زمستان بدون گاز شاهرود (۱)

1401/09/08

چند سال قبل بود که شاهرود دانشجو بودم سال آخر بودیم ، دیگه دل به درس نمیدادیم همش دنبال دختر بودیم ، خونه گرفته بودیم سه نفر بودیم و همش دنبال عشق و حال بودیم …
خیلی ها میومدن و میرفتن کس و کون دانشجو بود که اونجا میزاشتیم ، جالبه که درس خون ترین بچه های دانشگاه بودیم ، شبهای امتحان همه میومدن خونه ما ، بعد توی اون شلوغی فکر کن دختر که میبردیم توی اتاق و صداش در میومد کیر بچه ها همه سیخ میشد …
گذشت تا اینکه امتحان های ترم شد ، هوا هر روز سرد تر میشد، برف اومده بود و دیگه بدون بخارز نمیشد ، تا اینکه یهو خبر دادن گاز قطع شد ، کاری ندارم بگم چرا ولی تقریبا ۲۰ روز گاز نبود دانشگاه تعطیل شد و همه رو فرستادن خونه هاشون ، یکی از بچه ها به اسم رضا که داشت برمیگشت شهرش یه شماره بهم داد گفت “شاهین بیا این دختره خیلی ملوس و خوشکله ولی من که نتونستم مخش رو بزنم، ببین به کارت میاد” و بعد رفت.
من و دوستم مهدی تنها بچهایی بودیم که موندیم شاهرود که هر کدوم از یه خونه بودیم من رفتم خونه مهدی توی یه اتاق کوچیک ۶ متری به پنجره ها پتو زدیم و دوتایی با روشن کردن لامپ ۲۰۰ ولت زیر پتو گرم میشدیم ، دیگه بیکار شده بودیم توی یه شهر که همه دانشجوها رفته بودن و هیچ کس بیرون نمیومد وقت زنگ زدن به مهسا بود دختری که شمارش رو گرفته بودم ، اون موقع اصلا برنامه هایی مثل واتس اپ و اینا نبود…
زنگ زدم یادم نمیره برداشت با صدایی که انگار حشری بود شروع به صحبت کردن کرد
گفت الووو، گفتم دوست رضام ، رضا رفته و شماره تو رو داده گفته باحالی ، تا اون موقع اصلا تصوری از اون نداشتم که کیه و اصلا تا کجا میتونم باهاش برم…
در کل قطع کرد پیامک دادم و با پیامک جوابم میداد ،معلوم بود حسابی اونم زده بالا ولی گیر خونه بود، اخه بهش اجازه بیرون رفتن نمیدادن واسه همین نمیشد مخش رو زد پیامک ها زیاد شد دو روز طول کشید تونستم مخش رو بزنم دختر باحالی بود اصلا خرج کردن واسش علف خرس بود کله نترسی داشت بچه پرویی بود۱۷ ساله که واسه تعطیلی سرما مدرسه هم نمیزاشتن بره ولی هنوز ندیده بودمش صبح تا شب یا حرف میزدیم یا پیامک میدادیم، اصلا سکسی صحبت نمیکردیم بعد اون دو روز تونستم یه قرار حضوری باهاش بزارم، ادرس خونه اش رو داد گفت بیا ببینمت، ادرس گه داد فهمیدم دوتا کوچه بالاتره رفتم موقعی که رسیدم منتطر بودم ببینم کی میاد بیرون ، چشمام داشت دور و برو میدید و هی میگشت که ببینم پس کجاست یهو یه در چند تا خونه جلو تر باز شد …
یه دختر با موهای بلند بلند که یکم موج داشت سرش رو بیرون آورد و دستی تکون داد، انگار با دیدنم اونم سوپرایز شده بود ، منم از اون بیشتر ، رفتم به سمت در دیدم پوست سفید چشمان عسلی و هیکل باربیش و یه تاپ نازک و روش یه کافشن برش بود که یکم رو تنش زار میزد که انگار میگفت بیا منو بکَن ، یه لب قنچه ای که فقط روش یه روژ قرمز بود ، یه دستش به درو و دست دیگش یه چادر گل گلی که فکر کنم اگه کسی بیاد بپوشه … به جلو در که رسیدم خودش رو کشید داخل و من فقط سرش رو میدیدم ولی لبخندش از لباش نمیوفتاد و با صدایی آروم و سکسی گفت برو
ولی من که راضی به این نبودم رفتم برم سمت در که حداقل بیشتر ببینمش که یهو صدا یه زنه اومد گفت مهسا کجایی و اون با عجله در رو بست و رفت
واای دلم طاقت نداشت، نرفتم ، اونجا وایساده بودم که چکار کنم ، یهو یه فکری بسرم زد ، در زدم گفتم اگه هر کی غیر مهسا اومد ادرس میپرسم وگرنه …
در زدم صدای یکی که دمپایی میپوشید اومد و بعدش دویدن سمت در ، تا در باز شد اَمونش ندادم و یه لب ازش گرفتم ، و زود رفتم سمت کوچه و اون همون جا وایساده بود و سرخ شده بود و نگام میکرد ، کیرم توی شلوار تنگم فشار میآورد و داشت میترکید، برگشته بودم و عقب عقب میرفتم نگاش میکردم و اونم نگام میکرد با حالی که یعنی دارم میرم و خوشحالم که تو مهسایی بهش لبخند میزدم و داشتم میرفتم آخرین لحطه این ور و اون ور رو نگاه کرد و اشاره کرد بیا ، گفتم حتما میخوات بهم فهش بده بگه برو گم شو، به سمت در راه افتادم رفت داخل رو و بعد دوباره برگشت و با انگشت اشارش گذاشت روی بینی کوچولوش و گفت" صدا نده وقتی گفتم مامان بیا داخل و برو سمت داخل ساختمان" لبخندم رفت و با جدیت گفتم باشه، رفت… شاخ در آوردم قلبم یه جور میزد که انگار سنگ داشتن توی معدن بی صدا خورد میکردن
“مامااااان”
صدا زدن مامان رو که شنیدم رفتم داخل ، یه حیاط که سمت چپ باغچه بود و دستشویی و جلوت پله هایی که به داخل ساختمون میرفت و راست خونه یه زیر زمین که انگار مامان توی اون بود، مهسا جلوی در زیر زمین وایساده بود و از پشت اشاره میکرد برو تو ساختمون، وااای که داشت قلبم ایست میکرد، چشام سیاهی میرفت با ارامش به سمت داخل رفتم پا و دستم یخ کرده بود پشت سرم همین جور که با مامان حرف میزد به سمت من اومد با یه لبخندی که انگار دیگه تموم شد رسید بمن و دو دستش رو گذاشت توی سینم و حولم داد به سمت داخل سالن و در رو سریع گذاشت روی هم واسه اینکه هوا واقعا سرد بود دستم رو گرفت من با کفش روی قالی ها میرفتم بعد برد منو توی اتاقش …
دیوانه کننده بود آدرنالبن بالا بالا بود توی اتاق که رسیدیم درش رو قفل کرد و چادرش رو انداخت یه طرف دیگه،یه آهنگ گذاشت و باهاش شروع به خوندن کرد، خندش بلند شد بهم گفت" تو فقط صدا نده" چشماش برق داشت ، لباش خنده روی نک پاهاش وایساد و لبم رو بوسید دیگه فشار روی کیرم بس بود ، لبش رو که برداشت داشت نفس نفس میزد و من بدتر چون یه لرزی هم داشتم ، توی اتاقش یه چرخ زد و گفت چطوره اتاقم ولی من هیچی نمیشنویدم ، بدنم شده بود مثل یخ ، گفتم مهسا خطر نداره اومدم؟! ، کسی نیاد!؟خندید و گفت شاهین تا شب اینجایی، من عادت دارم میام توی اتاق درو میبندم و روی هیچ کس باز نمیکنم اخه من سگ خونه هستم، اینو گفت و دوباره ماچم کرد این بار لرزیدن توی بدنش رو حس میکردم ، شل شده بود دستم رو کمرش گذاشتم و آروم دم پهلوش رو توی دستم جمع کردم دوباره لباش رو گذاشت روی لبم این بار با دندون های بالا لب پایین من رو گاز آرومی گرفت و همون جور زبونش رو میاورد توی دهنم ، دستم رفت روی سینه اش توی مشتم بود ،همین جوری که یه سینه اش توی دستم بود و لبام روی لبم اروم نک سینش رو از روی لباسش گرفتم و فشار میدادم دوباره لبش رو برداشت ولی من توی بغلم جمعش کرده بودم با دست دیگم دستش لطیفش که انگشت های کشیده و باریکی داشت گرفتم و گذاشتم رو کیرم دوباره لباش رو گذاشت رو لبم و منو برد سمت تخت ، خودش افتاد روی تخت و منو روش ، کیرم دقیقا لای پاش رو لمس میکرد و دست توی دستش و یکی روی سینه اش، لبام رفت روی گردنش و شروع به خوردن گردنش به سمت سینه اش شدم ، گفت شاهین پاشو ، با یه گاز کوچولو از گردنش که انگار دیگه میخوات بگه امروز بسه و من ناکام نباشم از روش پاشدم ، منتظر بودم ببینم چکار داره که دیدم رفت یه پتو دیگه از کمد اورد انداخت رو تخت و خودش رفت زیر هر دو پتوی تخت و پتو رو انداخت رو سرش ، واااای که اون لحظه جز خرگوش هیچی ندیدمش ، منم رفتم زیر پتوش ، سرد بود و پتو حکم طالا داشت زیر پتو مثل خرگوش خودش رو کشید پایین تخت ، منم دنبالش خودم رو بردم تا رسیدم بهش رفت بالای تخت باز من دنبالش حشریم کرده بود و داشت بازی میکرد ، تا میخواستم بگیرم تو بغل دوباره جاش رو عوض میکرد ، یهو لباش رو گذاشت رو لبم و دو دستش لپ هام رو سمت خودس جمع کرده بود ، از شدت نفس نفس زدن داشتم عرق میکرددوباره لباش رو برداشت و از به پشت شد و شلوارش رو یکم کشید پایین وااای انگار وارد یه خلصه شده بودیم که بدون کلام حرف میزدیم، دیگه نگام نکرد و همین جور لبه شلوارش رو پایین گرفته بود ، زیپم رو باز کردم و منم یکم کشیدم پایین، کیر گنده من اومد بیرون ، حس قشنگ زمستان سرد و دغدغه اومدن کسی و داشتن این گرما توی اون سرما انگار واسم رویایی بود بلاخره کیرم چسبوندم به کونش ، کونش یخ بود و کیر من داغ داغ خودش سر کیرم رو گرفت و گذاشت روی کسش برگشت و ازم لب گرفت و آروم کیرم رو توی خیسی لای پاش عقب و جلو میکرد ، مهسا حشری ترین دختری بود که شناختم کیرم رو گذاشت لای پاش و کرد تو ، نمیدونستم عقبه یا جلو ولی داغ تر از کیر داغ من بود اروم دستش رو گذاشت دم پهلوی من و خودش رو تکون دادن، منم چشمام توی تاریکی زیر پتو جز حس قشنگ گاییدن مهسا هیچ چی رو نمیدید ، انگار اون داشت منو میگایید ، دست رو بردم سمت سینه ها و بند رکابیش رو گرفتم و از سر شونش با ناخون که به بدنش بخوره بردم کنار و لبم رو گذاشتم رو گردنش و میلیسیدم ، میلیسیدم بوی عطر میداد و تمیز بود انگار واسه من اماده بودچند بار خودش رو عقب جلو کرد خیلی تنگ بود فقط سرش تو بود و بعد خودم دست به کار شدم و با همون سرعتی که مهسا داشت تکون میخورد ادامه دادم مهسا رو داشتم از پشت میخوردم نوک سینه مهسا توی دستم میکشیدم و گردن میخوردم و کیرم رو یواش یواش محکم تر داخل میکردم، کیرم از مهسا توی کسش فقط اب میاورد بیرون ، نفس نفس زدنام زیاد بود ، آهنگ ،آهنگ امید بودو میگفت" سرت رو بزار رو شونه هام خوابت بگیره…"اون باهاش میخوند منم توی گوشش زمزمه میکردم خرگوش کوچوووووولی من، میخوام همیشه خرگوشم باشی و اون میگفت شاهین محکم تر و باز من تند ترش کردم ولی باز گفتم مهسا تو خرگوش منی این بار یهو اون تندش کرد دستم گذاشتم روی کونش و منم با یه سرعت یکنواخت باز تند تر کردم، حس قشنگی بود آبم داشت میومد از حرکاتم فهمید ولی دستش رو گذاشت پشت کونم و فشار داد و گفت "شاااهین شااااهین درش نیار بزار بیااااد " چند ثانیه بعد با آخرین فشار اومد …
کیرم رو تا ته خالی کردم توش و باز تکون دادم کیرم شق بود و محکم و اون پاره بودو له ،داشتم با خودم میگفتم کونش رو پاره کردم که یهو به خودم اومدم که آبم رو کجا ریختم …یهو پریدم و پتو رو کنار زدم دیدم آبم از کسش داره میاد بیرون ، دنیا دور سرم گشت و گشت و گشت…

ادامه...

نوشته: shahkir3399


👍 30
👎 8
42501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

904601
2022-11-29 01:59:04 +0330 +0330

فهمیدم منظورت از کافشن همون کاپشن و از قنچه هم غنچه بوده و بخاطر سردی هوای شاهرود اشتباهی تایپ کردی ولی خدایی سوادم نرسید بفهمم پتو حکم طالا داشت یعنی چی!!!
ترجمه این یه تیکه با خودت یا مددجویان بهزیستی!!!

5 ❤️

904621
2022-11-29 05:02:49 +0330 +0330

نگفته بودی دانسجو شاهرودی میگفتم مثل داستان قبلی تو هم پاتایا درس خوندی

2 ❤️

904633
2022-11-29 06:04:44 +0330 +0330

داستانت در حد فانتزی بود ببین من خودم یه بار از طبقه سوم یه آپارتمان از رو بالکن رفتم تو خونه همسایه زنه رو گاییدم ولی هنوز اون واسم قفله چرا همچین ریسکی کردم اگه میفتادم بگا میرفتم ولی با این حال اینی که تو گفتی تو اون سرما و کسی نبود میشد قبول کرد باز ، ولی اینکه خیلی راحت بده به کسی که اولین باره میبینتش قفله ، نکته بعدی هم یه جا گفتی کلا در حال تاریکی سکس کردی که خب با توجه به تعریفای قبلش از خرگوش بودن خانوم کوسه اینم سوتیه ، غلط املاییهاتم که نگم برات ، به هرحال اینجا سایت سکسی هست و داستان میخونیم لذت ببریم اگه کسی مخاطب رو خر فرض نکنه و داستان کسشعر ننویسه با این سوتیها کسی مشکلی نداره

6 ❤️

904639
2022-11-29 06:46:48 +0330 +0330

شاشیدم به مدرکت
کافشن 😂 😂 😂 😂

1 ❤️

904645
2022-11-29 09:29:21 +0330 +0330

کونی خودت فرق کس و کون رو نفهمیدی ، کیرت هم نفهمید ؟؟؟

0 ❤️

904647
2022-11-29 09:50:13 +0330 +0330

کی گاز شاهرود قطع شده اونم ۲۰ روز؟؟؟ تا جایی من میدونم شاهرود و بسطام به اون کردن تبحر خاصی دارن مخصوصا دانشجوها رو تو باغای بسطام از دم کیر میگذرونن اگه با زبون خوش نشه با زور میگان و شک ندارم تو شاهرود به زور گاییدنت و خواستی یه جور تلافی کنی با این فانتزیه جقت
کیرم تو کنن آبجیت و نگارشت و فانتزی کیریت

0 ❤️

904656
2022-11-29 11:00:25 +0330 +0330

ملجوق…
شاهرود گازش قطع نشد…
(به شخص دائم الجق،ملجوق گفته میشود)

0 ❤️

904668
2022-11-29 14:24:32 +0330 +0330

باشه راست میگی

0 ❤️

904673
2022-11-29 15:42:42 +0330 +0330

خرگوش کونت گذاشته؟

0 ❤️

904834
2022-11-30 16:15:33 +0330 +0330

دمت گرم که غلط های منو گرفتی ، غلطام شاید بخاطر اینه که تعریف بود نه انشا
بچه جون از مادرت بپرس بهت میگه که گاز قطع بود یا نه و هوای منفی ۱۸ درجه اون روزا رو واست بگه چی بهش گذشت

0 ❤️

904956
2022-12-01 15:23:40 +0330 +0330

کافشن؟؟؟؟؟!!!

1 ❤️

904963
2022-12-01 19:34:37 +0330 +0330

فرق کس با کون ی دنیاس بمون تو همون رویاهات زیرپتو با شق درد دیگم منویس

0 ❤️

905797
2022-12-07 14:43:00 +0330 +0330

#داستان_تخیلی
ماله ساله چنده ؟
شاهرود کی ۲۰ روز گاز نداشت ؟

0 ❤️

907905
2022-12-23 22:29:12 +0330 +0330

سال ۸۶ بود اگه اشتباه نکنم

0 ❤️