سکس خواهر برادر دوقلو (۳ و پایانی)

1401/10/16

...قسمت قبل

قسمت آخر

…در باز شد و رفتیم تو خونه…احمد آقا با یه شلوارک مشکی ویه بلوز یقه دار و مریم هم با یه تاپ مشکی و دامن کوتاه قرمز …جوری که اگه یکم سرتو کج میکردی شرت مشکیشو میدیدی…اومدن جلومون…دست دادن و مریم با من روبوسی کرد که احمد آقا به شوخی گفت عه منم میخوام وعاطفه رو بقل کرد ویه بوس کوچولو کرد…وقتی رفتیم جلوکه وارد خونه بشیم مریم از پشت یه لحظه کونموگرفت وقتی نگاش کردم لبخندی زدو گفت پس شماها کجایید دلمون واستون تنگ شده بود…نشستیم و عاطفه جریان واسشون تعریف کرد…بعد مریم خانم گفت بروتواتاقو لباستوعوض کن که راحت باشی…عاطفه رفتو چند دقیقه بعد با یه لباسی تقریبا شکل لباس مریم برگشت… وقتی دیدمش دهنم باز موند… عجب سکسی شده بود…با صدای احمد آقا به خودم اومدم…شروع کرد تعریف دادن از عاطفه …واقعا گل مجلس شده بود…
یکساعتی از اومدنمون گذشته بود …کلی حرفو شوخی و داستان های خنده دار از زندگی احمد آقا شنیدیم…دوران جوانی و سربازی ودانشگاهو کلی خاطره ای که فقط باعث میشد یخمون آب بشه…احمد آقا تو خاطره هاش به یه بازی اشاره کرد به اسم بطری بازی که گفت اگه دوس دارین امشب بازی میکنیم …گفت کلی هیجان داره ولی هم باید جنبه داشته باشین هم باید پایه باشین و تا ته بازی ، بازی رو ترک نکنین… همه قول دادیم از مبل اومدیم روی زمین نشستیم …منو احمد آقا روبروی هم مریمو عاطفه هم روبروی هم… مریم کنار من نشسته بود و چون دیدم به پرو پاچه مریم بد بود نمیتونستم لای پاشوببینم و این خیلی ضد حال بود … احمد اقا گفت برای انداختن بطری یکم بریم عقب تر … فهمیدم اونم نمیتونه پرو پاچه عاطفه رو خوب دید بزنه واسه همین رفتیم عقب تر و شروع کرد به توضیح دادن
این بازی به شکلی بود که بطری رو یه نفربه صورت خوابیده مینداخت ته بطری به سمت هرکی بود میگفت جرات یا حقیقت (جرات باید هرکاری که گفتند میکرد)و (حقیقت باید سوالی که میپرسیدند رو راست و صادقانه جواب میداد) و سر بطری به سمت هرکی بود باید انتخاب میکرد و درنهایت اطاعت میکرد وانجام میداد
بنظر خیلی هیجان انگیزمیومد…احمد آقا انداخت…
سر بطری به سمت من بود و تهش به سمت مریم…مریم خنده ی مرموزانه ای زد و گفت …جرات یا حقیقت؟ گفتم حقیقت …گفت دوست دختر داری؟ خندیدمو گفتم آره…مریم خانم گفت کیه؟ احمد آقا گفت یه سوال ویایه خواسته فقط میتونید داشته باشید…نوبت من بود…بطری روچرخوندم به سمت احمد آقا ومن در اومد …گفت اول اسم دوس دخترت ؟گفتم م…گفت اوهوع لابد مریمه و زد زیر خنده…نمیخواستم جلوی عاطفه چیزی بگم واسه همین منم خندیدم و دوباره بطری رو انداختم…به عاطفه ومریم افتاد…حقیقت رو انتخاب کرد…عاطفه گفت احمد اقا رو آخرین بار که بوسیدین …از سوال عاطفه هممون مثلا تعجب کردیم…به خنده گفت خب اینم سواله دیگه؟…
مریم لبشو برد و لب احمد اقا رو خورد و گفت همین الان…بعد احمد آقا به خنده گفت باشه عاطفه اینجوریه…دارم واست و خندید…
بازی همینطور ادامه داشت وهر لحظه سوالا سکسی ترمیشد که احمد آقا گفت بچه ها جرات هم میتونین انتخاب کنین فقط باید هم جنبه و هم حتما انجامش بدین…همه قبول کردن وشکل بازی کلا تغییر کرد…بطری رو من انداختم به مریم و عاطفه افتاد…مریم گفت اگه امین بدش نمیاد شروع کن سینتو بمال وادای رقص سکسی رو به مدت سی ثانیه در بیار…
همه نگاه من کردن …عاطفه گفت آخه روم نمیشه…گفتن دیگه قبول کردی…احمد آقا گفت فک کنم از امین میترسه…منم مثلا سرموانداختم پایین وگفتم خب بازیه دیگه نوبت ما هم میرسه…
احمد آقا خندید و گفت اوه فک کنم امین میخواد لختمون کنه
خندیدیم وعاطفه همونطور که نشسته بود دو تاسینشو از رو لباس شروع کردمالیدن والکی خودشو بالا پایین میکرد
لعنتی کیرم بلند شده بود و نمیتونستم دست ببرم و صافش کنم…مریم یه چشمک بهم زدو منم جوابشو با لبخند دادم
عاطفه سی ثانیشو تموم کرد و بطری رو انداخت …منو احمد آقا…فوری امونش ندادم و گفتم احمد اقا سی ثانیه سینه مریم خانمو بماله…خندید و گفت چشششم بازیه دیگه ولی شما زیاد دقت نکنید به سینه های خانمم…سینه مریمو گرفت و شروع کرد مالیدن و در آخر هم یه لب محکم ازش گرفت …
احمد آقا بطری رو انداخت … به خودش ومریم افتاد …با خنده بلند گفت جوووون… مریم سی ثانیه از عاطفه لب بگیره…مریم خودشو کشید و سرشو برد سمت عاطفه و شروع کرد لب عاطفه روخوردن
وقتی نگاش میکردم کیرم داشت منفجر میشد مخصوصا وقتی دامنش رفته بود بالا وکونشو میتونستم راحت ببینم…از فرصت استفاده کردم و کیرمو صاف کردم که شق شدش معلوم نشه
دوباره بطری انداخته شد
این بار به منو عاطفه افتاد…یه لحظه سکوت همه جارو گرفت …مریم یه مکثی کرد وگفت …بهتون سخت نمیگیرم …فقط یه لب کوچولو از هم بگیرین… کلم داغ کرده بود و عاطفه هم الکی میخندید…قشنگ معلوم بودبخاطر استرس و خجالت میخنده …گفتم نمیشه عوضش کنید … احمد آقا گفت همون اول گفتم جنبه داشته باشین…خب جمع کنیم بازیو …عاطفه حتی نگامم نمیکرد…مریم گفت عه امین بی جنبه نباش دیگه…حالمونو نگیر…خم شدم که برم سمت عاطفه که احمد آقا یه واااای بلند گفت و داد زد بابا با جنبه ها…
چشممو بستم و لبمو بصورت دارکوبی زدم رو لب عاطفه …جوری که اصلا انگار چیزی متوجه نشد …مریم گفت این جر زنیه… ولی احمد اقا گفت اشکال نداره با ارفاق قبوله
به خنده گفتم قبوله دیگه …عاطفه هم گفت قبوله …مریم گفت باشه دارم واسه سه تاتون…
بطری رو من انداختم … به خودمو مریم افتاد … گفتم مریم لب منو ببوسه و بلند زدم زیر خنده… عاطفه انقدر بلند میخندید که جیغ میزد
احمد آقا گفت عه امین اینجوری که نمیشه … خوبه منم عاطفه رو ماچ کنم …مریمم گفت جنبه داشته باش شوهر جونم بعدم تو دم در ماچش کردی امینم شاهده
لبشوآورد وچسبوند رو لبم و زبونشوکرد تو دهنموچرخوند…احمد آقا به خنده گفت باشه نوبت منم میرسه
مریم بطری رو انداخت به عاطفه و مریم افتاد …عاطفه گفت مریم خانوووووووم تاپشو تا آخر بازی در بیاره …
من که هنگ کردم …عاطفه خیلی شیطون بود و من نمیدونستم…احمد آقا گفت عاطفهههههه…زن منو داری لخت میکنیاااا…فکر خودتم هستی … مریم گفت احمد بیجنبه اگه جنبه نداری تا بازی رو تموم کنم …
همه خندیدیم …احمد آقا گفت من بیجنبه نیستمااااا ولی خداییش اگه بازی به جاهای باریک کشید جا نزنید… من گفتم من پایه ام تا آخرش …مریمم گفت منم پایه ام …عاطفه گفت آخرش مگه قراره چجوری باشه…احمد آقا با خنده گفت احتمالا فقط مریم بین ما لخت نمیشه اینو که درک میکنی …
مریم شروع کرد و تاپشودر آورد … با یه سوتین و یه دامن نشست منم کلی شوخی کردم …حتی به شوخی گفتم رنگ مشکیشم قشنگه …منظورم به سوتین مریم بود
مریم بطری رو برداشت و چرخوند … افتاد به احمد آقا و عاطفه…
احمد آقا از ته گلو خندید و گفت خب خب خب …مریمم گفت واااای ببین به کی افتاد و زد زیر خنده…احمد آقا یکم فکر کرد وگفت دوس ندارم یه چیز تکراری بگم …چند ثانیه ای مکث کرد و گفت عاطفه شرتشو در بیاره و بکنه تو دهن امین…عاطفه جیغ کشید و گفت احمد آقا نه…
منم با خنده و خجالت گفتم آخه چرا بکنه تو دهن من…احمد آقا گفت پس تودهن کی …تو برادرشی و زد زیر خنده و گفت زود باش خانم کوچولوی شیطون …
عاطفه بلند شد و گفت خب نگاه نکنین تا در بیارم …من نگاه مریم کردم و اون یه چشمکی بهم زد ویباره احمد آقا گفت باز کن که داره میاد… به به قرمزم هست …چقدم که من عاشق رنگ قرمزم …عاطفه شرتشو مچاله کرد و نگه داشت جلوم …احمد آقا گفت نه خودت باید بکنی تو دهنش و زد زیر خنده …عاطفه هم معلوم بود از خجالت آب شده بود ومدام میخندید به هر حرکتی که از هر کسی سر میزد … منم حسابی خجالت زده بودم …دهنمو باز کردمو عاطفه شرتشو کرد تو دهن من و صاف نشست… فکراینکه شرت خواهرم تودهنمه و مزه خوبش …و اینکه الان دیگه چیزی پای عاطفه نبود داشت هوش از سرم میبرد که مریم با خنده گفت گفت مزش خوبه عزیزم
به نشانه اوکی شصتمو نشون دادم و مریم گفت این جاشه ایشالله خودشو مزه کنی … عاطفه گفت اِ مریم خانم نگو اینجوری خجالت کشیدم و همه زدن زیر خنده …کلا همه حرفا تو شوخیو خنده گفته میشد که مثلا به کسی بر نخوره … بازی جالبی بود و بازیگرای جالبی هم دور هم نشسته بودیم …هممون میدونستیم چرا اینجا نشستیم اما باید مرحله مرحله پیش میرفتیم و پرده حیا رو کم کم پاره میکردیم…
شرت رو از دهنم درآوردم و گفتم خب صبر کنید و بطری رو چرخوندم…از شانس بدم باز به احمد آقا و عاطفه افتاد … احمد آقا با اون سنش از خوشحالی بلند شد و شروع کرد رقصیدن…انقدر خندیدیم که دلمون درد گرفته بود …نشست و گفت خببببببب…عاطفه خانم …سرتو بکن زیر دامن خانم خوشگلم و هرچی اونجا هست رو با تمام اشتها میل کن … جیغ همه رفت هوااا…مریم گفت اححححمد …نکن اینجوری …احمد آقا گفت اگه جنبه ندارید بگید … مریم خانم گفت خب شاید نخواد…
احمد آقا گفت مهم منم که میخوام …عاطفه از خجالت سرخ شده بود و با خجالت گفت از رو شرت دیگه؟
واااااای سوالی که کرد یعنی دیوونم کرد
چشممون چهارتا شد …احمد آقا به خنده گفت تو هر جور راحتی بخورش و غش کرد از خنده…
مریم دامنشو بالا نگه داشت و منتظر عاطفه شد … عاطفه قمبل کرد ورفت زیر دامنش وشروع کرد از روی شرت کس مریمو لیس زدن…
وقتی قمبل کرد با اینکه دامن رو سوراخ کس و کونش افتاده بود ولی اگه یکم میرفتی زیر کونش قشنگ همه چی رو میدیدی
واسه همین احمد آقا جوری که عاطفه نفهمه کج شد و رفت زیر دامن عاطفه رو نگاه کرد ولبشو فشار دادو به منم اشاره کرد بیا ببینش
ولی من از ترس اینکه عاطفه یهو بلند شه از جام تکون نخوردم
مریم لبشو فشار میداد بهم و چشماشو خمار کرده بود…میشد رضایت رو تو چشمش دید
کس لیسی عاطفه تموم شد و بلند شد ونشست سرجاش …احمد اقا به شوخی گفت خوش گذشت خانم خانمااون زیر
عاطفه هم فوری جواب داد جای شما خالی
کلا رومون دیگه داشت تو روی هم باز میشد
عاطفه بطری رو انداخت …به منو احمد آقا افتاد …نه گذاشتم نه برداشتم …گفتم احمد آقا با شرت بشینه تا آخر بازی
احمد آقا گفت چشششم .زود شلوارک و بلوزشو در آورد ونشست…نا خواسته نگاه کیرش از رو شرت کردم … اون مار خوش خط خال و هنوز نیمه خواب بود …
مریم به شوخی گفت عزیزم یجوری بشین بچه ها نترسن … احمد آقا گفت عشقم از چی بترسن …بعدم اینا از این چیزا نمیترسن …و رو به عاطفه کرد و گفت مگه نه؟
عاطفه از خجالت فقط میخندیدو چیزی نمیگفت …احمد آقا بطری رو انداخت … به مریم و عاطفه افتاد یه نگاهی سر تاپای عاطفه انداخت و گفت عزیزم گرمت نیست …عاطفه باخنده گفت نه به خدا …گفت ولی حس میکنم گرمته…اون تاپ خوشگلتو در بیار عشقم …عاطفه گفت اِ مریم خانم …احمد آقا هم پشتش گفت عزیزم حکمو انجام بده…عاطفه تاپشودر آورد… یه نگاه یواشکی به عاطفه کردم خیلی بدن خوبی داشت …مثل برف سفید بود احمد اقا گفت ماشالله عاطفه خانم تو هم خوب چیزی میشی در آینده هاااا…عاطفه فوری بخاطر اینکه نگاه ها از روی خودش برداشته بشه بطری رو برداشت و چرخوند…یکم خیالم راحت شد …به منو عاطفه افتاده بود …عاطفه گفت دلم نمیاد به داداشم چیزی بگم خب خجالت میکشم …
احمد آقا به شوخی گفت هرچی میخوای بگی فقط کاری به منو زنم نداشته باشین …مریمم گفت نه الکی میگه هر چی دوس داری بگو… خجالتم بزار کنار…
عاطفه گفت خب روم نمیشه…مریم گفت به من بگووو عزیزم من بهش میگم… خم شد و تو گوش مریم گفت …مریم فوری سرمو کشید سمت خودش و گفت بیا شیرتو بخور …از فشار خجالت سرخ و سفید شدم …احمد اقا گفت واااای عاطفه دارم واست … باشه باشه …رفتم تو سینه مریم سوتینشو خودش کنار زد… سرمو بردمو نوک سینشو کردم تو دهنم …مریم گفت مث بچه بخواب تو بقلم تا بهت شیربدم … مث نوزاد خوابیدم تو بقلش و سینشوگذاشت تو دهنم …یکم که خوردم … دستشوبرد و گذاشت رو کیرم و شروع کرد مالیدن…چشمامو بستم و از خجالت آب شدم… یکی دو دقیقه ای گذشت که بلندم کرد و گفت بسه …احمد آقا گفت خوشمزه بود شیرش …مریمم که اگه میزاشتی میخواست شیر تو رو بخوره …خدا رو شکر شلوار پات بود …همه الکی میخندیدیم …منو عاطفه از خجالت نگاه هم نمیکردیم ولی ازگوشه چشم حواسمون به هم بود… مریم بطری انداخت اینبار به خودش و من افتاد … انتظار داشتم بگه بیا کسمو بخور…احمد آقا گفت خب دیگه هیچی …معلومه حکمت چیه … مریم گفت نه عزیزم الان یه حکم برگ ریزونی بدم که پشماتون فر بخوره و گفت امین کامل لخت بشه …
من بلندو با صدای جیغ گفتم چی ی ی ی ؟
احمد آقا یه داد زد و گفت ایول …همینه… عشق خودمی…به منم گفت یالا خوشگلم…بکش پایین اونم باشرت و زد زیر خنده
یه نگاهی به مریم کردمو با حالت خجالت و آروم گفتم مریم خانممم…
مریم خندیدو گفت عزیزم فک کردی فقط باید سینه بخوری… باید لختم بشی
گفتم خب روم نمیشه …حداقل با شرت بشینم …دوتاشون گفتن نه یالاااااا…
احمد آقا رو عاطفه گفت آها از عاطفه خجالت میکشی …الان اونم لخت میکنیم و خندید…دوباره نگاه کردم به سمت عاطفه وگفتم خب روم نمیشه جلو عاطفه …احمد آقا گفت دهن سرویس جلو زن من طوری نیست جلو عاطفه که خواهرته خجالت میکشی…زود باش پسرم وگرنه میبرمت تو اتاق خودم لختت میکنم و خندید
عاطفه یه نگاهی بهم کرد و با صدایی آروم و پر از خجالت گفت اشکال نداره من نگاه نمیکنم… یه باشه گفتمو شروع کردم لخت شدن…لباسامودونه دونه در آوردم به شرتم که رسید یواش کشیدمش پایین و کیرم افتاد بیرون …عاطفه نا خودآگاه یه نگاهی کرد و فوری سرشو چرخوند سمت احمد آقا …احمد آقا هم گفت دیگه دیدیش فایده نداره … فوری نشستمو سعی کردم یه جوری بشینم که شق شدن کیرم کمتر معلوم شه اما هر کاری میکردم معلوم بود… مریم خودشو کشوند سمت منو گفت جووون عاشق بدنت شدم و دستشو گذاشت رو کیرمو گفت دوسش دارم …احمد آقا مثلا حسود شد و گفت عشقم به بچه رحم کن … من یه نیم متریشو بهت میدم اینجوری بهم نمیگی … باشه شب خدمتت میرسم … خلاصه بطری رو انداختم …از شانس گندم به احمد و عاطفه افتاد … گفتم الان دیگه عاطفه رو لخت میکنه و از کون میکنش…یباره گفت بخوابه تو بقل امین و امین سینشو بخوره و کسشوبماله… جدا از اتفاقی که داشت پیش میومدحرف کس اولین باری بود که تو جمع ما چهارتا گفته میشد واسه همین مریم گفت عزیزم یکم مودب تر باش …اینجا بچه نشسته خب
احمد آقا گفت بابا اینا میخوان برن تو بقل همو کسو کون هم بخورن …تو میگی من مودب باشمو زد زیر خنده…عاطفه خشک شده بود … گفت آخه ه ه ه …که احمد آقا گفت اونموقع که منولخت کردی فکر اینجاشو نکردی نه؟ یالا عشقم …زوووود که حسابی دیدن داره
یه نگاهی به مریم کردم گفتم نمیشه یه حکم دیگه بدین … مریم گفت یعنی اگه حکمو اجرا نکنی میدمت دست احمد آقا ببرتت تو اتاقو حسابی ماچت کنه… یه نگاهی به عاطفه کردم و زیر لب گفتم چکار کنیم …گفت بازیه دیگه …من چشمامو میبندم مجبوریم خجالتو بزاریم کنار…و خم شدکه بیاد تو بقلم …خودشو طاق باز خوابوند تو بقلم و چشماشو بست … گرمای بدنش وقتی به بدنم خورد داشتم کم کم ارضا میشدم …لبمو آروم گذاشتم رو لبش و نگه داشتم…کاری که عاطفه باهام کرد یه لحظه منو از اون اتاق و اون آدما پرت کرد بیرون…خودش شروع کرد لبمو خوردن…منم لبشو تو دهنم کردمو دستمو یواش رو بدنش کشیدم تا شکمش … دامنشو یواش بالا زدم و دستمو کردم لای پاش …خودش لای پاشو بازکرد و من انگشتمو کردم لای کس عاطفه…لعنتی …کس عاطفه خیس آب شده بود…و داشت تو حرارت شهوت خودش میسوخت … با شروع کردن مالیدن کس خواهرم یکباره زبونشو داخل دهنم فرو کرد و شروع کرد چرخوندن…
پرده حیای بین ما دیگه وجود نداشت و علنا ما داشتیم شروع به سکس میکردیم… مریمو احمد آقا کوچکترین صدایی نمیدادند و منو عاطفه احساس میکردیم دیگه کسی اونجا وجودنداره…عاطفه چشمشو باز کرد و تو چشمام زل زد و یواش گفت امین دوستت دارم …
احساس میکردم دیگه هیچی از دنیا نمیخوام و عاطفه همه چیزی بود که میخواستم…به حدی دستمو سریع رو کس عاطفه میکشیدم که صدای نفس زدنش بیستر شده بود…با صدای مریم خانم همه چیزباید تموم میشد و این بازی شهوت باید ادامه پیدا میکرد…عاطفه بلند شد و دیگه خجالتی در کار نبود … یه بوسه از لبم گرفتو نشست و شروع کرد به کیرم نگاه کردن …احمد آقا گفت واقعا شما خواهر برادر دود از کله آدم بلند میکنید … عاطفه بطری رو برداشت وبا تمام قدرتش چرخوند…به منو احمد آقا افتاد … با یه پوز خند به احمد آقا گفتم احمد آقا لخت بشه مریم خانم بشینه رو کیراحمد آقا … عاطفه و مریم یه جبغ بلندی کشیدنو زدن زیرخنده…مریم خانم گفت خب تو نمیدونی شرایط احمد آقا چجوریه …فوری گفتم هرجوریه طوری نیست …زود باشین …احمد آقا گفت پس اگه ترسیدین مقصرخودتونین و همونطور که نشسته بود جلوی شرتشو کشید پایین و کیر کلفت و درازشو کشید بیرون … مثلا منو عاطفه تعجب کردیم و با خنده گفتیم یا حضرت فیل …مگه خرطومه فیله که انقدر بزرگه و کلی چرت و پرت دیگه که مثلا ما بار اوله کیر میبینیم و اونم سایز احمد آقا… خلاصه مریم بلند شد و با کلی آخو اوخ و غش و ضعف و ناله و درد کیر احمد آقا رو کامل تو کص مریم خانم کرد …علنا جلوی ما فیلم سوپر زنده در جریان بود… مریم داشت خودشو بالا و پایین میکرد و واسه حشری کردن ما صداهای زیادی در میاوردن
وسط سکسشون یه نگاهی به عاطفه کردم …اونم یه نگاهی بهم کرد و یه چشمک زد …لبشو آورد و دوباره یه بوس کوچولو از لبم گرفت و نشست … عاطفه واقعا حشری بود … از رفتار وکارهاش قشنگ معلوم بود که مست کیره
وسطای سکس مریمو احمد آقا گفتم خب ادامه بازی … مریم بلند شد و اون تنه درخت کلفت از کس مریم در اومد و افتاد جلوی احمد آقا …هر بار که نگاش میکردم لرزه به تنم مینداخت …اون لعنتی به طرز عجیبی بزرگ بود
مریم خانم با چشمای خمار از کیر احمد آقا گفت واقعا ضد حال زدی …احمداقا هم معلوم بود تو خمار کس بود …بطری رو برداشت و چرخوند …به احمد اقا و عاطفه افتاد … گفت عاطفه جون یه ساک مشتی به کیر داداشش بزنه امینم هم زمان کس عاطفه رو بخوره … این سری جالب بود بدون حرف اضافه و با خنده یه نگاهی به عاطفه کردمو خودمو بردم سمتش اونم خودشو کشوند لای پای من و شروع کردیم به خوردن…چقدر دهنش داغ بود و چقدر خوب ساک میزد … فکر خوردن کیرم توسط عاطفه و کصی که مال خواهرم بود و جلوی صورتم بود داشت منو ارضا میکرد…یکم نگاه کس عاطفه کردم… چقدر صافو تمیز و زیبا بود…رنگش صورتی با لبه های خوشرنگ …وچقدر نسبت به کس مریم کوچیک بود…با تمام وجود دهنمو گذاشتم رو کسشو شروع کردم به لیسیدن و مکیدن… چند دقیقه ای همینطوری گذشتکه باز با صدای مریم به خودمون اومدیم
وقتی نشستیم چشمای دوتامون خمار بود… نمیدونم چرا بعد از نشستن باز خم شدم ولب عاطفه رو خوردم که احمد آقا گفت عزیزم بقیشو بزار برای بعد
مریم گفت بچه ها حالا که بازی به این مرحله رسیده ما یه کار کوچیک باید انجام بدیم …عاطفه با من بیاد تو اتاق و امین با احمد بره تو اون اتاق …یه سورپرایز خوب واستون داریم
عاطفه بلند شد و رفت دنبال مریم تو اتاق …از پشت چقدر کون خوبی داشت …از عمد دامنشو بالاتر کشیده بود و خط دامن روی کونش افتاده بود…دلم میخواست برم تو اتاق و یه دل سیر بکنمش که احمد آقا گفت پاشو ما هم بریم سراغ سورپرایز تو
رفتیم تو اتاق و درو بست از توکمدتوی اتاق یه دست کت وشلوار در آورد وگفت اینو مریم میگه باید بپوشی …گفتم آخه واسه چی …گفت یه فانتزیی داره که میخواد پیادش کنه…فقط قبلش اگه میخوای من امشب دست به عاطفه نزنم بیا و یه ساک توپ واسم بزن…با اینکه مریم گفته حواسم باشه قبل تو کاری با عاطفه نکنم ولی به طرز وحشتناکی حشریم کردین…
از ترس اینکه یوقت نره سراغ عاطفه و بکنتش سرمو بردم لای پاش و نشسته واسش شروع کردم ساک زدن
یه ربعی گذشته بود و آب احمد آقا نمیومد …بیخیال شد و گفت اشکال نداره بعد سکس تو عاطفه رو میکنم …حالا پاشو لباستو بپوش
کت و شلوار مشکی و گرون قیمتی بود …وقتی پوشیدمش با اینکه سنی نداشتم شکل آدم حسابیا شدم…رفتیم بیرونونشستیم رو مبل منتظر خانما
در باز شد و مریم اومد بیرون … با خنده و شادی خاصی گفت خب اینم از عروس خانممون
پشت سرش عاطفه بایه لباس عروس سفید و سکسی از اتاق اومد بیرون …
خشک شدم و هنگ کرده بودم…
چیزی که میدیدم قابل باور نبود…عاطفه تو لباس عروس مثل ماه شده بود … الان فهمیدم که داستان چیه… ولی هنوز برنامشونو نمیدونستم…
عاطفه با ناز اومد کنارم اونم داشت با چشماش منو میخورد …بهم گفت چقد خوش تیپ شدی …منم کلی ازش تعریف کردمو بوسش کردم و نشستیم…
مریم گفت خب من میخوام شما دوتا رو به عقد هم دربیارم …و شروع کرد داستانی از کتاب فرعون قدیم که قبلا خواهر وبرادرها با هم ازدواج میکردن رو گفت…توکل حرفاش چیزی نمیفهمیدم و همه حواسم به عاطفه بود که کنارم بود و دستمو محکم گرفته بود و گاهی به نشان شوخی کف دستمو انگلک میکرد
مریم بلندمون کرد و شروع کرد یه سری حرفا رو زد و ما هم پشت سرش تکرار کردیمو و در آخر عاطفه با یه بله و منم با یه بله و با خنده همو بوسیدیم
مریم میگفت میدونید الان شما رسما زن و شوهرید
الان هم بیاد برید تو اتاق حجله و سکس کنید …عاطفه گفت یعنی بریم تو اتاق؟
احمد آقا گفت نه همینجا اتاق حجلتونه
یه سوال تو ذهنم پیش اومد که به مریم گفتم یعنی الان باید پرده عاطفه رو بزنم ؟
عاطفه با تعجب گفت نه
مریم گفت اون میل خودتونه ولی سکس باید بکنید حالا یا از پشت یا از جلو
دلم میخواست عاطفه رو ازکس بکنم اما مطمعنا هم عاطفه قبول نمیکرد هم اگه کسی میفهمید من رو میکشت برای همین تصمیم گرفتم به پشت و سوراخ کون قانع بشم
یه نگاهی به عاطفه کردم …عاطفه لبشو یواش آورد سمت لبم وگفت دوستت دارمولبمو گذاشت تو دهنش
دهن عاطفه به طرز عجیبی لزج شده بود و حرارت از لباش میزد بیرون …من شروع کردم به لب گرفتن …چند دقیقه ای سرگرم لب گرفتن بودیم که عاطفه دستشو برد سمت کیرم و کیرمو گرفت تومشتشو مالید
نشست زیپمو باز کرد و کیرمو در آورد و کرد تو دهنش و شروع به ساک زدن کرد
داشتم از بالا نگاش میکرد …به چهره معصومش و لبای برجستش که رو کیرم بود…هرزگاهی با چشمای خمار بالا رونگاه میکرد و تخمامو تو دهنش میکرد … خیلی ماهرانه اینکارو میکرد ووبعضی وقتا چشمم به مریم و احمد آقا میافتاد…اونا هم با دیدن ما حسابی تحریک شده بودن وداشتن کس و کیر خودشونو میمالیدن…عاطفه چند دقیقه ای خورد جوری که صدای من در اومده بود
بلند شد وایستاد وحالا نوبت من بود که واسش کسو کونشو بخورم
اون لباس واون دامن بلند توری نمیزاشت واسه همین درش آورد و با یه لباس عجیب که مثل جوراب بلند بود و به یه کمربند نازک به پاهاش و کمرش وصل بودن جلوم ایستاد…کونش به طرزشگفت انگیزی با این لباس شهوت برانگیز شده بود
روی دسته کاناپه خمش کردم و از پشت کسو کونشو شروع کردم به خوردن
زبونمو لوله میکردمو تو کونش فشار میدادم و کسشو زبون میزدم …تصمیم گرفتم کونشو با انگشت بازکنم …واسه همین انگشت اشارمو خیس کردم ویواش تو سوراخ کونش فشار دادم …یه آی بلندی گفت که احمد آقا گفت آخخخخ عاشق این آی گفتن دخترای جوانم…بعد از نیم ساعت خوردنو مالیدن یباره خود عاطفه با صدای حشری و چشم خمار گفت امین بکنم…چیزی که میشنیدم واقعا مستم میکرد … با اسممو صدا زدن عاطفه حشرم رفت رو هزار و بلند شدم و گفتم چشم خواهر جونم…و کیرمو گذاشتم دم سوراخش و فشار دادم …با رفتن سرکیرم به داخل کونش عاطفه یه آییی بلند گفت وشروع کرد لرزیدن … باور کردنش سخت بود کهمن هنوز کیرمو کامل نکرده بودم تو کونش ولی عاطفه ارضا شد…احمد آقا به وجه اومده بود وبا ناله های عاطفه گفت آفرین …باریکلا امین …اینجوری باید دختر رو کرد که مست کیرت بشه … مریمم به احمد گفت یاد بگیررر…اینجوری به آدم حال میدن…بی توجه به حرفها و لرزه های عاطفه ونفس نفس زدناش کارمو ادامه دادم و کیرمو تا ته تو کون عاطفه کردم…عاطفه از بس ارضاش عمیق بود که نمیتونست روپاش وایسه و همونجا پایین دسته مبل نشست و گفت نمیتونم وایسم…همون کنار پاهاشو کشیدم عقب و درازش کردمو خوابیدم روش ومیرمو تا ته فرو کردم تو کون آبجی خوشگلم…نمیتونستم باور کنم که توچه موقعیتی هستم فقط به سوراخ عاطفه فکر میکردو ناله هاش …رو عاطفه دراز کشیدم و شروع کردم تلمبه زدن…گردنشو میخوردم و سعی کردم دستمو برسونم وسینشو بگیرم…دستم که به سینش رسید انگار وحشی شده بودم …مثل وحشیا تلمبه میزدم …دستمو باز آوردم باالاوگردن عاطفه رو محکم گرفتم و سرشو چرخوندم سمت خودم ولبشو گذاشتم تو دهنم و زبونشو کشیدم و خوردم…چشمای خمار عاطفه خواهرم ناله ها و جیغ هایی که گاهی اوقات از روی شهوت و درد بدن گرمش و کون نرمش باعث شد که با قدرت هر چه بیشتر تلمبه بزنم …بعد از چند دقیقه کیرمو با هر چه توان داشتم تاتخمام تو کونش فشار دادم و ارضا شدم . همونجا نگه داشتم و خوابیدم رو عاطفه… نفس نفس میزدم و نگاه عاطفه میکردم…ازش راضی بودم…حالا ما واقعا زنو شوهر بودیم…و کیرم تو کون عاطفه بزرگترین دلیل برای اثبات این اتفاق بود
چند دقیقه ای توبقل هم لب بازی کردیم و کیرمو از کون عاطفه کشیدم بیرون …نشستم رو پاش و همونطورکه خوابیده بود نگاه کونش کردم …خم شدم یه بوسه از سوراخش و یه بوسه از لپ کونش کردمو بلند شدم…
تازه مریمو احمد آقا رو دیدم …اونم با چه وضعیتی …مریم انگشت تو کس در حال مالیدن و احمد اقا هم با کیر نیم متری در حال جق زدن…مریم با چشمای خمارش اومد طرفم و لبمو تو دهنش گرفتو خورد و گفت مبارک باشه عشقم دامادیت …عاطفه هم بلند شد و با یه عشوه خاص از درد و شهوت ایستاد …مریم اونم بقل کرد و گفت عروس خانم عروسی تو هم مبارک باشه…احمد آقا هم همین کارو کرد ولی عاطفه رو موقع بقل کردن دست انداخت زیر کون و بلندش کرد و لبشو خورد و تبریک بهش گفت و یه چیزی یواشکی تو گوشش گفت…عاطفه به احمد آقا گفت یکم صبر کن و نشست رو مبل …منم نشستم کنار عاطفه…دستمونو گذاشتیم تو دست هم …واقعا شب خوبی رو پشت سرگذاشته بودیم
چند دقیقه ای گذشت …احمد اقا گفت شاه دوماد اگه اجازه بدی من عروستو یه نیم ساعتی قرض بگیرم و دوباره بهت بدم …به احمد اقا گفتم … والا تا امشب هیشکی رو به اندازه عاطفه دوست نداشتم ، بعد از سکسمون الان فهمیدم عاشقشم هستم و فکر نکنم کسی بتونه جاشو پیش من بگیره …الانم هر جور خود عاطفه دوست داشته باشه اگه دوس داره من حرفی ندارم …عاطفه مثلا با خجالت گفت چی بگم … کی از احمد آقا بدش میاد ولی اون سایز خیلی بزرگه واسم…احمد اقا گفت تو بیا عروس خانم ناز نکن …من کارمو بلدم …نمیزارم آب تو دلت تکون بخوره
تو این بین مریمو دیدم که زل زده بود بهم …تانگاش کردم روشو کرد اونور…احساس کردم چشماش ناراحته و بغض کرده ورفت تو آشپزخونه… شرتمو پوشیدم و بلند شدم رفتم دنبالش … میخواستم ببینم مشکلی پیش اومده واسه همین صداش کردم عزیزم… یباره با لحن تند و زننده ای گفت گمشو آشغال…
هنگ کردم …گفتم مگه چکار کردم…گفت گمشو امین فقط از جلوی چشمام گمشو… نمیخوام دیگه ببینمت…رفتم نزدیکتر دستشو گرفتم گفتم مریم بگو چیشده…
نزاشت حرفم تموم بشه یه سیلی آب دار خوابوند تو گوشمو با دهن کجی گفت …الان فهمیدی عاشق عاطفه هستی نه …کسی نمیتونه جاشوبگیره نه
یکم من من کردم …نمیدونستم چی بگم …اومد جلوتر ایستادو گفت امین مگه نگفتم امتحان نکن لعنتی… عشق منو امتحان نکن و زد زیر گریه … گفت بخدا خودمو میکشم…بخداااا خودمو میکشم … یکم مکث کرد و یه دونه دیگه زد تو صورتم وگفت ولی اینو بهت نگفتم که قبلش تورو میکشم بعد خودمو…
پشمام ریخته بود از ترس …مریمکاملا دیوونه شده بود…کلا خوشی و مستی رو از سرم پروند …
فاصله زیاد آشپزخونه از پذیرایی باعث شده بود صدامون نره اونور البته با موزیک لایتی که واسه عقد منو عاطفه گذاشته بودن کلا همین صدای کم ما هم گم میشد
با صدای آرومو ترس گفتم غلط کردم بخدا…من یه چیزی گفتم …غلط کردم… گفت تو هم به خواستت رسیدی منو انداختی دور …با شه ولی فک کردی
یهو دوباره قاطی کرد و گفت کونتو پاره میکنم … چوبتو کونت میکنم …کلا نمیفهمید چی میگفت
از آشپزخونه رفت بیرون …با یه شرت و سوتین جلوم بود منم پشت سرش فوری رفتم …ولی ترس و استرس نمیزاشت چیزی ببینم …
به پذیرایی رسیدیم…احمد آقا کار خودشو شروع کرده بود…عاطفه رو خوابونده بود و سرش لای پای عاطفه بود…عاطفه هم دستش رو سر احمد اقا و مست و ناله میکرد و نفس نفس میزد… با اومدن ما عاطفه یکم خودشو جمع کرد…احمد آقا یباره گفت شاداماد اگه اجازه بدی منو عروس خانم بریم تو اتاقو خصوصی یه حرفایی بزنیم…گفتم هر جورراحتید احمد آقا…
احمد آقا بلند شد و عاطفه رو مثل یه بچه بقل کرد و برد تو اتاق و درو با پاش بست … چند ثانیه ای نشد که عاطفه درو باز کرد اومد بیرون بقلم کرد و یه بوس گذاشت رو لبم و گفت عاشقتم امین و رفت تو اتاق و درو بست
با این کار نا خواسته انگار رو آتیش مریم ، بنزین ریخت … مریم بلند شد دست منو کشید و گفت بیا بریم تو اتاق
رفتیم تو اتاق گفت : امشب یا من کونتو پاره میکنم یا احمد…خودت انتخاب کن
کلا دیونه شده بود…اصلا تو حال خودش نبود… هرکاری میکردم که آرومترش کنم هی بدتر میشد…
گفت تو دیروز هر بلایی خواستی سرم آوردی …دوباره زد زیر گریه وگفت من عاشقت بودم که هیچی نگفتم …ولی الان به احمد میگم چکارم کردی
ازترس پشمام ریخته بود… فقط همینم کم بود جلو عاطفه کون بدم…
بقلش کردمو گفتم اگه کاری که میخوای بکنی آرومت میکنه اشکال نداره …ولی بدون من نا خواسته این حرفو زدم…
کلا تصمیم گرفته بود نفهمه…بهم گفت یالا بخواب … باید جرت بدم… رفت و از توکمد یه کیر مصنوعی آورد که به کمرش بسته میشد …از دیدن یه همچین چیزی دهنم باز مونده بود… الان مریمم یه کیر کلفت داشت و فهمیدم تصمیمشوگرفته که طبق حرفی که گفته واقعا کونمو پاره کنه
گفت مث خودت دستتو ببندم یا بازبزارم
با ترس و مث یه بچه که جایی گیر افتاده که باید بالاخره کونه رو بده به مریم گفتم …مریم ترو خدا نکن
یه دونه محکم زد توگوشم و گفت ببندم یا باز
چقدر این حرکات آشنا بود… بدون اینکه ادامه بدم خوابیدم …اونم اومد گفت اول کیرمو خیسش کن…من مث تونامرد نیستم خشک خشک بکنم تو کون
کیر مصنوعی رو کردم تو دهنمو شروع کردم ساک زدن …وسطاش مریم محکم رو کونم میزد و میگفت یالا کونی من…بخورش که الان قراره بره تو کونت
بلندم کرد و به حالت داگی گرفتم …سر کیرو گذاشت دم کونمو شروع کرد فشار دادن …از درد پریدم جلو …گفتاگه یبار دیگه بری جلو احمد میاد بالا سرت
لعنتی میدونست از چی بترسونتم …بهش گفتم ترو خدا مریم درد داره خیلی…گفت منم دردم میومد ولی تو هیچ رحمی نکردی …تو منو فروختی به خواهرت که الان زیر احمد داره کون میده
تو همین حرفاش سر کیرشو با یه فشار هل داد داخل… یه آخخخخخ بلند گفتمو خوابیدم تا کیر از کونم در اومد…دوباره یه تف انداختو سرشو کرد داخل و فشار داد تا بره … احساس میکردم داره دل و رودم جر میخوره …
ولی بازم مریم بهتر از من بود …اما این درد لعنتی تمام شدنی نبود…از طرفی هم اگه داد میزدم مطمعنا به گوش عاطفه میرسید و اگه میفهمید کلا آبروم میرفت
چند دقیقه ای تحمل کردم تا بالاخره مریم بهم چسبید و فهمیدم کیر مصنوعیش تا ته رفته تو کون من…با دردی که داشتم بازم خوشحال بودم که دیگه بیشتر از این دیگه نیست که بکنه …
مریم خوابید روم و گوشمو با زبونش میخورد …گفت چطوره کون دادن به زنت …هاااا… دوس داری …هیچی نمیگفتم اما اون اصرار داشت جوابشو بدم …
گفتم آره خوبه … گفت از این به بعد هر موقع خواهرت بهت بگه عشقم یا عاشقتم یه بار باید بهم کون بدی …اگه ندی احمد رو میارم تا یه دست رو کونت بکشه…شروع کرد تلمبه زدن …تقریبا به سایز کیرش عادت کردم واسه همین مدام پوزیشن عوض میکرد و مث یه مرد روم تلمبه میزد…نشست ومنم نشستم رو کیرش …مث یه زن جنده بالا و پایین میکردم تا گفت بسه موقع کس لیسیت شده …انقدر باید بلیسی تا ارضا بشم تو دهنت… کمربند رو باز کرد وکیرمصنوعی رو کرد تو کونم و کمربند رو برعکس بست …منو طاق باز کرد و اومد رو صورتم و کسشو شروع کرد مالیدن به دهنم …انقدر عقب و جلو کرد تا بالاخره رو صورتم ارضا شد و اومد پایین کنارم خوابید…خیس عرق بود… ازم لب گرفت … زیاد نمیتونستم باهاش همراه بشم … یه دونه زد توصورتمو یباره مث دیوونه ها نگام کرد و زد زیر گریه و گفت ببخشید امین …
نمیدونستم چکار کنم …فهمیدم حرف منوعاطفه کلا ویرانش کرده بود …واسه همین منم بقلش کردم و گفتم نه تو ببخشید و لبشو خوردم …
تقریبا جو آروم شده بود…به خنده بهش گفتم میشه کیرتو ازم در بیاری خانومم… گفت جاش خوبه که … کمی بعد بلند شد کمربندرو از دورم باز کرد و آروم کیرمصنوعی رو کشید بیرون و گفت ولی مراعاتتو کردم بخاطر اینکه عاشقتم …
میدونستم رحمم کرده …با زوری که اون داشت و احمد آقا میتونست بدتر از این باشه
صدای در اومد …در باز شد و عاطفه و احمد آقا اومدن تو …احمد آقابا دیدن کیرمصنوعی و ما تو بقل هم گفت به به چه خبر بوده اینجا …جای ما خالی بوده حسابی … مریمم یه نگاهی به من کردو گفت نه امین خودش از پس همه چی برمیاد جاشو کسی نمیگیره
عاطفه با سوتین و شرت بود واقعا لذت میبردم از دیدنش که اومد رو تخت و کنار من دراز کشید … مریم یه نیشکون زیرکی گرفت و بلند شد و گفت خب بچه ها کم کم بریم واسه شام
بعد از پوشیدن لباسوخوردن شام و کلی چرت و پرت باید کم کم میرفتیم خونه …یه خداحافظی حسابی کردیم وبا احتیاط کامل رفتیم خونه
هنوزچند روزی از اومدن بابا و مامانم مونده بود و منو عاطفه فرصت ها داشتیم تو این چند روز که خوب همو پیدا کنیم
شب اول عاطفه با شرت و سوتینایی که از خونه مریم آورده بود اومد تو اتاقم و گفت کدوم؟
گفتم هر کدوم که لختی تره … یه شرت و سوتین بود که کلا فقط یه نخ بود انگار …همونو پوشید و اومد تو تختم…جا خیلی کم بود …دلمونم نمیخواست رو تخت بابا ومامان بخوابیم واسه همین دو تا تشک کنار هم انداختیم تو پذیرایی و خوابیدیم تو بقل هم… از هیجان خوابم نمیبرد …چشمامو باز کردم دیدم عاطفه هم داره نگام میکنه …بدون اینکه حرفی بزنیم لبمونو به هم چسبوندیمو شروع کردیم به لب گرفتن …بقلش کردمو دستمو رسوندم به سینش … سینه های خوبی داشت … هم سفت بود هم تو دست میشد فشارشون داد… شروع کردم مالیدن سینه های عاطفه که با لحنی آرومو حشری گفت بخورشون… با ولع هر چه تمام سر یکی از سینه هاشو تو دهنم گرفتم و سردومی هم شروع کردم به مالیدن …به نفس افتاده بود که دستمو کشوندم تا به کسش رسیدم …رفتم پایین و کسشو تو دهنم کردمو میک میزدم …مزش با کس مریم فرق داشت…سعی میکردم زبونمو بکنم تو کسش و اونم سرمو با هر چه که قدرت داشت به کسش فشار میداد…بلند شد و منو خوابوند و نشست رو کیرمو خودشو عقب و جلو میکرد …نفس نفساش بلند شده بود و انقدر این کارو ادامه دادم که صداش تبدیل به ناله های بلند شده بود… یباره شروع کرد به گفتن منو بکن …یالا بکنم…امین کسمو بکن… بهش گفتم کست رو نمیتونم بکنم عاطفه …امااون مدام میگفت تو کاریت نباشه بکن تو کسم … امین بکنم … دارم میمیرم…
گفتم پس شوهر چی … گفت مگه ما عقد نکردیم … تو شوهرمی امین … بکن توکسم… پردمو بزن …یالا لعنتی دارم میمیرم
حشرم زده بود بالا … بهش گفتم مطمعنی … طاق باز خوابید بقلمو پاشو باز کرد و گفت یالا امین … یالا شوهر خوبم جرم بده … کس عروستو پاره کن … اگه تو پارش نکنی میدم یکی دیگه بکنه…
به حدی مست عاطفه بودم که بعد از شنیدن حرفاش پاهای عاطفه رو از هم باز کردم و جمع کردموگذاشتم کنارم تا کسش قشنگ خودشو نشون بده و بازه باز بشه …کیرمو مدام روی کس کوچولوی صورتیش میکشیدم
میدونستم درد داره واسه همین دستمو گذاشتم رو دهن عاطفه و سر کیرمو داخل کسش کردم و یه ضرب تا ته فرو کردمو نگه داشتم …
عاطفه چشماش گرد شد و یه داد بلند زد …صداش تو دستام خفه شد …چشماشوبه حالت داشتن درد بهم فشار داد و دو قطره اشک از چشمش افتاد … یواش یواش کیرمو کشیدم عقب … خونی شده بود
بله من پرده خواهرمو زدم …و اونو همسر خودم کردم…الان دیگه هیچ چیزی بین ما نبود و ما کاملا مال هم شده بودیم
خوابیدم رو عاطفه و بوسش کردم و تو چشمش نگاه کردم …گفت امین تموم شد گفتم آره عاطفه …از الان منوتو رسما زن و شوهریم…حس خوبی بود مالک خواهرم شدم …یکم لب همو خوردیم و بقل گرفتیم همو … کمی بعد خون کس عاطفه و کیرخودمو پاک کردم و شروع کردم دوباره به مالیدن کسش
دوباره حشر به سراغش اومده بود اما اینبار با اولین حرفی که زد و گفت امین بکنم ، برش گردوندم و کیرمو تا دسته تو کس خواهر خوشگلم کردم… هنوز درد داشت ولی با چند بار عقبو جلو کردن چشماشو بست و لبشو فشار میداد… دلم نمیخواست اون لحظه تموم بشه واسه همین تا نزدیک به ارضا شدنم میشد کیرمو میکشیدم بیرون و شروع میکردم سینه یا لبشو میخوردم
حالت داگی شد … جوری که کس کوچولو وصورتیش از لای پاش زد بیرون … سرشو برگردون و گفت حالا بکن منو… دوباره سر کیرمو تنظیم کردم رو سوراخ کسش و فرو کردم
شروع کردم تند تند تلمبه زدن …صدای جیغ و ناله عاطفه بلند شده بود… مدام آییییی میگفت و مث یه زن جنده کون خوشگلشو به عقب هل میداد…
سرعتم رو بالا بردم که دیدم عاطفه جیغ کشیدو پاهاش شروع کرد به لرزیدن … من همچنان ادامه دادم تا احساس کردم داره آبم میاد … کیرمو از تو کس عاطفه بیرون کشیدم و با دست چند بار جق زدم و آبمو رو کون عاطفه ریختم…
دوتایمون نفس نفس میزدیم … کنارش خوابیدم و شروع کردم بوسیدنش … چشماش خمار خمار بود… یه لب عمیق ازم گرفت و گفت امین دوستت دارم … تشکر کرد و محکم بقلم کرد … خودمونو تمیز کردیم و تو بقل هم تا صبح به خواب رفتیم
صبح در حالتی از خواب بیدار شدم که خواهرمو از پشت لخت بقل کرده بودم … دستمو بردم و سینشو گرفتم … اونم بیدار شده بود… سرشو برگردوند یه صبح بخیر و یه بوس از لپم کرد … گفتم فک کن کسی ما رو اینجوری ببینه …
کلی خندیدیم …با هم رفتیم حموم و یه دوش گرفتیم …
انگار واقعا زن و شوهر بودیم… توحموم تو بقل هم زیر دوش لب گرفتیم و سکس کردیم …
الان 33 سالمه …مامانمم چند وقت بعد از ما با احمد آقا وارد سکس و رابطه شد که اون خودش یه داستان جداست …بابامم متوجه شد و طلاق گرفتن … ما و احمد آقا و مریم پیش هم زندگی کردیم …سالها لذت بردیم ازکار سکس پول حتی عاطفه یکبار حامله شد اما با آشنایی که مریم داشت همه چی ردیف شد…
الان شش ماهه که احمد آقا مارو فرستاده فرانسه … احتمالا اینجا با عاطفه ازدواج رسمی و قانونی کنم و صاحب بچه بشیم…عشق ما دوتا هنوزم مث روز اولش داغ و پر حرارته.

پایان

نوشته: امین


👍 44
👎 7
109201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

909584
2023-01-06 03:28:11 +0330 +0330

داستان خوب بود قشنگ تعریف میشد ولی وقتی همه میدونن شخصیت مریم و احمد دوتا شخصیت پولدارن ک دارن سو استفاده میکنن این زور زدنه واس عشق نشون دادنش زیادی بود

6 ❤️

909596
2023-01-06 04:02:49 +0330 +0330

واقعا عالی بود. واگه دلت بخواد ی کتاب عالی ازش در میاد

1 ❤️

909612
2023-01-06 06:47:30 +0330 +0330

فکر احمد ذوقی بود با زنش تو خواهرت و کردن😂😂😂😂😂

3 ❤️

909647
2023-01-06 13:22:06 +0330 +0330

اگه میشه داستان مامانتم بگو

2 ❤️

909656
2023-01-06 17:50:27 +0330 +0330

اینقد اینجا کص شر مینویسن معلوم نی کی راسته کی واقعی اگه واقعی ک به پای هم پیر شین
🤝
قشنگ باحال بود من داستان طولانی دوس دارم ولی با ژانر بی خیلی میونه خوبی ندارم
در کل داستان طولانی بنویس

1 ❤️

909658
2023-01-06 17:58:46 +0330 +0330

داستان مامانتم بنویس

2 ❤️

909659
2023-01-06 18:03:35 +0330 +0330

امین با مادرش هم سکس کرد؟

2 ❤️

909672
2023-01-06 20:34:20 +0330 +0330

بهترین داستانی که این چند وقت خونده بودم نمی دونم واقعی بود یا نه هر طوری بود عالی بود کاش این مدل داستانا زیاد تر بشه توی سایت واقعا شاهکارن

1 ❤️

909800
2023-01-07 19:27:49 +0330 +0330

داستان قشنگی بود ولی خیلی مشکلات داشت
یکی اینکه داری از چند سال پیش صحبت میکنی ولی جوری حرف زده بودی که انگار پنجاه سال پیش بود مثلا خونه بزرگی که پنجره های کوچی داشت یا اینکه احمد آقا اصلا زنشو نمیکنه و خیلی چیزای دیگه
یکی دیگه این که من چشم به راه خواهر برادری بودم ولی نصف داستانت گی بود و کون دادنت ایشالا توی داستان های دیگه از اینها نبینیم موفق باشی

1 ❤️

909802
2023-01-07 20:32:44 +0330 +0330

با داستانش مشکلی ندارم ولی ۱۴ سال میدونی یعنی چی

1 ❤️

909814
2023-01-07 22:41:41 +0330 +0330

فقط اینو میدونم که این دستانا زیر سر خواهرت بوده

0 ❤️

909880
2023-01-08 09:47:23 +0330 +0330

بهترین داستان ده سال اخیر
لطفا ادامه بده
همینو ادامه بده
محشر بود

0 ❤️

909952
2023-01-09 01:24:35 +0330 +0330

خیلی قشنگ بود

0 ❤️

911585
2023-01-21 01:10:03 +0330 +0330

داستان بسیار ارونیکی بود ، نویسنده بسیار متبحر در ضمینه نوشتن داستان های سکسی هستی. افرین

۱۳ ساله عضو این سایت هستم و همیشه نویسنده های خوب مثل تو رو تشویق می کنم .

داستان اگر مستقل بود به لحاظ منطقی کسری نداشت ، اما رفتار دو قلو ها در بازی بطری کاملا غیر منطقی به نظر می رسید . هر دو قبلا سکس کامل با احمد و زنش داشتند

لطفا بازم بنویس

1 ❤️

924185
2023-04-19 17:25:15 +0330 +0330

عالی منم دلم خواست

0 ❤️

931501
2023-06-04 19:55:09 +0330 +0330

دمت گرم عجب قلمی عجب داستانی، از همون قسمت اول کیرم برای عاطفه و از قسمت دوم هم برای خودت بلند شد تا الان که رسیدم به پایان داستان. نوشتنت حرف نداره لطفا داستان‌های بیشتری رو منتشر کن و در آینده همشون رو در یک کتاب چاپ کن. موفق باشی امین جان

0 ❤️

981050
2024-04-25 16:44:33 +0330 +0330

بهترین داستانی بود که تاحالا خوندم

0 ❤️