با سلام و احترام
من خیلی اهل نوشتن نیستم پس کاستی و قصوری دیدیم بذارید رو حساب بی تجربگیم.
خیلی تایم بود که پیگیر یه چنین اتفاقی بودم و نمیگم یهویی شد ولی شرایطش کاملا تصادفی اتفاق افتاد. زنم هاله دختر بینهایت خوبیه منم دوستش دارم و روش هم شدیدا غیرت دارم در جریان باشید. دیروز صبح روز موعود فرا رسید و وقتی همه داشتیم راه می افتادیم که سر کار بریم رئیسم بهم پیام داد که امروز مشتریمون نمیاد و میتونم دورکار باشم.منم میتونستم پیامش رو پاک نکنم ولی کردم(حرکت اول) مونا که دختر شیک پوش و سکسیه و ۱۹ سالشه نشست پشت و خانمم هم جلو و راه افتادیم.توی راه باید پیادشون میکردم یکیشون میره سمت شمال شهر و دیگری غرب تا با ون و تاکسی راه بیفتن. من توی راه گفتم امروز زود برمیگردم معلوم نیست شاید یه ساعت دیگه شایدم تا سه بمونم ولی زود میام که خانمم هم گفت باشه خارج شدی زنگ بزن.(حرکت دوم) مونا که شدیدا دیشب سر بازی که کردیم حشری شده بوده ظاهرا و تحمل کرده خیلی اتفاقی گفت امروزم میشه بیام خونتون خانمم یه جورایی مخالفت کرد من بهش سقلمه زدم که نگه اینو و من ازش نخواستم هیچ وقت با خانوادش بد باشه اونم گفت باشه و من پیادشون کردم هر کدوم رفتن سمت خودشون و من راه افتادم که برم که یهو جرقه ای تو ذهنم زد که نکنه طرف نخ داده من گیج میزنم که برگشتم دیدم خانمم با تاکسی رفته و اون هست و منو دید منم وایسادم شیشه رو دادم پایین و گفتم ای بابا من تعطیلم باید برگردم خونه اونم گفت چه جالب منم تعطیلم و گفتم بهش تو که قراره بیای بیا الان ببرمت نمیخواد بری خونه بابات اینا و اونم گفت خوب هاله چی منم گفتم بذار برسیم بهش زنگ میزنیم میگیم.توی راه یکمی جفتمون استرس داشتیم بهش گفتم تو اینجا رو پیاده بیا یه وقت نگهبان میبینه فکر بد میکنه اونم قبول کرد و خلاصه رسیدیم خونه.تا گفت بزار زنگ بزنم گفتم ببین الان زنگ بزنی نگران میشه ما تنهاییم اونم شروع کرد به خندیدن و منم یکمی لبخند زدم چون هنوز مطمئن نبودم چی قراره بشه خلاصه گفت چایی میخوری بذارم که من گفتم آره ولی لباس راحت بپوش که اذیت نشی و اونم بازم لبخند زد. تا داشت میرفت توی اتاق منم رفتم توی اتاق و پیرهنمو در آوردم(حرکت چهارم) که دیدم اونم داره در میاره و خیلی حشری شدم و تقریبا دیگه مطمئن شدم اتفاق می افته اولش به هم دست زدیم و یکمی به دوست پسر سابقش فحش میدادم و ازش تعریف میکردم تا اینکه اتفاق افتاد اومد بخوابه روی تخت گفتم نخواب که همیشه عطر میزنی و لو میره و رفتیم توی حال یکمی برام خورد و یه ساعتی تلمبه زدیم و … یکمی گذشت و گفتیم حالا که شده بذار تا تهش بریم. سه بار دیگم سکس کردیم من دیگه داشتم از هوش میرفتم که خانمم زنگ زد جوابشو دادم و قطع کردم و راه افتادیم به سمت خانمم. مونا رو یه جا پیاده کردم اسنپ گرفت رفت هنوزم همو ندیدیم نمی دونم ببینیم چی میشه.
امیدوارم حرف اضافه و سردرد آوری نگفته باشم.
نوشته: سیاوش
حالا که رو زنت غیرت داری
زنتو بچه ها اینجا الان از شرمندگیش در میام
رو زنم غیرت دارم هار هار هار
خداوکیلی تا دستم کردم توشرتم تموم شد اهل فحش نیستم ولی خدایی دوتا رفیقم برای هم تعریف کنن بیشتر میشه داداش ننویس به خدا
حرکت اول
ریدم ب تاریخچه جدت
بزغاله این چیه نوشتی زود انزال
کسکش این اراجیف چیه مینویسسی خودت بخون چیزی میفهمی زنتو گاییدم
لایک فقط بخاطر خواهرزن که مثل نون زیر کبابه
دیس لایک هم بخاطر اینکه این داستان یا خاطره نبود بیشتر شبیه پیامک بود حداقل بیشتر از جزییات میگفتی
امیدوارم حرف اضافه و سردرد آوری نگفته باشم.
متاسفانه گفتی سیاوش
اونچه که از شواهد پیداست نه تنها روی زنت غیرت نداری
بلکه توی خوک صفت
بی هستی و الان داری کامنتهارو میخونی و زنتو زیر بچه ها تصور میکنی.
اونچه که از شواهد پیداست نه تنها روی زنت غیرت نداری
بلکه توی خوک صفت
بی هستی و الان داری کامنتهارو میخونی و زنتو زیر بچه ها تصور میکنی.
اگر هم واقعا رو زنت غیرت داری
خیلی گاوی
به گاو سه تا سور زدی
گاو پیش تو استاد دانشگاه است.
حرکت سوم رو چون جا انداختی من اضافه می کنم . از پهنا توی حلقت ! چرا ؟ چون " خیلی تایم بود که پیگیر یه چنین اتفاقی بودی " !!!
نوش جونت ولی فقط خودت حالشو بردی. قسمت سکسی داستان خیلی کم بود و من که به حد تصور هم حتی نرسیدم . دوستان رو نمیدونم
فقط لاگین کردم که بگم کیر تو این خاطره تعریف کردن تخمیت
خواهر زن
خواهر زن
خواهر زن
لامصب یه چیز دیگس
البته فقط صرفا جهت یک بار گ ا ییی دننننن