شهوت درون من (۱)

1401/02/25

_عه هوا امروز چقدر گرمه،کاش نمیومدم بیرون امروز!!
از گرمی هوا به قدری کلافه بودم که دلم میخواست خودمو و هرکی که دور و برمه بزنم لت و پار کنم ،غر غر های خانمی که کنارم تو ایستگاه اتوبوس نشسته بود هم تموم نمیشد و منو بیشتر کلافه میکرد ،بیخیال منتظر اتوبوس موندن شدم و تصمیم گرفتم سر کیسه رو شل کنم و یه تاکسی بگیرم تا زودتر برسم خونه و زیر باد کولر دراز بکشم!!
جلو رفتم و دستمو برای چند تا ماشین دراز کردم عوضیا حتی یه نیش ترمز هم نزدن.
شهری که من توش زندگی میکنم انقدر ها هم شلوغ نیست یکی از شهرک های اطرافه مشهدِ برای همین نه زیاد ماشین رد میشه و نه زیاد اتوبوس ها به اصوله سروقت حاضر شدن پایبندن …!!
خلاصه دو سه قدم به جلو حرکت کردم و هی برمیگشتم تا ببینم ماشینی میاد که سوارش بشم یانه،که بالاخره یه تیبا که صندلی های عقبش پر بود جلو پام ترمز زد چاره ای نداشتم که جلو بشینم ،نشستم و راننده هم حرکت کرد…
بهم گفت خانم میشه اول این مسافرا رو بزارم بعد شما رو ؟؟منم گفتم موردی نداره وتو دلم خدارو شکر کردم بابت اینکه ماشین کولر داشت و گرنه مثه سگ پاچشو میگرفتم که تو بیخود کردی من مسیرم نزدیکتره باید اول منو ببری!!
من یه ساپورت مشکی پام بود و قشنگ رون های بزرگم معلوم بود توش و یه مانتو جلو باز و یه شال نخی آبی، سینه هامم که بزرگ بودن و خودم از دیدنشون حشری میشدم چه برسه به مردا!!این تیپی بود که بعد از کار تو رختکن با فرمم عوضش میکردم و کلی هم سرش از طرف حراست شرکتمون بازخواست میشدم اما خب به بقیه چه مربوط!!
تو راه راننده هروقت میخواست دنده عوض کنه یه چهار تا از انگشتاش پاهامو نوازش میکرد و هی حال من بد میشد و اتیش شهوتم روشن،از وقتی از شوهر معتادم جدا شده بودم که ۷ ۸ماهی میشد خودمو با دیدن فیلم های پورن خالی میکردم و از اینکه لباسای چسب بپوشمو مردا سینه هامو دید بزنن هم لذت میبردم میتونستم باکسی دوست بشم و به خودم یه حال اساسی بدم ولی خب بزرگترین مشکلم این بود که بااینکه قیافه خوب و اندام خوبی داشتم اما اعتماد به نفس کافی رو برای برقراری ارتباط با دیگران نداشتم!! ترجیح میدادم با یه خیار و فیلم پورن خودمو ارضا کنم اما سختی های اشنا شدن با کسی رو تحمل نکنم!!
راننده جلو یه کوچه نگه داشت و مسافرا هم که خانواده بودن پیاده شدن و منم پیاده شدمو رفتم عقب نشستم نه اینکه معذب باشم نه!! فقط واسه اینکه کسی مارو نبینه و یه وقت خیال بد نکنن حالا تو توضیح بده که یارو مسافرکش بود کی باور میکنه با تیبا مسافرکشی میکنن…؟!
از تو آینه میدیدم هی داره بهم نگاه میکنه ولی خب با خودم میگفتم شاید داره پشت ماشین رو نگاه میکنه میخواستم امتحان کنم ببینم داره بمن نگاه میکنه یا پشت سر برای همین یه مقدار از شالمو دادم کنار ،زیر مانتوم که یه تاپ بود و قاچ سینم که پشت شالم پنهان شده بود نمایان شدن برای لحظه ای چشماش رو دیدم که چهارتا شده بود خودمو زدم به اون راه و به بیابون های اطراف که چندتا مجتمع وسطش ساخته بودن نگاه میکردم و تو دلم از کرم ریختنم لذت بردم …
_اقا لطفا همینجا نگه دارید چقدر شد؟؟؟
+قابل شمارو نداره دو هزار تومن!!
یه دو تومنی از ته کیفم پیدا کردمو گرفتم سمتش حینی که داشت ازم پول میگرفت دستشو کشید روی دستم ،زود پول رو ازش گرفتم و زدم بیرون ،یه بوق برام زد و رفت
کلید انداختم درو باز کردم که دیدم رفیق جینگم سما که کلید خونمو داشت رو مبلی که رو به روی در بود عین برج زهر مار نشسته!!اولش جا خوردم و یکمی هم ترسیدم برای همین عصبی شدم…
_تف تو روحت سما سنده خبر مرگت خبر میدادی که تو خونه ای اینجوری تا مرز سکته نمیرفتم.
سما که همونطوری مثله این بهت زده ها داشت به تی وی نگاه میکرد گفت:
+خفه بابا بیا این رو ببین
برگشتم سمت تلوزیون دیدم که سما داره یه فیلم پورن نگاه میکنن
و زنه بین دوتا مرد و دوتا کیر بزرگ هم در دو تا سوراخش داشتن عقب و جلو میشدن،یه آن من به جای اون دردم گرفت ولی زنه ازشدت لذت بیهوش بود و فقط یه آه کشیده شهوتناک از دهنش خارج میشد و اون دو تا مرد هم مثله کس و کون ندیده ها وحشیانه داشتن رو و زیر این زن میتاختند!!
حالم به قدری دگرگون شد که دوست داشتم من جای اون بودم!!
سرمو تکون دادم و مانتوم در آوردم کنترل رو برداشتم و تلوزیونو خاموش کردم.
سما با حالت تندی به طرفم برگشت که بگه چرا خاموش کردی که زودتر پیش دستی کردمو گفتم:
_خاک تو سر جقی بی عرضه ات بکنن پاشو خودتو جمع کن
+اولا جقی به پسرا میگن به ما باید بگن مالشی انگشتی!!دوما داشتم حال میکردم سوما خودت که از من بی عرضه تری هععععی دو تاسینگل مالشی انگشتی بدبخت!!
از حرفش دو تایی زدیم زیر خنده ،رو مبل کنارش ولو شده بودم داشتم با موهای فر سما با انگشت اشاره ام ور میرفتم که یهو سما گفت:
+بیا حالا که بهمون کیر نمیرسه لز کنیم باهم😕
از این حرفش چندشم شدو گفتم خاک توسرت تو جای خواهر منی!!و هردو بلند خندیدیم ، بلند شدم رفتم چایی بزارم(یک ایرانی :تواین هوای گرم چی میچسبه؟؟چاااای🤣)
حین رفتن تو آشپزخونه سما گفت:+مریم اون زنه سهیلا که از ترکیه لباس میاره لباس جدید اورده بیا بریم خونش ببین لباساشو شاید خوشت اومد.
یه مجلس خانوادگی دعوت بودم که باید حتما مرتب میبودم تا چش و چار خیلیا رو درمیاوردم بنابراین قبول کردم که ساعت شش باهم بریم خونه سهیلا که تا حالا ندیده بودمش!!
ساعت نزدیکای ۶ بود که سما اومد گوشمو یه گاز کوچولو گرفت و از اونجایی که خواب من بشدت سبکه دستمو اوردم بالا که بگم بیدارم محکم خورد تو دماغ عملیه سما یه اخ بلندی کشید که کاملا خواب از سرم پرید و سرجام میخ شدم بدبخت اشکش دراومده بود هی ازش عذر خواهی کردم امااون فقط زجه مویه میکرد.بعد ده دقیقه اروم شد.حاضر شدمو باهم راهی خونه سهیلا شدیم.
خونه هامون تو یه کوچه بود اما من اصلا تابحال سهیلا رو ندیده بودم ولی همه اهل محل باتعریفایی که سما کرده بود میشناختنش ،منم چون کارمند بودم صبح میزدم بیرون دو برمیگشتم و به دلیل شخصیت درونگرام بغیر سما که از دوره راهنمایی باهم رفیق بودیم هیچ کسیو نمیشناختم
سما درو زد ،در باز شد داخل حیاط یه تیبا پارک بود چقدرم که اویزی که از اینه جلو اویز بود برام اشنا بود!!
بیخیال گذشتم و حتی از ذهنمم خطور نمیکرد این همون ماشینه ۳ساعت پیش باشه!!
داخل که شدیم از سلیقه سهیلا بسیار خوشم اومد چیدمان خونش و وسایل انتیکش بسیار عالی بودن به داخل اتاق راهنمایی شدیم و نشستیم رو تخت
سهیلا خوش امدی گفت و سرتا پای منو برنداز کرد تو چشماش شهوت موج میزد و این خیلی برام عجیب بود یه زن انقدر هیز؟؟؟؟!!
لباسا رو برام اورد منم نگاه میکردم از هیچکدومش خوشم نیومد بسیار سخت پسندم!!سهیلا که دید من لبام اویزون شده گفت بیخیال این لباسا یه جا برای لباس مجلسی معرفی میکنم بری ببینی ،ست نمیخوای برات بیارم با سر گفتم اره میخوام
دو تا ست اورد یکی مشکی یکی هم قرمز شورتش یه بند بود رسما هیچی نداشت!! سهیلا گفت:
×وای نمیدونی وقتی اینا رو برای حمید اقا(شوهرش)میپوشم چه حالی میکنه بااینکه دو تا بچه دارم ولی اینا رو که میپوشم حمید اقا حسابی از هیکل سکسیم تعریف میکنه…
گوشای من و سمای کیر ندیده لحظه به لحظه مشتاق شنیدن حرفای سهیلا میشد و آب دهنمون مثله این🤤راه افتاده بود
سهیلا با اب و تاب تعریف میکرد:
×نمیدونی وقتی زبونشو میکشه رو بند این شورته چقدر حال میکنم خیلی ست قشنگیه برات کدوم رنگش رو بزارم؟؟
داشت بمن نگاه میکرد عملا از اینکه سعی داشت بگه شوهرم کسمو میلیسه کسم داغ شده بود و نبض میزد دلم به شدت کیر میخواست با خودم در حال کلنجار رفتن بودم که سما دستی به پشت زد وگفت باشماست مریم؟
دوتایی باحالت سوالی نگاهم میکردن که به سختی و کلی قورت دادن اب دهن گفتم قرمزه!
دوتاییشون ریز خندیدن و سهیلا گفت مبارکه …
پول و حساب کردیم و داشتیم میومدیم بیرون که سهیلا گفت مریم جان شمارتو بده ادرس اون فروشگاهه رو برات بفرستم ،شمارمو دادم و رفتیم…
از سرکار که برگشتم خونه دیدم دوتا قابلمه رو گازه رفتم سر وقتشون یه کاغذ کنارش بود دستخط سما بود که نوشته بود:سعی کن با قورمه سبزی خودکشی نکنی کلی راه برای مردن هست اونا رو امتحان کن تقدیم باعشق!!
از این کارش به شدت خندم گرفته بود کلی قربون صدقه اش رفتمو خودمو رو سیر کردم ، رو مبل ولو شدم گوشیم زنگ خورد ناشناس بود خواستم جواب ندم که از شدت کنجکاوی جواب دادم.سهیلا بود!!
×الو مریم جون سلام خوبی؟؟من دارم باحمید اقا میرم اون فروشگاهه اگه میای بیا باهم بریم
باشه ای گفتمو قطع کردم
بااینکه خیلی خسته بودم اما دلم میخواست این حمید اقای کس لیس رو ببینم برای اینکه زودتر بهشون برسم زود حاضر شدم
دم درتو ماشین منتظرم بودن ، سلامی کردمو داخل شدم
و فهمیدم بلههه این حمید اقا همون راننده تیبااس که روش کرم ریخته بودم
خندیدم و اونم خندید و راه افتاد…ماشینشو داخل پارکینگ فروشگاه پارک کرد و به سهیلا گفت شما برید من اینجا میمونم.
تو راه تا برسیم به مغازه مورد نظر سهیلا همش از حمید میگفت که کارش تو سکس عالیه نهایت لذت رو باهاش میبرم کیرش خیلی بزرگه و خوبه از کونم بهش میدم اماانقدر کارشو خوب بلده که اصلا درد نداره و از این حرفا!!
خیلی برام جای تعجب داشت که یه زن اینجوری از کیر شوهرش جلو یه زنه دیگه حرف میزنه و عین خیالشم نیست!!
لباس رو خریدم از مغازه خارج شدیم…
دوباره سهیلا شروع کرد به تعریف کردن که یهو ایستادم اونم متقابلا ایستاد سوالی نگاهم کرد…
با یه حالت متعجب پرسیدم:
_سهیلا چرا هی از کیر شوهرت جلو من حرف میزنی قصدت چیه؟؟؟


سهیلا یکم من و من کرد و شروع کرد به حرف زدن
×ببین میدونم که تو کف کیری هم تو هم اون دوستت سما از قیافه هر دوتاتون معلومه که خیلی وقته سکس نداشتین…
باحالت طلبکارانه ای گفتم:خب که چی منظور ؟!
منو به گوشه ای کشوند و گفت:
×منو حمید فانتزیمون اینه که یه زن دیگه رو وارد رابطمون کنیم ،من ۴۳سالمه دو تا شکم زاییدم هر چقدرم که حمید ازم تعریف کنه میدونم که به پای یه دختر ۲۸ساله تنگ و تشنه کیر نمیرسم که اندامشم از من سکسی تره!!حمید ۴۹سالشه خیلی از نظر سکسی فعاله دوست دارم جلو خودم یه زنه دیگه رو بکنه،اولش سما مد نظرم بود تااینکه اومدی خونمون و حمید تو رو از تو پنجره اتاق که به حیاط دید داره ،دیدو ماجرایی که تو ماشین پیش اومده و کاری که تو کردی رو برام تعریف کرد و منم فکر کردم که تو امکان داره رضایت بدی!!
اولش تو شک بودم ،مگه میشه مگه داریم که یه زن بخواد شوهرش یه زنه دیگه رو جلو چشم خودش بگاد؟!داشتم حرفاشو تو ذهنم حلاجی میکردم که سهیلا با اون نگاه منتظرش صدام زد
×خب حالا نظرت چیه؟!
سرمو از زیر شالم خاروندم و بهش گفتم فکر میکنم و بهت خبر میدم.
خندید و دستمو گرفت و رفتیم سوار ماشین شدیم…
متوجه نگاهایی که از تو اینه حمید بهم مینداخت میشدم اما خسته تر از اونی بودم که بخوام عکس العملی نشون بدم…
جلو در خونم نگه داشت یه خداحافظی و تشکر سرسرکی کردم که سهیلا گفت منتظر خبرت هستم، سری تکون دادم و رفتم داخل خونم …
کلی فکر کردم شهوت و عقلم باهم در جدال بودند که بالاخره شهوت پیروز شد! خواستم برم یه فیلم پورن این مدلی پلی کنم و خودمو اماده و خالی کنم که بیخیال شدمو خودمو برای فردا نگه داشتم!!به مدیر بخشمون پیام دادم که فردا نمیام و برام مرخصی رد کنه بعد نیم ساعت اوکی داد خیالم که از مرخصی راحت شد زنگ زدم سهیلا که بهش بگم فردا بیان خونه ی من!!
بعد یه بوق جواب داد انگار واقعا منتظر نشسته بود!
بهش جریان فردا رو گفتم و بعد بهش گفتم صبح میرم یه دوش میگیرم حوالی ساعت ۱۱ منتظرتونم که بیاین
که گفت نه نمیخواد دوش بگیری بیا خونه خودمون،دوتایی حمومت میدیم بعدم خندید، باشه ای گفتمو قطع کردم.
کلا این دوتا برام بسیار عجیب بودن! حینی که استرس فردا رو داشتم و کلی فکرهای شهوتناک به سرم هجوم اورده بود بخواب دلپذیری فرو رفتم…
ساعت ده و نیم از خواب بیدار شدم صبحانه ای نوش جان کردم و از اینکه قراره برم خونه شون حموم فکر آرایش کردن رو از سرم بیرون کردم، ستی که از سهیلا خریده بودم رو برداشتم داخل پلاستیک گذاشتم و اماده شدم .
دل تو دلم نبود کسم نبض میزد و آبش راه افتاده بود حالم به کل خراب شده بود
بالاخره اون فاصله کذایی از خونه ی خودم تا خونه سهیلا رو طی کردم و دستم رو روی دکمه زنگ فشار دادم درباز شد
داخل شدم
حمید که یه رکابی با یه شلوارک پاش بود با گرمی ازم استقبال کرد یکم باهم خوش و بش کردیم سهیلا رفت برامون سه تا پیک و عرق و آجیل آورد شروع کردیم به خوردن منکه حسابی داغ کرده بودم
که حمید پیشنهاد بریم سه تایی حموم تا دوش بگیریم و منو برای کس دادن آماده کنن.
حمومشون بزرگ و شیک بود،دوتا دوش داشت که زیرشون یه سکو بود که میشد روش بشینی خیلی باحال بود مخصوص ادمای کون گشاد بود😆
رفتم نشستم رو سکو حمید دوش ها رو باز کرد
نمیدونم چرا دوتا دوش داشتن اما حتما برای راحتی بیشتر زن و شوهر بود!!
حمید بعد اینکه از درجه‌گرمای آب خیالش راحت شد اومد کنارم نشست سهیلا هم اومد طرف راستم نشست وسطشون بودم زیر دوش اب گرم مطبوع !!
حمید نوک سینه هامو با دوتا انگشتاش گرفت همین کار کافی بود که حالم عوض بشه لبهاش رو گذاشت رو لبام و همراه مالیدن سینم شروع کرد لب گرفتن داشتم حال میکردم که سهیلا هم دستش رو گذاشت رو سینه سمت راستم و شروع کرد مالیدن به طرز عجیبی لذت میبردم حمید یکمی لبهام رو خورد کارش که با لبام تموم شد سرشو گذاشت رو سینم و شروع کرد خوردنش لیلا هم به طبعیت از شوهرش همین کارو کرد رو ابرا بودم قشنگ داشتم برای یه کیر بزرگ له له میزدم که حمید گفت بایست !
به سختی ایستادم حمید یه لیف تمیز برداشت و شامپو بدن ریخت روش و شروع کرد لیف کشیدن من سهیلا نمیدونم چرا هنوز داشت سینه هامو مک میزد اما خب براام مهم نبود و لذتم رو میبردم
حمید دستای مردونه اش رو لای پاهام میکشید و کسمو با لیف تمیز میکرد هر از گاهی انگشتاش رو روی شیار کسم میکشید که حالم رو بدجوری خراب میکرد روی پاهام بند نبودم کاملا سست بودم که حمید گفت سهیلا جمع کن بریم بیرون و منو برد زیر دوش و خودش منو شست …
تو رختکن بهم یه حوله دادن خودمو خشک کردم و ست م رو پوشیدم
و به داخل اتاق خواب رفتم، حمید و سهیلا رو تخت بودن و وسطشون برای من جا بود رفتم بینشون حمید سوتینم رو باز کرد و اومد روم خیمه زد سرشو کرد تو موهام و شروع کرد گردنمو لیسیدن زبونش رو از همون بالا اهسته اهسته تا روی سینه هام کشید دوتا سینه هامو گرفت دستش و سعی کرد نوک جفت سینه هامو برسونه بهم و وقتی موفق شد زبونشو همزمان رو دوتا نوک سینم میکشید و میخورد وحشی شده بود منم که در لذت غرق بودم
حین انجام اینکار سهیلا زد به کون حمید که یعنی بکش کنار و گفت:
حمید اقا بزار ما هم از این جنده خوشگلت استفاده کنیم!
یکم از جنده گفتن سهیلا ناراحت شدم تو فکرم بود که بعدا حالش رو بگیرم ولی الان جز سکس چیز دیگه ای برام مهم نبود و شاید هم واقعا جنده بودم!
حمید کونشو داد اونطرف اما همچنان سخت مشغول خوردن سینه هام بود یک آن زبونی رو روی کسم حس کردم سرمو دادم بالا دیدم سهیلا لای پاهامه و داره کسمو زبون میزنه بیشتر بهم ریختم ،
حمید به سهیلا گفت :بیا جاها عوض بزار منم اون بهشت رو بچشم
سهیلا ای به چشمی گفت و اومد سینمو به خوردن مثه حمید وارد نبود یک سینمو میخورد یکیشو ماساژ میداد حمید که بین پاهام قرار گرفت بیشتر شهوتی شدم زبونش رو اروم روی کسم میکشید چوچوله ام رو میکشید تو دهنش و با صدا ول میکرد ،اخ و اوخم راه افتاده بود نفس نفس میزدم ،حمید تند وتند تر زبونش رو کسم میکشید و کل کسمو رو تو دهنش میکرد
احساس میکردم نزدیک ارگاسممه به حمید با داد بلندی گفتم:
_ بسه دیگه دیوونم کردی بیا منو بکن که کیر میخوام بره تو کسم
همین رو که گفتم حمید کیر شق شده بزرگش رو بهم نشون داد
×باشه مریم جون الان این گرز رستم رو میکنم تو کس تنگت میخوای؟
باحالت لوس و ملتسمانه ای گفتم:اره خواهش میکنم بیا بکن توم.
اونم نامردی نکرد کیرشو تا دسته کرد تو کسم.
سهیلا اون طرف تر داشت بما نگاه میکرد و کسش رو می مالید و ما رو به حال خودمون تنها گذاشته بود.
حمید کیرشو محکم میکوبید تو کسم سرشو خم کرد رو سینه هام و شروع کرد نوبتی به خوردنش
حالی که اون موقع داشتم رو تا الان تجربه نکرده بودم!!
به سهیلا نگاه کردم و گفتم:آااااای سهیلا دارم به شوهرت کس تنگ میدم کاری که تو نمتونی بکنی آخ سهیلا شوهرت چه کیررررری داره اووووف داری حال میکنی مارو میبینی؟؟
سهیلا همونطور که داشت کسش رو میمالید اخمی کرده بود که میدونستم دلیلش چیه تلافی جنده گفتنش رو سرش دراوردم!!
اما بااین حال گفت:اره تو خوب کس میدی عزیزم از این به بعد باید بیشتر بدی
و بعد ناله ای سر داد و ارضا شد !حمید با دیدن این صحنه ضربه هاش رو محکمتر میزد من سینه هامو گرفتم تو دستم و به حمید اشاره کردم بخوره خوشم اومده بود از این مدل…
حمید زود دست به کار شد و شروع کرد به خوردن و کردن تا گفت :مریم داره میاد سعی کن باهم ارضاشیم
تلنبه هاشو سریعتر کرد بدنم به لرزه در اومد هر ضربه ای که میزد لرزش منم بیشتر میشد تا اینکه حمید کیرشو کشید بیرون و آبشو تو دهن سهیلا که از قبل اماده شده بود ریخت و منم به ارگاسم رسیده بودم بی حال ولو شدم …
سهیلا و حمید داشتن باعشق ازهم لب میگرفتن!!
همه چیه این زن و شوهر برام عجیب بود !!
بلند شدم رفتم تو حموم دوش گرفتم اومدم بیرون …
سهیلا داشت ناهار درست میکرد و حمیدم حوله به دست منتظر من بود منو خشک کرد و گفت:مرسی خوشگلم خیلی خوب بودی !!
و شروع کرد به لب گرفتن از اینکه بعد ارگاسمم بخوام دوباره دستمالی بشم بشدت بی زار بودم و شهوتیم که نمیکرد هیچ بیشتر عصبی میشدم به زحمت خودمو از حمید جدا کردمو به سهیلا گفتم:
_بابا بیا این شوهرتو تحویل بگیر دهن مارو سرویس کرد!!
و برای اینکه بهشون برنخوره خندیدم
حمید یه سیگاری به طرفم گرفت و گفت بعد سکس خیلی میچسبه بکش !!
از دستش گرفتمو شروع کردم به کشیدن

اینطوری بود که من و سهیلا و حمید تا مدتها از هم لذت میبردیمو من باشهوت درونم اشنا شدم که در صورت تمایل شما دوستان اتفاقات رو براتون بازگو میکنم…

نوشته: دوروتیه جذاب


👍 21
👎 7
20301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

874122
2022-05-15 07:03:50 +0430 +0430

منم دقیقا برعکس این فانتزی رو دارم. اینکه یه مرد دیگه رو وارد زندگیمون بکنم و… ولی خانمم بشدت مخالفه

1 ❤️

874163
2022-05-15 15:00:27 +0430 +0430

این همه که تو از خودت تعریف کردی و اینحوری مثل جنده ها لباس میپوشی اصلا نگران اعتماد به نفست نباش. شما اعتماد به سقف داری

2 ❤️

874198
2022-05-15 21:14:06 +0430 +0430

سهیلا یا لیلا؟؟

0 ❤️

874293
2022-05-16 07:12:49 +0430 +0430

خیلی کسل کننده و بی محتوی بودش فلذا تا نصفه بیشتر نرفتم و دیسمو تقدیمت کردم

0 ❤️