داستان یک شب لذت بخش(۱)

1402/07/17

قسمت ۱: همبرگر

در رو براش باز کردم. بعد از ۱۲ ساعت کار، به خونه برگشت. خسته بود. کیف چرم قهوه‌ایش رو از دستش گرفتم و همزمان بوسش کردم و بهش گفتم: خسته نباشی عزیزم.
اونم در جواب، با تمام خستگیش بوسم کرد و گفت: مرسی.
گفتم: برو لباساتو در بیار، یه چیزی برات پختم که خستگیت رو از تنت میبره.
گفت: من همین که تو رو میبینم خستگی از تنم در میره عشقم. و رفت سمت اتاق.
کیفش رو گذاشتم روی جاکفشی. کار هر روزم بود. رفتم توی آشپزخونه و میز شام رو آماده کردم. همبرگر پخته بودم. در هر شرایطی از خوردن همبرگر لذت میبرد. به عنوان دسر هم یه مدل ژله از توی اینترنت یاد گرفته بودم که به نظرم خیلی خوشگل بود.
تو لیوان هامون دلستر ریختم. غیر از دلستر گندم، چیزی با همبرگر نمیخورد. وقتی که از اتاق اومد بیرون میز رو کامل چیده بودم. دستاش رو شست و نشست پشت میز. یه نگاه به میز کرد: نمیدونم بین خودت و همبرگرات کدومو بیشتر دوست دارم.
خندیدم. حتی اگه شوخی‌هاش خنده دار نبود، میخندیدم. جذاب تعریفشون می‌کرد. حداقل از نظر من. اول یه‌کم ژله برداشت. عادت داشت چیزی که بیشتر دوست داره رو آخر سر بخوره، میگفت میخوام طعمش تو دهنم بمونه!
از ژله‌م خوشش اومده بود و خیلی تعریف میکرد. میدونستم اهل تعارف نیست. با اینکه فقط چند دقیقه بود که توی خونه حضور داشت، حال و هوام رو عوض کرده بود. نصف روز رو سر کار بود، از نصف دیگه هم بیشترش رو خواب بود. اما از همون زمان کمی هم که میتونست برای من بذاره، چنان هنرمندانه استفاده میکرد که جای هیچ گله‌ای باقی نمی‌موند.
گفت: چرا نمیخوری عزیزم چیزی شده؟
از فکر و خیال پریدم. گفتم: نه داشتم فکر میکردم. راجب خودت. داشتم به عشقمون فکر میکردم.
گفت: ای جان! قربونت بشم من. شامتو بخور، وقت برای فکر کردن زیاده. هنرت کم کم داره سرد میشه.
لبخند از ته دلی زدم و ساندویچم رو برداشتم و شروع به خوردنش کردم. واقعا خوشمزه بود.
ژله‌ش تموم شد، ساندویچش رو برداشت و بو کشید: به به. به بههههه. هرروز بهتر از دیروز.
گذاشت توی دهنش و یه گاز بزرگ ازش زد: فوق‌العاده‌س. محشره. تکههههه!
ترشح هورمون لذت رو تو وجودم حس میکردم. طبق عادت اول دور ساندویچش رو خورد و دلسترش رو هم با همون دور ساندویچ تموم کرد تا بتونه نهایت لذت رو از طعم مرکز همبرگر ببره. بعد از اینکه ساندویچش تموم شد، نشست و زل زد به من تا منم غذام رو تموم کنم. بعد ظرف ها رو از روی میز برداشت و گذاشت توی ماشین ظرف شویی و روشنش کرد.
پا شدم و رفتم از پشت بغلش کردم. دستمو دور گردنش حلقه کردم و اونم دستشو گذاشت رو دستم. چرخید و یه نگاه کلی از سر تا پا بهم انداخت. انگار بعد از خوردن شام، تازه چشماش به کار افتاد: عه! اون لباسه که دوست دارم رو پوشیدی که!
نیشم باز شد. گفتم: برام خریدی که بپوشمش دیگه عزیزم!
یه دامن قرمز با یه تاپ صورتی که رنگش خیلی به دامنم میومد پوشیده بودم. زیرشون هم براش یه ست توری قرمز پوشیده بودم.
بغلم کرد، دستاش رو گذاشت زیر باسنم و به بالا هل داد. دستامو دور گردنش و پاهامو دور کمرش حلقه کردم و لبامو روی لبش گذاشتم. منو با خودش برد بیرون از آشپزخونه. میخواست بره تو اتاق که گفتم: وان رو آماده کردم برات!
چشماش از خوشحالی برق زد. سلیقه‌م رو توی تزیین حموم دوست داشت. ایندفعه، نور حموم رو با شمع های قرمز تامین کرده بودم. دمای آب وان رو تنظیم کرده بودم تا خیلی سرد یا خیلی گرم نباشه و توش رو پر از کف کرده بودم. وقتی رسیدیم به حموم منو گذاشت رو زمین. کف کرده بود. گفت: عاشق تزییناتم.
لبام رو بوسید و شروع کرد به درآوردن تاپم. سوتین قرمزم رو که زیرش دید، چشماش برق زد. دستشو برد پشتم و بند سوتینم رو باز کرد. جوری سوتین رو بوسید که انگار یه چیز مقدس آسمانی رو داره میبوسه. ممه هام رو با دستش گرفت و نوکشون رو بوسید. دستم رو گذاشتم رو سرش و یکم به سمت خودم فشارش دادم. همینطوری که داشت ممه هام رو می بوسید، دستش رو گذاشت دور کمرم و دامنم رو دراورد. دستش رو کرد تو شرتم و کونم رو مالید و بعدش شرتم رو هم درآورد و اون رو هم مثل سوتینم بوسید و گذاشت کنار. ممه هامو ول کرد و یکم ازم فاصله گرفت: چیکار میکنی اخه عزیزم که هربار خوشگل تر از بار قبلی میشی؟
خندیدم و گفتم: چشای شما هر بار قشنگ تر از بار قبلی میبینه. و به سمت وان حرکت کردم.
همینطوری که داشتم وارد وان میشدم، لباس هاش رو دراورد. رفتم توی وان و خودم رو کامل خیس و کفی کردم. از نظرش سکسی تر میشدم. شرتش رو درآورد و اومد سمتم.
توی وان یه حالتی شبیه زانو زدن گرفتم و سرم رو بیرون از وان نگه داشتم، ممه هام رو هم یه جوری تنظیم کردم که بیرون از وان باشن و قابل رویت. دهنم رو باز کردم و آماده کیرش شدم.
وقتی نوک کیرش رو گذاشت تو دهنم، لبام رو با رگ هاش مماس کردم و با زبونم نوک کیرش رو قلقلک دادم. دستش رو گذاشت روی سرم و موهام رو نوازش کرد. زل زدم تو چشماش و دوباره دهنم رو کامل باز کردم. کیرش رو آروم آروم آورد جلو تا کامل توی دهنم جا بگیره. دماغم تو ناحیه بالای کیرش که هیچ مویی نداشت فرو رفته بود. همینطوری که سرم رو توی اون حالت نگه داشته بود، زبونم رو از زیر کیرش دراوردم و شروع کردم به لیسیدن تخماش. خیلی ازین حرکت خوشش میومد.
چندبار توی دهنم تلمبه زد و وقتی که کیرش به حداکثر طول خودش رسید، از توی دهنم درش آورد. توی وان چرخیدم و به لبه‌ش تکیه دادم. سرم رو از پشت آویزون کردم و دهنم رو باز کردم. همزمان با دستام، آب و کف بیشتری روی ممه هام ریختم. دوباره کیرش رو وارد دهنم کرد و آروم تا ته فشار داد. تخماش بین دماغم و چشام قرار گرفته بود. هیچ وقت بوی بد نمیدادن. تو اون حالت هم چند بار تلمبه زد و بار آخر سرم رو از پایین گرفت و به بالا فشار داد. تخماش روی چشمم رو گرفت و چند لحظه نتونستم هیچ چیزی ببینم.
وقتی که کیرش رو برای بار دوم از تو دهنم درآورد،۴ دست و پا از وان اومدم بیرون و پشتم رو بهش کردم. سرم رو گذاشتم کف حموم و با دستام کونم رو باز کردم و منتظر کیرش موندم.
گفت: تف خودت کافیه یا خودم هم تف بزنم؟
گفتم: هرجور خودت دوست داری عشقم. مال خودته!
بدون اینکه چیزی بگه نوک کیرش رو روی خط کونم بالا و پایین کرد، یکم روی سوراخ کونم نگهش داشت و بعد آروم فشارش داد تو. یه آه بلند و از ته دل کشیدم. همینطوری که کیرش بیشتر توم فرو میرفت، آه آه منم کشیده تر و بلندتر میشد. تا اینکه کیرش تا ته توی کونم فرو رفت. یکم کیرش رو کشید عقب، نگه داشت و ناگهان کوبید! تخماش جوری به کصم کوبیده شد که صداش تو حموم پیشید. آهی کشید که بیشتر از سر درد بود تا لذت. دوباره کیرش رو برد عقب و نگه داشت اما این بار، تلمبه زدن رو شروع کرد. یواش یواش سرعتش رو تند میکرد. گفتم: عزیزم این دفعه نمیخوای از شمعا استفاده کنی؟
هیچی نگفت و به تلمبه زدن ادامه داد. یهو یه گرمای شدید و ناگهانی رو روی کمرم احساس کردم. شمع کنار دستش رو برداشته بود و پارافین مذاب شده‌ش رو ریخته بود روی کمرم. یه جیغ کوتاهی زدم. دلیل اصلی گذاشتن شمع توی حموم، همین حرکتش بود.
همینطوری که سرعت تلمبه زدنش رو بیشتر میکرد، سرعت شمع ریختنش رو هم بیشتر میکرد. گفت: دوست داری یه دونه شمع دیگه هم بردارم؟
با شهوت و ناز گفتم: چرا که نه!
اونم معطل نکرد و با اون یکی دستش یه شمع دیگه برداشت و دوتایی ریخت رو کمرم. کونم بخاطر کیرش می سوخت و کمرم به خاطر شمع. لذت وصف ناشدنی‌ای تمام وجودم رو فرا گرفت. صدای آه و ناله‌م بیشتر شد و کم کم به ارگاسم رسیدم. بعد از چند دقیقه گفت: آبمو کجا بریزم؟
بدون لحظه‌ای مکث گفتم: میخوام بخورمش. کیرش رو از کونم دراورد و منم سریع برگشتم و دهنم رو باز کردم و تو چشماش، ملتمسانه زل زدم. کمرم به خاطر پارافین خشک شده یه حالت خاصی به خودش گرفته بود که خیلی لذت بخش بود. هی به کمرم کش و قوس میدادم تا بیشتر حسش کنم.
گویا کش و قوس کمرم به اون هم کمک کرد و ناگهان آبش پاشید توی دهنم، منم سریع دهنم رو گذاشتم روی کیرش تا بتونم تمام آبش رو توی دهنم جمع کنم. بعد از اینکه آبش کامل اومد، چند بار کیرش رو مکیدم تا هرچی آب هست، کامل تخلیه بشه.
بعدش پاشدم و جلوی خودش دهنم رو باز کردم تا آب کیرش رو ببینه. بعدش با دهن نیمه باز، کامل قورتش دادم و دور زبونم رو لیسیدم و گفتم: از همبرگرم هم خوشمزه تر بود! و لبخند زدم
گفت: نوش جونت عزیزم. من میرم دوش بگیرم.
رفت بیرون تا بره توی حموم دوم خونه تا دوش بگیره. منم چراغ حموم رو روشن کردم و شمع ها رو خاموش کردم. اون دوتا شمعی که روم ریخته بود رو نگاه کردم و به خودم گفتم: آفرین! تحملت بیشتر شده.
رفتم توی وان و خودم رو شستم. شستن شمع ها از کمرم سخت بود اما به هر ترتیبی بود انجامش دادم و بعدش هم آب وان رو تخلیه کردم. حوله رو برداشتم و یکم خودم رو خشک کردم و بعدش هم دور خودم پیچیدم، لباس هامون رو برداشتم، چراغ حموم رو خاموش کردم و رفتم بیرون.
رفتم توی اتاق ولی هنوز حمومش تموم نشده بود. لباس ها رو توی کمد جا دادم و روی تخت دراز کشیدم. بدون اینکه بفهمم و قبل از اینکه بیاد خوابم برد …

** اگه دوست دارین ادامه‌شو بنویسم بگین**

نوشته: زودیاک


👍 6
👎 2
12301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

952052
2023-10-10 03:35:50 +0330 +0330

خوب بود ولی واقعا کیری که از تو کون دراومده را تا حالا بو کردی لیسیدن به کنار

0 ❤️

952077
2023-10-10 09:13:29 +0330 +0330

ننویس دیگه مجلوق کوس ندیده اخه شمع بخاطر یه کیر چجور تحمل میکنی؟

0 ❤️

952140
2023-10-10 22:38:48 +0330 +0330

ادامه بده من که داستان(یاخاطره ات)رو دوس داشتم

0 ❤️

952205
2023-10-11 10:08:48 +0330 +0330

خیلی باحال و زیبا نوشتی منکه واقعا حال کردم با نوشتت. مرسی

0 ❤️

952215
2023-10-11 12:57:15 +0330 +0330

عالییییی بودددد
حتماااا ادامه بده

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها