خاله مرجان (۱)

1402/01/06

سلام به همه دوستان
من سیاوش هستم و ۲۲ سالمه. اهل یکی از شهرهای غرب کشور هستم. قدم ۱۸۳ و وزنم ۷۷ هستش و تیپ و قیافه ام معمولیه. پدرم بازنشسته هستش و مادرم هم خانه داره. یه خواهر بزرگتر از خودم دارم که چند سالی میشه ازدواج کرده و سر خونه زندگی خودشه. دوتا خاله دارم که یکیشون ازدواج کرده و به خاطر شغل شوهرش رفتن یه شهر دیگه زندگی میکنن و اون یکی خاله م هنوز مجرده و ۲۵ سالشه و همراه مادربزرگم زندگی میکنه و اسمش هم مرجانه . تقریبا یک ماه پیش خاله مرضیه که یه شهر دیگه زندگی میکنه ، پسر دومش رو هم به دنیا آورد و قرار شد ما بریم شهرشون دیدن بچه ش . خاله مرجان و مادربزرگ هم قرار شد با ما بیان. از شهر ما تا شهر خاله اینا تقریبا ۴ ساعت فاصله بود. از خاله مرجان بگم که یه دختر ساده با یه بدن توپر و گوشتی که با لباسایی که توی خیابون میپوشید اصلا معلوم نمیشد چه گوشتیه ولی با لباسای خونگی قشنگ برجستگی های بدنش معلوم بود. من و خاله مرجان چون تقریبا همسن بودیم باهم رابطه مون خوب بود و من رازهامو معمولا بهش میگفتم.
روزی که قرار بود فرداش بریم سمت شهر خاله اینا، شام رو خونه مادربزرگ خوردیم و من و مامان شب همونجا موندیم و قرار شد بابام فردا صبح ماشین رو ببره پیش مکانیک که یه سرویس بکنه و نزدیکای ظهر بیاد سراغمون که راه بیوفتیم. فرداش بابام به جای اینکه نزدیکای ظهر بیاد، ساعت ۶ عصر اومد و گفت کار سرویس ماشین طول کشیده تازه بخاریش هم هنوز خرابه. مامان که اعصابش حسابی از دست بابا خراب بود گفت الان میشه باهاش رفت مسافرت یا نه؟ بابام گفت الان همه چیش اوکیه بجز بخاریش که اگه اجازه بدید اینم فردا تا ظهر درست میکنم و بعداظهر راه میوفتیم. مامانم گفت لازم نکرده آبرومون رفت. باید دیروز میرفتیم. همین الان راه میوفتیم. خلاصه بابام نشست پشت فرمون و مامانم هم جلو نشست و من و خاله و مادربزرگ هم عقب نشستیم. دوتا پتو هم بردیم که نبود بخاری باعث نشه سردمون بشه. یه پتو رو مامان گرفت و اون یکی رو ما کشیدیم رو پاهامون و راه افتادیم. خاله وسط نشسته بود و منم سمت راستش. خاله مرجان یه تیپ باحال زده بود و یه شلوار پارچه ای تنگ و چسبان با یه مانتو که دکمه هاشو نبسته بود و حالت مانتو جلوباز شده بود. چند دقیقه ای که از حرکت کردنمون گذشت من پامو چسبوندم به پای خاله. البته به صورت غیر ارادی بود. چند لحظه بعد متوجه تماس پای خاله با پای خودم شدم و یه حس عجیب اومد تو سرم . حسی که شبیه شهوت بود و وادارم میکرد بیشتر خودمو به خاله بچسبونم. یکم پامو جابه جا کردم و دوباره چسبوندم به پای خاله و اینبار یکم بیشتر فشار دادم . صورتمو به سمت خاله برگردوندم و دیدیم سرشو به پشتی صندلی تکیه داده و چشماش بسته اس ولی قطعا خواب نبود چون دو سه دقیقه پیش داشت با مامان بزرگ صحبت میکرد. چسبیدن پام به پای خاله لذت عجیبی در من به وجود آورده بود و عجیب بود که خاله هیچ واکنشی نشون نمیداد. وسوسه شدم با دستم هم پای خاله را لمس کنم. دستمو گذاشتم روی زانوی خودم که چسبیده به زانوی خاله بود. خیلی آروم یکی یکی انگشتامو گذاشتم روی زانوی خاله و بعد کف دستمو چسبوندم به زانوش. حالا دیگه دستم کامل روی زانوی خاله بود. مامان بزرگ انگار واقعا خوابیده بود و خاله هم ظاهرا خواب بود و فقط صدای موزیک ملایم با ولوم پایین بود که توی ماشین به گوش میرسید. دستمو خیلی آروم از زانوی خاله به سمت رونش حرکت دادم. شلوار خاله به قدری جذب بود که احساس میکردم شلوار پاش نیست. به وسطای رونش که رسیدم دیگه به سمت بالاتر نرفتم و اینبار به سمت داخل رونش دستمو حرکت دادم. کیرم داشت شلوار و شورتم رو پاره میکرد. کمربندم و دکمه های شلوارمو باز کردم تا کیرم راحت باشه. حالا دیگه دستم قشنگ لای رون گوشتی و توپر خاله بود و از لمسش داشتم خیلی لذت میبردم. همینجوری که داشتم حال میکردم یه فکری به ذهنم رسید. دستمو از بین پاهای خاله در آوردم و گذاشتم روی دستش. کماکان خاله هیچ عکس العملی نشون نمی داد. دستشو آوردم و گذاشتم روی کیرم. چون کمربند و دکمه های شلوارم باز بود تونستم دستشو بفرستم زیر شلوارم و از روی شورت چسبوندمش به کیرم. چند لحظه توی همون حالت مکث کردم. کیرم به بزرگترین حد ممکن رسیده بود. همونجوری که دست خاله از روی شورت چسبیده به کیرم بود دوباره دستمو فرستادم بین رون های تپل و خوشگل خاله. میخواستم دستمو به کوسش برسونم ولی از بس رون هاش گوشتی و توپر بودن بهم چسبیده بودن و دستم بالاتر نمیرفت. یه لحظه احساس کردم دست خاله که روی کیرم بود یه تکونی خورد. بعله دیگه… خاله داشت دستشو دور کیرم حلقه میکرد و بالاخره یه عکس العملی از خودش نشون داد. فضای داخل ماشین تاریک بود و همراه با صدای ملایم موزیک. ولی زیر پتوی ما غوغایی بپا بود. خاله کیرمو توی مشت گرفته بود که یدفعه دستشو از داخل شلوار من بیرون کشید و به سمت شکم خودش برد. همزمان اون یکی دستش هم به طرف شکمش رفت. یه تکونی خورد و دوباره دستشو آورد کرد تو شلوارم و کیرمو از رو شورت گرفت. بعد از چند لحظه متوجه شدم اون حرکت خاله که دستاشو به سمت شکمش برد واسه این بوده که دکمه ی شلوار شو باز کنه و زیپش رو هم بده پایین. اینبار منم دستمو کردم تو شلوار خاله و گذاشتم روی شورتش. خاله یکم جابجا شد و پاهاشو بیشتر از هم باز کرد. از خوشحالی توی کونم عروسی بود. دستمو بردم پایین تر و از روی شورت گذاشتم روی کوسش. شورتش یکم خیس شده بود. بعدش خاله دستشو از روی کیرم برداشت و آروم فرستاد زیر شورتم و کیرمو گرفت توی دستش. منم یکم جابجا شدم تا بتونه کامل کیرمو بگیره. کیرم حالا تو دست خاله بود و خاله داشت باهاش بازی میکرد. یکم دستشو دراز تر کرد و رفت سمت خایه هام و اونا رو هم گرفت تو دستش. دوس داشتم این سفر تا دورترین جاهای ممکن ادامه داشته باشه از بس داشتم لذت میبردم. حالا دیگه نوبت من بود تا دستمو بکنم زیر شرتش و کوس نازشو لمس کنم.
دل تو دلم نبود. دستمو به لبه ی شورتش رسوندم آروم آروم فرستادم زیر شورتش. هیچ موی زائدی در کار نبود و بالای کوس خاله مثل صورت نوزاد صاف و نرم بود. به سمت کوس طلایی خاله حرکت دادم دستمو و بالاخره به اون بهشت ندیده رسیدم و همین که دستم با کوس خاله برخورد کرد، خاله پاهاشو سفت بهم چسبوند و دست منم گیر کرد بین رون های بلوریش. یه لحظه انگار بهش شوک وارد شده بود. چند ثانیه همونجوری پاهاش رو نگه داشت و کم کم شل شد. دستم انگار توی کوره مونده بود. یکم همونجوری مکث کردم و آروم آروم شروع کردم به حرکت دادن دستم روی کوس تپل خاله. خاله سرش رو به پشتی صندلی تکیه داده بود و یه شال سرش هم افتاده بود روی صورتش و نمیشد صورتش رو دید ولی حدس میزدم لباشو با دندوناش گاز گرفته و داره لذت میبره. لپ های بیرونی کوسش رو بین دوتا انگشتم گرفتم و شروع کردم به حرکت دورانی روی چوچولش. حیف واسه خوب مالیدن کوسش فضای کافی در دسترس نبود ولی در همون حد هم یجوری براش مالوندم که یک دقیقه نشد که دوباره پاهاشو بهم چسبوند و به نظرم به ارگاسم رسید. وقتی دوباره اون رون های بی نظیر رو شل کرد احساس کردم یه ماده ی لزج و چسبناک از کوسش خارج شده که البته مقدارش زیاد نبود. من داشتم آروم آروم کوسش رو نوازش میکردم که خاله دستمو گرفت و از زیر شورتش بیرون کشید و با انگشتاش دستمو نوازش کرد که یجور تشکر به حساب میومد و بعدش دستش رو به زیر شورتم برد و کیر بزرگتر از همیشه مو تو دستش گرفت و شروع کرد خیلی آروم مالیدن کیر و خایه م. چند لحظه ای نگذشت و مامان بزرگمم که انگار یه چرت درست حسابی زده بود و بیدار شده بود، مامانم رو صدا کرد و یه سوال پرسید که در ادامه اش یه گفتگو بینشون شکل گرفت و خاله هم شال رو از روی صورتش برداشت و دستش رو از شورت من درآورد و وارد گفتگو شد و اینگونه شد که سر کیر ما بی کلاه موند و بعدشم که رسیدیم مقصد و دو شب اونجا موندیم و روز بعد میخواستیم راه بیوفتیم که برگردیم و من کلی به دلم صابون زده بودم که توی مسیر برگشت هم با خاله یه حال اساسی میکنم ولی وقتی میخواستیم راه بیوفتیم بابای ما مثلا میخواست به من حال بده و سوئیچ های ماشین رو به طرف من گرفت و گفت برگشتنی تو بشین پشت فرمون . منم گفتم این چه حرفیه و در حضور شما من همچین جسارتی نمیکنم که یهو یه پس گردنی جلوی همه حواله من کرد و با خنده گفت بگیر دیگه پدر سوخته . من که حسابی کیر خورده بودم توی دلم گفتم ای کیر توی این شانس کنن و رفتم نشستم پشت فرمون و بابام جلو نشست و مامان و خاله و مادربزرگ هم عقب نشستن و راه افتادیم. توی راه به این فکر کردم که حالا که به اصطلاح خاله سر نخ رو داده توی موقعیت های دیگه هم میشه یه حرکتی زد و فقط که نباید تو ماشین باشه. و بدین گونه بود که لبخند موزیانه ای روی لبام اومد و تصمیم گرفتم وقتی رسیدیم به یه بهانه ای شب بمونم خونه مادربزرگ و ببینم میشه حرکتی زد یا فقط همون یک بار بوده که خاله ما هوس کرده
.
.
پایان قسمت اول

ادامه...

نوشته: سیاوش


👍 98
👎 7
182501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

920239
2023-03-26 01:22:27 +0330 +0330

ینفر سالم بود اونم زدی ترکوندیش…

1 ❤️

920243
2023-03-26 01:38:43 +0330 +0330

همون باباهه ازاول اینقدر پخمه بوده ندیدشما چیکار می کنید قبلا ندونستع مامی تورو از کی گرفته چسبوندن و حال الکی درست وجق بعدش راست ولی دست بردن و مالیدن اونم خاله غلط اضافی اگه راست باشه همون جمله اول درسته باباهه پخمس و تو نامعلوم به قول خودتون بیجی تو

2 ❤️

920293
2023-03-26 06:09:05 +0330 +0330

آخه david1975 چرا گیر الکی میدی؟ مگه نگفت پتو کشیده بودن روی خودشون که سردشون نشه عقب ماشین؟ باباش چطور بتونه زیر پتو رو ببینه که چه اتفاقی داره میوفته؟ به جای گیر الکی به بقیه اگه جرات داری تو هم یه داستان بنویس
آقای سیاوش حتما قسمت بعدیش رو هم بنویس

5 ❤️

920295
2023-03-26 06:27:28 +0330 +0330

اولین بارها واقعا عالیه. مرسی خیلی خوب بود

3 ❤️

920303
2023-03-26 07:40:08 +0330 +0330

مردم از خنده، این همه تصورات خلایق جلائقه(طایفه جلق زن) ، حداقل یک دور در خلوت با خودت تمرین کن ببین این تو صیف هایی که از صحنه می کنی قابل اجرا هست یا نه.

0 ❤️

920305
2023-03-26 07:45:25 +0330 +0330

من این اتفاق را بارها تجربه کردم .
اما نه با خاله بلکه با دخترخاله هام .

0 ❤️

920326
2023-03-26 11:46:57 +0330 +0330

خوب بود

1 ❤️

920329
2023-03-26 12:18:37 +0330 +0330

بابات خواسته تو جاده رو باز کنی بعد خودش راحت بره خره.

0 ❤️

920330
2023-03-26 12:52:52 +0330 +0330

واسه منم پیشاومد بارها
هیچ کاری نکردم و پشیمانم 😂

0 ❤️

920334
2023-03-26 13:07:46 +0330 +0330

ولی مکانیک یا خواسته باباتوتیغ بزنه.یاخود بابات سرش گرمه جای دیگه هست وماشین بهانه.اخه بخاری ماشین سیستم پیچیده ایی نداره وخودش تولید گرما نمیکنه بلکه هوای گرم حاصل از موتور ماشین روازدریچه هوا انتقال میکنه که یک فیوض برای اون کافیه اگرهم دما میزان نیست کارش یه ترموستات هست که ده دقیقه بیشترطول نمیکشه تعویضش.
بحث مکانیکی شدکلا ولی منظورم این بود حواستو بیشترجمع کنی درموردبابات که ممکنه هرز بپره😉

0 ❤️

920370
2023-03-26 20:34:05 +0330 +0330

اقا چرا خالی بندی اخه
یعنی بدون اینکه هیچ زمینه ای قبلی داشته باشین باهم و اصلا هیچ حسی باشه بینتون
یه دفعه ای تو ماشین تو مسافرت شروع کردین به مالوندن هم
بیخیال بابا

0 ❤️

920378
2023-03-26 22:13:00 +0330 +0330

هنوز برام سواله که اگه مامان بزرگت بعد از اون دو سه دقیقه به خواب سنگینی فرو رفته خب چرا خاله ی جندت نتونه؟

0 ❤️

920472
2023-03-27 07:04:37 +0330 +0330

ادامشو بنويس خوب بود

0 ❤️

920486
2023-03-27 08:38:34 +0330 +0330

مطمعن داستان واقعیه. دمت گرم
لطفا خیلی زود بقیشو بنویس…
امیدوارم از کونم کرده باشیش😍

0 ❤️

920487
2023-03-27 09:17:54 +0330 +0330

ننویس مجلوق کوس ندیده بدبخت

0 ❤️

920546
2023-03-27 20:55:11 +0330 +0330

ایول پسر عالی بود،،اینگونه لاس زدنها و مالیدنهای یواشکی و با ترس و استرس از صدتا سکس کامل بیشتر میچسبه،،منم این مدل سکس رو تجربه کردم واقعا واقعا بی نظیره

0 ❤️

921035
2023-03-30 15:27:23 +0330 +0330

به نظر من میتونه واقعیت داشته باشه، چون من خودم خالمو میکردم بعضی وقتا میشد در هفته شاید ۱۰ ۱۵ بار سکس داشتیم ولی از وقتیکه ازدواج کرد دیگه بهم نداد مادر قهبه، بنظرتون چجوری دوباره میتونم راضیش کنم بکنمش؟

0 ❤️

921419
2023-04-02 01:30:14 +0330 +0330

برا منم پیش امده ولی برعکسش اون بود که شب امد سراغ من فاصله سنی ما یک سال بود درک مینکم حس قشنگیه ولی وقتی بزرگتر میشی دلت میخواد برگردی عقب و همه چیزو پاک کنی من اولین سکس و با اون تجربه کردم

0 ❤️