فرصت طلبی

1401/09/15

فرصت طلبی
سلام
رسول هستم ٤٣ سالمه اهل اهواز. كارمندم و از لحاظ ظاهری معمولی. زنم اسمش شیرینه و ٤٠ سالشه و یه بوتیك لباس زنونه نزدیك خونه مون داره. حدود ١٧ ساله ازدواج كردیم.
از اونجایی كه من آدم راحتی هستم و زود با اطرافیان صمیمی میشم، بین اقوام همسر، از محبوبیت و مقبولیت خاصی برخوردارم.
شیرین سه تا عمو داره كه هر سه خارج از اهواز زندگی میكنن. یكی از عموهاش كه عمو بزرگه (بعد از پدرخانمم ایشون فرزند بعدی هستن)هم هست، خونه شون كرجه؛ البته قبلا اهواز بودن و چند سالی هست كه مهاجرت كردن. زنعموی شیرین از روز اول آشنایی من و شیرین میونه خیلی خوب و صمیمی با من داشت؛ تا حدی كه بعد از عروسی موقع سلام و احوالپرسی باهام روبوسی میكنه.
اسم زنعمو، هما هست و حدود ٥٥ سالشه. از لحاظ ظاهری معمولیه و تا حدودی اضافه وزن داره. زشت نیست و زیباترین هم نیست اما نسبت به سن و سالش خوبه و مخصوصا موقعی كه لباس شب میپوشه و آرایش میكنه، خیلی خیلی بهتر میشه. یه پسر و یه دختر داره كه هر دو الان ازدواج كردن و خودش و عموی شیرین تنها هستن.
اینو بگم كه من احترام خاصی برای ایشون قائل بودم و هستم اما هیچ حس جنسی نسبت بهشون نداشتم.
اواخر شهریور گذشته (١٤٠١) عروسی دخترش بود و رفتیم كرج. وقتی رفتیم تالار و زنعمو هما رو تو لباس شب و با اون میك آپ دیدم، موقع سلام و روبوسی و تبریك، بدون رودربایستی جلوی شیرین بهش گفتم: وای زنعمو! خوشگل بودی، چقدر خوشگل تر شدی😍😍😍😍
قند تو دلش آب شد و كلی كیف كرد. از اونجایی كه من اهل زیرآبی رفتن نیستم، شیرین هم این حرفم رو به حساب بدی نذاشت.
تا اونجا هم هنوز حس خاصی شكل نگرفته بود تا اینكه موقع رقص چند باری باهاش رقصیدم و اوجش وقتی بود كه موقع رقص تانگو، وسطای آهنگ كه من و زنم با هم و عموی شیرین و زنعمو هم با هم نزدیك هم می رقصیدیم، یهو زنعمو اومد شیرین رو به عموش سپرد و خودش با من شروع به تانگو رقصیدن كرد. همین كه دستام رو روی پهلوهاش قرار دادم و اونم دستاش رو رو شونه های من گذاشت و بهم نزدیك شد، گرمای نفسش رو كه رو صورتم حس كردم، هوس تمام وجودم رو گرفت و اولین جرقه حسم نسبت به زنعمو هما تو وجودم زده شد. بعد از تموم شدن آهنگ، همدیگه رو بغل كردیم و از هم جدا شدیم و رفتیم سر میزهامون نشستیم. آخر عروسی و موقع عكس گرفتن با عروس داماد همه ش سعی می كردم كه كنار زنعمو قرار بگیرم. شیرین هم كه از صمیمیت من با خانواده ش خبر داشت مشكلی با این موضوع نداشت. حتی چند تا عكس دو نفره هم از من و زنعمو گرفت.
عروسی تمام شد و هر كی رفت سر خونه زندگیش.
اواسط مهر ماه بود كه زن برادر زنعمو فوت كرد و برای مراسم اومدن یكی از شهرهای نزدیك اهواز. ما هم برای خاكسپاری رفتیم. مطابق همیشه موقع سلام، با زنعمو روبوسی كردم اما سعی كردم موقع روبوس نزدیك ترین محل به لبش رو ببوسم.
بعد از مراسم وقتی خواستیم برگردیم اهواز، از عمو و زنعمو دعوت كردیم بیان اهواز و چند روزی پیشمون بمونن كه عمو گفت كلی كار داره (بساز بندازه) و باید برگرده كرج اما زنعمو گفت كه دو سه روز می مونه پیش برادرش و بعدش میاد چند روز اهواز پیشمون.
دو سه روز بعدش شیرین باهام تماس گرفت و گفت برم ترمینال و زنعمو رو بیارم خونه. حدود سه و چهار عصر بود كه رفتم ترمینال و زنعمو رو سوار كردم و راهی خونه شدیم.
بعد از احوالپرسی و تسلیت دوباره به ایشون تا خونه از هر دری حرف زدیم اما تو سرم همه ش سكس باهاش نقش بسته بود.
از طرفی بعد از ازدواج تا اونموقع كلا رابطهای غیر از شیرین نداشتم و از طرفی كردن زنعمو چند وقتی بود ذهنم رو مشغول كرده بود.
هم نمی دونستم چطور بحث رو شروع كنم و هم می ترسیدم در صورت رد كردن پیشنهادم، عاقبتش چی میشه. سردرگمی خاصی بود. خلاصه رسیدیم خونه. شیرین معمولا هر روز ساعت ١٧:٠٠ تا ٢٢:٣٠ میره بوتیك و اون روز هم نیم ساعت بعد از رسیدن زنعمو، خداحافظی كرد و رفت. (این قضیه كه شیرین تقریبا به هیچ دلیلی مغازه ش رو ول نمی كنه مگر مسافرت اجباری، برای همه اقوام من و اون حل شده است)
بعد از رفتم شیرین، زنعمو هم گفت میره یه دوش بگیره آخه خونه برادرش شلوغ پلوغ بوده و یكی دو روز بود نتونسته بود حموم كنه. منم كه پای تی وی نشسته بودم به شوخی (البته كاملا جدی بود اما …) گفتم اگه خواستید بیام كمرتون رو كیسه بكشم.
زنعمو هم با لبخند تشكر كرد و رفت.
نیم ساعت بعد زنعمو برگشت و بعد از خشك كردن موهاش اومد و رو كاناپه نشست.
منم برای هر دومون چای و بیسكویت آوردم و نشستیم پای تی وی.
از هر دری حرف زدیم.
از عروسی و اینكه چقدر خوش گذشت تا ماجرای بیماری زن برادرش و تا اوضاع و احوال ساخت و ساز شوهرش و …
بهو بهشگفتم: زنعمو جون! شب عروسی نازنین (دخترش) از همیشه خوشگل تر شده بودیت. اگه لباست سفید می بود، حتما با عروس اشتباه میگرفتنت.
کلی ذوق کرد و ناز و ادا و تشکر کرد. قند تو دلش آب شده بود.
به شوخی ادامه دادم: اگه شیرین باهام نبود، حتما اونشب می دزدیدمت.
کلی خندید و گفت: می دزدی که چی؟
گفتم: اول می دزدیمت بعدش به چیش فکر میکردم🤣
گفت: آخه من پیرِ زن به چه دردی میخورم غیر از اینكه نون خور زیادی باشم!؟!
از جام بلند شدم و رفتم سمتش و لپش رو بوسیدم و بهش گفتم: اختیار داری زنعمو جان❤️ شما هم جووونی و هم زیبا و هم جذاب. تازه مهربون و دوستداشتنی هم هستی. برای یه زن، اینهمه ویژگی خوب، كم نیستا. شكسته نفسی نكن زنعمو جان.
بعدش برگشتم سر جام نشستم.
از بوس یهویی من جا خورده بود اما به روی خودش نیاورد و البته كلی خر كیف شده بود از اینهمه تعریف من.
گفت شام چی درست كنم. گفتم شیرین درست كرده فقط وقتی اومد گرم میكنیم می خوریم. بعدشم باز مشغول حرف از هر دری شدیم و تی وی دیدیم تا شیرین اومد.
موقع خواب به زنعمو گفتم فردا كه از سر كار برگشتم و شیرین رفت مغازه، ما هم می ریم مركز شهر و گشت می زنیم كه كلی خوشحال شد. شیرین هم راضی از احترامی كه به خانواده ش میذاشتم.
قبل از خواب، یه سكس حسابی با شیرین زدیم به بدن و خوابیدیم.
فردا بعد از ظهر كه از كار برگشتم یه دوش گرفتم و وقتی برگشتم شیرین رفته بود. اینبار زنعمو برا دوتامون چای آورد. نوشیدیم و لباس عوض كردیم و رفتیم مركز شهر. كلی چرخیدیم و از این مغازه به اون مغازه و از این مركز خرید به اون یكی. بعدشم به شیرین زنگ زدم كه داریم میریمفلان رستوران واسه شام تو هم تاكسی بگیر بیا. من و زنعمو چند دقیقه زودتر از شیرین رسیدیم و زیاد طول نكشید كه شیرین هم اومد و شام رو خوردیم و برگشتیم خونه.
آخر شب جلو تی وی نشسته بودم و شیرین داشت خونه رو مرتب میكرد(كاری كه هر شب قبل از خواب انجام میده) كه زنعمو از پشت سر اومد لپم رو بوسیدم و بابت گشت و گذار تشكر كرد و شب بخیر گفت و رفت تو اتاقش.
شیرین كه این صحنه رو دید اومد كنارم و لبم رو بوسید و بابت پذیرایی از زنعموش ازم تشكر كرد.
فردا بعد از ظهر كه از كار برگشتم، قبل از دوش گرفتن، سه تا لاته خوشگل برا سه تامون درست كردم(لاته آرت میزنم حرفه ای) و بعد از نوشیدنش رفتم دوش گرفتم. وقتی برگشتم، مطابق معمول شیرین رفته بود. زنعمو با چای و بیسكویتی كه روی میز گذاشته بود، منتظر من بود.رفتم رو كاناپه نشستم و ازش تشكر كردم. بهم گفت: عافیت باشه.
برگشت و كه بهش بگم سلامت باشی كه دیدم یه آرایش خوشگل ملایمی كرده. (همیشه مرتبه و با آرایش خیلی ملایماما اینبار از ملایمتش یه خرده بیشتر بود) یه دامن بلند چند رنگ و یه بلوز زنونه قهوه ای تنش بود.
به جای سلامت باشی بهش گفتم: به به! خانم خوشگله🌹😍 حالا من چای بخورم یا حسرت؟!؟
گفت: چای بخور نوش جونت. چرا حسرت!؟!
گفتم: آخ كه چای چقد خوشمزه تر میشه وقتی یه خانم خوشگل كنار آدم نشسته باشه.
خجالت كشید و خم شد لیوان چایش رو برداشت و شروع به نوشیدن كرد.
باز با هم شروع كردیم حرف زدن و تی وی دیدن.
با اون زیبایی كه داشت و شرایط تنهاییمون تصمیم گرفتم سعی كنم ببینم میتونم مخش رو بزنم یا نه!
به یه بهانه ای از جام بلند شدم و وقتی برگشتم، نشستم رو كاناپه سه نفره(قبلش هر دومون رو تك نفره ها نشسته بودیم. به جای تی وی، بهش نگاه میكردم كه سنگینی نگاهم رو رو خودش حس كرد و بهم نگاه كرد و گفت: رسول جان! چیزی شده؟
گفتم: نه؛ چطور؟
گفت: آخه بهم زل زدی!
با خنده و شوخی گفتم: داشتم به دزدیدنت فكر میكردم.
خنده ش گرفت و گفت: مثل شب عروسی نازنین؟
جواب دادم: حتی بیشتر از اونشب!
با دستش به علامت خاك تو سرت به سمتم اشاره كرد و گفت: دیووونه.
بعد باز گفت: آخه من به چه دردت می ورم كه منو بدردی!؟!
مطمئنم كه داشت نخ میداد اما منی كه اهل ریسك نبودم، تصمیم گیری برای شلیك نهایی خیلی سخت بود. از یه طرف بهترین موقعیت بود تا جواب مناسب به سوالش تكلیف رو روشن كنم و یا جواب مثبت بگیرم یا منفی و از یه طرف از شنیدن جواب منفی و عواقبش به شدت هراس داشتم.
یه نفس عمیق كشیدم و تمام جراتم رو تو وجودم جمع كردم و بهش گفتم: بدردمت و ببرمت یه جا كه فقط تو باشی و من. بعد…
یه مكث كردم كه یهو پرید وسط حرفم گفت: بعد چی؟!؟!
گفتم: بعدش اونقدر ببوسمت تا سیر بشم.
قهقهه زد و بعد از چند ثانیه قهقهه گفت: فقط ببوسی!؟!؟!
من كه اضطراب تمام وجودم رو گرفته بود، با لهنی كه شوخی و جدی با هم بود گفتم: بعد از بوس، مسیر خودمون رو پیدا میكنیم.
لحنش از شوخی به لوندی تغییر كرد و گفت: مسیر كه مشخصه، كافیه رونده وجود داشته باشه.
دیگه مطمئن شدم كه اگه تعلل كنم، اوج فرصت سوزییه.
دستم رو به سمتش دراز كردم كه یعنی بیاد سمتم.
از جاش بلند شد و اومد سمتم و دستش رو گذاشت تو دستم.
یىاش كشیدمش سمت خودم و نشوندمش كنارم و در حالی كه دستش تو دستم بود، دست دیگه م رو انداختم دور گردنش و صورتش رو به خودم نزدیك كردم و لبهامون روفت توی هم.
چند تا بوسه ریز و منقطع و یهو لبهامون توی هم قفل شد و زبونهامون توی دهن هم چرخید.
دستش رو ول كردم و گذاشتم روی رونش و شروع به مالیدن كردم. اونم دستش رو انداخت دور كمرم و شروع به مالیدن كمرم كرد. همزمان كه لب میگرفتیم دستم رو آوردم بالا رو شكمش و بعد از یه خرده مالیدن باز آوردم بالا و گذاشتم روی پستوناش و شروع به مالیدن كردم. با مالیدن پستوناش، ناله های ریزش در امد. كرست نبسته بود و نرمی پستوناش و البته سفتی نوكشون رو كامل میشد حس كرد. تو اون لحظه، لخت كردنش ساده ترین كار دنیا بود اما تصمیم گرفتم تا جایی كه ممكنه از روی لباس باهاش ور برم. اینطور من بیشتر حشری میشدم.
بعد از اینكه پستوناش رو مالیدم و با نوكشون ور می رفتم، دستم رو بردم لاپاش و مستقیم از رو دامن گذاشتم رو كسش. لبش رو از لبم جدا كرد و نفس عمیق كشید و شروع كرد به خوردن گردنم. منم همزمان با مالیدن كسش، سرم رو بردم سمت پستوناش و از روی لباس گاز می گرفتم.
اونقدری حشری شده بود كه همه ش گردنم رو میخورد و قربون صدقه م می رفت.
چند دقیقه ای رو با لباس به هم ور رفتیم كه دیگه تحملم تموم شد.
بلد شد و اونم بلند كردم . تی شرتم رو در آوردم و باز لب گذاشتم رو ابش و بلوزش رو زدم بالا. ازش فاصله گرفتم و بلوزش رو از تنش در آوردم. وقتی كه دستاش بالا بود و داشتم بلوزش رو در میاوردم، سینه هاش كه به اقتضای سنش افتاده بودن، اومدن بالا. در همون حال كه دستاش رو بالا مگه اشته بودم، خم شدم و دونه دونه می می هاش رو تو دهن گرفتم. سینه هاش پر بودن و درشت. تو همون وضعیت كلی خوردمشون و نوكشون رو لیس زدم و گاز گرفتم.
بعد بلوزش رو انداختم یه طرف و دستم رو بردم دو طرف كش دامنش و باز لب گذاشتم رو لباش یه خرده دادم پایین كه خودش با حركت پاهاش، كامل دامنش رو داد پایین و با تو شوت حرفه ای، پرتش كرد یه طرف. همونطور كه ایستاده بود، آروم اومدم سمت گردنش و بعدش باز خورن می می هاش و بعدش لیسیدن شكم و نافش و نشستم جلوی كسش. از رو شورت مشكی توریش كه حسابیخیس بود، شروع كردم گاز گرفتن كسش كه جیغای ریزش شروع شد.
با یه حركت نینجایی سریع، شرتش رو جر دادم و در حالی كه كشش هنوز دور كمرش بود، كسش رو جلوی خودم دیدم.
یه پاش رو گذاشتم رو كاناپه و لاپاش رو باز كردم و به سر رفتم تو كسش. صبح همونروز رفتم شیو كرده بود. اونقدری نرم بود كه پنیر شهری غلط میكنه به اون نرمی باشه.
شروع به خوردن و زبون زدن كس و چوچوله ش كردم. سرم رو محكم به كسش فشر میداد و توی موهاش چنگ میزد.
همزمان كه كسش رو میخوردم، یه دستم رو بردم بالا و با پستوناش بازی می كردم. یه خرده كه خوردم، دیگه پاهاش داشت میلرزید و بهم گفت دیگه طاقت ایستادن نداره، نشوندمش رو كاناپه و باز رفتم سراغ كسش و مشغول خوردن شدم. همزمان به دو تا دستام می می شها رو می مالیدم. اونم با موهام بازی می كرد و ناله هاش رفته بود به آسمون.
با لیسیدن چ چوله ش نفس زدناش تند تر میشد و منم سفت تر و سریع تر میخوردم و میلیسیدم. اونقدر خوردم و لیسیدم تا اینكه محكم سرم رو به كسش فشار داد و با اون دستش كناپه رو چنگ میزد و یهو بدنش رو منقبض كرد و با یه ناله ممتد پاهاش رو به هم چسبوند و ارضا شد. خواستم لیسیدن رو ادامه بدم كه با زور، سرم رو از كسش جدا كرد و منم ازش فاصله گرفتم. شل شد و رو كاناپه وِلو شد. از جام پاشدم و لنگاش رو دادم بالا و كیری كه الان از هر سنگس سفت تر بود رو بی درنگ تا خایه درون قفس جادادم. كسش حسابی خیس و لیز بود اما چون یهو تا دسته رفته بود توش، به قول خودش “دلش ریخت” نفسش رو حبس كرد. یكی دو ثانیه مكث كردم تانفسش جا بیاد و شروع كردم به تلمبه زدن.
اول آروم آروم میزدم و كیرم در میاوردم و دوباره هل می دادم تو.
وقتی یهو در میاوردم آه میكشید و لباش رو گاز میگرفت(میگفت دلش هُرّی می ریزه) باز یهو میزدم تا ته. جیغ میزد (آروم نه كولی بازی)
چند باری اینكار رو كردم و بعد در آوردم و خوابوندمش روی زمین. پهاش رو دادم بالا و دوباره مشغول كردن شدم و افتادم روش و همزمان خوردن لب و گازگرفتن و لیسیدن پستوناش رو هم انجام می دادم. چند دقیقه ای ادامه دادم كه باز متوجه شدم نفس زدناش داره سریع تر میشه. منم دیگه كم كم داشتم میومدم. بالا تنم رو ازش جدا كردم و پاهاش رو با دست بالا گرفتم و شروع به تند تر زدن تلمبه هام كردم. تندتر و محكم تر زدم كه باز ارضا شد و منم با سرعت ١٢٠٠ ضربه در دقیقه😉 به اوج اورگاسم رسیدم و با كنترل خیلی زیاد و در آخرین لحظه ممكنه، تمام وجودم رو توی كیرم جمع كردم و با فشار خالی كردم تو كسش. با یه مكث چند ثانیه ای بعد از اومدم آبم، دوباره تو كسش كیرم رو عقب و جلو میكردم كه مطمئن بشم همه ش رو توش خالی كردم.
بعدش افتادم روش و منو تو بغلش جا داد. تو همون حالت كیرم شروع به خوابیدن كرد و از كسش سُر خورد بیرون. یهو هلم داد كنار و از جاش بلند شد رفت. من فكر كردم كه دچار عذاب وجدان شده و از این كس شعرا ولی دیدم رفت دو سه تا دستمال كاغذی گذاشت لاپاش كه آب نریزه رو زمین و فرشا رو به گند نكشه و یه دستمال آورد و باهاش كیر منو تمیز كرد و همونطور كه دراز كشیده بودم، اومد تو بغلم خوابید.
همونطور كه تو بغل هم بودیم، شروع كردیم به لب گرفتن و مالیدن همدیگه.
چند دقیقه بعدش هم پا شدیم به پیشنهاد زنعمو جووووون لباس پوشیدیم و رفتیم سمت بوتیك شیرین و تا آخر شب پیشش موندیم و با هم برگشتیم خونه. توی مسیر هم برای شام دعوت زنعمو🤣🤔🤣🤔 فلافل زدیم.
وقتی رسیدیم خونه و شیرین رفت دستشویی كه دست و روش رو بشوره به زنعمو گفتم، تمام وجودم رو خوردی، بعدش بجاش بهم فلافل دادی؟!؟
زد تو سرم و گفت: فردا برات غذای مقوی درست میكنم عزیز دلم.
حدود یه هفته پیشمون موند و بعدش برگشت كرج. تمام روزایی كه پیشمون بود، وقتایی كه شیرین مغازه بود، با هم سكس داشتیم. و از وقتی هم كه رفته هر روز با هم تماس داریم. قراره دیماه باز بیاد و دو سه هفته پیشمون بمونه

.

نوشته: رسول


👍 20
👎 21
59801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

905601
2022-12-06 02:36:32 +0330 +0330

مطمعن باش زنت بخاطر توجه بیش از حدت به زن عموت شاخک های حسیش متوجه میشه و قضیه رو میفهمه . زنها خیلی تیزتراز اونن که فکر میکنی . درسته سرش تو کار خودشه ، اما صددرصد حواسش بهت هست.

6 ❤️

905608
2022-12-06 03:38:31 +0330 +0330

عالی بود

0 ❤️

905631
2022-12-06 07:33:26 +0330 +0330

اره راست ميگه كاش بياد بره خونه داداشش تو بري خونه اي جايي بگيري ديگه نيار خونت بگا ميري داداش يا مثلا نهايت ٢،،٣ روز بياد خونتون و بره برو همون اطراف خونه ارزونه خونه رنت كن ديگه اسگول بازي در نيار

1 ❤️

905683
2022-12-06 18:08:02 +0330 +0330

حکایت قشنگی بود و به دلم نشست به نظرم میاد واقعیه

0 ❤️

905684
2022-12-06 18:12:25 +0330 +0330

حکایت قشنگی بود و به دلم نشست به نظرم میاد واقعیه

0 ❤️

905704
2022-12-06 23:13:16 +0330 +0330

تجربه پیرزن چیزه دیگریه

1 ❤️

905713
2022-12-07 01:06:10 +0330 +0330

نوش جونت
سکس با زن جاافتاده خیلی خوبه

0 ❤️

905726
2022-12-07 01:42:36 +0330 +0330

نوش جونت تو نکنی یکی دیگه میکنتش پس بکن تا از دستت نرفته

0 ❤️

905746
2022-12-07 04:03:46 +0330 +0330

مزخرف به تمام معنا تمام توهم و تفکر خیالی بود

0 ❤️

905811
2022-12-07 15:54:24 +0330 +0330

دمت گرم…نوش جان

0 ❤️

906120
2022-12-10 02:26:12 +0330 +0330

همه جریان داستان ممکنه اتفاق بیفته ولی بوسیدن زن عموی زن خیلی بد گافی بود اینو نمی گفتی میشد باور کرد .ولی با این دروغت مسلمه چسی اومدی همون زنت بده تو فکر کن زن عموشو می کنی

0 ❤️

906658
2022-12-14 08:51:14 +0330 +0330

خبلی هم عالی. نوش جونت

0 ❤️