سکس با مواد فروش و داداشم

1401/08/26

سلام المیرا هستم عاشق نوسندگی به سبک جنسی
اول از خودم بگم من ۳۲ سالمه و متاهل هستم
در خانواده ۵ نفری بزرگ شدم و فرزند اول هستم
سال ۹۲ ازواج کردم و یه دختر دارم به اسم نگین
من از دوران بلوغ شیطون بودم و دوست داشتم تو زندگیم همه اتفاقات جالب تجربه کنم و موفق شدم بیشتر موقع به ضرر بود ولی خب تجربه میکردم
بگذریم امروز میخوام درمورد رابطه جنسی با داداشمو براتون تعریف کنم
پدر مادر من سه فرزند دارن
من دختر بزرگ
ابجیم دختر دوم (۲۴)
برادرم فزرند اخر (۱۸)
منو خواهرم با برادرم خیلی راحت بودیم با هم میرفیم پارک قدم میزدیم ورزش میکردیم داخل استخر خونه شنا میکردیم ما خانواده خیلی خوشبختی بودیم
تا این که جنگ با داعش شروع شده پدرم مجبور شد بره جنگ واونجا مشغول جنگ بشه بعد یک سال خبر شهادت بهمون دادن مادرم به صورت فاجعه وار خودکشی کرد و برادرم بیمار اعتیاد شد و خواهرم بخاطرپدرم مشکل اعصاب گرفت بعد مصرف دارو مشکلش زیاد شد و دکتر بهمون گفت باید ابجیتون بستری بشه
بعد انجام کارها پذیرش ابجیم به مدت طولانی بستری شد من بعضی موقع بهش سر میزدم و باهاش صحبت میکردم
میگفتم ابجی دوست داشتم الان خونه پیشم بودی با هم بازی میکردیم مثل بچگی ها تو موهامو شونه میکشیدی من موهاتو شونه میکشیدم بعد شروع کردم زار زار گریه کردن دیدم اونم اشکش در اومده اشکشو پاک کردم چشماشو بوسیدم گفتم ابجی قشنگم ناراحت نباشه زود خوب میشی بعد تموم شدن صحبت هام ازش خدا حافظی کردم
تو راه خونه زنگ زدم به داداشم گفتم کجایی داداش
دارم میام خونه
گفتم باشه
رسیدم خونه رفتم دوش گرفتم هوا خیلی گرم بود یه ساپورت و شومیز نیم تنه گیپوردار پوشیدم یه خرده سفیدی پوستم و سوتینم مشخص بود
در اتاق باز کردم اومدم داخل اشپزخونه دیدم داداشم رو مبل نشسته
گفتم سلام داداش خوبی
سلام ابجی خوبم
بعد تیک تیک صدا میداد گفتم چکار میکنی گفت بیا نگاه کن کور نیستی
دیدم یه چیز شیشه شکلی هست مثل قاشق ولی سرش گرد بود داخلش دود سفید بود بعد گذاشته بود رو لبش فندک روشن میکرد داخلش شروع میکرد دودکردن بعد لوله رو میذاشت رو لبش دود میکشید داخل دهنش بعد از دماغ و دهنش بیرون میزد جلوش کمپود بود هر بار اینکارو انجام میداد چندتا میخورد
بعد برگشتم گفتم تو نمیخوای این کار تموم کنی من واقعا خسته شدم داداش نه بابا برام مونده نه مامان ابجی اینجوری تو هم اینجوری
گفت عزیزم بیخیال دیگه چیزی برای از دست دادن ندارم شروع کرد کشیدن
گفت بیا توهم بکش یه خرده وسوسه شدم
ولی اینکارو نکردم
گذشت تا سه هفته واقعا دیگه خسته شده بودم هیچ کسی رو نداشتم شرایط بدی بود
پاشدم لباسمو پشیدم رفتم داخل پارک محلمون قدم زدم بعد قدم زدن نشستم رو نیمکت داشتم همینجوری با خودم کلنجار میرفتم که دیدم یه اقا اومد کنارم گفت خانوم چیزی میخواین گفتم نه ممنون برادر گفتم جنسام خوبه گفتم چی یعنی چی گفت گل شیشه هر چی بخوای دارم
گفتم من تجربه ندارم گفت دوست داری تجربه کنی گفتم یه دقیقه بیاین پیشم بشنید اسمتون چیه گفت محمد گفتم محمد اقا حقیتش جریان من …تمام جریان بهش گفتم بهم گفت خب این که مشکل نداره بیا این سویچ بگیربرو سر خیابون یه پژو ابی نفتی دارم دزگیر بزن مشخص میشه رفتم دزگیر زدم ماشین مشخص شد رفتم درو باز کردم نشستم
بعد چند دقیقه اومد گفتم چرا با من نیومدی گفت عزیزم من باید جنس پخش میکردم بعد گفت بیا بریم یه جا خلوت حالت بیاد سر جاش حرکت کرد دم یه سوپر مارکت وایساد گفت بمون من برم وسایل پذیرایی برات بگیرم بعد چند دقیقه اومد کلی وسایل گرفت گفتم چ خبره
برگشت بهم گفت مگه حالت بد نیست بیا حالتو بیارم سرجاش بعد حرکت کرد
نزدیک مینی سیتی بودیم گفتم کجا میریم گفت پارک لویزان گفتم اوووهمم جای قشنگیه گفت دوست داری گفتم اره
بعد یک ساعت رسیدم رفیتم داخل جنگل پیاده شد منم پیاده شدم
دوباره در ماشین باز کرد خم شد ترسیدم گفتم نکنه بخواد سرم بلا بیاره که یهو دیدم در صندوق عقب باز شد اومد درب باز کرد روفرشی برداشت رفت داخل جنگل رو فرشی پهن کرد گفت بیا بشین رفتم کفشمودراوردم نشتیم اونم وسایل اورد
بعد نشست وسایل از کیفش در اورد مثل وسایل داداشم بعد گفتم اون شیشه چیه
پایپه عزیزم
خب اون پودر چیه
اسمش شیشه اس پودراز روی سوراخ میریزی داخل بعد با فنگ بهش حرارت میدی شروع میکنی کشیدن گفت میخوای
گفتم اوووهووووم ولی میترسم حالم بد بشه
نترس المیرا من هستم
بعد ازش گرفتم مثل خودش اینکارو انجام دادم بعد لوله رو گذاشتم رو لبم دود کشیدم داخل دهنم که یهوو سرفه کردم یه جوری بود
گفت اشکال نداره عادت میکنی
بار سوم چهارم دیگه عادی شد شروع کردم کشیدن صحبت کردن احساس خوشی داشتم میخدیدم بعد گرم شده برگشتم گفتم این چیه اخه پوشیدم مانتومو دراوردم واقعا اثلا متوجه نشدم چکار دارم میکنم بعد ۴ ساعت داشتم میخندیدم دوباره بهم داد گفت بیا اثلا تعادل نداشتم بهش گفتم نمیتونم فندک روشن کنم اومد کنارم فندک ازم گرفت فندک روشن کرد بعد منو نگاه کرد منم نگاهش میکردم یهو بیخود شد اومد ازم لب گرفت منم بدون هیچ مقدمه شروع کردم به همکاری هیچ کدوممون تو حال خودمو نبودیم همینجوری داشتیم لب میگرفتیم بعد منو خوابند رو زمین تاپمو در اورد سوتینون باز کرد انداخت کنار شروع کرد خوردن سینه ام
من::: امممممممم اممممممممم
محمد:::جون بخورمت لیست بزنم
من::: اخخخخخ اخخخخخ اخخخخ
محمد::: شلوارتو دربیارم
من:::اره
شلواموو شورتمو در اورد انداخت کناربعد شروع کرد لیس زن
من::: اخخخ اییییییی اممممم جونمممممم بخورررر
داشتم خیلی حال میکردم اثلا متوجه چیزی نبودم بعد چند دقیقه به اوج لذت رسیدم شل شدم
بعد منو بلند کرد گفت تو بیا بخوربعد شلوار همراه با شورتش کشیدم پایین اووومممم عجب کیری داشت بزرگ بود خیلی دوست داشتنی بود
شروع کردم براش لیس زدن گفت بکن تو دهنت انداختم داخل دهنم شروع کردم خوردن که یهووووو گفت چکار میکنی چرا دندون هاتو میزنی بهش گفتم خب بلد نیستم گفت نمیخواد بیا بهت بیشتر حال بدم دراز کشیدم کیرشو خیس کرد
گذاشت لبه کسم بعد اروم فشار داد که یهو رفت داخل کسم خیلی دردم گرفت که یهو بلند شدم دیدم کیرش خونی برگشتم بهش گفتم الان اینکارو کردی من هرزه شدم
محمد::::نه عزیزم بعد این تو همسرم میشی
من::::خیلی ازش خوشم اومد مرد زندگی بود همینجوری با هم داشتیم حال میکردیم که یهو ابشو حس کردم ابش اومد کیرشو کشید بیرون بعد اومد روم شروع کرد لب گرفتن سری گفت لباستو بپوش تا کسی مارو ندیده
لباسمون پوشیدیم یه خرده دیگه وسایل خوردیم دوباره شیشه کشیدیم بعد منو رسوند خونه من تو حال خودم نبودم درو باز کردم رفتم داخل خونه
دیدم داداشم رو مبل نشسته رفتم دیدم داره شیشه میکشه نشستم کنارش مانتومو در اوردم گفتم بده منم بکشم شروع کردم کشیدن بعد نیم ساعت شروع کردیم خندیدن از بس گیج بودم کنارش نشتم دلم میخواست منو بکنه
بعد ازش لب گرفتم بعد خودشو کشید عقب گفت چکار میکنی گفتم حالم خوب نیست بلند شدم شلوارم کشیدم پایین رفتم نشستم رو پاهاش پاهامو باز کردم گذاشتم رو مبل داداش حالم خوب نیست همین یک بار اونم اجازه نداد یه سیلی زدم رو صورتش اونم چیزی نگفت خودم هم متوجه نشدم دارم چکار میکنم
بعد شروع کردم لب گرفتن بعدش شلوارشو با شورتشو در اوردم دیدم کیرش سیخ نمیشه با کلی لیس زد شق کرد بعد شورتمو در اوردم رفتم نشتم رو کیرش یه خرده کیرشو به کسم مالیدم خودمو فشار دادم رو کیرش که کیرش رفت داخل کسم بالا پایین میکردم بعد چند دقیقه ارضا شدم پاشدم رفتم داخل حموم دوش گرفتم بعد اومدم بیرون رفتم رو مبل گرفتم خوابیدم بعد ۲ ساعت بیدار شدم
رفتم داخل دستشوییی واییییییییی خداااااااا
😭😭😭😭😭😭😭😭😭😰😰😰
داداش داداش داداش داداشی بیدار شو
وای خدا داداشم خودکشی کرده بود روی رو شویی یه کاغذ بود نوشت من با بود پدر و مادرم میتونستم کنار بیام ولی تحمل سکس با تو رو نداشتم من ببخشید نباید اجازه میدارم اینکارو انجام بدی برای همیشه خداحافظ خواهر جون
😭😭😭😭
پایان
ادامه دارد
بر اساس داستان فانتزی و واقعیت جامعهء
تقدیم به تمام مردم هایی که به اعتیاد دچار شدن

نوشته: المیرا خانوم


👍 5
👎 40
55601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

903126
2022-11-17 01:54:49 +0330 +0330

ممنون که نشون دادی اعتیاد و قسمت داستان سکسی شهوانی چقدر بده و باید ازش دور بمونیم!!!

5 ❤️

903127
2022-11-17 02:08:00 +0330 +0330

داستان کسشر نتیجه گیری زیبا

3 ❤️

903131
2022-11-17 02:36:06 +0330 +0330

راستی چرا توی همه داستانات میگی خونمون استخر داره!!! اصلا داستانات با عقل ی بچه هم جور درنمیاد المیرا جون شوهرت حامد ننویس

1 ❤️

903133
2022-11-17 02:48:45 +0330 +0330

من هیچ وقت
به کسی توهین نکرده بودم ولی تو واقعا به چست مغزی مگه شیشه میخندونه؟ بعد هم نگو به نویسندگی علاقه داری بگو کس و شعر خوب سر هم میکنم انتر خانوم

3 ❤️

903144
2022-11-17 04:20:41 +0330 +0330

کسشعره خیلی سنگینی بود میتونستی یک کم واقعی تر بنویسی

1 ❤️

903153
2022-11-17 07:45:36 +0330 +0330

حتما اون یه دونه لایک هم خودت به خودت دادی وگرنه که نه جالب بود نه فانتزی و 180 درجه دور از واقعیت 👎 🤮 .
فقط موندم که تو این همه مواد کشیدی چطوری تمام جزئیات را یادته 😂 😂 😂 😂 😂 😂

1 ❤️

903154
2022-11-17 07:45:36 +0330 +0330

ریدم تو مخ نداشتت که گوزیده
همون اول که گفتی سکس با داداشم ریدی با ر رئیسی 😂

0 ❤️

903179
2022-11-17 10:19:21 +0330 +0330

بابات رفت سوریه با داعش شهید شد مادرت هم خودکشی کرد تو هم کوس دادی

2 ❤️

903188
2022-11-17 11:25:30 +0330 +0330

حالا هوش نداشتی و این همه کارهایی که انجام دادی یادت بود چه دقیق هم نوشته بودی

1 ❤️

903192
2022-11-17 12:10:49 +0330 +0330

از من داستان خوبی بود یه سری نمیخوان واقعیت قبول کنن مواد چ بلایی سر ادم میاره

0 ❤️

903203
2022-11-17 18:06:54 +0330 +0330

عالی بود 👍

1 ❤️

903230
2022-11-18 01:28:05 +0330 +0330

فقط اون اخرش که نوشتی براساس واقعیت جامعه!! 😂😂😂😂

0 ❤️

903257
2022-11-18 04:11:59 +0330 +0330

این حجم از دیس لایک نشون میده داستانت خونده شده
پس امیدوار باش
سبک نوشتنت روون و سریع و دوست داشتنی هست ولی داستان را یهو خراب کردی

منم دیس دادم البته

0 ❤️

903271
2022-11-18 06:09:16 +0330 +0330

اولین بار شیشه کشیدی ودادی ودوش گرفتی خوابیدی؟؟؟؟؟!!!جنس ها هرچقدرم لایت باشن اولین بار تا دوسه شب خواب حروم میشه بهت به خاطرهمین بیداری کشیدن مغز درست کارنمیکنه وبعضی ها هذیون میگن یا توهم میزنن

0 ❤️

903286
2022-11-18 07:28:23 +0330 +0330

خوبه

1 ❤️

903288
2022-11-18 07:47:45 +0330 +0330

المیرا کص پاره حقا که تو و برادر کونیت بچه های یه بسیجی حرومزاده هستید که زیر کیر داعش جون داده وگرنه انقدر هرزه و لاشی نمیشدید! کیر داعش تو استخون‌های پدر دیوثت!

1 ❤️

903326
2022-11-18 17:53:38 +0330 +0330

خیلی کم پیش میاد من نظر بدم اما چون دیدم ادعای نویسندگی داری و دوس داری بنویسی گفتم جهت پیشرفتت یه راهنمایی و کمکی کنم
المیرا جان لطفا ننویس
خیلی تخمی و دور از واقعیت مینویسی و اومدی مثلا از مضرات اعتیاد بگی کلا ریدی
اگه میخوای بنویسی لطفا لطفا مطالعه زیادی داشته باش الباع نیای داستان های سکسی بخونی اینا ۹۹ درصد جزعه مطالعه حساب نمیشن که سطح اطلاعات تورو از جهت نگارش و رویاپردازی و داستان نویسی ببرن بالا

0 ❤️

903387
2022-11-19 03:44:46 +0330 +0330

سلام دوستان
من یه چیزی برام پیش اومده نمیتونم تحلیل و هضمش کنم کسی بتونه کمکم کنه ممنون میشم
مادر و پدرم ازهم جدا شدن مادرم دوباره ازدواج کرده یه خواهر ۱۹ ساله دارم الان باهم دیگه زندگی میکنیم مامانم یه بچه هم از ناپدریم داره بگذریم
تازگیا متوجه شدم خواهرم و ناپدریم زیاد باهم تنها میشن مثلا همه نشستیم تو پذیرایی ناپدریم پامیشه میره اتاق آبجیم درشم باز باهم صحبت میکنن زیاد باهم بیرون میرن وقتایی که تو مغازه هستیم و آبجیم خونه تنهاست ناپدریم درصورتی که باید پیش ما باشه و کمک کنه میگه کار دارم باید برم وقتی مامانم بهش زنگ میزنه متوجه میشم که خونست یا رفته بوده خونه خیلی ازین قبیل چیزا هست ذهنم مدام مشغوله نمیدونم اصلا نمیدونم یعنی چیزی بین این دوتاهست آخه مگه میییییشه اون که مثل دختر خودش میدونه آبجیمو یعنی…؟؟نمیتونم بهش فکرکنم ذهنم کار نمیکنه یه نفر کمکم کنه ممنون میشم

1 ❤️

906779
2022-12-15 05:50:20 +0330 +0330

عجب کسشعری نوشتی تو. اخه جطور شیشه کشیدی اولین بارو خوابت برد.منم اولین بار دقیقا یادمه دوتا دود واسه سکس کشیدم سروز بیدار بودم. بعد پنجسال عمل شیشه تازه خواب اونم بزور

0 ❤️

907119
2022-12-17 22:09:32 +0330 +0330

چون دودی نیستم تو اعتیاد نمیشه نظر داد

0 ❤️

912377
2023-01-27 02:30:16 +0330 +0330

علی عالی

0 ❤️

926744
2023-05-07 02:58:49 +0330 +0330

کاری به داستان ندارم هر موقع جا نداشتین خونه من نزدیکه لویزانه بیاین باهم بکشیم

0 ❤️