سکس با همکار متاهل (۲)

1402/03/19

...قسمت قبل

بعد از اولین سکس سرپایی و‌هول هولکی تو شرکت با خانم مدیر زیبا و سکسی تقریبا دیگه کارمون توی شرکت شده بود سکس چت و یا مالیدن همدیگه تو جاهای خلوت،حالا دیگه اضافه کاری موندن نه تنها خسته کننده نبود برعکس حاضر بودم شبا هم تا صبح تو شرکت بمونم.خانومی بیست و شش ساله با اندامی توپر و سفید،چشمانی درشت و زیبا،سینه های درشت و سفید و نرم که اکثر مواقع برجستگی نوکشون از زیر مانتو هم معلوم بود،با کونی گرد و برجسته که موقع راه رفتن حتی دخترای شرکت هم چشمشون به لرزش کونش بود و یه کوس سفید و تپل بدون ذره ای گوشت اضافه تو لبای کوسش و در کنار همه این زیباییها عطش بی پایانش به سکس و حشری سیری ناپذیر…کار کردن در کنار همچین زنی خیلی لذت‌بخش‌تر از مسافرت شمال بود برام.بعد چند روز رییس کارخونه از مسافرت برگشت کارخونه،بعدازظهر با تمام عوامل شرکت جلسه گذاشت،در کل از روند امور شرکت راضی بود و از همه بخاطر اداره خوب شرکت در نبودش تشکر میکرد،بعد اتمام جلسه همه ماهارو مرخص کرد،خانم مدیر هم میخواست با ما بیاد بیرون که گفت شما بمونین،نیم‌ ساعتی بیشتر از ساعت کاری شرکت نمونده بود که خانم مدیر زنگ زد بهم گفت آقای رییس گفتن بچه ها امروز اضافه کاری نمونن و سر ساعت بچه هارو بفرستین بره،منم اطاعت کردم.موقع رفتن دیدم که وایساده دم در و انگار خیال برگشت نداره،پس از انگشت ساعت زدن ازش پرسیدم شما تشریف نمیبرین،که گفتن نه فعلا با مهندس جلسه دارم.نمیدونم چرا یجورایی تو دلم افتاد که این یه جلسه معمولی نیست،حس عجیبی داشتم هم حس حسادتم اذیتم میکرد از اینکه الان رییس خیلی راحت لختش میکنه و هر جوری دلش بخواد اون کوس زیبارو می‌کنه که من واسه بدست آوردنش کلی زحمت کشیدم و یجورایی هم الان عشقم شده بود و از طرفی هم فکر اینکه الان دارن چکار میکنن و چجوری باهم حال میکنن حشریم میکرد،نمیدونستم واقعا گریه کنم یا بخندم از این حسهایی که بهم دست میداد.نمیتونستم با این فکرا خونه برم و بخوابم،تصمیم گرفتم بیرون شرکت کمی دورتر منتظر بمونم ببینم کی از شرکت بیرون میان،نیم ساعت بعد دراومدن از شرکت بهش اسمس دادم هر وقت جلسه تموم شد بهم زنگ بزن کار واجبی دارم،در واقع کاری نداشتم فقط میخواستم یجورایی بدونم چکار میکنن و کی تموم میشن،داخل ماشین نشسته بودم هم حرص می‌خوردم که الان داره عشق منو میکنه همم کیرم سیخ شده بود از فکر گاییده شدنش و داشتم کیرمو میمالیدم و چشام از دور به در شرکت بود.بعد تقریبا دو ساعت دیدم که ماشین رییس از شرکت بیرون اومد و خانوم مدیر هم پشت ماشین نشسته،بعد اینکه نگهبان شرکت در شرکتو بست با فاصله دنبالشون راه افتادم.رییس سر کوچشون پیادش کرد و رفت و منم منتظر شدم ببینم چکار می‌کنه که دیدم رفت خونشون.هوا دیگه تاریک شده بود و منم برگشتم برم خونه که دیدم زنگ زد،بعد احوالپرسی گفت ببخشید بعد رفتن شما شوهرم اومد دنبالم و دیگه باهم بودیم نتونستم جوابتو بدم،منم گفتم اشکالی نداره عزیزم تو ببخش فکر کردم شرکتی اسمس دادم که گفت نه بابا بعد رفتن شما یه ربع بعدش شوهرم اومد دنبالم رفتیم خرید،پرسیدم مگه جلسه نداشتین که گفت چرا ولی یه ربع بیشتر طول نکشید و برای مهندس کاری پیش اومد و رفت…با این دروغاش دیگه مطمئن شدم تمام این دو ساعت و خرده ای لنگاش بالا بوده و حسابی گاییده شده،سرخ و سفید میشدم نه میتونستم کاری بکنم نه حرفی بزنم نه دعوایی بکنم و از طرفی هم تصور گاییده شدنش حشریم میکرد،بهش گفتم که شدیداً حشریتم حتی با وجود شوهرت دلم میخواد بیام تو خونت وحشیانه بهت تجاوز کنم که اونم مثل همیشه یه آخ بلندی از ته دل کشید و گفت آره واقعا بهت نیاز دارم بیا لیسم بزن دلم میخواد تا صبح فقط کوسمو لیس بزنی…اینحرفش باعث شد بیشتر مطمعن بشم که بدجور گاییده شده و کوس تنگش حسابی جر خورده،چند دقیقه ای پشت تلفن باهم حال کردیم و موقع خداحافظی گفت امروز خیلی خستم شاید زودتر بخوابم شب نمیتونم بهت پیام بدم از طرفی هم نمیخوام شوهرم زیاد ببینه شبا تا دیر وقت پای تلفن مشغولم.
تو دل خودم گفتم باشه جنده میدونم امروز بدجوری گاییده شدی و بایدم زود بخوابی.
رئیس بزرگ تا سه چهار روز شرکت بود و بالطبع ما فرصت نمی‌کردیم زیاد باهم لاس بزنیم،خبری هم از اون جلسات طولانی بعد ساعت اداری نبود تو اون چند روز حالا در طول روز و ساعات اداری چه کارهایی میکردن خدا داند،در اون چند روز دیگه مجبوری اکتفا میکردم به سکسچتهای شبانمون و خبری از مالیدن و بوسیدن نبود،انگار یه جورایی معتاد شده بودم که هر روز دستی به سینه ها و کونش بکشم و نرمی تنشو تو دستم حس کنم.
روز آخری که رییس میخواست بره دوباره جلسه گذاشت و بعد سفارشات و دستورات معمول ختم جلسه رو اعلام کرد،هنگام ترک شرکت متوجه شدم که اون انگار نمی‌خواد بره سوار سرویس بشه،زنگ زدم بهش گفتم پس نمیری خونه؟گفت نه شوهرم میاد دنبالم،اوکی گفتم و قطع کردم،باز یه کرمی افتاد به جونم که داره دروغ میگه باز،بعد رفتن همه بچه ها کمی دورتر منتظر شدم ببینم واقعا شوهرش میاد یا میمونه شرکت.اینبار هم نزدیک دو ساعت منتظر موندم که باز دیدم سوار ماشین رییس از شرکت بیرون اومدن و دوباره سر کوچشون پیاده شد،دیگه ذره ای شک نداشتم به خوابیدنش با رییس،البته همه میدونن که روسا اکثرا با کارمنداشون رابطه دارن مخصوصا این رئیس ما که دیگه کلا تابلو بود ولی به عینه متوجه حقیقی بودن اینگونه شایعات شدن فرق میکنه با شنیدنشون.بعد از گذشت یک ربع که از ماشین رییس پیاده شد زنگ زد که ای وای ببخشید کارمون یه خرده طول کشید نتونستم زودتر پیام بدم گفتم اشکالی نداره کجا بودی عزیزم؟که گفت رفتیم واسه تولد برادرزادم یه کادو گرفتیم امشب تولدشه،منم تبریک گفتم و گفتم نمی‌خوای واسه شب آمادت کنم با چاک خیس بری مهمونی که با یه صدای حشری کننده ای گفت که اخخخخ نمی‌دونی چقدر دلم میخواد زبونت لای چاکم باشه و فقط زبون بکشی چاک خیسمو،گفتم نمی‌خوای کیر کلفتمو بزارم تو سوراخت تا حال بیای گفت نهههههه فقط دوس دارم فقط مثل سگ لیسم بزنی بخوری مک بزنی سوراخ داغمو.مثل سری قبل فهمیدم باز گاییده شده عشق ممنوعه جنده من و الان فقط یه زبون میخواد سوزش کوس تنگشو آروم کنه،میگفت دستمو بردم تو شورتم و دارم کوسمو آروم آروم ماساژ میدم لبای کوسم درد میکنه سوراخم تیر میکشه لیسم بزن فقط زبونتو پهن کن رو چاکم و مثل سگ زبونم بکش…حرفاش دیوونم میکرد حس حشر و حسادت دیوونم کرده بود چند بار خواستم بهش بگم دیدم با رییس الان اومدی خونه و منم دلم میخواد کوس جندتو لیس بزنم توهم برام تعریف کن چجوری به رییس کوس دادی ولی روم نشد و گفتم شاید بهش بربخوره و خوشش نیاد و این رابطه به گند بکشه،بزور جلوی خودمو گرفتم و چیزی نگفتم از طرفی هم غرورم اجازه نمیداد بهش بگم من میدونم تو کوس دادی و الان دوس داری من کوس جندتو لیس بزنم و تمیز کنم.شخصیت پیچیده ای داشت با اینکه هم با من می‌خوابید هم با رییس و شاید با چند نفر دیگه هم می‌خوابید ولی یجوری از تعهد و خانواده و شوهر حرف میزد حتی خود من می‌گفتم از این پاکتر و وفادارتر تو دنیا وجود نداره،با اینکه در واقع یه جنده تمام عیار بود ولی رفتارش برخوردش طوری بود که حتی من در موردش وقتی فکر بدی میکردم بعدش احساس گناه میکردم که نخیر درسته این با من یا هر کس دیگه ای با وجود شوهرش میخوابه ولی جنده نیست و این ماییم که در موردش فکر بد میکنیم و چون در سطحش نیستیم خوب درکش نمی کنیم و دقیقا به خاطر این زرنگیاش بود که خیلی زود تونست مدیریت یه مجموعه بزرگ رو بدست بگیره و بشه سوگلی صاحب شرکت.شاید هم تمام این فکرا بخاطر این بود که دوستش داشتم و بنظر شما مسخره بیاد این حرفا و فکرها.
هر روزی که میگذشت با قشنگیا و دلبریاش منو بیشتر اسیر خودش میکرد،عملا بیشتر از شوهرش با من در ارتباط بود و ساعتها حتی پیش شوهرش از هر دری تلفنی باهم حرف میزدیم ولی هنوز فرصت نشده بود که کامل لختش کنم و یه سکس کامل باهاش داشته باشم و دیگه کم کم مالیدنا و سکسها و ساکهای سرپایی شرکت ارضام نمیکرد دلم میخواست روی تخت لخت کامل بغلم باشه.
توی شرکت هم دیگه کم کم پچ پچ بچه ها پشت سرمون بلند شده بود و خیلیا حساس شده بودن رو رابطه صمیمی ما،زیاد نمیتونستیم مثل سابق باهم تنها بمونیم.با اینکه چند باری ازش خواسته بودم بیاد خونمون یا من برم خونشون ولی از ترس دیدن همسایه ها مخالفت میکرد و به همون شرکت راضی بود،گهگداری هم با ماشین بیرون می رفتیم که تو مسیر یا برام ساک میزد منم با انگشتام ارضاش میکردم و یا اگه موقعیت جور بود میرفتیم جای خلوتی و صندلی پشتی ماشین میگاییدمش.البته در این بین چند باری هم با بچه های شرکت عروسی یا مهمونی باهم رفته بودیم که در این اثنا تونسته بودم با شوهرش هم از نزدیک آشنا بشم و تقریبا باب دوستی باهاش بذارم.شوهرش بیشتر از آنچه که فکر میکردم آدمی ساده و زود باور و خوش قلب بود و شدیداً تحت سلطه خانومش،باورم نمیشد دختری با این زرنگی و زیبایی چطور با همچین پسری ازدواج کرده،هر چقدر بیشتر با شوهرش آشنا میشدم بیشتر بهش حق میدادم که میتونه خیانت کنه و با هر مردی که دلش میخواد سکس داشته باشه.
یه روز تعطیل برای اولین بار برای شام خونشون شام دعوت کردن بپاس اینکه در این مدت تو شرکت هواشو داشتم و تو پیشبرد اهداف کاریش کمک حالش بودم،با اینکه خجالت می‌کشیدم ولی با اصرار قبول کردم و شب مهمونی یه دسته گل خریدم و رفتم خونشون،زنگ درو زدم شوهرش اومد پیشواز و منو برد داخل،یه آپارتمان شیک و بزرگ که از چیدمان منزل معلوم بود هنر دسته یه زن کدبانوست،هول شدم و دسته گل رو دادم دست شوهرش و رفتیم داخل خونه،دم در خونه وقتی دیدمش دلم واقعا لرزید،موهای بلند و بلوندش که رو دوشاش ریخته بود با یه بلوز یقه باز مشکی نازک حریر که نوک سینه هاش معلوم بود و گردن سفید و بلورینش تو چشم میزد با یه دامن سیاه چسبان تا روی زانو که برجستگی کونش کاملا زده بود بیرون و زیرش جوراب شلواری سیاه نازک که سفیدی و گوشتالو بودن پاهاش معلوم بود،دلم میخواست همونجا بغلش کنم و همه وجودشو تو وجودم حس کنم،باهام دست داد و تعارفم کرد برم داخل،مثل همیشه رفتارش خیلی شیک و با کلاس بود.سر میز شام منو بالای میز جا داد و خودش روبروی شوهرش نشست،هنگام خوردن شام یه لحظه حس کردم داره زیر میز با پاهاش پامو میماله یه لحظه هنگ کردم و از اینکه شوهرش متوجه بشه ریده بودم به خودم ولی اون خیلی ریلکس داشت با شوهرش از خاطرات و مسایل شرکت حرف میزد و با انگشتای پاش پامو می‌مالید،حس خیلی عجیبی داشتم هم فوق العاده حشری کننده بود همم یجورایی با وجود شوهرش عذاب وجدان داشتم‌.شام رو به هر مصیبتی بود خوردم،بعد شام و چایی نشستیم به صحبت،یجورایی با وجود شوهرش معذب بودم و مثل بچه مثبتها سعی میکردم زیاد بهش نگاه نکنم،بعد مدتی شوهرش پاشد رفت دستشویی،بلافاصله بعد اینکه شوهرش رفت دستشویی اومد کنار میز غذاخوری دامن و جوراب شلواریشو از کونش کشید پایین دستاشو گذاشت رو میز و گفت زود باش بیا بکن،کون سفید و لختش جلوم بود باورم نمیشد،هم مست حشرش بودم هم از ترس آمپر چسبونده بودم،فقط آروم گفتم چکار می‌کنی دیوانه الان میاد گفت فقط زود باش نترس،با ترس کیر شلمو از شلوارم درآوردم و گذاشتم چاک کونش،از استرس اومدن شوهرش نمیتونستم سیخ بشم اونم هی کونشو می‌مالید به کیرم و می‌گفت زود باش بکن تو،با دستم کیرمو گرفتم چند باری سر کیرمو به چاک کوسش کشیدم خیس خیس بود یه کم که سیخ شد کردم تو سوراخش،از کمرش گرفتم و تو کوسش شروع کردم تلمبه زدن،داغ و تنگ بود،از ترس اینکه صدای شالاپ شلوپ برخورد کونش با بدنمو شوهرش بشنوه کیرمو آروم و محکم تا ته میکردم تو کوسش و آروم تلمبه میزدم باورم نمیشد دارم تو خونه خودش آنهم تو این شرایط میگامش،چند باری که تو کوسش تلمبه زدم خودشو از زیرم کشید جلو و سریع جوراب شلواری و دامنشو کشید بالا منم سریع کیرمو کردم تو شلوارم و زیپمو کشیدم،یه ماچ از لبام گرفت و از سینم هلم داد تا بشینم سر جای خودم،کیرم هنوز کامل نخوابیده بود که شوهرش از دستشویی اومد بیرون به رسم ادب نیم خیز شدم تا متوجه سیخی کیرم زیر شلوار جینم نشه،یعنی دقیقاً بعد ده پونزده ثانیه بعد تموم شدن کار ما از دستشویی اومد بیرون.با اینکه آبم نیومده بود و کل برنامه حتی یک دقیقه هم طول نکشید ولی لذت بخش ترین سکس عمرم بود،انگار یه رویا بود،از این همه جسارت و زرنگی و مکر این زن هم لذت بردم هم یه جورایی ترسیدم و فهمیدم یه زن اگه بخواد بده،هیچ جا و هیچ جوری نمیشه مانعش شد،بعد اینکه شوهرش اومد طوری راحت و ریلکس برخورد میکرد که منی که همین الان گاییده بودمش به عشقشون حسودیم می شد و دلم میخواست همچین زنی داشته باشم.

نوشته: Diyako

ادامه...


👍 41
👎 7
107001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

932319
2023-06-09 23:46:34 +0330 +0330

سلام پر رو

0 ❤️

932326
2023-06-09 23:57:12 +0330 +0330

سلام جون دل؟خانوم خوبه؟حضار منتظر نقدهای سازندتون هستن،بفرمایین لطفاً 😋

0 ❤️

932329
2023-06-10 00:02:57 +0330 +0330

قسمت اول داستان رو اشتباهی به یه داستان دیگه پیوند دادین که…این داستان که ادامه اون داستان پیوندی نیست

0 ❤️

932338
2023-06-10 00:49:52 +0330 +0330

صرفا جهت اطلاع کصتان نویس عزیز میگم
سمت مدیر از سمت رئیس بالاتره

1 ❤️

932339
2023-06-10 00:50:09 +0330 +0330

داستان اول و دوم نمیخوره بهم اصن اشتباهه

1 ❤️

932343
2023-06-10 01:03:08 +0330 +0330

منم صرفا جهت آگاهی چشم آبی میگویم که آخه مشنگ کجای دنیا سمت مدیر داخلی از سمت رییس و صاحب اون شرکت بالاتره؟؟هااان؟؟؟؟حتما باید فوش بخوری آخه 🥱

1 ❤️

932361
2023-06-10 02:06:19 +0330 +0330

از این آدم باید ترسید هواست باشه لنگاتو نده بالا

1 ❤️

932375
2023-06-10 05:10:35 +0330 +0330

خوبی کیری؟ تو داستان قبل نگفتی مگه ربطی به نویسنده نداری و داستانو تو ننوشتی و فلان؟ باز که اینجایی
خانوم هم سلام داره خدمتت درگیر پیوندیم بدنش کلیه رو پس زد دنبال یکی دیگه ایم پول هم نداریم بریم یکی دیگه پیدا کنیم فعلا مشقت های دیالیز و دوا درمون رو داریم میگذرونیم بهرحال ممنون که پرسیدی

1 ❤️

932514
2023-06-11 02:37:33 +0330 +0330

من میگم این صابون جدیدها خیلی کارایی داره

0 ❤️

932545
2023-06-11 09:43:31 +0330 +0330

از دوگانگی که با رئیست داشتی خوشم اومد هم بهت برخورده بود که زیدتو داره میکنه هم اینکه جرات مطرح کردنشو نداشتی جالب بود

1 ❤️

933411
2023-06-16 23:48:57 +0330 +0330

Nice

0 ❤️