دیوانگی (۱)

1399/08/10

_الو امیررضا؟کجایی عشق من؟
_دارم میرم خونه خانومی خیلی خستم.ای کاش امشب نمیموندی خونه مامانت اینا.من تنهاچیکارکنم بدون تو. لبخندم عمق گرفت:چشم روهم بذاری فردا صبح توبغلتم .زودتربرو خونه غذاتم گذاشتم رواجاق بذار توماکروویو گرم کن بخور.
_به روی چشم کاری نداری خانوم؟
_نه مواظب خودت باش خدافظ عشقم خداحافظی کرد وگوشی روقطع کرد.ازشدت هیجان پایین وبالا میپریدم.بلند روبه جمع داد زدم:بچه هاهمه سرجاشون بمونن.آرمین، تادروباز کرد برف شادی رو بزن .تیناتوهم چراغارو خاموش کن. ۵دقیقه ای گذشت همه ساکت نشسته بودیم درحیاط که باز شد همه ازجاشون بلندشدند تاکلید توی درچرخید همه جیغ زدیم وگفتیم تولدت مبارک.چراغ هاکه روشن شد چشمام ازتعجب گشاد شد امیررضا درحالی که دست یه دختری رو گرفته بود سرجاش خشک شده بود.اشک توچشمام حلقه زد امیررضا دست دختره رو ول کرد وسمتم اومد که پسش زدم وبدون توجه به نگاه بقیه ازپله ها بالارفتم ووارد اتاقم شدم ودرو محکم بستم وقفلش کردم.بغضم ترکید چطور تونست اینکارو بامن بکنه من احمق اومدم اونو سوپرایز کنم خودم سوپرایز شدم.امیررضا به درمیکوبید ومیگفت:طیلا بذار باهات صحبت کنم من اشتباه کردم لطفا درو باز کن.اهمیتی به حرفاش ندادم کیفمو برداشتم ولباس هامو باخشم عوض کردم ومانتو شلوار پوشیدم و از اتاق بیرون رفتم.اکثرمهمونا رفته بودن وفقط آرمین وتینا بهترین دوستای امیررضا ومن مونده بودن.امیررضا به طرفم دوید که محکم پسش زدم:کجا داری میری بذار حرف بزنیم.جیغ کشیدم:هیچ حرفی باقی نمیمونه منتظر دادخواست طلاقم باش.بزور خودمو نگه داشته بودم که گریه نکنم.سوار ماشینم شدم وازخونه زدم بیرون .دوسه ساعتی بی هدف توی خیابونا میگشتم وگریه میکردم وبه خودم وامیررضا وزمین وزمان فحش میدادم.بعد۶سال زندگی مشترک این حق من نبود. نمیتونستم اینوقت شب برم خونه مامان اینا دوست نداشتم فعلا چیزی بدونن. امیررضا وتینا مدام بهم زنگ میزدن که گوشیمو خاموش کردم وطی یه تصمیم آنی به سمت خونه آرمین رفتم. آرمین ازدیدن من پشت در تعجب کرد ودروباز کرد.وارد خونه که شدم آرمین به سمتم اومد:کجا گذاشتی رفتی طیلا؟همه نگرانت شدیم پوزخندی زدم وگفتم:میذاری بیام تویا برم؟
_بیاتو حرف بزنیم. کیفو روی مبل پرت کردم ومانتو وشالمم درآوردم . آرمین بایه سینی چایی برگشت وکنارم نشست وسکوت کرده بود .نگاش کردم یه شلوار راحتی ویه تیشرت پوشیده نمیدونستم چرا اینقدر بی پروا نگاهش میکردم تا قبل ازاونروز هیچوقت نگاهم به آرمین اینطوری نبود نزدیکش شدم وآرمین هم سرش پایین بود.دستم رو روی بازوش گذاشتم که یه طوری به سمتم برگشت که گردنش صدای بدی داد. حالم خیلی خراب وداغون بود.همش حس میکردم منم باید مثل خود امیررضا باشم باید خیانت کنم تا کارشو تلافی کنم . بدون توجه به نگاه متعجب آرمین دستمو پشت گردنش گذاشتم ولبمو محکم به لباش چسبوندم .آرمین بعد ازچندثانیه محکم هولم داد وگف:طیلا داری چیکار میکنی؟نکن.پشیمون میشی بی توجه بهش دستمو روی کیرش گذاشتم وفشار دادم .آرمین دستمو پس زد وازجاش بلند شد:طیلا من میرم توشب میتونی اینجا بمونی دستش رو گرفتم وبه طرف خودم کشوندمش:آرمینن… ادامه حرفمو نزدم وایستادم ودستمو دور گردنش حلقه کردم ودوباره بوسیدمش ودستشو روی سینه ام گذاشتم .آرمین دیگه اختیارشو ازدست داده بود وحالا محکم لبامو میکشد ومیمکید وباسنمو فشار میداد.ایستاده تیشرتمو کندم وآرمین روی مبل هلم داد وبه جون سینه هام افتاد وازروی سوتین نوکشو میکشید .منم آه وناله میکردم .سوتینمو پایین داد وسینه هامو درآوردمیخورد ومیمکید ومنم موهاشو میکشیدم .حال جفتمون دیگه دست خودمون نبود.آرمین دور نافمو لیس میزد وپایین میرفت شلوار جینمو وحشیانه درآورد و دستشو از روی شرت به کسم میکشید وحالمو خراب تر میکرد.لبه های شرتمو کنار زد نفسشو روی کسم فوت کرد ناله ای کرد وگفتم:بخورش.توچشمام نگاه میکرد وکسمو لیس میزد وزبونشو توی سوراخ کسم میکرد از شدت شهوت داشتم دیوونه میشد وسرشو بیشتر به کسم فشار میدادم .کسمو ول کرد وبه سمت لبام اومد ولبامو بوسید دهنش طعم کسمومیداد وبیشتر حشریم میکرد.تیشرتشو درآورد وشلوارشم درآورد وکیرشو دم کسم گذاشت وآروم بالاپایین کرد لبمو گاز گرفتم ک بایه حرکت واردم کرد.آخی گفتم که آروم شروع به عقب جلوکردن کرد.کمرشو چنگ میزدم وازاینکه کیرشو توکسم حس میکردم جس سرخوشی بهم دست داده بود.کم کم سرعتشو زیاد کرد ومحکم تر تلمبه میزد ودستشو به سمت دهنم آوردم وانگشتش رو وارد دهنم کرد باولع انگشتشو میخوردم وناله میکردم .دستمو روی سینه اش میکشیدم واسمشو صدا میزدم وازش میخواستم محکم تر خودشو بهم بکوبه .تمام حرص وعصبانیتمو داشتم باسکس بابهترین دوست امیررضاخالی میکردم .داشتم ارضا میشدم که دوباره ازم لب گرفت و باانگشتش چوچولمو مالید و سرعتشو بیشتر کرد آه غلیظی کشیدم وارضا شدم وپاهام شروع به لرزیدن کرد.آرمین هم ارضا شد وآبشو روی شکمم خالی کرد وبی جون روی بدنم افتاد. نفسی کشیدم ودستمو روی موهای آرمین کشیدم ونوازشش کردم .فو میکردم بعدازسکس حالم بهتر میشه امانشد که هیچ تازه داغون تر شدم چشمام ازاشک پرشد وبی صدا شروع کردم به گریه کردن آرمین بابالا پایین شدن قفسه سینم سرشو بالا آورد ونگاهم کرد…

ادامه دارد…

نوشته: Hanna


👍 2
👎 3
5001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

774973
2020-10-31 16:50:09 +0330 +0330

همش قبول ولی مزه کصتو از کجا میدونستی ؟ و خب چجوری بعد از گذشتن ۴ ساعت از فهمیدن خیانت شوهرت اینقد اعصاب داشتی که بری بدی؟ چجوری به دادن فکر کردی اصلا😑

2 ❤️

775021
2020-10-31 20:13:53 +0330 +0330

کص نگو زن

1 ❤️

775022
2020-10-31 20:15:33 +0330 +0330

تا پسشو زدم خوندم مشخصه پسر نوشته هی پسشو زدم پسشو زدم میگی

0 ❤️

780581
2020-12-07 09:42:50 +0330 +0330

اول اینکه اون امیر رضای قرمساق چقدر بی عاطفه هستش که یه همچین کاری رو با همسرش میکنه حالا قرمساق تر از اون تویی که نزاشتی دو روز از این بی شرفی امیر رضا بگذره بعد بری دنبال کثافت کاری اصلا انگار بدتم نمیومد که زودتر شوهرت یه کاری بکنه تا تو هم بری به عشق و حالت با کسی به غیر از امیر رضا برسی
از تو و امیر رضا عوضی تر و بی شرفتر هم اون آرمین هستش که با یه زن شوهردار سکس کرده کلا سه تاتون بی شرفید

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها