دکتر فیزیوتراپی

1400/07/03

اسمم ملیکاس
۱۸سالم بود.نمیدونم چطوری شروع شد و دقیقا چرا.اما نزدیک یک سالو‌ نیم بود که خیلی حشری شده بودم.امکان نداشت حتی یک روز خود ارضایی نکنم حتی گاهی ۵بار در روز هم می‌شد!!
کلاس های کنکور میرفتم اما تمام تایم کلاس چشمم به شلوار معلم های مرد ام بود🤦🏼‍♀️بعضی هاشون خیلی خوب بودن که خودش کلی داستان شد که بعدا میگم😑(البته اگر این خوب لایک بخوره بدونم خوب تعریف کردم:( )
داشتم میگفتم که اونقدر حشری شده بودم که گاهی از فرط حشر از معلم اجازه میگرفتم میرفتم تو دستشویی آموزشگاه پورن میذاشتم و خود ارضایی میکردم:»»
توو کل این یکسالو نیم انقدددر با ممه هام ور رفته بودم که یهو از سایز ۶۵ شده بودن۸۰.اخه من خیلی خیلی خییییلی رو ممه هام حساسم.مثلا اگر چنتا از روشای خودارضایی ام بخوام بگم یا با روغن کلی چرب و لیزش میکردم و نزدیک دو ساعت هم می‌شد که میمالیدمشون بعد که حسابی حشری میشدم نوبت به کصم میرسید.عاشق این بودم روی دسته ی صندلی ام برعکس خیلی عادی بشینم و تکیه گاه صندلیمو بغل بگیرم جوری که انگار یه مرد جذابه و روش بالا و پایین یا جلو و عقب کنم…
آخ واستون از بالا و پایین شدن هام نگم…این سینه هام که بالا پایین میشد و گاهی با شدت اینکارو میکردم بی نهایت واسم لذت بخش بود…هم کصم از پایین تحریک میشد هم سینه هام از بالا که با انگشت هامم خیس میکردم نوکشو مدام…(کصمو که اصصصلا لازم نبود هیچوقت با آبی غیر از آب خودش خیس کنم:D همیشه باید بعدش نه فقط شورتم بلکه شلوارمم عوض کنم😑)
بگذریم…داشتم میگفتم انقدر این مدت تو اون یک سال و خورده ای با سینه هام ور رفته بودم که خیلی یهویی سایزشون چشم گیر زیاد شده بود.که مادرم همش سال کنکورم ابراز نگرانی میکرد و میگفت نکنه چیز خطرناکی باشه مادر خیلی نگرانم بیا بریم دکتر و من فقط میتونستم بگم که درس دارم و نمیتونم🥶
خلاصه کنکورمو که دادم رفتم پیش خالم تهران.مادرم کلی اصرار کرد که دکتر برم خاله م کلی کار داشت اما چون نگران بود یه روز به سختی مرخصی گرفتم منو برد دکتر.و دکتر گفت باید سونوگرافی بدم.
عصر بود و سونوگرافی پیدا نکردیم برای همین مجبور شدم که خودم فردا صبح برم سونوگرافی بدم.
گشتم و اون نزدیکی یه جا رو پیدا کردم.رفتم وقت بگیرم و منشی گفت برای امروز فقط سونوگرافی آقا داریم که انجام بدن.و خانوم از سه روز دیگه وقت دارن.
من تابه حال هیچوقت دست هیچ پسری بهم نخورده بود…واسه همین میترسیدم.گفتم نه ممنون.و اومدم بیرون که دنبال جای دیگه ای بگردم.توی راه که داشتم دور میشدم همش افکار شوم میومد توی سرم!!که بیچاره تو که جرعتشو نداری با پسر غریبه رابطه داشته باشی خونوادتم که نمیذارن الان تنها فرصته که حداقل یکبارم شده دست یه مردو حداقل روی سینه هات حس کنی…توی یه جای ایمن بدون ترس و قانونی!!که اونم اگر تو شهر خودمون بودیم مادرت باهات میومد و نمیشد!
حدود نیم ساعت دور شده بودم و کل اون مدت این فکرها میومد توی سرم.
حس کردم شرتم خیس شده ترسیدم پریود شده باشم
دست زدم بهش ک ببینم…که دیدم نه!همون مایع بی رنگ و چسبناک همیشگیه!وای بازم حشری شده بودم😑
دیگ نمیتونستم خودمو کنترل کنم.مغزم منو هدایت نمیکرد و فقط این کصم بود که جوری برم گردوند اونجا انگار مسیر نیم ساعته رو فقط تو۵دقیقه رسیدم!!
به منشی گفتم متاسفانه خیلی عجله دارم و مجبور شدم برگردم.ایرادی نداره پیش همین ایشون منو بفرستید فقط اگر ممکن هست سریع تر چون خیلی عجله دارم.
اونم گفت باشه پنج دقیقه بشینم تا فرد قبلی بیرون بیاد.
خیلی با متانت جلوی منشی رفتار کردم.اما دلم اون رفتارو نمیخواست!دلم میخواست یبارم شده بتونم پیش یه پسر که میرم با لوندی ای که خودم دوست دارم رفتار کنم!
واسه همین رفتم دستشویی جلوی مانتومو باز کردم و یقمو باز گذاشتم.شرتمو از پشت کردم لای کونمو تیشرتمو کردم تو لباسم که کونم از پشت پیدا باشه.
اما از قسمت صورت اوکی بودم و خونواده کاری نداشتن.آرایش غلیظ با موهای بیرون ریخته که از پشت نزدیک به کمرم بود اما نرسیده بود هنوز:(
خودمو که توو آینه دیدم بیشتر خیس کردم😂
با صدای منشی که گفت نوبت منه به خودم اومدم
بیرون که خواستم برم شالمو انداختم رو یقه م و جلوی مانتومو با دست گرفتم که منشی متوجه نشه
از منشی که رد شدم رهاش کردم و در اتاقو زدمو مثل جنده ها وارد شدم!
وای خدای من چی دیدم😑توقع داشتم یه پیرمرد۵۰-۶۰ساله باشه حتی بااونم اوکی بودم اما یه پسر حدودا۳۵ساله فیتنس کارو دیدم که رگای دستش بیرون زده بود و خیلی خوش فیس بود…
از حالم دیگه نگم‌براتون دیگه…خودتون میدونید.
سلامم کرد و منم بی اختیار به جنده لحنی تمام بهش سلام کردم!
یه لبخند زدو گفت بفرمایید دراز بکشید
دراز کشیدم و لباسمو بالا دادم یه نگاه خیره بی اختیار بهم انداخت اما سریع سرشو برگردوند:(گفت خانوم چطور شد سونوگرافی پیش خانوم نرفتید
ما معمولا واسه آقایون انجام میدیم.که من باز با همون لحن واسش داستانو تعریف کردم!
چیزی نگفت فقط سرشو یه تکون کوچولو داد.
ژل سونوگرافی تو دستش بود اومد و گفت لطفا کمی لباستونو بالا تر بدید که ژلی نشه.من هم از خدا خواسته گفتم:وااای من خیلی حساسم رو لباسام ترجیح میدم درش بیارم تا خراب بشن!!و بدون اینکه منتظر جواب اون بمونم بدون مکث لباسمو درآوردم.بیچاره بدون اینکه دست خودش باشه فقط هاج و واج نگاه میکرد!
در آوردم و دوباره دراز کشیدم
نزدیکم شد که ژل رو روی سینه هام بریزه وقتی میریخت یه حس خنکی خیلی خوبی داشت ناخوداگاه چشمامو بستم و یه آه کشیدم(واقعا این یکی دیگه برنامه ریزی شده نبودو بی اختیار بود😑)یهو بخودم اومدم که چیکار کردم چشمامو وا کردم.ترسیدم نمیدونستم چطوری باشه.نکنه یهو بهم حرف بزنه و پرتم کنه بیرون.نگاش کردم.همچنان انگار که چیزی نشده بی تفاوت داشت ژل رو میریخت.جلو تر که اومد واسه ریختن ژل روی سینه دور ترم یخورده روپوشش کنار رفت.خوشحال شدمو خیالم راحت شد😄چرا؟!سیخ کرده بود:)))نه کامل.اما چون همیشه عادت دارم تو نگاه اول شلوار مردارو نگاه کنم نسبت به لحظه اول قابل توجه جلو اومده بود!
وقتی داشت ژل رو روی سینه چپم میریخت اینبار عمدی چشمامو بستم یخورده لبامو وا کردم و با زبونم لبمو خیسش میکردم و آروم نفس میکشیدم!
زمانی که متوجه شدم ژل ریختن تموم شده چشمامو وا کردم.نمیخواستم لحظه ای که برای اولین بار یه مرد به سینه م دست میزنه رو از دست بدم!!هیجان زده و فوووق حشری منتظر بودم که روشو برگردونه و بیاد.اما دیدم یه دستگاه مانند دستشه:((( اومد و با اون ژل رو روی سینه هام پخش کرد:((( خیلی ناراحت شدم راستش.اما کاریم نمیتونستم بکنم.ناچار به صورتش خیره شدمو خودمو قانع کردم حتی از همین لمس غیر مستقیمم که واسم جدید بود لذت ببرم.اما اینبار یه چیزی توش فرق کرده بود!
نگاهش!
بی اختیار و خیره به سینه هام زل زده بود و ژلی که میتونست خیلی سریع تر پخش کنه رو خیلیی به آرومی پخش میکرد.جوری که اون متوجه بشه به شلوارش نگاه کردم برآمده تر شده بود!لبمو جلو چشماش گاز کوچولویی گرفتم!و به یه نگاه به شلوارش یه نگاه به چشماش مدام انجام میدادم حتی وقتی چشم تو چشم شدیم!خواستم متوجه بشه…
پیشونیش کمی عرق کرده بودم مشخص بود مضطربه.دیگه متوجه شده بودم.اونم حشری شده بود اما میترسید.هم از واکنش من هم از موقعیتش تو اون کلینیک.واسه همین کاری نمیتونست بکنه.منم نمیتونستم:(
بعد از چک با دستگاه از جاش
بلند شدو گفت نتیجه اوکیه.خداروشکر عارضه ای مشاهده نمیشه.
داشت تموم می‌شد و نمیدونستم چیکار کنم…
یهو به ذهنم گفتم ولی آقای دکتر من یه برجستگی مشکوک روی سینه ام احساس میکنم.میترسم واقعا.اگر چیزی باشه و دستگاه نشونش نده چی.
هردومون میدونستیم که امکان نداره چنین چیزی:)
اما بدون اینکه خودشو هول نشون بده خیلی متین و خشک و جدی گفت فکر نمیکنم اما اگر مشکلی نیست از جانب شما میتونم یه معاینه انجام بدم که خیالتون راحت بشه.
انگار دنیارو داشتم اون لحظه!!هیچی نگفتم از فرط ذوق!فقط خیره به چشماش لبخند زدمو سر تایید تکون دادم
اونم یه نفس عمیق کشیدو اومد جلو.
لطفا دراز بکشید.با دستکشش میخواست دست بکشه رو سینه هام که یهو با صدای من متوقف شد.
نه آقای دکتر.بدن من خیلی به دستکش حساسه…اگر ممکنه بدون دستکش اینکارو انجام بدید.
بازهم دکتر بدون هیچ لبخندی و با متانت فقط دستکششو آروم در آورد و طوری که انگار هیچ چیز خارج از عاده ای نیست با صورتش اکت نشون داد.و دستاش…آخ…بالاخره اون لحظه رسید…دستای بزرگ و مردونشو گذاشت رو سینه هام…از بس داغ بودم دستای اونو سرد حس میکردم درحالی که اونم داغ بود…خیلی آروم شروع کرد به مالیدن سینه هام گوشه به گوشه ش مثلا به دنبال برآمدگی عجیب!!چیزی نبود.میدونستم.
اما یهو گفت.این چیه؟راست میگید.انگار این قسمت برآمده شده.خیلی جدی اینو گفت اما من خندم گرفته بود!!
میدونستم بهونس…
دستاشو رو نوک سینه هامو اطرافش فشار میداد
نوک سینه هام از حشر زیادی مثل سنگ سفت شده بود .حس بی نظیری بود وقتی می مالید واسم اون سینه های گرد نوک صورتی با ژل حسابی لیز شده رو.
همونطور ک داشت میمالیدش به حساب اینکه از بین ببره اون برجستگی عجیبو!!کیرشو نزدیک ترین حالت ممکن به صورتم روی میزی که درازکشیده بودم گذاشته بودو از عمد روپوششو کنار زده بود.
تو ذهنم فقط تصور میکردم که درش بیاره و حداقل بین سینه هام تلمبه بزنه و وقتی میرسه به دهنم من ساکش بزنم واسش:)))

حدود ۵دقیقه مالید سینه هامو بعد یهو به ساعتش نگاه کرد و طوری که نرسیده باشه گفت خب خانوم عارضه رفع شده.میتونیم تشریف ببرید:((
متوجه شدم از اینکه طولانی تر بشه ترسیده.
با حشر خیلی زیاد و حسرت اینکه تا ته یه کیر تو کص خیس و تنگم بره اومدم بیرون و منتظر چاپ شدن نتیجه نشستم.۱۰دقیقه گذشت و آقای دکتر هیچکسو داخل صدا نمیکرد!نگران شده بودم و کنجکاو
یعنی چرا؟
یهو دیدم اومد بیرون و به سمت دستشویی رفت.کیرش خوابیده بود:)))
و من خوشحال از اینکه برای اولین بار یکی از عطش کردن من خودارضایی کرده اونجارو ترک کردم….

نوشته: ملیکا


👍 29
👎 28
146901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

834037
2021-09-25 00:56:09 +0330 +0330

فیزیوتراپی؟ رادیولوژی؟ بابا شما را به خدا! این حجم از بی سوادی نوبره. بگذریم.

2 ❤️

834068
2021-09-25 02:39:57 +0330 +0330

ایموجی ):
تخمی بود

1 ❤️

834095
2021-09-25 07:42:31 +0330 +0330

کسخل تو اول برا من بگو دکتر سونوگرافی رو چطوری نوشتی دکترفیزیوتراپی،یعنی ته کسخلا دیگه تو هستی

1 ❤️

834115
2021-09-25 09:50:44 +0330 +0330

فیزیوتراپی کارش مالیدنه تو هم کرم مالیدن داشتی اون سونوگرافی هستش که وقتی یکی کاشت توت بفهمی چیه آقا پسر کونی پیوندی

1 ❤️

834158
2021-09-25 14:13:07 +0330 +0330

فیزیوتراپ…رادیولوژیست…
کاش می شد بیش از یه دیسلایک داد بهت

1 ❤️

834177
2021-09-25 16:37:29 +0330 +0330

برا همینه رادیولوژی سخت ترین رشته بین تخصص های پزشکیه برا قبولی

1 ❤️

834180
2021-09-25 16:49:59 +0330 +0330

راست یا دروغ
به نظر خواننده داستان بر میگرده
ولی حسرت و شوق و اشتیاقی که داشتی و خوب شرح دادی
بماند که راست بود یا هرچی…
👍

1 ❤️

834189
2021-09-25 18:26:51 +0330 +0330

اول اینکه کص شعر محض
سونوگرافی نه فیزیوتراپی
بعدم اینکه واسه سونوی پستان اصلا دراز نمیکشن
سوم اینکه اصلا سونوگرافیست که همون رادیولوژیست هست کار معاینه دستی انجام نمیده
همش زاییده ی ذهن یه جقی بود

1 ❤️

834203
2021-09-25 21:02:36 +0330 +0330

بیخیال
اصلا همششششش راست بود
فیزیوتراپیم اصلا اشتباه تایپی بود
ولی کسخل خان
همیشه ی منشی داخل اتاق سونوگرافیه ک حرفای دکتر و دیتا ها رو سریع تایپ میکنه
ناموسا تا حالا پیش سونوگراف رفتی تو عمرت؟

1 ❤️

834213
2021-09-25 23:02:31 +0330 +0330

فیزیوتراپی که اگر رفته بودی تا حالا کرده بودت😂
اون رادیولوژیه ک رفتی کسگم

0 ❤️

834348
2021-09-26 19:01:13 +0330 +0330

اگه نمیری جق بزنی ، باید بگم کیرم دهنت!!!

0 ❤️

834364
2021-09-27 00:12:43 +0330 +0330

احتمالا اونی که شما رفتی پیزیوتراپی بوده!

0 ❤️

835308
2021-10-01 23:17:51 +0330 +0330

😂 😂 😂 😂 ****

0 ❤️

836419
2021-10-08 21:12:36 +0330 +0330

مزخرف بود تو ندادی فقط تخیلات تعریف کردی میدی بیا پی وی آتیش تو سرد کنم 😂

0 ❤️