دور از شهوت

1402/07/10

درود خدمت دوستان عزیز این داستان ماجرای زندگی منه اگه دست به کیر نشستیو میخوای جق بزنی داستان سکسی نیست فقط میخوام اینجا بنویسم چون اینجا میتونم خود واقعیم باشم،
پس لطفا انتظار زندگی نامه ارنست همينگوي نداشته باشید

از همون بچگی مورد توجه خیلی از آشناها و اقوام بودم بعضی موقع میرفتم بیرون ده یازده سالگی تو پارک خیلی زود دوست پیدا میکردم مدرسه هم همینجوری بود نه اینکه خیلی سکسی باشم ب خاطر اجتماعی بودنمه و قیافم یادم رفت راجب خودم بگم 175/62 سفیدمو چشایی رنگی و موهای بلند و ته ریشو خلاصه
خدا هر اندازه ای که بهت میده همونم تو زندگی اذیتت میکنه،
وضع مالی پدرمم خوبه ولی چون معتاده بیشتر خرج رفیقاش میکنه زیاد ب خانواده خودش اهمیت نمیده😅 دوم راهنمایی که بودم دوتا تا دوست دختر داشتم یکی هم خیلی باهام جور بود عشق حالمو میکردمو حتی یادمه تازه فهمیده بودم سکس چیه چیه
چون کوچیک بودم بیشتر رل میزدم که سرگرم بشم و پز بدم باهاشون خلاصه سرتون درد نیارم زندگی کیریمون همینجوری گذشت سرگرم دختر بازی بودمو عشق حال یکی از دوستام زنگ زد گفت یه دخترو راضی کردم مکان ندارم منم خونه یکی از دوستامو اوکی کردمو رفتم دنبالشون هم بودن تو یه کوچه سوارشون کردم ما شهرستانیم مثل شهرای بالا که نیست. همه همو میشناسن باید خیلی حواستو جمع کنی دخترو که دیدم خیلی برام جذاب بود عشق در نگاه اولو اینجا فهمیدم چیه چشای ابیو صورت کشیده مژه های بزرگو دل باختم بدم باختمش بردمشون خونه رفتم تو یه اتاقو سرم تو بازی کلش بود که کارشون تموم بشه منم برسونمشون تمام بشه ماجرا صدای جیغ دختره اومد فک کردم شوخیه دوباره جیغ زد رفتم درو که باز کردم دیدم رفیقم نشسته رو شکمشو داره به زور مانتوشو در میاره منو که دیدن خجالت کشید دختره برای اینکه شر نشه خونه دوستمم بود ابروم میرفت نشستم پیششون دختره خیلی ادم خجالتی بود حرف نمیزد خلاصه با دوستم حرف میزدم کیف دختررو دیدم شرمنده هی میگم دختره بزارید براش اسم فیک بزارم دلنیا کوچیک شما خودم دیارم کیف دلنیا قشنگ بودو منم با اجازه خودش کیفو گرفتم نگاش کنمو زیپش نیمه باز بود چند بسته قرص متادن از کیفش افتاد دلنیا گوشی دوسپسرشو هم گرفته اهنگ مهراب گذاشته اون موقه مد بود همه مهراب میزاشتن قرصارو برداشتمو فقط شنیده بودم که واسه معتادو … هر چی التماس کرد بش ندادم خودمم یکیشون خوردم از سر کنجکاوی داغونم کرد😂 فهمیدم اوضاع خرابه قرارشون تموم شد رسوندمشون خلاصه چند ماه گذشت از چیزی خبر نداشتم که دلنیا بم پیام دادو رفیقم همین که کرده بودش دکش کرده بود دلنیا هم بعد اون دوباره شروع کرده بود به قرص خوردن اینقد دوسش داشت که بزور من حالشو خوب میکردم یا نمیدونم فیلمش بود…یه چند ماهی گذشتو حال روحیشو خیلی خوب کرده بودم رفیقمم کم کم فراموشش شده بود حتی دوست دخترای خودمم هر جوری بود دک کردم خیلیی دوسش داشتم ولی نمیتونستم بش بگم چت معمولی باهاشم خیلی برام لذت بخش بود
بعد یه مدت دلنیا زنگ زد گفت امشب برم پارک ببینمش منم اماده شدمو رفتم دیدمش اخر شبش پیام داد
دلنیا:خیلی خوشگل شده بودی
من:توم همینجور فرشته زمینی
دلنیا:یه چیزی بت بگم؟
من:جان بگو
دلنیا:دوست دارم
من:شوکه شدمو چن دقیقه جوابشو ندادم
دلنیا: با خنده شوخی کردم
من: ب خودم اومدمو گفتم منم عاشقت شدم
دلنیا:ای جان میدونستم دوسم داری
بعد اون شده بود رفیقو شفیقم ماشین از دوستام میگرفتم میردمش تفریح چت تا نصف شب دیگه جوری بودم که چش نداشتم پسر دیگه ای هم نگاهش کنه گوشی براش خریدم هر ماه پول تو جیبی ماشین سواری یادش دادم
پنج سال وهفت ماه باهام بود یه شب یکی از دوستام صمیمیم اومدو بم گفت طرفت با یکی دیگه هم هست منه کسخل خندیدم مسخرش کردم یهو یه عکس نشونم داد که پسره هم اشنایی رفیقم بود به جان مادرم که عزیزترین کسمه هیچکس این حسو تجربه نکنه احساس کردم قلبم ذوب شد ریخت اب دهنمو قورت دادم گوشیو گرفتم نگاش کردم خودش بود
پنج سال عشق منو زیر پاش گذاشته بود رفتم خونه یادمه اون شب انقد حالم خراب بود یک جا نمیتونستم وایسم تو حیاط نشسته بودمو چهار پاکت سیگار کشیدمو فقط فکر میکردم از طرفی اون پیام داده بود عشقم من رفتم بخوابم شبت خوش با اینکه من سمت هیچ دختری دیگه ای نرفتم منی که بالغ بر ۱۰ دخترو به خاطرش دک کردم فرداش قرار گذاشتم باهاش رفتم دنبالش نشست تو ماشین سلام که داد جواب سوالشو ندادم حرف میزد هیچ حرفی باش نمیزدم یکم که از شهر دور شدیم ازش پرسیدم یک چیز میپرسم راستشو بم بگو گفت باشه گفتم بجز من با کسی هستی یکم مکث کردو گفت اره ولی نگاهش که کردم دیدم چقد ناراحته و شرم داره دنبال این بود که خودشو مقصر نشون نده منی که این همه خودمو نگه داشته بودم زدم زیر گریه نمیتونسم باور کنم اونم با من شروع کرد به گریه همه چی برام تموم شده بود در صورتی که خانواده اون میدونستن با منه خانواده منم میدونستن منتظر پایان خدمتم بودم خدمتتم شهر خودمون بود فقط گفتم چرا دلیلتو بگو بهم گفت تو هیچی از خودت نداری هر چی که داری مال باباته حرفشم حقیقت بود ولی بیشتر توانمو براش گذاشته بودم بهم گفت پسری که باهاشم خونه داره ماشین داره کار داره…
رسوندمش در خونشون بدون هیچ حرفی نای حرف زدنم نداشتم اینقدر دوسش داشتم که بعد خیانت بهم دلم نیومد حتی سرش داد بزنم یا چیزی بش بگم یا بزنمش
حرفاش دونه ب دونه تو سرم بود چرا من ماشین ندارم چرا خونه ندارم چرا من باید وردست کاشکی کار کار کنم اونم بعد تایم اداری خدمتم که جونی برای آدم نمیمونه از فکر به حرفاش شبا خوابم نمیبرد با اینکه تمامم بدنم خسته بود ولی مغزم افتضاح بود بدترین درد دنیاست سر هیشکی نیاد اول جوونی چنان ضربه ای خوردم که از خودمم بدم میومد چرا از خودم میپرسیدم چرا هیچی ندارم تو ۲۱ سالگی در صورتی که پسری که باهاش بود ۳۴ ساله بود خودخوری میکردم فک میکردم تقصیر منه که هیچی ندارم همه تلاشمو کردم واسه پول دراوردن که بعدا ثابت بش کنم آدم بی عرضه ای نیستم
یه شب که خواب بودم مادرم جیغ داد میزدم که رفتم بالا سرش صورتش سفیدد شده بود(پدرم با اینکه وضع مالیش خوبه خیلی یه خونه دیگه گرفته همش پیش رفیقاشه خیلی کم به ما سر میزنه سه تا ماشین داره ولی یکیشونم نبود که مادرمو ببرم بیمارستان) زنگ زدم اوژانس مادرم تو بیمارستان هوشیاریش اومده بود رو ۳ سکته کرده بود سرطان مغز استخوانم گرفته بود بخاطر بی خونی دیگه کلن رد داده بودم فک میکردم میمیره خدای نکرده که صب شدو پدرمم اومد خیلی ریلکس رفت ccuوقتی داشت بر میگشت تو راهرو انقدر حالم ازش ب هم میخورد که تو همون راهرو انقدر زدمش انقد زدمش حراست بیمارستن به زور از زیر دست و پام درش اوردن کلا رابطش بامون قطع شدو دیگه خونه هم نمیومد یه سر بزنه منی که میخواستم واسه ایندم تلاش کنم پول در بیارم که به کسی که دوسش داشتم ثابت کنم ادم بی عرضه ای نیستم خرج خونه هم افتاد گردنم با دو تا داداش کوچیک مادرم خیلی زحمت میکشیدم بدون هیچ گونه دلخوشی ماهی ۱۲ حقوقمه ماهیم ۲۰ میلیون خرج سرطان بد خیم مادرم مثل ربات شدم اصن هیچ عشقی تو وجودم نیس با بعضی دخترا که حرف میزنم بعد یه مدت که دوس دارم رابطه رو شروع کنم نمیتونم فکر دلینا میاد تو سرم نکنه مثل اون باشه حرفای نکنه دل بدم دوباره… یک سالو نیمه بی اعتماد ترین ادم روی زمین شدمو تنها ترینم با کمک عمو هام فعلا سر کردم که اونم هزار منت سرشه یه جوریم بار اومد از کوچکی دستم دراز نباشه واسه هیچکی
ابجی های گلم داداشای گلم اول اینکه دل ندید هیچ کس قرار نیست تا اخر عمرتون همراهتون باشه حتی پدر مادرتون
دوم قدر زندگیتون بدونید عصای دست پدر مادرتون باشید قدر پدر مادر خوبتون بدونید🥲 بیکاریه بی پولی اقتصاد نداریم ولی دلیل نمیشه عقده هاتو با مواد و الکل و سکسو… بیچاره خودت کنی درسته تو چال ایم ولی دلیل نمیشه خودمون بندازیم تو چاه
ا
کلام آخر بچها من به آخر خط رسیدم مغزم نمیکشه چطور پول جور کنم واسه شیمی درمانی عمو هامم نمیزارن برم زیر نظر بهزیستی یا کسایی که دستشون تو کار خیره که زیر سر پدرمه . اگر کسی خیر میشناسه تو خصوصی بهم معرفی کنه دوستان شرمنده وقتتون گرفتم
❤️🙏

نوشته: دیار


👍 7
👎 3
9501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

950848
2023-10-03 00:19:46 +0330 +0330

به خدا که ۹۰ درصدش واسه من اتفاق افتاد امسال
من موندمو کلی بدهی و …
تف تو این دنیا

0 ❤️

950945
2023-10-03 12:59:53 +0330 +0330

فقط اومدم فحشارو بخونم برم😂

0 ❤️

951011
2023-10-04 00:05:58 +0330 +0330

نخونده دیسلایک

0 ❤️

951024
2023-10-04 00:50:14 +0330 +0330

اساتید فن درود بر همه تون دمتون گرم این بنده خدا در دل کرد فقط بخاطر اینکه دلش از زمونه پر دمش گرم چند تا پیشنهاد قشنگ هم اخرش نوشته بود اقا خانم میایی میخونی این ادم زخمی هست تو دیگه زخمی ترش نکن شاید قدرت کلامش جوری نبوده که تو خواننده رو مجذوب کنه دلیل بر دروغگویی طرف نیست میدونید بعضی وقتها از سر دلسوزی کمک به دیگران کمک میکنم وقتی کار بجای باریک میرسه طرف بهت میگه مکه من ازت خواستم خودت کردی و بقیه داستان اما اما وقتی کسی داد کمک خواستن میکنه و منو تو میشنویم از کنارش همین طوری رد شیم و بریم ظلم به خودمونه وقتی منو تو به داد همدیگه نرسیم غریبه بیاد دستمون بگیره !اونم وقتی موقعیت میبینه شروع میکنه برامون جفتک انداختن در ادامه ایول به همه مون که همدیگر دوست داریم و دست همدیگر ول نمیکنیم فقط بعضی وقتها فراموش میکنیم اونم اشکالی نداره

1 ❤️