گرفتی ؛ یعنی خر کص ننه ادم دروغگو رو گازبگیره

0 ❤️