من و مامانِ پیمان (۱)

1402/08/13

سلام دوستان.یه خاطره واقعی میخوام واستون بگم.(اسم ها مستعاره). شاید خیلی سکسی نباشه اما واقعیه. قسمت اول رو مینویسم. اگر دوست داشتید بگید تا ادامه بدم.
من یه معلمم.از معلم ها هم پوزش میخوام. پیش اومد دیگه. دنیای مجردی یه چیزایی داره که گاهی دست خود آدم نیست . توی یکی از شهرهای جنوب من توی یه دبستان درس میدم.یه دانش آموز دارم که اسمش پیمان هست.باباش تو کشورهای عربی کار میکنه و تقریبا کل سال تحصیلی رو ایران نیست. مامان دانش آموزم واسه درس بچش زیاد باهام ارتباط تلفنی یا پیامکی داشت .بعد یه مدت متوجه شده بود مجردم و به قول خودش از همون موقع رفته بود تو نخم. منم راستش وقتی میومد دم کلاس یا مدرسه باهام کار داشت گاهی به سینه های خوشگلش دید میزدم یا وقت رفتن کونشو نگاه میکردم و اونم میگه همون موقع که به سینه هاش نگاه میکردم متوجه میشده و دفعه بعد سعی میکرده یه لباس نازک تر بپوشه تا نوکشو هم ببینم. بگذریم …
یه شب که به قول خودش تازه مطمئن شده بود مجردم بهم پیام داد.اول از درس بچش صحبت شد و با چندتا پیام کم کم حرف رو عوض کرد.گفت میشه زنگ بزنم صحبت کنیم؟ هنوز جواب نداده بودم که زنگ زد و گفت چند وقته میخوام یه چیزی بهت بگم و میترسم. منم به شوخی گفتم مگه من هیولا هستم.(با این که دوزاریم افتاد منظورش چیه اما زدم به اون راه) . گفتم درمورد پیمان ؟ گفت یه جورایی. بعدش گفت در مورد مامان پیمان. مثلا تعجب کردم و خلاصه یه کم حرف زدیم تا خانم گفت من تو رو میخوام.گفتم یعنی چی؟ شما شوهر داری و از این حرفا. تو یه لحظه ذهنم درگیر افکار زیادی شد.هم دلم میخواست. هم این کارو بد میدونستم و با این کارم آبروی معلم رو به باد میدادم.بهش گفتم نمیتونم قبول کنم. اصرار کرد پس به حرفام گوش کن. گفتم باشه. اون شب حدود چهار ساعت حرف زدیم. باورتون نمیشه. از ازدواج اولش که طلاق گرفته بود و ازدواج الانش گفت.از خیانت همسرش جلو چشماش گفت. میگفت و گریه میکرد. نیمه های شب بود گفت میخوام ببینمت. گفتم الان؟ گفت اره. بریم روبیکا. تماس گرفت و جواب دادم .صورتشو که دیدم دلم سوخت. اینقدر اشک ریخته بود که صورتش سرخ شده بود. تو اون اتاق نیمه تاریک روی تخت خوابیده بود.من از نقشه خبر نداشتم.بعد یه مدت کوتاه که فقط سر و صورتشو دیدم دوربین گوشی رو برد پایین تر. لخت دراز کشیده بود و به قول خودش که بعدا بهم گفت ،میخواست با دیدن بدنش تسلیمم کنه. آخرشم کار خودشو کرد. وقتی برای اولین بار اون سینه ها رو لخت دیدم یه آتیشی درونم شعله ور شد.گفت خجالت کشیدی؟ گفتم خیلی و بعد هردوتامون زدیم زیر خنده.بهم گفت لباساتو دربیار. گفتم نمیشه درنیارم؟ گفت تو منو دیدی منم ببینم. گفتم باشه. دیگه هیچی دست خودم نبود.من که تا اون روز خیلی مواظب بودم حداقل ظاهرو حفظ کنم و هر وقت حشر میزنه بالا فقط جلق بزنم تا آبروم نره دیگه امشب زدم به سیم آخر. لخت شدم. کیرم شق شده بود و از درد داشت منفجر میشد. لب و دهنشو بهم نشون میداد و میگفت کیرتو بذار روی لبام. منم مثلا این کارو میکردم. بعد دست میکشید رو کسش و میگفت کیرتو محکم بگیر فشار بده و من ببینم.حالا گذاشتی رو کس داغم … هر کار گفت کردم دیگه داشتم دیوونه میشم.من رو صندلی پشت میز بودم و اون رو تخت.گفت پاشو بخواب رو تختت.خوابیدم .گفت بخواب رو کیرت و فکر کن خوابیدی روی من. انگار اون شده بود معلمم و من دانش آموزش. هر کاری گفت کردم. یه نیم ساعتی به خودم ور رفتم و اونو نگاه کردم تا آبم زد بیرون .قبلش گفته بود بهم آبت اومد میخوام ببینم. دوربین رو گرفتم رو کیرم و آبمو دید. مثل اینکه کیرم تو کسش باشه ناله میکرد. کیف کرده بود.من رو تخت افتادم. اونقدر قربون صدقش رفتم و از بدنش گفتم و اون خودشو مالید که ارضا شد. چند لحظه جوری ساکت شد فکر کردم خوابش برده. دوباره دوربین رو گرفت روبروش. دیدم داره گریه میکنه. گفتم احساس گناهه؟ پشیمونی؟ گفت نه . میخوامت. نمیتونم امشب نداشته باشمت. قسم می داد که بیا پیشم. آدرس داد و التماس.ولی من ترسیدم. هر جور بود آرومش کردم و گفتم بریم حمام. گفت تو برو من حال ندارم تکون بخورم.ازم قول گرفت که باز باهم باشیم و منم از خدا خواسته قبول کردم. کم کم با چنتا بوس مجازی خداحافظی کردیم و رفتم دوش گرفتم واومدم خوابیدم…
ادامه دارد…

نوشته: معلم


👍 40
👎 11
82801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

956379
2023-11-04 23:52:47 +0330 +0330

آبرو معلمها رو بردی
شاید هم یک معلمی
همچین بلایی رو سر مادرت
آورده

3 ❤️

956386
2023-11-05 00:12:06 +0330 +0330

تو معلمی؟؟
کیر منم نیسی ببخشینا

2 ❤️

956470
2023-11-05 09:13:20 +0330 +0330

خوب بود ادامشو بنویس

1 ❤️

956524
2023-11-05 16:34:35 +0330 +0330

خدا شفات نده بخنديم

1 ❤️

956542
2023-11-05 19:50:13 +0330 +0330

لاییییک

خوب بود ، داستان واقعی مشخصه

1 ❤️

956742
2023-11-06 18:24:36 +0330 +0330

کسخول

0 ❤️

956951
2023-11-07 17:24:47 +0330 +0330

اینم زد به سیم آخر
هر کی تو این سایت داستان نوشت زد سیم آخر
واسه کوص میزنید سیم آخر بخدا ارزش ندارد

0 ❤️