سلام به همه دختر و پسر های حشری و اونایی که مثل من همه دین و دنیا و اخرتشون در رابطه جنسی خلاصه میشود.
اول بگم راجب (((( جوان کامیاب ))))))😄
وقتی نوجوان بودم حجله که میدیدم دور از جون همه شما با واژه جوان ناکام … برخورد میکردم و بعد از تحقیق متوجه شدم که کامیابی برای هر شخص یعنی داشتن رابطه جنسی ودر عامه مردم ازدواج. این شد که فقط سعی کردم تا میتوانم کامروا شوم.
از آنجا که من جوان کامجویی بودم و از ۱۶ سالگی به خاطر شرایط طلاق والدین در خانه مجردی مشغول به زندگی رویایی خودم شدم.البته یک برادر کوچک داشتم که اصلا تو باغ نبود و الانم نیست
راستی بگم من ۳۷ سالمه و متاهل هستم
میخوام یکی از ده ها خاطره کاملا واقعی خودمو براتون بگم
سال ۸۳ بود و من یک سمند اسپرت مشکی جوان پسند داشتم و خودم هم خیلی خوشتیپ و هیکل بودم.قد متوسط ۱۷۴وموهای بلند مشکی تا شانه هام و اکثرا تیپ های جین میزدم مارک redwood با کتونی های مارک دار ریباک و بوت های دکتر مارتین اصلی که اون موقع ها مفت بودن .یادش بخیر.معمولا هر روز میومدم اریاشهر و دنبال اتو زدن بودم…اون موقع عطر من فقط ۲۱۲ کارولینا هررا بود که یادمه ۳۸ تومان میخریدمش .واقعا گیرایی بالایی داره برای جذب خانم ها …خلاصه حدود ساعت ۶ عصر بود تقریبا یک هفته به چهارشنبهسوری که دوتا دختر خیلی خوش اندام و جذاب سوار ماشین من شدن…دقیقا اونی که عقب نشست همونی بود که چشم منو گرفت ولی خب دیگه کاریش نمیشد کرد …یکم که رفتیم جلو به سمت ستارخان تقریبا معرفی کردیم همو و راحت صحبت میکردیم و من هنوز بیشتر مخاطب صحبتم اون دختر که صندلی عقب نشسته بود (اسم مستعار نازی)
و دختری که جلو نشسته بود(اسم مستعار ارزو)
خلاصه من پیشنهاد بستنی دادم و رفتیم نبش نمازی قبل میدان توحید و پیاده شدیم سه تایی و خوب نگاه کردم به دخترا
نازی که عقب نشسته بود .لاغر اندام پوست تیره و لبهای برجسته و چشم های درشت داشت و از روی ساعد دستش فهمیدم بدنش رو اپیلاسیون میکنه و خیلی به خودش میرسه راستی ناخن هم کاشته بود متولدسال ۵۸
و ۵سال بزرگتر از من بود
ارزو قد بلندتر و سفید تری داشت برجستگی اندامش بیشتر از روی مانتو مشهود بود و چهره زیبایی نداشت و عینک نمره بالا زده بود.البته شیطون تر بود وقتی که حرف میزدیم.متولد ۵۹ بود
با این تفاسیر من نقشه کشیدم برای نازی و بیشتر دلم پیش اون بود
بعد از بستنی دوباره سوار شدیم برگشتیم سمت اریاشهر و توی مسیر پرسیدم که کارتون چیه که اونا هر دو پرستار های اتاق بیهوشی و دانشجوی همین رشته هم بودند. بیمارستان اونا تویمیدان ولیعصر.نام بیمارستان محفوظ
تو همین زمان ها بود که من زرنگی کردم و گفتم من میخوام با هر دو شما دوست عادی باشم و میخوام شماره هر دو شمارو داشته باشم و نازی تقریبا فهمید که من بهش تمایل بیشتری دارم و شمارشو گرفتم و بعد شماره ارزو گرفتم و نازی گفت من میدان آزادی پیاده میشم اخه خانه اش یافت آباد بود و همین موقع ارزو گفت من کرج زندگی میکنم و منو ببر کرج که من موندم چی بگم و مجبور شدم نازی آزادی پیاده کنم و منو ارزو رفتیم به سمت ورودی اتوبان از جناح و از زمانی که نازی پیاده شد ارزو شروع کرد به لوندی و با دست صورت من ور رفتن و منم خیلی حشری شده بودم.خلاصه به چیتگر رسیده بودیم که تقریبا کامل همه بدن همو لمس میکردیم و خیلی کصش خیس شده بود و من کامل کصشو میمالیدم و کیر من تو دستاش بود و به من گفت بریم تو پارک چیتگر منو از کون بکن چون باکره بود و من انگشت تو کونش میکردم و باز باز بود ولی ترسیدم برم یکوقت بگیرنمون و امتناع کردم و اون به من گفت ترسو خلاصه حین رانندگی برام ساک زد و من کامل تو دهنش ارضا شدم و تمام آب کیرم خورد. اونو با دست ارضا کردم خیلی حشری بود و تمام بدنش رو موج میداد تا ارضا شد و پاشو فشار میداد به کف ماشین وقتی شهوتم تموم شد یهو یاد نازی افتادم که دیگه از دستم پرید.خلاصه باقی راه با ارزو سرد برخورد کردم و متوجه شد من دوسش ندارم چهار راه طالقانی پیاده شد …
تو راه برگشت فقط به نازی فکر میکردم و واقعا دلم پیشش مونده بود وقتی رسیدم خونه بهش زنگ زدم و جواب نداد پشیمون بودم از رابطه با دوستش و نگران بودم که دیگه از دستم پرید
خلاصه از فرداش پیام میدادم به گوشیش که دلم پیش تو گیره و اون جواب نمیداد تا اینکه پیام داد
که پسر ترسو نمیخوام😳
من واقعا یک لحظه خشکم زد اون جا بود که دیگه فاتحه دلبستگی خودمو خوندم و فقط پیام دادم من حقیقت دلم رو میگم دوست دارم
بعد گفت زنگ بزن و تلفن های ما از اون لحظه شروع شد
تا میتونستم حس مظلوم و تنهایی گرفتم و از زندگی واقعیم گفتم و گفتم تنها زندگی میکنم و فکر کنم این قسمت خونه مجردی براش جذاب بود
فقط تا میشد گفتم که من به ارزو علاقه ندارم و از اول هم تورو میخواستم و این تو بودی که انتخاب کردی پیاده بشی و از این داستان ها
خلاصه قرار اول ما شد دقیقا روز چهارشنبه سوری سال ۸۳
رفتم دنبالش تو میدان آزادی وبعدا فهمیدم تو کارشون چیزی دارن به نام on call
و این به این معنی بود که هر وقت بخوان میتونن خونه نرن و بگن بیمارستان میمونن.بهترین اپشن یک دختر اون زمان همین بود
نشستیم تو ماشین و خیلی اخلاق جسور و محکمی داشت که من حساب کار دستم بود حدود ساعت ۷ عصر بود که من از قصد نزدیک خونم میچرخیدم تا به نحوی اونو راضی کنم تا بریم خونه از طرفی جرات هم نداشتم بگم…همین موقع بود که کنترل پخش پایونیر ۸۶۵۰ من رو برداشت و دقیقا انداخت لای سینه هاش تو سوتینش که خیلی برام غیر منتظره بود و از طرفی کلی هم ذوق کردم و گفتم بده کنترل میخوام موزیک عوض کنم
نازی گفت جرات داشته باش و خودت بر دار.من هم از خدا خواسته وقتی داشتم بر میداشتم تمام سینه ها شو لمس کردم و کنترل رو از لای پستوناش در آوردم.و اونجا بود که دیگه رومون باز شد
بعد به من نازی گفت خونت کجاست نیاز به رفتن توالت دارم و من هم انگار دنیارو بهم داده باشن فوری رفتم خونه و رفتیم بالا وقتی از توالت اومد بیرون گفت حالا بریم که من گفتم یکم بشینیم حرف بزنیم و خلاصه تا کنار هم نشستیم کامل شل شد روی من و شروع به لب گرفتن کردیم و من بلندش کردم و رفتین روی تخت و حسابی با شهوت زیاد لباس همو در آوردیم و شروع کرد به ساک زدن که بعدا فهمیدم که فیتیش ساک زدن داره و من مداوم با سوراخ کونش انگشت میکردم و متوجه شدم باکره هستش فوری برگردوندم به شکم و شروع کردم از کون کردن و فوری تا ۳ دقیقه ارضا شدم و همه ابرو تو کونش خالی کردم.کونش خیلی باز و راحت بود که فهمیدم زیاد از عقب رابطه داشته…و بعد من شروع کردم به صورت ۶۹ خوردن کصش که متوجه شدم فقط با انگشت کردن تو کونش و لسیدن کص ارضا میشه.
اونشب رو تا صبح کنار هم بودیم و ۴ بار هر کدوم ارضا شدیم. راستی یادم نرفته بگم که نازی همون شب اعتراف کرد که بسیار بسیار با استشمام بوی عطر ۲۱۲ من جذب شده و واقعا تا روز آخر هم همیشه اول که منو میدید زیر گلوی منو بو میکرد و همیشه میگفت که لباسهاش بوی عطر منو میده و خیلی لذت میبره. و در ادامه دوستی ۲ ساله پرده بکارتش رو خودم باز کردم
(اولین و آخرین باری که تجربه کردم زدن پرده بکارت نازی بود و در ازدواج هم همسرم باکره نبود.)))
و حتی بعدها ارزو رو با دوس پسرش دعوت کردیم خونمون و هیچ اصلا به روی هم اتفاقات گذشته رو نیاوردیم و باور کنید ارزو از عشق بین من و نازی خیلی خوشحال بود و تو این زمينه باعث حیرت من هم شده بود که این همه دختر فهمیده و عاقلی هست. حتی من با دوسپسر ارزو صمیمی هم شده بودم رابطه خوبی هم نازی با داداشم مثل خواهر برادر داشتن .و برای تولد داداشم هدیه های گرون میخرید
با وجود وضع مالی خوب نازی من هیچ وقت اجازه خرج کردن بهش تو رابطه مان ندادم و مداوم بهش میگفتم تا پس انداز کند .البته درآمد نازی از من بیشتر هم بود.من فقط خودش رو میخواستم و بس…
مدت دوسالی که با هم بودیم خیلی زیاد از هم لذت کامل بردیم و ما تمامی پنجشنبه و جمعه ها رو با هم بودیم و زمانی که خانوادش به سفر میرفتن من میشد تا یک هفته باهاش زندگی میکردم توی خونه نازی و اون مرخصی میگرفت. بیشترین فانتزی هایی که در مدت زندگیم توی سکس داشتم رو با نازی انجام دادم و همه مدل با هم رابطه داشتیم که شاید اینجا بیان کردنش منو متهم به دروغ گویی بکنن .اما دوستان همه چیز از همه کس بر میاد و هیچ اشکالی هم نداره و نباید کسی توی رابطه جنسی به خاطر فانتزی هاش تحقیر بشه تا میتونید آزاد و رها با طرفتان برخورد کنید بهم اجازه بدید تا همه خواسته ها رو انجام بدید.مثلا یکی از دها فانتزی نازی ادرار کردن من روی بدن و صورتش و دهنش بود داخل حمام وقتی برام ساک میزد و بسیار برانگیخته میشد.من خیلی دوست داشتم که اون فقط لذت ببره.نازی و من بهترین لحظات زندگیمون رو با هم تجربه کردیم و البته هر دو ما الان متاهل هستیم و آخرین صحبت دوستانه اجتماعی ما مربوط به قبل از ازدواج نازی بود حدودا ۶ سال پیش که اون خط تلفن خودش رو هم فروخت که هیچ وقت وسوسه برای خیانت تو زندگیش نباشه.
من از زندگی سراسر سکسی و پر ماجرا خودم بسیار خشنود هستم .اصلا غصه سالهای دهه ۲۰ زندگی خودمو نمیخورم و به معنای واقعی
جوان کامیاب هستم.
اگر به هر دلیلی از دنیا رفتم
(((((((((((((((((( روی سنگ مزارم بنویسیدجوان کامروا…))))))))))))))))))
تولد ۱۳۶۳.وفات…قسمت.
نوشته: مستعار میلاد
لامصب با این همه آیتمی که استفاده کردی بازم میخواستی ناکام باشی😂😂😂
مرد بودی با نیسان آبی میرفتی ببینم کامیاب میشی یا نه🤣🤣🤣
خدا حفظت کنه
دوست ندارم بمیری
حیف نیس آدمی ک بلده لذت ببره بمیره؟
نوش جان
اگه شاه ایکس خرابت نمیکرد داشتم برات ولی استاد زحمتشو کشید
پففففف
داشتم میکردم که فهمیدم دارم میدم !!
که فهمیدم رو تو دو خط ۲۰ بار تکرار کردی
والا با اون شرایطی که تو تفت دادی اگه نمیفهمیدی جای شک بود
الان فهمیدم برای اواین بار به چرت ترین نوشته جواب دادم
شونزده سالت بود خونه مجردی داشتی؟
داداش کص نگو قمبل کن میخوام کامروا شم👳
اگه کروکی کشیدنت و کس گفتنات تموم شد ، بگو داستان چی بود
دیوث کل تهرانو کروکی کشیدی
کل قیمتای سال ۸۳ رو هم گفتی
داستان و خاطره بود یا موعضه؟(املاشو نمیدونم کس تفت نده)
روی سنگ مزارت مینویسیم : << جوان کونی >> 😂😂😂😂
نکات تخصصی رو که شاه ایکس گفت منم اینو بهش اضافه کنم که تو فقط یه کونی عقده ای از طرفای دوقوز تپه البته با عرض معذرت از بچه های اونجا منظورم فقط اینیکی بود که هزاران هزار کمبود و عقده و حسرت تو دلت کیریت موجمیزنه اومدی اینجا که فقط یه گوشه ای از نداشته هات رو به رخ بکشی شاید دونفر بیان بگن ااااههههه خوش بحالت که ازین بابتم کیرت بدجوری به سنگ خورد آخه کدوم کسکشی به یه بچه ۱۶ ساله خونه مجردی میده بگو تا خودم برم خوابشو بگام
بچه بیا پایین
بیا پایین کسشر نگو
سرمون درد گرفت
یادم باشه اگ تو قبرستون سنگ قبری اینجوری دیدم دورش سیم خاردار بکشم کسی نره کنارش بعد من برم آمریکا جان سینا وردارم بیام یه رپ بخونه و بعد باهم میشاشیم رو قبرت کونی الانم قمبل کن میخام کامروا بشم
داستان نخوندم دادشی ولی تو آدرس بده حتما خودم بعد اینکه دار فانی رو بدرود گفتی میام مینویسم اصلا نگران نباش با خیال راحت بمیر
یه مدت کرج زندگی میکردم یه دوست دختر داشتم تکنسین اتاق عمل بود، هیچوقت ازش نشنیدم بگه پرستار بیهوشی
متاسفانه مذهب و نبود فرهنگ درست باعث شده ما لذت سکسیمون با یکی باشه و ازدواجمون با دیگری…همه ما امروز میدونیم که اینها زرنگی نیست…اینها فلاکت و بدبختیه ماست.
دوست عزیز داستانت آماتوری بود.لایک بخاطر زحمتی کهواسه تایپ کشیدی.
وقتی چیزی رو نمیدونی راجع بهش تحقیق کن بعد بنویس، on call معنیش این نیست که شب بیمارستان بمونه، اولا که این اصطلاح رو بیشتر برای پزشک متخصص استفاده میکنن، دوما کسی که on call هست میره خونه فقط تلفنش روشن و در دسترسه که اگه لازم شد پاشه بره بیمارستان
اخه کیرم تو سمند اسپورتت تو به کتونی ریبوک ،ریباک میگی!!!
اونوقت دوتا پرستار با اون همه تحصیلات لنگ تو کسخل بودن
که بری کونشون بزاری؟
کیرم تو ادکلن ۲۱۲ ،۳۸ تومنیت
اخه گوساله سمند چیه که اسپرتش چی باشه شاسگول اوبی برو یکم در نورد داستان نویسی تحقیق کن بعد بیا کسشعر تفت بده
یجوری میگین اسم مستعار فکر میکنید الان همه طرفو میشناسن فردا میرن جلوی خونشون صف بکشن
در اخرم شاه ایکس خدا لعنتت کنه هرموقع کامنتاتو میخونم ی ساعت فقط فرشو گاز میگیرم🤣🤣🤣🤣
صنعتی سنتی
وقتی از تیپت گفتی یاد رضا عطاران تو نهنگ عنبر افتادم
رفقا این داستان چه واقعی چه دروغ یه نکته مثبت داشت چی بود ؟این بود چون پرده یه دخترو زده بود و بدبخت کرده بودتش به همین دلیل کارما کرده تو کونش و یه زن جنده و بی پرده بهش داده 😉
جق بزنید میکنید جنده بکنید نه دختر
1- پرستار وقتی شیفتش نموم میشه از شدت خستگی میره خونه عین جنده ها وای نمیسه بغل خیابون یه گوساله مثل تو ببره تو پارک بکنتش!!
2- متخصص بیهوشی داریم ولی پرستار بیهوشی نشنیده بودم!!
3- اتاق بیهوشی؟؟ ابله بیمار رو قبل از عمل جراحی تو خود اتاق عمل بیهوش میکنن اتاق بیهوشی نداریم!!
4- اینقدر خالی بستی بچه محلات برج در حال ساخت رو حواله ات دادن وقتی تموم شده اسمتو گذاشتن رو اون برج!!