آخ که درد دوریت امان مرا برید مرد باد و طوفان ها حالا با کمترین فوتی از پا میوفتد و اشکش دم مشکش هست
ببخش که خصوصی ترین هامونو اینجا عمومی کردم
میدونم که میدونی قضاوت کسی برام مهم نیست
…
کاشکی بد نشود آخر این قصه بد …کاشکی باز بخوابیم ولی تا به ابد
…
بعد از اتمام سفر یک هفته ای بعد از برگشت به خونه بعد از خوابیدن های گاه و بی گاه
بعد از شوخی ها خنده ها هم احساسی ها
بعد از هر چیزی که تو یه زندگی عادی زنو شوهری رخ میده
بعد از هر چیز غیر عادی که تو زندگی زن و دو شوهری رخ میده
من باز هم به سفر کاریم برگشتم
دوباره رفتن و دوباره تنهایی و دوباره وابستگی و سخت جدا شدن از خونه و عشق و دوباره تماس های تلفنی و باخبر شدن از حال هم دوباره
و دوباره من …منه بدون اون اونی که همه وجودم حالا شده بود تماما اون بود اون
سانیه عزیزم امروز یک هفته ای هست که ندیدمت و روز ها رو به شوق برگشتن پیش تو سپری میکنم میدونم که با حضور همسرت تنها نیستی
و با حضور من جشنی سه نفره هر شب برپاس
ولی من حال دلتنگ توام …دلتنگی که فقط سکس نیست
دلتنگی من دلتنگی مردی احمق است که حتی وقتی تماما تو را در آغوشش میکشید و بو میکشید و میبوسید باز هم دلتنگت بود
اااااانگاری همین پوست که بین کالبد من و تو فاصله ایجاد کرده بود
مزاحمی بود برای یکی شدن با تو
یک رو یک جسم یه حس یک فکر یک …یک …یک رویا
نمیدونم هرچیزی ولی تو باشی
مثل آب دریا کی هی بخوری و تموم نشه
مثل شب که تو دل آسمون تموم نشدنیه
تو را از دور میبوسم از دور بوسه بر پیشانیت میزنم که قداست تورا به رخ زمین و زمان بکشم
تو را از دور میبوسم از دور بوسه به لبهایت میزنم که تمام عالمیان بدونن تو برای من نه جزئی از منی
بزار حسودی کنن بزار دشمنی کنن بزار هرچه میخوان پشت سر من و تو حرف بزنن و در آخر کنجکاو این باشن که در خانه من وتو چی میگذره
تو تخت من و تو چی میگذره
و پیمان همسرت
…
یک ماه گذشت
…
+من برگشتم عزیزم خونم و دوباره یک ماه در اختیار توام
_خوش اومدی مرد خوش بخت خونه معلومه که در اختیار منی
گفتن از حرف ها و دلتنگی ها وقتی میخواد به اندازه عمر تمام آدم ها
گریه ما تو آغوش هم آبی میخواد به اندازه بارش تمام دوش ها
و ابراز علاقه ما ماشین حسابی میخواد به حساب تمام ریز سنگ های این کره خاکی
…
+خودم …× پیمان … _سانی
+میگم خوش به حالته ها پیمان هر وقت دلت بخواد سانیو داری
شب بکن ،صبح بکن، روز بکن، ظهر بکن
از عقب بکن، از جلو بکن
× جات خالی ،آخ کردم ،شب کردم ،صبح کردم، روز کردم، شب کردم ،
جات خالی نبود راستش
و واقعا هم همینطور بود لب ساحل و تو شهر دائم با منو سانی عکس میگرفتن
و انگار بار اولشونه توریست میبینن و با زبون پر از مهرشون از ما تعریف میکردن و خوش امد میگفتن
ووووووووو آپکه پاتنکا چهراها بهوت ساندر هی
_این چی گفت الان 🤔🤔
+😂😂😂😂 گفت صورت همسر شما خیلی زیباس
_thanks .thanks 😂😂😂
با توک توک از فرودگاه رفتیم سمت هتل که تمام خستگی هامونو بریزیم بیرون و کمی هم استراحت کنیم
و یه سکس عالی
که بعد از تحویل اتاق تو گراند حیات و بستن در حالا دوباره فقط من بودم و سانی و بوسه مداوم لب ها و قفل شدن ها و آغوش و آغوش و آغوش
تنها چیزی که اون لحظه میخواستم پاره کردن لباساش تو تنش بود
و تمام زورمو تو بازو هام و دستام جمع کردم
تاپ سفیدشو به قصد کشیدن پاره کردم و با یه هل دادن آهسته انداختمش رو تخت و گیره سوتینشو که از جلو باز میشدو با فشار کندم تا هرچه زودتر سینه هاش برام نمایان بشه و هم زمان از بوسه هاش کام میگرفتم و لحظه به لحظه شهوتم بیشتر و بیشتر میشد و نوازشش سینه هاش و بوسیدن نوکشون که حالا سفت و برجسته شدن
و دستم بیتاب دکمه شلوار جینش شد و با تمام قدرت کندن شلوار از پاش و بوسه های مداوم به کسش که از زیر شورت سفید توریش شناور شده بود
و کم کم تبدیل بوسه ها به لیس زدن از روی شورت و اروم زبون کشیدن و فشار دادن نوک سینه هاش و پر شدن صدای دلنوازش توی اتاق
سرمو از روی کسش برداشتم و با یه حرکت دست انداختم زیر کمرشو هلش دادم تا برگرده و به شکم دراز بکشه و تو برگشتنش شورتشو از پاش دراوردم
حالا برجستگی کونش و گودی کمرش از سواحل گوا هم قشنگ تر بود
ولی وقت معاقشه نبود وقت بیتابی بود وقت بازی با اندامش نبود
وقت سکس بود حرف از کردن یه کس زیر کیرم بود
نه هر کُسی کس اونی که حالا وجودش برای من عزیز بود
و حضورش قرار بود بهترین سفرمو برام بسازه
با اولین اسپنک کونش فهموندم که قراری به عاشقونه نیست
با دومین اسپنک اخش بلند تر شد و گفت
_ تشنه کونمی
نوشته: Master devil
خسته نشدی دایی؟ زبونت سرطان دهانه رحم گرفت.
کاش لااقل تهش بده بکنی این همه تلاشت بی بهره نمونه :/
چند خط اول جالب بود
بعدش چس ناله های خسته کننده, لوس و خواب اور!
نتونستم تمومش کنم
سلاو درود 🌹
جملات و پاراگراف های اول رو داشتم می خوندم، مشخص بود نوشته ها تو یک حس خیلی عمیق عاطفی نوشته شده، انگار که به یک موسیقی خیلی قشنگ گوش می کردی و تجسم می کردی و می نوشتی.
فقط یک مشکل خیلی رو اعصاب بود؛ استایل نوشتارت همش در حال تغییر بود بخصوص در دیالوگ ها. کلا خلاصه روایتت با استایل روتین بود ولی دیالوگ هات یک سبک دیگه.
و نکته اخر، هیچ وقت نزار داستان کوتاهت دیالوگش از خلاصه روایت و فلش بک و اکشن و… بیشتر بشه، یهو تبدیل میشه به فیلم نامه که حس متفاوتی رو به خواننده می رسونه
ممنون از داستان خوبت Master devil
آرزو موفقیت 👋 artemis25
از عشق های ناب ایرانی مثل شیرین و فرهاد،ویس و رامین،لیلی و مجنون و…
حتی عشق های قزوینی مثل خسرو و پرویز
رسیدیم به منظومه کس و شعر سانی و مستر دویل
به کجا چنین شتابان؟؟؟
واقعا ادبیات ما نوشته هایی از جنس بی غیرتی کم داشت که اونم داره خلق میشه.
دودکش کشتی های گوا حواله ات باد
@Sani_Love
فکر کنم حودت هم فقط برای اینکه نشون ندی کم آوردی میای لایک میکنی
یه جوارایی مثل آدمی که اره تو کونش گیر کرده باشه نه راه پس داری نه راه پیش
اولا دعا میکنم خدا صبرت بده
دوما دعا میکنم نویسنده آدرست رو پیدا نکنه.چون بد برات راست کرده
فکر کنم این سانی اولین انسانی بشه که اینترنتی حامله شده!!