با سلام به خواننده های داستانهای شهوانی.
من سیاوش پسر یکی از حجره داران فرش بازار بزرگ تهران هستم ،در حال حاضر ۴۵ سال از عمرمو گذروندم.
بزرگترین ایرادم یک زمانی مغرور بودن بود ،خیلی از اطرافیانم اعم از خانواده و فامیل و دوست آشنا تا جایی که میتونستن ازم دوری میکردن فقط پدرم خاطر خواه من بود چون دقیقا من شبیه پدرم بودم از لحاظ مغرور بودن.
من پسر ناخلف خانواده هم بودم .
خانواده من تشکیل شده بود از سه تا خواهر و سه برادر و من پنجمین فرزند بودم .همراه با پدر و مادرم.
تو یک خونه ی ویلایی خیلی بزرگ در شمال تهران قد کشیدیم و همه خواهر برادرا دیر ازرواج کردیم بالای ۳۰ سال و تنها کسی که از خانواده تو سرر درس و مشق نبود من بودم که با زور،آخر تونستم دیپلم بگیرم.
تنها ورزشکار بین خانواده من بودم ، و تنها پسری که شغل پدرمون رو ادامه داد بازم من بودم .
تنها مغرور خواهر برادرا من بودم.ولی در کنارش مهربون فرزند به پدر مادرمون من بودم.
نجیب ترین فرزند خانواده من بودم.
شر ترین هم من بودم .بین خواهر برادرا صادق ترین هم من بودم .
و تنها فرزندی که گوه بالا اورد هم من بودم.
و باعث دق مرگ شدن مادرم هم من بودم…
تنها فرزندی که خواهر برادرا باهاش قهر کردن برای همیشه و برای اولین بار بود قهر کردن بین خانواده من بودم .
و تنها فرزندی که آبرویی برای خانواده نگذاشت من بودم.تنها فرزندی که بی درو پیکر ازدواج کرد و خواستگاری نرفت من بودم.
و تنها فرزندی که اصالت خانواده رو زیر پا گذاشت من بودم.
(عزیزان خواننده میدونم سر درد گرفتین ولی برای اینکه کاملا در بطن زندگیه نقش اول این داستان یا سر گذشت یک هم وطن قرار بگیرید باید داشت که تا حدودی به شخصیت وی نزدیک شید تا شاید بتوانید با درک ایشان داستان را پیش ببرید)
بهمن ۱۳۸۵در اخرین روز ماه من با پدزم تو حجره بودیم که دو تا زن با یک مرد وارد حجره شدن برای خرید فرش که بعد ها یکی ازون خانومها فرزانه بعد ۴ سال دوستی زنم شد.
اون روز با برادر و زنداداشش دو تخته فرش کاشمر خریدنو رفتند فردای همون روز اول اسفند درست همون زمان که برای خرید فرش اومده بودن (ساعت ۱۱.۳۰)فرزانه زنگ زد ازم فاکتور فروش خواست که در جواب توضیح دادم که فاکتور صادر شده بود و روی میز خودشون لحطه اخر جا گذاشتن .
یخورده با ناز و کرشمه بهم گفت میشه محبت کنید با پیکی یا اسنپی بفرستین در خونمون.
فاکتور بهونه ایی شد برای آشنا شدن بعد دوستی بعد اون عاشقی و در آخر ازدواج و بلافاصله نابودی.
فرزانه زنی زیبا روی با اندام متناسب قدی بلند و زبونی برنده و چشایی گیرا داشت ،کار هر مردی نبود بگذره ازهمچین لوبتی.
منو فرزانه راه به قولی هزار ساله رو تو یک هفته طی کردیم پونزده اسفند انقدر صمیمی بودیم ه هر کسی میدید فکر میکرد سابها در کنار هم هستیم.
راستشو بخواین اولین زنی بود که تو عمرم که باهاش دوست شدم و بعدش سکس کردم قبل اون من با هیچ زنی دوستی نکردم من از ۱۴ سالگی افتادم به سکس پولی (من فقط با جنده ها در مکان مشخصی سکس کرده بودم)
از پنج هزار تومن استارت زدم و اون اواخر با پول جا دو میلیون پونصد خرجم میشد برای یکی دوساعت.
واگه با زنی دوستی میکردم یا دوست میشدم از همون زنهای تن فروش بودند که حتی باهاشون مسافرتم می رفتم بعد برگشتن باید تسویه میکردم.
فرزانه خیلی هات بود ،ما یک روز درمیون تو آپارتمانی که پدرم سالها پیش برای رفیق بازیهای خودش خریده بود سکس میکردیم من اون زمان ۳۰ سالم بود و فرزاته ۲۳ ساله بود.
از همون اول من کلید کردم برای ازدواج همیشه فرزانه طفره میرفت در حالی عاشقانه دوسم داشت و من هم فرزانه شده بود پاره ی تنم .عید ۱۳۸۶ برای اولین بار فرزانه رو بردم برای دیدن خانوادم اونا در جریان دوستیمون بودن اصلا عید ۸۶ از قبل خواسته بودن که فرزانه رو ببینند.
مادرم اصلا از فرزانه ی شیرین زبان خوشش نیومد و دو پاشو تو یک کفش کرد و گفت این دختر چشماش با امام زیبایی نگرانی داره این زنی پنهون کار…یادمه همون موقعه به مادرم گفتم مادر تو تو خونه ایی همیشه ما بیرون انقدر دیدیم که میتونیم تشخیص بدیم کی خوبه کی بد.
خونه ی ما و فرزانه تو ی خیابون بود بنام ولی عصر منتها ما شمال خیابون بودیم و منزل فرزانه جنوب خیابون ولی عصر ما خونمون چسبیده تجریش فرزانه خوتشون نزدک راه آهن.
من بعد ۶ ماه دوستیه تو در تو فهنیدم خونشون کجاست .
ولی اصلا برام مهم نبود کجا بود یا کجا زندگی میکرد و عاشقانه رامش بورم.
ادامه داستان رو بده کارتون شدم فردا روایت خواهم کرد قسمت دوم تعریف کردن زندگی احمقانم رو.بدرود…
نوشته: سیاوش
اولا سال ۸۵ اسنپ مگه بود؟
دوما سال ۸۵ تو ۲ میلیون و پونصد میدادی کس میکردی؟ مگه با جنیفر لوپز سکس میکردی یا کیم کارداشیان؟
تو با اختلاف گنده گوزترین نویسنده ای بودی که دیدم
مشتی سیاوش سلام.
کس ۲۵۰۰ و اسنپ و … درست.هرچند همون سالا ساناز جون و عسل جون(خاله های باغ فردوس)اگه یکی رو کله میکردن نهایت ازش ۱ تومن میگرفتن.
داداش اینجا پر از بچه های بالا تا پایین تهرونه که مچتو بگیریم.بگذر مشتی از آمارای ریز و درشت
آخه کون بچه اسنپ سال ۹۳ کلید خورد اسنپ کجا بود ؟ فقط مامان جونت خوب همکار خودش رو شناخته که گفته از چشماش معلومه پنهانکاره 😂😂
تا اونجا خووندم ک گفتی سال ۸۵ اسنپ میخواست😐😐😐سال ۸۵ گوشی اندرویدی هم نبود سیستم عامل جاوا بود😐😐😒😐😐
بچه ها بزارید بناله ببینیم چی میخوادبگه اخر سر همه رو یجا باهم تسویه میکنیم.
منظورش از اسنپ امروزی که استفاده میشه ودرزبان عامیانه میچرخه شاید همون اژانس یاتاکسی تلفنی اون زمانه.
هزینه هم فقط واسه کس نبود گفت با هزینه جا یامکان وخودجنده وبقیه مخلفات اونقدرمیشه.که البته شایدکمی اقراق کرده باشه.البته اگر طرف ساده واوسکول باشه وپولدار جنده ها شایدبیشترازاین حرفاهم تیغ بزننش.ایشونم که گفت مغرور پس واسه چس کلاس بازی و کم نیاری بعیدنیست داده باشه اینقدرپولو.
نویسنده عزیز اگرامارمیدی قشنگ توضیح بده درمتن وقانع کن تاارتباط بتونیم بگیریم وگرنه این مواردو کلی رد کن وجزئیات نگو تا ایرادنگیرن.البته حالامعلوم نیست درادامه موضوع داستانت چه روندی پیش میگیره
چیه من بودم من بودم راه انداختی من.من.من.عن بیشتر بهت میاد تعریف نکن زندگی تو چون از اول احمق بودی ومیخوای حماقت خودتو بندازی گردن مواد وزن
سال 85 اسنپ؟؟؟من دیگه حرفی ندارم 😐