عشق به خاله

1401/11/11

باسلام به خواننده های عزیز این داستان امید وارم که خاطره ای که باز نویسی میکنم مطابق میل شما عزیزان باشد

این داستان مربوط میشه به ۲سال قبل یعنی اواخر سال ۹۹ تمام داستان واقعی بوده وفقط اسم های اشخاص به دلیل حفظ حریم شخصی تغیر یافته است

اسم من امیر من ۱۹سالمه پسری مو سیاه و چشمانی قهوه ای و باقد ۱۷۸سانتی متر هستم من نسبت به هم سن و سال های خودم کمی زود دچار بلوغ جنسی شدم تقریبا ۱۳سالم بود ولی با این شرایط کنار اومدم ولی خیلی شرایط سخطی بود زمانی که شهوت برای اولین بار بر انسان غلبه میکنه و هوش و عقل زایل میشه و نمیفهمی دیگه چیکار میکنی من ۳خاله دارم و ۴تا دختر خاله من با دختر خاله هام تفاوت سنی زیادی ندارم بخاطر همین از اول همبازی هم بودیم و مثل بقیه بازی های زیادی مثل دکتر بازی اینا میکردیم یه روزی من یکی از دختر خاله هامو دستمالی کردم و کل فامیل فهمیدنو به گا رفیتم که این واسه خودش یه داستان دیگه ای داره که اگه خواستین اونو هم بازگو میکنم بعد این اتفاق من از همه دخترای هم سن و سالم زده شدم و هنوز هم سینگلم و ترس از این دارم که یه اتفاق دوباره مثل این بیفته و باز بگا برم بخاطر همین من علاقم به زنهای سن بالا و میلف علاقه زیادی پیدا کردم چون تجربه زیادی دارن و دهن قرص ترن ولی باز پیدا کردن کیس هایی که با تو باشن سخته و من نیاز خودمو با استمنا رفع میکردم بعد مدتی من با داستان های سکس با محارم اشنا شدم
من یه خاله بزرگتر دارم به نام مهسا که ۴۷سالشه وقدی حدود ۱۶۵ و سینه های ۹۰ و باسن بزرگی و پری داره کل فامیل به خاطر ژنشون اینطورین و رنگ قندمی و چهره زیبا داره من از اول عاشق خاله مهسام بودم ولی نه به چشم شهوت یه پسر دایی بزرگتر هم دارم که از اول تو نخ خاله مهسام بود و وقتایی تنها میشدیم فقط در مورد مهسا صحبت میکردیم و کم کم من نیز یه حس شهوتی به خالم پیدا کردم و در هر حالتی خودمو نزدیک مهسا میکردم و همیشه دیدش میزدم یه روزی به خونه خاله کوچکم نگین رفتیم و شب اونجا موندیم جای منو خاله مهسامو کنار هم انداختن و خابیدیم ساعت های ۱بود که کیرم خیلی شق کرده بود نگاهی به خالم انداختمو دیدم خابه اروم دستمو گداشتم روی کونش و نوازش میکردم ولی باز خواب بود و بیدار نمیشد به خودم جرعت دادم که بیشتر بهش نزدیک بشم قلبم تند تند میزد و دیقه عقلم کار نمیکرد شهوت کل وجودمو گرفته بود دستمو بیشتر فشار میدادم که یهو خالم حرکت کرد ریدم به خودم وزود دستمو کنار زدم و خالم روشه به طرف من کرد خوابید بعد نیم ساعت دستمو دوباره به سمتش بردم سانت به سانت جلو میبرده و تاجایی که میتونستم اروم این کار رو میکردم که بلند نشه بعد مدتی دستم به بدنش خورد و نمیدونستم کجاشه اروم دستمو پایین تر بردم و رسیدم به پاش دستمو اروم بردم طرف کسش و یه نازی نکردم دیدم خواب پا نمیشه شروع کردم انگشتمو به چوچولش کشیدن و انگشت کردن که یه صدایی نفس کشیدن سنگینه حس کردم که تند تند نفس میکشید و داشت ارضا میشد دیدم که واکنشی نشون نمیده دستمو کردم زیر شرتش کصش کلا اب شده بودو مطورم شده بود دستمو کشیدم بیرون با تفم لزج کردمو دوباره کردم کصش کم کم صداش در میومد و ناله ریزی میکرد دو انگشتمو بالا و پایین میکردم که دیدم دستشو انداخت دور کمرم و شلوار و شرتمو کشید پایین و کیرمو دستش گرفت وعقب و جلو میکرد منم‌که واسه خودم عشق میکردم که اروم گفت امیر رود باش بکن توش دارم میترکم منم که از خدام بود برای بار اول کص یکیرو میکنم اروم اروم کیرمو اوردم جلوی کصشو کیرمو میمالیدم به کصش گرم و لزج بود یکمی جلو اوردمش و سر کیرمو کردم بهش که یه اه کرد گفت اروم باش حیوون بعد اروم شروع به عقب جلو کردم صدای ناله هاش زیاد تر میشد از ترس اینکه یکی بشنوه یه دستم جلوی دهنش بود یه دستمم ممه هاشو میمالیدم جودم باورم نمیشد کسی که چند سال به فکرش بودم و به یادش جق میزدم الا به دستش اوردم تلمبه هامو سرعت دادم و بادهنم اون یکی ممه هاشو میخوردم که دیدم لرزید منم کم کم داشت ابم میومد گفتم خاله کجا بریزم گفت بریز توش چون خالم به یئسگی رسیده بود خیالم راحت بود کمی بعد هرچی ابم بود ریختم به کص خاله مهسام چند مدتی تو همین حال بودیم که مهسا پاشد و رفت سرویس بهداشتی بهد این که اومد جاشو اونور حال برد خوابید بعد این اتفاق نه من سخنی گفتم و نه خالم هنوز بعد ۲سال که از این ماجرا میگذره خالم برای بار دوم راضی نشد و بکل همه چیرو فراموش کردیم

این بود از خاطره ممنوعه من امید وارم که لذت برده باشین من نهایت سعیمو کردم که خوب توضیح بدم خیلی ممنون از وقتی که گذاشته اید🌺

نوشته: عشق ممنوعه


👍 5
👎 11
60801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

912966
2023-01-31 02:27:23 +0330 +0330

چون با ادب شروع کردی از بابت دروغ بودن داستانت فحش نمی خوری .عنتر ایقبری جا این همه رفع احتیاج از اسمنا وخوردن اب کیر خودت و دیگران میرفتی نهصت یه کمی سواد یاد میگرفتی و این همه غلط و غلوط نداشتی از قبه جای گ گفتن فکر کنم از هم وطنان شش سیلندری .واسه همین حرجی برتو نیست.اگه ایقبری رو فهمیدی قبول می کنم خاله تو گاییدی هیچ ننه تو هم بی نصیب نذاشتی

0 ❤️