عشقم پریا (۱)

1402/10/07

سلام داستان فقط راجب زندگیمو عشقمه بدون هیچ سکسی این داستانو نوشتم که سبک شم …
شایدم جاش نیست ولی خب…دوس داشتین بخونین
اسم من محمده الان که مینویسم 26 سالمه…
داشتم کف پذیراییو طی می کشیدم…13 سالم بود همه فکرم پس دادن قرضی بود که واسه پلاتین دستم از فامیل گرفته بودم
گوشیم زنگ خورد کارن بود
تنها کسی که با دیدنش همه غمام یادم میرفت
گی نبودیم ولی خب عاشق هم بودیم
+الو سلام کارن چطوری
-سلام داداش خوبی کجایی
+سرکارم داداش چطور
-ای بابا هیچی یه مشکلی دارم با یکی دعوام شده ولی به کارت برس درسش میکنم خودم
+نه بابا کارم تمومه تقریبا میام کجایی
-بیا مترو کهریزک ادرسو برات پیام میکنم
+باشه خدافظ
لباسامو عوض کردم چاقومو گذاشتم رو کمرم اون موقع بد عشق لاتی داشتیم به صاحب خونه گفتم که مشکل دارم باید برم که شاکی شد
-یعنی چی که کار دارم تموم کن بعد برو
+نمیتونم
-به شرکت زنگ میزنم پدرتو در میارن
+هررررر صداتو بیار پایین زنگ بزن ب تخمم
از خونه زدم بیرون مترو تجریش ب سمت کهریزک
چشامو بستم کارنو تصور میکردم
اینکه قرار بود باز اون چشای سبزش رو ببینم تپش قلبمو میبرد بالا
رسیدم ب ادرس
همو بغل کردیم چند تا کوچه رفتیمو گفت که اون پسره تو سوپریو میخوام بزنمش
حدودا 20 سالش بود گفتم حله
دوتا بچه 12 13 ساله…
اصن مهم نبود داریم میریم چیکار کنیم پشتمون ب هم گرم بود
رفتم در مغازه
+داداش یه دقیقه میای بیرون
-من!!!
+اره بیا
رسید دم در چاقو گذاشتم بیخ گلوش بزور دستم میرسید ب سیش یقشو گرفتم
کارن رفت تو پاش پهن آسفالت شد
چن تا چکو لقد بهش زدیم رنگش شده بود گچ
ترکوندیمشو فلنگو بستیم
رفتیم تو پارک کارن کیف میکردمو منم خر کیف از خندیدنای کارن
چند ساعت باهم گشتیمو من باید میرفتم
تو مترو از شرکت نظافت زنگ زدنو گفتن نیا دیگه
رفتم شناسناممو گرفتمو اومدم
من مونده بودمو ی تهرانو غریبی
شهرستان نمیتونستم برم خانوادم بد تحت فشار بودن
ی روزنامه گرفتم دنبال کار گشتن
چند روزی میدون آزادی میخوابیدم که تونستم ی رستوران طرفای سیدخندان پیدا کنمو مشغول شم
مدام با کارن در ارتباط بودم ک ی روز گفت بیا ب همون آدرس کارت دارم
+باز دعواس
-ن بابا کارت دارم
+مرخصی نمیدن اخه .فردا آفم اگه واجب نیست فردا بیام
-حله فردا بیا
+باشه خدافظ
واسه اینکه همو ببینیم پیچوندنی تو کارمون نبود
صبح از رستوران زدم بیرون راه افتادم سمتش
یکم حرف زدیمو نشستیم تو همون محل
+چرا اینجایی تو
-خونه عموم اینجاست
+اها پس اینجا غریب نبودیم
-غریب ک هستیم ولی خب اینجا خونه عمومم اکثر وقتا
راستش اون پسره ک زدیمش به دختر عموم تیکه انداخته بود اونم به من گفتو نمیشد کاری نکنم
+پس بی ناموسی کرده بود ایول حقش بود
-اره حالام دختر عموم خونشون روبروی سوپری بوده دیده تو دعوا کردی میخواد ازت تشکر کنه گفت بگم بیای
+کاری نکردم داداش تشکر نمیخواد از طرف من بگو وظیفه بوده
-حالا تو بیا ی تشکر میکنه میریم
+روم نمیشه داداش اذیت نکن
از اون اصرار از من انکار
بالاخره راضی شدم رفتیم
سوپریم مارو دید ولی پخمه تر از این حرفا بود کاری کنه
دم درشون منتظر بودیم خونشون طبقه سه بود آسانسور نداشت اومد پایین چشمامو دوختم ب کف پیاده رو کارن شروع کرد ب خندیدن قیافم عین لبو شده بود
-سلام آقا محمد خوبین
+سلام ابجی ممنون سلامت باشی
-دستتون درد نکنه اومدین دعوا حسابی تو زحمت افتادین
+نه این چ حرفیه انجام وظیفه بوده بازم اگه پرروی کرد بگین مارو خدا بیکار کرده
با خنده گفت
-ن غلط بکنه کامل تنبیه شد
+خب اگه امری نیست ما بریم
-بازم ممنون خیلی لطف کردین
+دشمنت نزن این حرفو
کارن زد زیره خنده
دختر عموشم ترکید
سرمو بلند کردم اشکم در اومده بود خیلی خجالتیم گفتم کارن بیا بریم
+ابجی…
چشماشو ک دیدم ب تته پته افتادم
+ما دیگه بریم بازم اگه کاری بود رو ما حساب کنین
کارن دهنش تا بنا گوش باز بود
دستشو کشیدم گفتم بریم داداش
-پریا به عمو بگو من شب میام
پریا… قشنگ بود
رفتیم تو سوپری ی عرض اندامی کردیمو یارو حساب کار دستش اومدو زدیم بیرون
برگشتم رستوران
تصور چشاش از ذهنم بیرون نمیرفت
اما فقط ی شب بود
آدم بی ناموسی نبودم طرز فکرمم بهش بد نبود ولی خب واقعا چشماش خیلی قشنگ بودن
بگذریم
سه چهار ماهی گذشت مدام با کارن در ارتباط بودمو حرف میزدیم و میخندیدیم بعضی وقتام همو میدیدیم یا اون میومد یا من میرفتم
ی شب که دراز شیده بودم ی پیام اومد
-سلام داداش خوبی؟
+سلام شما
-پریام.دختر عموی کارن
+اها ابجی خوبی حالت خوبه جانم در خدمتم ؟
دروغ چرا تپش قلب گرفتم هم خوشحال بودم هم مغزم قد نمیداد بدونم چرا پیام داده
-خخخ دشمت.
+خخخ سوتی بدی بود
-راستش من داداش ندارم فقط پیام دادم بدونم میشه مثل داداشم باهم حرف بزنیم ؟؟؟
+والا داداشت که هستم ولی با کارن در میون گذاشتی ؟؟؟
-اره بهش گفتم اونم گفت ممدو مثل خودم بدون
+باشه پس من بهش میگم
-اره بگو مشکلی نیست
فرداش با کارن در میون گذاشتم و اونم در جریان بود و مشکلی نبود
اما منم ادمی نبودم ک نامردی کنم
خیلی خوشحال بودم
بالاخره ی همدم جنس مخالف می شدیم برا هم
واقعا هیچ نظر بدی روش نداشتم فهمیدم وقتای ک با کارن حرف میزدم اینم گوش داده و حسابی خندیده
شبو روزا ب خوبی میگذشت قرضامو پس داده بودم ی گوشی اچ تی سی گرفته بودم داخل نیمباز و لاین چت میکردیم
منو کارن خیلی ب هم وابسته بودیم
جوری ک ی شب حرف نمیزدیم اذیت می شدیم
دوس نداشتم رفاقتمون خراب شه
دوسال گذشت کار میکردمو با پریا حرف میزدم جوری ک اونم ی شب باهام حرف نمیزد اذیت میشد یا من( پریا وضعشون توپ بود تک دختر بود و تو نازو نعمت
منم ک لازم ب گفتن نیست)
خیلی حساس شده بودیم رو نبودن هم
تا اینکه یه شب که نبودش بد اذیت شدم
حسم داشت عوض میشد .به کارن گفتم که من پریارو میخوام
اونم مخالفتی نکرد گفت اگه دادنش من از خدامه ب هم نزدیک شیم
شاید باورتون نشه ولی دوسال بدون اینکه همو از نزدیک ببینیم با هم حرف زدیم
نمیخواستم ب رفاقتمون خیانت کنم
ولی مدام عکس می فرستادیم اون روز ب روز خوشگلتر میشد
ی شب با پریا درمیون گذاشتم که واقعا عاشقت شدمو نباشی اذیت میشم
قبول نکرد
+بخدا اذیت میشم وقتایی که نیسی
اخرش ک چی ی وابستگی میمونه ک من توش میمونم تو برات مهم نیست
-نمیدونم نشدنیه.منم دوست دارم ولی عاشقت نیستم تو داداشمی
+خب پس بهتره تمومش کنیم چون من تحمل اخرشو ندارم
قط کردم با عصبانیت
چیکار کردم…
پیش خودم گفتم میاد بابا نمیتونه
ی شب گذشت
دوشب…
خیلی مغرور بود
ناامید شده بودم
تا اینکه بعد ی هفته شب زنگ زد یادمه وسطای زمستون بود
دبیرستانی بودم صبحش باید میرفتم مدرسه
اونم همینطور
تا صب حرف زدیم گفتیمو خندیدیم اصن نمیدونم این همه حرف از کجا میومد
میخواستم حرفو ببرم سمت علاقم بهش ولی نمیذاشت
ساعت پنج صب بود چشام داشت میرفت
+پریا خیلی خوشحال شدم خیلی دلم برات تنگ شده بود مرسی ک زنگ زدی
-اوم…منم دلم تنگ شده بود ولی تو دوسم نداری
+دارم خودتم میدونی
-نداری
+دارم خودتم میدونی
-اگه دوسم داری من میخوابم ساعت هفت بیدارم کن برم مدرسه
+باشه بیدارت میکنم
خدافظی کردیم
یا خدا دوساعت دیگه چجوری بیدار شم …
تصمیم گرفتم نخوابم
یادش بخیر
سوزن گرفته بودم تو دستم خوابم ک میبرد
میخورد به شکمم بیدار میشدم
ی بارم سرمو شستم نشستم تو حیاط قندیل بستم
با بدبختی ساعت هفت شدو بیدارش کردم
هنوز خواب بود
-الو
+دیدی دوست دارم؟؟
-منم دوست دارم
+!!!چی گفتی ؟؟
-فردا بهت زنگ میزنم توضیح میدم
قط کرد …
حالا مگه خوابم میبرد
تو کونم عروسی بود
دیگه نتونستم بخوابم …
مدرسم نرفتم
دنیا سایلنت بود رو تخمام
یکم بزنم جلو…یکی دوسال گذشت و ما عاشق هم بودیم
پریا بیش از حد زیبا شده بود و من بدتر دیوونش شده بودم
دیگه راحت همو میدیدیم دست همو میگرفتیم بوس و بغل…
تا این که ی روز کارن زنگ زد
-سلام داداش
+سلام داداش چطوری
-خوبم ی چیزی میخوام بهت بگم
+چی داداش ؟
-راستش نمیخوام با پریا در ارتباط باشی
+!!!چی؟؟؟؟واسه چی کارن ؟ما حرف زدیم باهم یعنی چی
-من میخوام پریارو بگیرم خونواده هامون باهم حرف زدن…
ادامه دارد
دوستان من فقط داستان زندگیمو می نویسم و واقعا اگه خوشتون نیاد نمینویسم …فقط یه زندگینامه است که هممون داریمش

نوشته: محمد


👍 13
👎 3
7901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

964195
2023-12-29 00:13:02 +0330 +0330

ادامه‌ش رو بنویس خیلی خوب بود

0 ❤️

964199
2023-12-29 00:22:01 +0330 +0330

بنویس

0 ❤️

964201
2023-12-29 00:26:41 +0330 +0330

آفرین ادامه بده

0 ❤️

964252
2023-12-29 09:06:22 +0330 +0330

خیلی خوب بود ادامه بده

0 ❤️

964366
2023-12-30 02:28:15 +0330 +0330

یه داستان کلیشه . دست به قلم تُخمی… قابل پیش بینی با پلات های فوق العاده گنده

0 ❤️

964381
2023-12-30 04:18:41 +0330 +0330

دؤستان هم فقط به به میکنن.
باورکنید من الان پسر ۱۳ ساله دارم هنوز به بلوغ جنسی کامل نرسیده هنوزمعنی عشق وعاشقی وجنس مخالف رودرک کافی نداره.هنوزاونقدری نشده که دستش چاقوبگیره بره دعوا این صحبت هایی که کردی شروعش حداقل از۱۵ سالگی هست خیلی بخوایم کمش کنیم.
یامن وامسال من خودتون تصور۱۳ سالگی خودتون بکنید واینکه چطوربودید ایا این حرفا ممکنه پیش بیادبراتون؟یاسن رواشتباهی گفتی یا کلا همینجوری پروندی.
گفتی هرررر صداتوبیارپایین زنگ بزن به تخمم؟!یعنی درسن کودکی همچین حرکتایی داشتی؟بعدچاقوتوگزاشتی کمرت؟اصلامگه کارقانونی میدن دراون سن؟
خوانندگان هم همه احساسی ماشالله.
خودتوخالی کن اشکال نداره اماکمی منطق روچاشنی کارقراربده تاهمه مخاطبین بتونن درک وهمراهیت کنن.

2 ❤️

964393
2023-12-30 06:10:31 +0330 +0330

خسی که داستانت داد بهم رو میگم از دل اومد و بر دل نشست حتما بنویسید با همین شیوه و حس وحل طبیعی

0 ❤️

964645
2023-12-31 21:56:07 +0330 +0330

این داستانو من نوشتم دوستان کمو کاستش زیاده ولی جز حقیقت نیست…
من داغون تر از این حرفام که بیام اینجا دروغ بنویسم:)
نه داستان سکسیه نه سکس با خواهر نه خرافات
نه کصکشی
فقط اتفاقاییه که برام افتاده همین

0 ❤️