فکر نمی کردی اینقدر بخوامت؟ (۱)

1402/04/15

میدونستم این دفعه دیگه قراره یک اتفاقی بیوفته. شب قبلش که خونشون بودم نگاه های لاله یکجور دیگه بود. نمیدونم مشروب بیشتر بهش جرات داده بود یا دوری چند وقته من بی تابش کرده بود. هر‌چی بود نگاهش پر از خواستن بود و رفتارش پر از دلبری. میدونست توی هیکلش، سینه هاش رو خیلی می‌پسندم واسه همین لباسش از همیشه باز تر بود. و کاملا ملموس جوری که پرهام متوجه نشه جلوم جوری دولا میشد که بتونم چاک سینه و سینه هاش رو از بالای لباسش ببینم. قبلا بارها با هم چت کرده بودیم. اوایلش فکر‌ نمیکردم اصلا بهم حسی داشته باشه ولی هر‌چقدر گذشت فهمیدم لاله دختر شیطونیه که انگار پرهام نمیتونه درست راضی اش کنه. یک بار گفت که یک دوستی داره شوهرش واسش لباس خواب یا لباس های سکسی می‌خره که این بپوشه ولی دوستش علاقه ای نداره و خیلی ریز اشاره کرد که خودشم عاشق اینجور چیزاست ولی پرهام اصلا. طول این یکی دو سال بعد از انتقالم به اهواز که گاهی پنهانی چت می کردیم سعی کرده بودم تا جایی که میشه باهاش حرف سکسی بزنم ولی اون طفره می رفت و چند باری هم تا آستانه عصبانی شدن پیش رفته بود. این عکس العمل های ضد و نقیض باعث گیجی من میشد و چند باری این رو با طعنه بهش گفته بودم. ولی این دفعه که اومده بودم تهران انگار قضیه فرق داشت. میتونستم خواستنش رو از نگاهاش بخونم . من رو یاد نگاه های پنهانی عشق های دوره نوجوونی و جوونی مینداخت با همون اشتیاق و اضطراب. وقتی بحث رسید به برنامه فردام، خیلی عادی گفت فردا کاری نداره و میتونه بیاد دنبالم که برم خرید. پرهام هم استقبال کرد و گفت خودش سر کاره وگرنه میومد باهامون. امروز وقتی نشستم توی ماشینش از همیشه خوشگلتر شده بود. موهاش رو ریخته بود دورش و شالش رو باز گذاشته بود و دکمه های پالتوی بازش و تی شرت تنگ و یقه بازش، سینه های محشرش رو قشنگ نمایش میداد. خیلی عادی رفتار میکرد و این بیشتر من رو مضطرب می‌کرد که نکنه اون مثل همیشه داره دوگانه رفتار میکنه و من ممکنه کاری کنم که اون دوباره پس بزنه. پرسید صبحونه خوردی؟ گفتم یک شکلات و چایی زدم. دو تا نوشابه انرژی زا درآورد و گفت بخور اینا خیلی خوبن جینسینگ دارن و خندید (یک نوع ماده چینی واسه تقویت قوای جنسی)! خوب این یک نشونه!
پرسید کجا بریم؟
گفتم نمیدونم هر‌جا تو بگی.
رفتیم‌ سمت توچال.
ازم پرسید ورزش میکنی هنوز؟ گفتم آره. گفت بازوهات خیلی خوب شدن لعنتی. میدونستم توی بدن مردها دست و بازوها رو بیشتر دوست داره‌. بهش گفتم تو هم مثل همیشه هیکلت خوبه. گفت نه بابا یکم چاق شدم. بی خبر اومدی وگرنه از قبلش باشگاه میرفتم بهتر باشم و بهم نگاه کرد و خندید. خوب اینم نشونه دوم.
وقتی به توچال رسیدیم پارک کردیم و راه افتادیم به سمت کوه. چون زمستون بود و وسط هفته، خیلی خلوت بود. شالش رو کاملا برداشته بود دکمه های پالتوش رو کاملا باز گذاشته بود. چند باری که وسط راه ایستادیم بدون خجالت به سینه هاش نگاه کردم و مطمئن بودم که نگاه حریصم رو دیده. یکبار هم به سینه هاش اشاره کردم و گفتم ماشالا هیکلت رشد چشمگیری داشته ها! خندید و گفت نه بابا اسفنجیه الکی گول نخور. دیگه به یک جاهای رسیدیم که پرنده هم پرنمیزد. چند جایی برای کمک کردن بهش دستش رو گرفتم و دیگه ول نکردم. آروم با انگشتاش بازی می‌کردم و اون هم همراهیم میکرد. روی یک سنگ نشستیم کنار هم. آروم بهم تکیه داد. اگر قرار بود کاری کنم اینجا بهترین جا و موقعیت بود. دست بردم و موهاش رو از روی گردن و صورتش پس زدم و بردم پشتش. برگشت نگاهم کرد، بدون لبخند. دوباره ترسیدم نکنه عکس العمل بدی می‌خواد نشون بده. که یهو گفت: انگار خودم باید شروع کنم و لبهاش رو گذاشت رو لبام.
چند ثانیه اول شوک شدم. یک شوک خیلی دلنشین. توی زندگیم چندین بار بوسه های خاطره انگیزی داشتم ولی این بوسه با لاله بهترینش بود. خیلی قشنگ لب بازی می‌کرد. از همون اولش زبونش رو هل داد توی دهنم. بوسه اش هم رنگ شهوت داشت، هم اشتیاق و هم احساس. فقط میتونم بگم معرکه بود. خیلی قشنگه این حجم از اشتیاق رو بعد از مدت ها صبر و حسرت کشیدن تجربه کنی. دستام رو گذاشتم دو طرف صورتش و اونم دست گذاشت رو بازوهام و آروم شروع کرد نوازش کردن. دستم رو از دو طرف صورتش بردم سمت گردنش. مطمئن نبودم الان به سینه هاش دست بکشم یا فقط به بوسه کفایت کنم. دیگه گفتم تا اینجا که خودش همراهی کرده بقیه اش رو دیگه من جلو میبرم. آروم دست راستم رو گذاشتم روی سینه اش و نوازش کردم. کاملا حس کردن توی دهنم یک آه کشید بعدش لباش رو از لبام جدا کرد و پیشونی اش رو چسبوند بهم. چشاش بسته بود. انگشتای دست چپم رو بردم سمت گردنش و بعدش کردم لای موهاش. صورتش رو از صورتم فاصله دادم. چشاش رو یک لحظه باز کرد و نفس من بند اومد. خمارترین چشم‌هایی بود که تاحالا دیده بودم. یک جفت چشم خوشگل و خمار. چشاش رو دوباره بست و من به نوازش سینه هاش ادامه دادم.
ناله هاش بلندتر شده بود و با اینکه کوه خیلی خلوت بود من نگران شدم نکنه کسی که از دور میاد صدامون رو بشنوه. در گوشش گفتم لاله یکم آرومتر . با صدایی که بزور در میومد گفت: دست بهم نزن تا صدایی هم نشنوی. وای این دختر حتی توی خاص ترین لحظات هم شیرین بود. دوباره شروع کردم به خوردن لباش و آروم از بالای یقه اش انگشتام رو کشیدم لای چاک سینه اش و کردم توی سوتینش. یهو نفسش حبس شد ولی جلوم رو نگرفت و با کشیدن انگشتاش به کیر من که توی شلوار کاملا راست شده بود شوک دوم رو بهم داد. فکر‌ نمیکردم تا اینجا بخواد پیش بره. توی چت هایی که قبلا کرده بودیم گاهی اشاره کرده بود که عاشق عشق بازیه ولی این حرکتش نشون از بی طاقتی اش میداد. نوک سینه سفت شده اش رو بین انگشتام گرفتم و اون با مالیدن کیرم از روی شلوار جواب کارم رو داد. دیگه معلوم بود دلش چی میخواد. با شنیدن صدای چند نفر از دور از حال خودمون در اومدیم. اون سریع دکمه هاش پالتوش رو بست و من هم سعی کردم کیر باد کرده ام توی شلوار رو مخفی کنم. چند تا زن و مرد محلی از کنارمون رد شدن. لاله با خنده بهم نگاه کرد و گفت خوب شد اومدن وگرنه الان نی نی دارم کرده بودی. جسارتش چیزی بود که تا حالا ازش ندیده بودم. دستم رو گذاشتم روی رون پاش و آروم بردم به سمت داخل رونش و گفتم: من که فقط دستم به سینه ات خورد مگه از سینه کسی نی نی دار میشه؟ دستش رو گذاشت رو دستم که آروم داشت به سمت کسش میرفت و گفت نه الان نه. پریودم ولی روز آخرشه. مامانم اینا مسافرتن و میتونیم بریم خونه اونا. وقتی چهره متعجب من از این همه پیش روی اش دید خندید و گفت فکر نمیکردی این همه بخوامت؟ پس صبر کن تا نشونت بدم…

نوشته: خاطره ساز


👍 3
👎 5
11801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

936447
2023-07-07 00:25:16 +0330 +0330

خوب بود خوشم اومد 👍🏻

0 ❤️

936528
2023-07-07 12:12:21 +0330 +0330

داستانت قشنگ بود ولی خیانت بی دلیل اصلا چیز خوبی نیست!!!

0 ❤️

937664
2023-07-14 20:08:04 +0330 +0330

داستان اگه دروغ هم باشه وقتی خوب بنویسی جذاب میشه. ممنون عالی بود

0 ❤️