روز تلخ زندگی من

1392/01/31

دوستان این داستان زیاد سکسی نیست ولی مثل واقعیت ـه
بعد چهارده روز و کلی صبر برای این که قرار ببینمش خیلی هیجان و استرس داشتم دلم براش یه ذره شده بود
تو اینه بغل ماشینم دیدمش از اتوبوس پیاده شد لحظه ای که دنیا رو بهم دادن لحظه ای که داشتم از خوشحالی سکته می کردم
از ماشینن پیدا شدم رفتم جلو تر وسایل هاش رو از دستش گرفتم و در واسش باز کردم سوار ماشین شد
بعد این که خودم سوار ماشین شدم همون لحظه اول تو ماشین محکم بغلم کرد چون روز ولنتاین رو ندیده بودمش کادو و یه گل رز گرفته بودم براش خودش مثل همیشه میدونست برگشت از پشت کادو گلش رو برداشت بدون این که چیزی بگه محکم بوسم کرد اون هم برام کادو گرفته بود کادو رو بهم داد ولی نزاشت بازش کنم گفت میخوام تنها که رفتی خونه بازش کنی
برای من بهترین روز زندگیم بود زمان خیلی زود تر از چیزی که فکر میکردم رد می شد ساعت پنج عصر بود تو خیابون ها رو بالا پایین میکردیم
قرار شد بریم کافی شاپ یا جایی ولی هر کجا رفتیم بسته بود (جا های که ما دوست داشتیم)
بهش گفتم میرم دربند (تبریز) قبول کرد و رفتیم راهش درو بود وقتی رسیدیم هوا کمی تاریک و سرد بود بهم گفت نفسم برام دیر نشه؟ اره راست میگفت ساعت شش بود ساعت هشت باید میبردمش خوابگاه
دور زدم و برگشتم جاده ای که داشیتیم میرفتیم فقط ماشین ما بود
به بهونه ـی پیست اسب سواری که ببینم حاجی عباس نگهبان پیست و اسب ها هستش یا نه پیچیدم تو یه فرعی که خاکی بود جای که یکم از جاده دور شدیم نگه داشتم و ماشین رو خاموش کردم هیچ نوری نبود جز نور ماه هیچ صدایی نبود جز صدای نفس کشیدن اون و من
بهش نگاه کردم و با تعجب بهم نگاه میکرد رفتم نزدیک تر گونش رو اروم بوسیدم و نزدیک گوشش بهش گفتم عاشقتم وقتی گرمی نفسم به لاله گوشش خورد طرز نفس کشیدنش عوض شد و دستم رو فشار داد اولین بارم بود با کسی تو زندگیم با کسی که عاشقشم تنها باشم من ـی که اولین بارم بود که میخواستم با کسی باشم
لبم رو چسبوندم به لبش هیچ کاری نکرد هیچ عکس العملی نشون نداد ترسیدم از این که ناراحت بشه لب بالای ش رو خوردم بعد چند لحظه ازم جدا شدم و گفت حالا که اینجا که تنهایم کاری نکنیم که بعد پشیمون بشیم بهم گفت تو که قول داده بودی بعد ازدواج، نزاشتم حرفش رو ادامه بده و بهش گفتم عزیز دلم تو چشماتو ببند
دوباره رفتم شروع کردم به خوردن لب هاش دستم رو بردم زیر شالش یکم دستم سرد بود اذیت شد ولی چیزی نگفت
با دستم داشتم گردنش رو ناز میکردم
باورم نمیشد این منم فکر میکردم خوابه هر لحظه از خواب بیدار میشم یعنی این منم؟ این همه خواب نیست؟
دگمه اول پالتوش رو باز کردم تو دلم گفتم الان مقاومت میکنه و نمیزاره ولی حالی نداشت که مقاومت کنه فقط مداوم تکرار میکرد یکی میاد بریم دیگه دستم رو بردم روش شونه سمت چپش همیشه بهم میگفت دوست دارم بدنم رو با پشت دستت ناز کنی همین کار رو هم داشتم میکردم نمی تونستم برم پاینتر هم لباسی که از زیر تنش بود نمی زاشت هم ترس و استرس که ناراحت نشه
تو همین حس و حال بودم گوشیم زنگ زد اصلاً دوست نداشتم تموم بشه نمیخواستم جواب بدم که بهم گفت جواب بده باباته شاید کاری داره باهات صدای گرفته بابام بود ازم پرسید کجایی برام عجیب بود ازم این سوال رو نمیپرسید از خواست که برم خونه نمیدونستم حس خیلی بدی داشتم بهش گفتم بریم خونه بابا باهام کار داره بعد بریم خوابگاه بهم گفت دیر میشه واسه من گفتم نه میرسیم نمیدونم تا خونه چطور رانندگی کردم
وقتی رسیدم دم در در باز بود صدای گریه میومد باهام پیاده شد رفتیم تو خونه دردناکترین لحظه زدگیم بود هرچقدر مامانم رو صدا زدم بهم جواب نداد
دلم میخواست خواب باشه ولی نبود
اینم از زندگی تلخ من که برای همین سال بود ببخشید سکسی نبود ولی مثل حقیقت بود

نوشته: بی نام


👍 0
👎 0
25207 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

376020
2013-04-20 13:21:02 +0430 +0430

برای شادی روح مادرت، خاطره اش رو توی سایتهای سکسی نوشتی؟ بی وجود.

0 ❤️

376021
2013-04-20 13:51:56 +0430 +0430

مثل حقیقت بود ؟
یعنی چی؟
کسی هست جمله بالا رو معنی کنه؟

0 ❤️

376022
2013-04-20 14:03:52 +0430 +0430
NA

هیچی نمیگم

0 ❤️

376023
2013-04-20 14:54:14 +0430 +0430
NA

الان چی شد؟ یکی توجیح کنه منو…

0 ❤️

376024
2013-04-20 15:07:44 +0430 +0430
NA

:Dکسم تو داستانت

0 ❤️

376025
2013-04-20 15:15:01 +0430 +0430

سنگ قبر مامانت تو کیونت کون کش,الان اینو تعریف نمیکردی به کسی بر میخورد؟

0 ❤️

376026
2013-04-20 15:47:59 +0430 +0430

ای بابا مردم به چه فلاکتی افتادنا!

0 ❤️

376027
2013-04-20 17:26:28 +0430 +0430
NA

اینا کین؟؟
با کی کار دارن ؟؟
بچه رو کی کرده؟؟
اصلا گوز چه ربطی به شقیقه دار؟؟

اینارو ول کن کسخلم زد بیرون مردم کمکککککککککککککککک!!!

0 ❤️

376028
2013-04-20 17:57:25 +0430 +0430
NA

خوب خاطره ی تلخی بود.بهر حال دوست داشتی واسه کسی تعریفش کنی.
خدا مادرت رو رحمت کنه

0 ❤️

376029
2013-04-20 20:44:17 +0430 +0430

خدا رحمتش کنه ولی چه ربطی داشت فیلم هندی زیاد نگا میکنی انگاررر

0 ❤️

376030
2013-04-21 01:03:02 +0430 +0430
NA

کره خر واقعیته یا نه !!! نخوندم

0 ❤️

376031
2013-04-21 01:49:56 +0430 +0430
NA

دوست عزيز اگر فكر ميكنى كه يه جورايى، بودن با دوست دخترت و فوت مادرت بهم ربطى دارن يا از اين بابت عذاب وجدانى دارى، مطمئن باش كه اشتباه ميكنى و تصادفاً اين دو موضوع با هم همزمان شدن…

با نظرات دوستان موافقم، ايده جالبى نبود كه فوت مادرتو تو اين سايت مطرح كردى.

اما اگه به هر حال نياز داشتى كه حرف بزنى و جاى ديگه اى رو نميشناختى، من به نوبه خودم بابت فوت مادرت متأسفم و تسليت عرض ميكنم. روحش شاد…

0 ❤️

376032
2013-04-21 03:08:54 +0430 +0430
NA

ادم وقتی عاشق کسی میشه فکر میکنه خوشبخته و حاضر نیست جاشو با هیشکی تو دنیا عوض کنه
اما وقتی عاقل شد… از گذشته شرم اورش که کس مغزی بیش نبوده خجالت میکشه!!!
از زندگی لذت ببرین بچه ها
دنیای زیبا تون رو با عشق و عاشقی خراب نکنین!

0 ❤️

376033
2013-04-21 05:03:30 +0430 +0430
NA

بهرحال همیشه ک نباید داستان ها سکسی باشه،اینم خاطره یا درد دلی بود از ی دوست عزیز،موفق باشی

0 ❤️

376034
2013-04-21 05:12:00 +0430 +0430
NA

بدک نبود
اما باید ادامش هم مینوشتی که تشییع جنازه و کفن و دفن و تو و عشقت

0 ❤️

376035
2013-04-21 14:19:26 +0430 +0430

آقا یکی به من بگه این ادمین اینجا چه گهی میخوره پس…

0 ❤️

376036
2013-04-21 16:25:49 +0430 +0430
NA

Age asheq bodi dokhtare ro nemibordi biabon bokonish, besalamatiye pesari ke be dokhtare dast nazad goft shayad male ham nabashim dost nadaram dast khorde bashi, rohe madaret shad

0 ❤️

376037
2013-04-21 16:53:18 +0430 +0430
NA

حالا فکر کن ما اینون خوندم باورم کردیم مثلا که چی !!!

0 ❤️

376038
2013-04-21 17:04:57 +0430 +0430
NA

چي بگم بد شانسي ديگه خدا رحمتش كنه

0 ❤️