شنا و خاطرات فراموش نشدنی

1398/02/31

من ترنسم و تم داستان گی هست پس هرکس دوست نداره از همین جا ادامه نده و لزومی نداره ک در آخر بخواد فحش بده.
این ماجرا واقعی هست و سعی کنید جای انتقاد از خوندن لذت ببرید.
ماجرا برمیگرده به دیروز عصر ک طبق معمول هر روز چندتا از دوستام اومدن دنبالم ک عصر بریم بیرون و یه چرخ بزنیم.
ساعت4بود و تقریبا همه خسته شده بودیم از چرخ زدن بیخودی توی خیابون ک یکی از بچه ها پیشنهاد باغ عمو مهران رو داد.مهران در واقع عموی هیچ کدوم ما نبود ولی از اشنایی که با دوستام داشت اونو عمو صدا میکردن.با تردید شمارشو گرفتیم و جواب داد و گفت شما برید باغ،پسرم اونجاست منم تا چن دقیقه دیگه خودمو می رسونم.بعد از خرید یه مقدار تنقلات رفتیم باغ و از هماهنگی قبلی پسرعمو مهران در رو باز کرد.همه ما بار اولمون بود میدیدیمش و خودشو علی معرفی کرد.میخورد بین 24تا26ساله باشه.قد بلند و اندام کاملا باشگاهی و یه صورت جذاب بسیار مردونه که البته تا حدودی غرور از چهرش مشخص بود…ماشین و گذاشتیم پارکینگ باغ و خودمون رو هم به قسمت ویلایی باغ راهنمایی کرد.کولر رو روشن کرد و بچه ها هم مشغول خوردن تنقلات شدن…علی پیشنهاد قلیون داد و همه موافقت کردن…گفت پس من میرم هم اب استخر رو می بندم و هم زغال می ذارم واسه قلیون و برمیگردم.
تا اسم استخر اومد سریع از جام پاشدم ک برم و ببینم.
علی زغالا رو گذاشت روی اجاق گاز و گفت معلومه تو به اب بازی علاقه داری وگرنه به خاطر استخر باد کولر و تنقلات رو ول نمیکردی.
منم با خنده حرفشو تصدیق کردم و اونم گفت پس بیا بریم استخرو بهت نشون بدم.
استخرخیلی قشنگ و تمیزی بود ک تقریبا از نصف بیشتر اب داشت.
علی گفت شنا بلدی؟!گفتم اره بابا مثل قورباغه…بعدش دوتایی باهم خندیدیم و گفت پس تا یه ابی به تنت بزنی منم برم قلیون رو بدم بچه ها و بیام.
لخت شدم و لباسام رو روی نرده های کنار استخر گذاشتم…قیافه من بی بی فیس و ظریفه و کلا بدنم هم هیچی مو نداره و کاملا سفیده…طوری ک هرجا لخت بشم فوری نگاه ها بسمتم جذب میشه.
من لخت شدم و کم کم وارد استخر شدم و مشغول شنا کردن بودم ک بعد از تقریبا پنج دقیقه علی اومد.
در نگاه اول به بدنم ک نصف سینه هام از اب بیرون بود چشمای علی خیره شد ولی خودشو خیلی زود جمع کرد و گفت ایول یه پایه شنا پیدا کردم و الان منم میام.
شلوار اسلشش رو که بیرون اورد بعدش تی شرتش هم بیرون اورد ک نگاهم به سینه ها و سیکس پک و بازوی ورزشکاریش افتاد.
باخنده فیگور گرفت و گفت چطوره؟بدنم خوبه؟گفتم عالیه دمت گرم.
گفت فداتم و با یه شیرجه پرید توی اب.
کمی شنا کرد و خودشو رسوند نزدیک بمن و گفت توهم بدن تمیزی داری اگه روش کنار کنی خیلی جالب میشه منم با لبخند حرفشو تایید کردم.
در همین حین عمو مهران از راه رسید و بعد از سلام احوال پرسی و شوخی کردن گفت با بچه ها میرن توی باغ یه چرخ بزنن حواست به ارشیا(من)باشه.
علی هم اوکی داد و عمو مهران رفت.چند دقیقه شنا کردیم و علی هم اندامشو شیرجه زدنش به نمایش میذاشت.کم کم افتاب می رفت و باد سرد می اومد ک علی پیشنهاد داد بریم بیرون.منم موافقت کردم و هردوتامون از اب بیرون اومدیم و لباسامون رو برداشتیم و رفتیم سمت ساختمون ک پشت به استخر بود.علی کولر رو خاموش کرد و یه حوله بمن داد تا خودمو خشک کنم…علی گفت حالا شرتامون چیکار کنیم کاملا خیس شدن…گفتم اشکالی نداره من بیرونش میارم خشک بشه می پوشمش…علی هم شلوارشو برداشت بره توی اتاق و عوض کنه…منم گوشمو خشک کردم و شرتم رو از پام بیرون اوردم و با حوله لای کون و وسط پاهام هم خشک کردم.شلوارمو اوردم ک بپوشم ولی چون من خیس بودم و شلوارم تنگ بود به سختی بالا میرفت ک یهویی علی از اتاق اومد بیرون منم پشت به اون مشغول پوشیدن شلوارم بودم تا ک یهو از پشت سر علی دستشو رو پهلوهام گذاشت و منم ناخوادگاه ترسیدم و برگشتم سمتش اونم شروع کرد به بلند بخندیدن.
گفت خب پسر مگه مجبوری اینقد تنگ بپوشی…منم لخت و شوکه جلوش وایساده بودم ک یهو کیرمو گرفت توی دستاش و گفت اخه این طفلی له میشه توی این شلوار و شروع کرد واسم مالوندن کیرم…
کیر من16سانته و کم کم در حال بلند شدن بود
دستشو گرفتم و گفتم زشته علی اقا…یهو بابات از راه می رسه.
گوشیشو برداشت و به باباش زنگ زد به بهانه کلید انبار اونم گفت ک اخر باغ نزدیک قفس سگا هستن.
تلفن رو قطع کرد و گفت دیدی گفتم خیالت راحت.
اروم نشست جلو پام و شروع کرد به خوردن کیرم.
دیگه حسابی سفت شده بود ولذت می بردم علی هم هراز چن ثانیه از دهنش بیرون می اورد و با دستاش می مالید و گاهی سرشو بالا میکرد و با یه لبخند معنی دار منو نگاه میکرد.
بعد از چن دقیقه بلند شد و منو محکم بغل گرفت و یه بوس از لبم کرد ک منم باهاش هماهنگ شدم و لب پایین و زبونش رو می خوردم و لیس میزدم و تقریبا چن دقیقه لب بازی ادامه داشت ک سرشو اورد نزدیک به گوشم و گفت بریم توی اتاق ؟ گفتم باش بریم در یه حرکت سریع منو از زمین بلند کرد روی شونه هاش گذاشت و برد توی اتاق و روی تخت خوابوند منو…البته تخت زیاد راحتی نبود و با چندتا پتو فقط پوشیده شده بود.
علی بازم شروع کرد مکیدن لبام و زبونشو توی دهنم می چرخوند و یهو خودشو از من جدا کرد و تی شرت خودش و تی شرت منم از تنم بیرون اورد و با دوتای دستش نوک سینه هامو ک نسبت به بقیه پسرا کمی بزرگ تر و صورتی تیره هست رو گرفت و گفت ای جونم تو چرا اینقد ناز و خوردنی هستی…روی پاهام نشست و اول چندتا بوس از لب و گردنم گرفت و بعدش با ولع شروع به مکیدن و زبون زدن سینه هام کرد…با این کارش کنترل خودمو از دست دادم و فقط بلند اه اه می کردم و کل بدنم می لرزید…علی هم قربون صدقم میرفت دستامو محکم گرفته بود و با زبونش کل سینه و شکم تا زیرنافمو لیس میزد…من ک حسابی از خودم بیخود شده بود و خودمو دست علی سپرده بودم.
علی از روی پاهام بلند شد شلوارمو با کمک خودم از پاهام بیرون اورد و شلوار خودش هم تا زانو پایین کشید.
کیرشو ک دیدم شوکه شدم…یه کیر کلفت 20سانتی کمی از ضخامت یک نوشیدنی رانی کمتر.
سریع پاشدم و کیرشو توی دهنم گذاشتمو تا اخرشو توی حلقم فرو می کردم و با زبونم بیرون می اوردم البته گاهی وقتا ته حلقم می خورد و حالم بد میشد.علی حسابی لذت می برد صدای اه و نالش بلند شده بود و کم کم خودش هم سرمو با دستاش فشار میدار و کمک به ساک زدنم میکرد ک یهویی خودش منو بلند کرد و گفت بسه…لامصب اینقد خوب میخوری ک نزدیک بود بیاد.
بازم بغلم کرد و گرنمو مک می زد ک منو به پشت خوابوند و رفت بین پاهام…لمبرای کونمو از هم باز کرد و گفت اوووووف دقیقا شبیه سوراخ دختراس …چقد تمیز و خوشکله.
بی اراده سرشو وسط پام گذاشت و حس کردم یه چیز به سوراخم خورد ک دیدم یهویی شروع کرد به لیسیدن سوراخم و اطرافش…دیگه سروصدام بالا رفته بود اونم تند تر به کارش ادامه میداد و گاهی با فشار مقداری از زبونشو وارد کونم می کرد.
بلند شد شروع کرد به قربون صدقه کونم رفتن منم بیحال خودمو در اختیارش گذاشته بودم.
یه تف کف دستش کرد و کاملا کیرشو خیس کرد و گذاشت لای پام و سرشو نزدیک گوشم کرد و گفت:عاشقتم نفس من…تا ابد مال خودمی…از این ثانیه دیگه زن منو تو و کیرشو روی سوراخم بالا و پایین می کشید ک یه لحظه کیرشو روی سوراخم تنظیم کرد و منم فهمیدم قراره الان یه درد زیاد بکشم و با یه فشار محکم سرش رو کامل توی کونم جا کرد…منم زیر دست و پای علی هیچ کاری از دستم بر نمی اومد جز اینکه اه و ناله کنم و سرمو به پتو فشار بدم…
علی سرمو گرفت و پشت گردن و زیر گوشمو بوس میکرد و قربون صدقم میرفت ک با یه فشار دیگه همشو تا جایی ک میشد توی کونم جا کرد …از سوزش و درد می خواستم گریه کنم ک علی همش منو دلداری میداد و میگفت فدای تن گرم و نازت بشم چند دقیقه تکون نخور خودش درست میشه…دردش اروم میشه.
بعد از یکی دو دقیقه شروع کرد اروم اروم جلو و عقب کردن منم کم کم داشتم لذت میبردم و علی هم سرعتشو بیشتر میکرد .
حدود یکی دو دقیقه هم تند تند تلمبه می زد ک گفت داره ابم میاد میشه بریزم داخلش؟
گفتم دوس ندارم اخه…
گفت خواهش میکنم
منم گفتم باش من در اختیار توام هرکاری خواستی بکن.
ک یهویی سرعتشو بیشتر کرد و کیرشو تا اخر توی کونم نگه داشت و من فشار ابشو توی سوراخم حس میکردم علی هم بلند ناله میکرد.
ابش ک کاملا خالی شد کیرشو بیرون اورد و منو بوسید و گفت منو ببخش اگه دردت گرفت…دردت بجونم عسل من …
لباساشو تن کرد و از توی سالن دستمال کاغذی اورد و با دقت کل بدن و کون منو پاک کرد.
یه دستمال جلو کونم گذاشت و گفت ببخشید خیلی بی حال شدم وگرنه خودم بغلت می کردم می بردمت…
منم گفتم اشکالی نداره و بلند شدم و رفتم سمت دستشویی و خودمو تمیز شستم.
در همین حین علی هم خونه رو مرتب کرد و در دستشویی رو باز کرد و اومد داخل…
کیر من ک هنوز کاملا راست بود و توی دهنش گذاشت و شروع کرد تند تند ساک زدن ک احساس کردم ابم داره میاد
بهش گفتم…اونم سرعتشو بیشتر کرد و ابم با فشار توی دهنش خالی شد.
حس کردم از اعماق وجودم خودمو خالی کردم توی دهن علی.
وقتی تمام ابم خالی شد اونو تف کرد و دهنش رو اب زد و باز یه بوس از لپم گرفت و رفت بیرون.
منم باز خودمو شستم و رفتم بیرون و لباسام رو علی تنم کرد…
بازم عذرخواهی کرد بابت اینکه اذیت شدم و گفت موافقی بریم یه چرخ توی باغ بزنیم؟
وقتی بی حالی منو دید خندید و گفت اشکالی نداره منم مثل تو خیلی بیحال شدم…اخه پدرسوخته کل ابمو کشیدی.
افتاد رو من و یه دندن از سینم گرفت.
چند دقیقه ای روی مبل افتادیم و همش علی قربون صدقه من میرفت…بعد حدود نیم ساعت عمو مهران و بچه ها با یه سبد میوه اومدن و بازم قلیون گذاشتن و تا شب همون جا بودیم!
وقتی برگشتم خونه یادم اومد حتی فراموش کردم شماره علی رو هم ازش بگیرم…تا چند روز خیلی پکر بودم چون واقعا ازش خوشم اومده بود.
بعد چند روز گوشیم زنگ خورد و علی بود.
گفت اقا ارشیا نمیخوای بیای و این شرتت رو از من بگیری.
خندیدم و گفتم مرسی چرا ک ن!
گفت خونتون کجاس؟بهش ادرس دادم و گفت پس عصر ساعت 5همون جام.
دل تو دلم نبود واسه دیدن دوباره ی علی.
منم تا عصر حسابی به خودم رسیدم و بالاخره علی اقا با یه پارس اومد دنبالم و گفت کار داری گفتم ن!
گفت پس موافقی یه چرخ بزنیم بعدشم شام مهمون من!
با کمال میل قبول کردم و این شد شروع رابطه منو علی جون.
الان 9ماه می گذره و ما باهم هستیم حتی باشگاه اجباری منو با خودش می بره باشگاه میگه من با تو انرژیم بیشتر میشه همه جوره هوای منو داره و تا الان 2بار بیشتر سکس نکردیم.
واسش توضیح دادم من ترنسم و اونم کاملا این مساله رو قبول داره و باهاش کنار اومده و گفته همه جوره پشتمه.
حرفای منو ترنسای عزیز خیلی بهتر متوجه میشم و واسه تک تک تون یه عشق خوب ارزو میکنم.
مرسی♥

نوشته: trns.m


👍 24
👎 11
50594 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

768704
2019-05-21 20:55:50 +0430 +0430

خواهر معلم فارسی تو گاییدم

1 ❤️

768715
2019-05-21 21:19:11 +0430 +0430

عزیز دلم یکم حرفه ای تر دروغ بگو من خودم رفیق ترنس زیاد دارم ترنسا کیرشون راست نمیشه تو یا نمیدونی که ترنس نیستی و بات هستی یا دروغ نوشتی

1 ❤️

768734
2019-05-21 22:10:50 +0430 +0430

مادمازل، چرا اینقدر تناقض نوشتی؟!! یک بار بخون خودت!

0 ❤️

768750
2019-05-21 23:36:00 +0430 +0430

دوستى با ترنس ها بهترين حس دنياست

1 ❤️

768762
2019-05-22 00:28:51 +0430 +0430

احساستو میفهمم چون منم زنپوشم و ترنس

2 ❤️

768798
2019-05-22 09:39:54 +0430 +0430

این چه شیوه‌ی مثلا مچ‌گیریه که تو این سایت باب شده؟!! من خودم فلان کردم نشد، پس دروغ نگو! من رفیقام فلانن اینطور نیست پس دروغ نگو و غیره و غیره. این داستان پر از تناقض بود و من مدافعش نیستم. ولی بیایم تجربیات شخصی خودمون رو به کل تعمیم ندیم! اینکه دوست ترنس شما نعوظ نداشت دلیل نمیشه هیچ ترنس دیگه‌ای هم نداشته باشه! اینکه مثلا فلان شخص مخالف به شما به سختی راه داده برا سکس (به روش گوینده یک داستان)، دلیل نمیشه کامنت بزاری دروغ نگو، هیچکی اینطوری راه نمیده! تجربه‌ی شما شامل همه‌ی افراد از اون دسته نمیشه. ایراد داستانی بگیرید، نظر مخالف بدید ولی مچ‌گیری اشتباه و بر اساس تجربه شخصیتون نکنید لطفا!

0 ❤️

768799
2019-05-22 10:05:54 +0430 +0430

یه پیام بهم بده

0 ❤️

768811
2019-05-22 11:35:28 +0430 +0430

مگه باغه چند متر بود

0 ❤️

768959
2019-05-23 05:17:15 +0430 +0430

اول بگم از دیروز تا امروز ۹ ماه گذشته .
فک کنم توی فضا و قضیه سال نوری زندگی میکنی
علی تونست شمارتو پیدا کنه تو نتونستی شمارشو پیدا کنی خیلی ضعیفی .
دیگه بقیش بماند
داستانت تقریبا خوب بود از 10 نمره 4 میدم ?

3 ❤️

771524
2019-06-04 18:00:52 +0430 +0430

عالی بود ?

0 ❤️