قلب یخی (قسمت پایانی)

1403/03/02

...قسمت قبل

درهای آسایشگاه با جیغ بلندی باز شدن
چهار سال از آخرین باری که نور خورشید رو دیده بود می‌گذشت
چهار سالی که فقط و فقط وقف آموزش دیدن و تمرین گذشت،ولی چیزی که از در های آسایشگاه و کانون تربیت بیرون اومد،کالبدی خالی عاری از هرگونه احساسات بود،این چهار سال آخرین قطره انسانیت بابک رو هم خشکانده بود،چیزی که بیرون اومد یه ماشین کشتار به تمام معنا بود،آچار فرانسه ای برای همه چیز،حالا میخواد سر به نیست کردن یا جاسوسی و گرفتن اطلاعات یا خوابیدن با افراد رندوم انتخاب شده برای هدفی بالاتر،عاری از هرگونه احساس برای بیشتر افراد
ولی این همه چیز نبود.
اون آس اتاق سفید بود،وایت روم یک شاهکار بیرون داده بود،شاهکاری بی نظیر در هوش،ذکاوت،رهبری،مبارزه و کشتن،اتاق سفید نشون داد میشه نابغه رو درست کرد
زندان فقط پوششی برای این آزمایشات روی موش های آزمایشگاهی بود،موش های آزمایشگاهی که از بچه های زیر دوازده سال انتخاب می‌شدند
اونا انتخاب می‌شدند برای این که آلفای بعدی باشن
از صد نفر منتخب فقط هشت نفر زنده از زیر تموم تمرینات و شکنجه ها و آزمایشات زنده بیرون اومدن
نیمی از از اون صد نفر در همون هفته اول زیر فشار تمرینات تلف شدن و برای اطمینان از این که هیچ اطلاعاتی درباره‌ی اینجا به بیرون درز نکنه،جسد همه شون رو سوزوندن،بوی تعفن مرده ها تا روز ها زیر دماغ بابک و بقیه افراد زنده مونده بود
فشار تمرینات و بلاهایی که روی جسم و روح اون بچه ها میاوردن به قدری عذاب آور و غیر قابل تحمل بود که دیدن این که یک نفر خودشو با ملحفه توی اتاقش خلاص کنه به صحنه تکراری اون روز ها تبدیل شده بود
جسد به دار آویخته اونا رو از توی اتاق می آورد و در محوطه تیراندازی اصلی نصب میکردن و ازش به عنوان هدف تمرین تیراندازی و شلیک استفاده میکردند
رد انگشت های افراد وایت روم برای همیشه بر روی روح و جسم و قلب اون هشت نفر باقی خواهد موند
اون ها هیولایی ساخته بودند که برای به آشوب کشیدن پایتخت کافی بودن
قضیه بابک اما با بقیه اون هفت نفر فرق میکرد
توازن قدرت مافیا با اومدنش بهم ریخت،عوامل اتاق سفید هم انتظار چنین نتیجه خارق‌العاده ای رو نداشتن
اگر بقیه گرگ سفید باشن اون گرگ سیاه گله بود
روح اون از خشونت و نفرت تغذیه می کرد و باهاش قوی تر میشد و همزمان در اعماق تاریکی که حالا درش آرامش پیدا میکرد بیشتر فرو می‌رفت و رشد میکرد
هر کدوم بعد از گرفتن کارت شناسایی و مدارک جدیدشون از وایت روم خارج میشدن و مسیری خودشون رو میرفتن
بابک هم کارت شناسایی و یه سری خرت و پرت دیگه رو تحویل گرفت
نگاهی به کارتش کرد
حتی رنگش هم با بقیه متفاوت بود
نام:V
نام خانوادگی: ندارد
همین و همین
اینو میدونست با اومدن به اینجا هر چیزی که مال زندگی قبلش رو باید دور می‌ریخت و از زیر صفر شروع میکرد
عکسی از اون روی کارت نبود،هیچ عکسی از هیچ کدوم از بچه های وایت روم در هیچ دیتابیسی پیدا نمیشد،حداقل از این قضیه مطمئن بود که در سطح پایین چیزی دستشو نمی‌گرفت چون قبلا با هک کردن اطلاعات امنیتی و دیدن پرونده های داوطلبان فهمیده بود که اون ها عملا در دنیای بیرون به عنوان مرده فرض میشن و برای هر کدوم قبر خاصی تدارک دیده بودن
رز بیرون از در منتظر اومدن بابک بود
رز با دیدن بابک خشکش زد
حق هم داشت
چهار سال تمرین و آزمایش تغییرات خیلی زیادی روی بدن بابک ایجاد کرده بود از تغییر رنگ موهای مشکیش به سفید یخی تا تغییر رنگ چشمای سیاه و تیره اش به رنگ آسمان صاف،آبی به زیبایی اقیانوس در نگاه اول ساده و آرام ولی با کمی دقت متوجه طوفان و آشوب و درد در اون چشما میشدی زاویه فک سکسی به خاطر تمرینات مبارزه مختلف براش درست شده بود
کنار چشم چپش یک زخم طولی از ابرو تا گونه اش،حاصل زخم چاقوی آرتمیس بود،آرتمیس تنها همراه بابک طی این چهار سال بود،تنها کسی که جرات کرده بود به بابک نزدیک بشه اونم با اتفاقی که روز اول اومدنشون به اتاق سفید افتاده بود
بابک از یه بچه لاغر مردنی به یه جنتلمن قدبلند با یه بدن فوق سکسی تبدیل شده بود توی این سن یه هل میخواست تا قدش بشه ۶ فوت
(تقریبا صد هشتاد خورده ای میشه)
روی دست چپش دوتا تتوی گل لیلی بود،یکی آبی و دیگری قرمز
قرمز برای یادآوری تمام اتفاق های رخ داده و آبی به معنی خیزش و تولد دوباره
دست راستش هم فول تتو با طرح سوزویا بود که تا گردنش امتداد داشت،تتو های دیگه هم داشت که زیر لباسش مخفی بودن
توی یک قدمی تولد پانزده سالگیش تبدیل به همچین آدمی شده بود
آفتاب عمود می‌تابید و گرمای اونجا مثل همیشه غیر قابل تحمل و طاقت فرسا بود ولی این هوا برای آرتمیس و بابک چیز جز یه شوخی بچه گانه نبود
رز به سمت بابک اومد و بغلش کرد،بعد از چهارسال دوباره برادر کوچیکتر خودشو میدید،بغض گلوشو فشار میداد،ناراحت بود که مجبور بود برادرش رو توی این سن کم وارد بازی کنه
بابک همون طوری صاف وایساد تا رز به احساساتش مسلط بشه
بابک:خودتو جمع کن رز
رز:دست خودم نیست خیلی دلم برات تنگ شده بود
#میدونم
@پس بزار خوب و درست حسابی بغلت کنم،ببوسمت،بوت کنم و لمست کنم،تلافی تموم این چهار سال رو شب تولدت درمیارم
#میخوای چیکار کنی؟
@میفهمی
#میدونی که اصلا از سورپرایز خوشم نمیاد
@اذیت نکن دیگه
بابک به سردی به رز نگاه کرد
پیشونیش رو بوسید و سویچ رو ازش گرفت
#خیلی خب
#بزار با این دختر آشنات کنم،اسمش آرتمیس و اگه بگم نسخه ضعیف شده من تو کالبد دختره بیراه نگفتم
آرتمیس که از این حرف بابک خوشش نیومده بود به بازوش زد
+زود باش حرفتو پس بگیر
#تو خوابت،سوار ماشین شو قراره بریم خونمون
+خونمون؟
#بله خونمون،اشتباه نشنیدی،هوس کردی تو خیابون بخوابی؟
+نه ولی خب…
بابک انگشت اشارشو روی لب های آرتمیس آورد و ساکتش کرد
آرتمیس که با هر لمس بابک آتیش به بدنش می‌افتاد و ضربان قلبش بالا پایین میشد سکوت کرد
بابک انگشت شستشو روی لب های آرتمیس کشید و آرتمیس هم در جواب انگشت اون رو مک زد

رز که حس غریبه و عجیب و کمی حال بهم زن بهش دست داده بود،تفاوت قد و هیکلشون زمین تا آسمون بود
بابک قد بلند و و چهارشونه و سکسی
آرتمیس هم کوچولو و بغلی ولی در جاهای مورد نیاز به اندازه زیبایی بزرگ
چند بار سرفه مصنوعی کرد تا اون دوتا به خودشون بیان
@برین تو اتاق از این کارا کنین نه تو خیابون اونم تو روز روشن،سوار شین که همین الان هم خیلی دیر شده
بابک متوجه یه ذره حسادت تو صدای رز شد بهش نزدیک شد و دست گذاشت زیر چونه اش و صورتشو بالا آورد
آروم خم شد و کنار لب رز رو بوسید
#هر طور دوست داری،تماشا چی نمیخوای باشی؟شرکت کننده چه طور؟
رز از این حجم از رک و قاطع و پررو بودن بابک جا خورده بود،اصلا شبیه خود قدیمیش نبود
پوزخندی زد و در حالی که سعی میکرد صورت سرخ شده اش رو پنهون کنه سوار ماشین شد
بابک لبخندی زد و برگشت سمت آرتمیس،دست گذاشت پشت کمرشو اونو به خودش چسبوند
آرتمیس که همیشه از این روی بابک خوشش میومد لبخندی زد و آروم لب هاشو به لب های بابک چسبوند
بوسه ای چند لحظه ای از هم دیگه گرفتن و طمع همدیگه رو چشیدن،البته این اولین بارشون نبود
لب هاشون از هم جدا شد و سوار ماشین شدن و با گرفتن آدرس از رز راهی خونه شدن
بوسه چیز جدید یا غیر عادی برای بابک یا آرتمیس نبود
اونا بار ها و بارها توی وایت روم باهم رابطه داشتن
نه فقط اون دوتا،تمام افرادی که اونجا بودن،بخشی از تمریناتشون بود حالا طرف میخواست گرایشش به دخترا باشه یا پسرا یا ترنس ها و شیمیل ها،بات باشه یا تاپ،تمرین رابطه باید انجام میشد
ولی باند و پیوندی که بین آرتمیس و بابک بود چیزی فرای فقط یه رابطه Friends with benefits یا فاک بادیز بود نه از همون اول ولی به مرور این طوری شد،بهترین دوست های همدیگه بودن،خب دوست که نمیشه اسمشو گذاشت قطعا پاشون رو خیلی بیشتر از مرز رفاقت گذاشته بودن ولی میخواستن این اسم رو روش بزارن
بابک هیچ وقت بات تمرینات رابطه نبود،همیشه تاپ بود و میکرد چه جورم میکرد،غیر عادی نبود عین خیلی افراد عادی دیگه بدون تاخیری نهایت ده الی بیست دقیقه می‌تونست تلمبه بزنه سایز کیرشم معمولی بود آخرین باری که با آرتمیس اندازشو گرفتن در اوج رزمایش با ارفاق شونزده سانت میشد ولی کیر خوش فرم و گوشتی داشت که رگ هاشم بیرون زده بودن و کلفتی کاملا ارضا کننده ای برای دخترا داشت،چیز غیر عادی بزرگی نداشت ولی بلد بودن چه جوری یه دختر رو حسابی مطیع خودش کنه و کاری کنه بار ها و بارها ارضا بشه
تمام پارتنر هایی که باهاشون همخوابه شده بود چنان لذتی از رابطه با اون برده بودن که برای انتخاب شدن و هم تیمی شدن با اون سر و دست می‌شکندن،گرایشی به شیمیل و ترنس یا همجنس خودش نداشت،ولی آرتمیس رو با وجود شیمیل بودنش قبول کرد،تنها شیمیلی بود که باهاش خوابید،شیمیلی که به تاپ و بکن بودنش چه برای پارتنر دختر و چه برای پارتنر پسر تو وایت روم معروف بود به بابک که می‌رسید میشد دختر و زیر خواب ابدیش
داستان زندگیشو کامل برای بابک تعریف کرده بود
هم اون و هم بابک میدونستن دست خودش نبوده که این طوری شده،به دنیا اومدن دختر با دستگاه تناسلی مرد چیزی خوشایندی برای هیچ دختری نیست
یه اختلال کروموزومی خیلی نادر باعث این اتفاق شده بود
همین اختلال باعث شده بود پدر مادرش به محض به دنیا اومدنش و تشخیص بیماریش بزارنش دم در کلیسا و رهاش کنن
پدر روحانی و نان(خدمتکار های زن کلیسا) اونو پذیرفتن،بدون دونستن مشکلش تا روزی که پدر روحانی کلیسا موقع حمام کردنش اونو دید زد
البته حق هم داشت آرتمیس دختر خیلی زیبایی بود،موهایی به سرخی آتیش،چشمایی به سبزی و درخشندگی زمرد،کمی کک و مک زیر هر دو چشم و روی بینیش و زیبایی بدنی کاملا وصف نشدنی،پوستی به سفیدی برف و نیپل هایی به صورتی توت فرنگی
انگار که مسیح پیکر آرتمیس رو خودش طراحی،تراشیده و درست کرده بود
پدر روحانی که داشت از شهوت میمرد از روی لباس کیرشو می‌مالید و از بالا تا پایین آرتمیس رو با نگاهش می خورد،چون پشت آرتمیس بهش بود نمیتونست کصشو ببینه که وقتی آرتمیس برای خشک کردن خودش برگشت پدر روحانی با دیدن یه کیر سفید کوچولو با کله صورتی به جای کس حسابی جا خورد
اون که حسابی ناامید و عصبی شده بود در رو با لگد باز کرد و آرتمیس هم که شوکه شده بود شروع کرد به جیغ زدن ولی فایده ای نداشت و پدر روحانی حسابی اون رو به باد کتک گرفت
اون رو گناهکار و فرزند شیطان خطاب و نفرین کرد و از رفت و آمد به کلیسا برای همیشه منعش کرد
آرتمیس که جایی رو برای موندن نداشت به کوچه پس کوچه های اطراف کلیسا پناه برد،نان های کلیسا بعضی مواقع براش غذا و لباس تازه میبردن تا روزی که آرتمیس برای همیشه غیبش زد و اونا دیگه ندیدنش
اون تو همون ونی که بابک توش بود به وایت روم اومد و از همون اول چشم و توجهش بابک رو گرفته بود
بابک هم نگاهی به اون کرد و برای چند لحظه بهم خیره شدن
آرتمیس نتونست خودشو کنترل کنه و نگاهشو دزدید
بابک اما اون موقع اصلا تو این فاز ها نبود،تو همون ون با یکی دیگه که همراهی شده بود دعواش گرفت و با کله زد دماغ اونو شکوند
شیش ماه اول اصلا با کسی معاشرت نکرد فقط بعضی مواقع نگاهش به نگاه آرتمیس گره میخورد و تا وقتی اون خسته یا خجالت زده می شد نگاهش میکرد
رابطشون از اونجایی که همیشه حریف تمرینی هم بودن کمی گرم تر شد و کم کم شروع به حرف زدن کردن و حرف زدن تبدیل به وقت گذروندن و وقت گذروندن تبدیل به کنار هم بودن تبدیل شده بود،کنار خودش داشتن و همیشه دیدن آرتمیس برای بابک تبدیل شده بود به عادت
تا روزی که در یکی از تمرینات مبارزه با چاقو آرتمیس زخم حال حاضر روی صورتش رو براش حک کرد،اولین و آخرین باری که در تمرین خونریزی کرد در تمام این چهار سال همون موقع بود
یکی از پسر های اونجا بعد از دیدن این صحنه جوری زد زیر خنده که پخش زمین شد و بعد شروع کرد به مسخره کردن و جوک ساختن از اون قضیه
آرتمیس که هول شده بود و نمیدونست چیکار کنه چاقوشو انداخت و دوید سمت بابک تا زخمشو چک کنه
بابک هنوز هم سرش پایین بود که انگار یک چیزی مثل سوئیچ در اون استارت خورد
اون پسر که قهقهه زنان بلند شده صداش یکآن خفه شد
حضور سرد و تاریک مرگ رو پشت سرش حس کرد
با چنان سرعتی بابک پشت سرش حاضر شده بود که فرصت حتی برگشتن و ریکشن دادن اون هم نرسید و همزمان هر دو شاه رگ گردنش رو زد
خونش روی صورت بابک هم ریخت ولی اون حتی پلک هم نزد و فقط به بدن اون نگاه کرد که ذره ذره داشت از زندگی تهی میشد
چاقوی توی دست بابک ازش خون چکیده میشد آروم چاقو رو بالا آورد و نوک اون رو لیس زد
مزه تلخ و مزخرفی داشت
سمت آرتمیس برگشت چاقو رو بهش داد،خیلی بی اعتنا از کنار جسد پسرک رد شد و از اتاق تمرین بیرون رفت
بیست دقیقه ای بدون حرکت زیر دوش در حالی که یک دستشو به دیوار تکیه داده بود و برخورد قطرات آب سرد به بدن کرخت شده اش رو حس میکرد
خودشو خشک کرد و به اتاقش برگشت
با آرتمیس هم خونه بود ولی بدون این که حتی نگاهش کنه چراغ رو خاموش کرد و خوابید
آرتمیس که خودشو مقصر میدونست چیزی نگفت و رفت زیر پتو
نصفه های شب بابک با صدای ضعیف گریه از خواب بیدار شد تخت پایینو نگاه کرد،آرتمیس رو به دیوار آروم داشت گریه میکرد ولی تلاش هاش برای خفه کردن صداش بی ثمر بود
دست بابک رو که روی بازوش حس کرد،گریه اش بند اومد
حس کرد که بازوش داره لمس و نوازش میشه،حس خوبی بود،حسی که خیلی وقت بود نچشیده بودش
ولی انتظار این که بابک بیاد زیر پتو و از پشت بغلش کنه رو نداشت
اون هم لخت،هردو شون عادت داشتن لخت بخوابن ولی باکسر و بیکینی رو نگه میداشتن
آروم چرخید رو به بابک و باهاش چشم تو چشم شد
نگاهی به زخمی چه روی صورت بابک انداخته بود کرد با انگشتاش خواست لمسش کنه که اولش با مخالفت اون رو به رو شد ولی کم کم این سد رو شکست،میدونست از لمس شدن توسط دیگران بیزاره
آروم خودشو کشید بالا و زخمشو بوسید و دوباره نگاهشون بهم دوخته شد
بابک آروم پیشونیش رو بوسید و دختری که تو آغوشش بود رو اونقدر نوازش کرد تا جفتشون بغل هم خوابشون برد
صبح روز بعد با تابش نور خورشید به چشماش آرتمیس از خواب بیدار شد
متوجه شد تمام شب سرش روی دست بابک بوده،یکم سرخ شد ولی بعدش حس کرد یه چیزی داره از پشت بهش سیخونک میزنه
آروم برگشت و متوجه کیر سیخ شده بابک شد که داشت به باسنش رو لمس میکرد،کیر خودش هم حسابی راست بود
خجالت زده آروم سعی کرد خودشو جدا کنه که بابک بیشتر بهش چسبید،حالا بهتر حس می کرد کیر اونو روی باسنش
حس زنونگی داخلش حسابی فعال شده بود و کیرش حسابی شق
هر جوری بود خودشو جمع کرد و زیر پتو کشید بیرون و از اتاق رفت
این قضیه ادامه داشت و دیگه فقط به خوابیدن محدود نمیشد،حموم رفتن هم بهش اضافه شده بود،هیچ وقت از این که چرا اون طوری اون پسر رو کشت نپرسید
اون در واقع خیلی چیز کمی راجب بابک میدونست
فقط چرایی اینجا بودنش،همین و بس
چیز دیگه ای نمیتونست راجبش بفهمه سعی هم کرده بود ولی اون دم نزد،عین علامت سوالی که حل نشده بود
تا اولین بوسشون زیر حموم،بدون هیچ دلیلی و کاملا یهویی وقتی داشتن تن هم رو میشستن بابک لب هاشو به لب های اون چسبوند،طولی نکشید که دختر دست هاشو دور گردن بابک حلقه کرد و خودشو به اون سپرد،بابک هم کمر دخترو گرفت و اونو به خودش چسبوند
چند لحظه بعد جدا شدن و نفس نفس میزدن
+چ…چی کار داری می‌کنی…
#نمیدونم…فقط عمل کردم…
همین دو جمله و بعد سکوت کامل،بابک متوجه برآمدگی روی شورت دختر شد،خودش هم وضعش همین بود
آروم دختر رو برگردوند و گردنشو بوسید و همین طور بوسه زنان پایین رفت تا رسید به باسنش سیزده سالش بیشتر نبود ولی به خاطر تجربیات گذشتش یه سری چیزارو بلد بود ولی هنوز هم این که کسی هم سینه داشته باشه و شورتش برآمده باشه براش عجیب بود
آرتمیس با هر لمس و برخورد لب های بابک به تنش داغ میشد و آروم ناله میکرد
لبشو گاز گرفت که صدایی بیرون نده که با اسپنک بابک سوپرایز شد
+آروم تر وحشی
#دوست داشتم
+عه؟
#آره
آروم لمبرهای باسن آرتمیس رو بوسید و گاز ریزی گرفت
کلاس های آموزشی وایت روم قشنگ ریز جزییات رو به پسرها یاد میدادن
شورت دختر رو به دندون گرفت که صدای ناله ریزی شنید
+نکن،نمیخوام توهم ترکم کنی،نمیخوام از من بدت بیاد
بابک که متوجه ترس و نگرانی اون شد ایستاد و دخترک رو برگردوند تا باهم رو به رو بشن
نگاهش هی بین چشما و لبای آرتمیس جا به جا میکرد
#من هر طوری که باشی می‌پذیرمت،تو برام اهمیت داری
بغض چندین ساله آرتمیس بعد شنیدن جمله این که برام اهمیت داری شکست و سرشو گذاشت روی سینه بابک و آروم اشک ریخت
بابک تن و بدن خودش و اونو شست و اومدن بیرون
بدون رد و بدل شدن حرفی تن و بدنشو خشک کرد،موهاش رو هم همینطور و بعد از شونه کردن موهاش رفتن به تخت خواب و دخترک در میان بازوان پسر آرام گرفت
بابک میدونست که آرتمیس دیگه فقط یه دوست معمولی نیست براش،اون حتی از رها هم مهم تر شده بود
دو سال از اومدنش به وایت روم می‌گذشت،خبری از دنیای بیرون نداشت از هیچکس،نه رز نه رها و مادرش نه مثلا مادر و پدرش و نه اقوام دور و نزدیک
در اون لحظه مهم هم نبود براش
چیزی که براش مهم بود آروم خوابیدن آرتمیس تو بغلش بود
حسی که ازش می‌گرفت براش عجیب بود
#پس آرامش همچین حسیه
خودش حرف زدن های با خودش در مورد خودش رو باز شروع کرد و این قدر ادامه داد تا خوابید
زمان همینطور می‌گذشت تا رسیدن به اولین تمرین عملی سکس،
آرتمیس سریع به بابک چسبید نمی‌خواست دختر دیگه ای باهاش هم خوابه بشه
بابک اونو از خودش جدا کرد و رفت تا با مسئول اونجا حرف بزنه
کمی بعد برگشت،در اتاق رو که باز کرد با صحنه عجیبی رو به رو شد،دختر ها و پسر ها و ترنس ها روحم افتاده بود و هرکی از هر راهی می خواست ارگاسم بشه
آرتمیس اون گوشه در یه وضعیت عجیب غریب گیر کرده بود
دوتا پسر لخت بهش گیر داده بودن که بیاد تا با اونا تری سام بزنه
به سمت اون رفت و گردن یکی از اون پسرا رو گرفت و پرتش کرد اون ور
نگاهی به اون یکی کرد اون هم که از ترس خودشو خیس کرد بود از اونجا فرار کرد
سمت آرتمیس رفت دستشو پشت کمرشو انداخت و آروم دم گوشش گفت
#تو فقط متعلق به منی
دست اونو گرفت و از سکس روم رفتن بیرون
وارد اتاق خودشون شدن و آروم آرتمیس رو روی تخت نشوند خودش هم کنارش نشست
#نمیخواستم اولین بارمون جلوی این همه آدم باشه
+چرا من ؟
#چون تو مال منی،فقط من،تو چی؟
+من چی؟
#میدونی منظورم چیه
آرتمیس لبخند ریزی زد و آروم بابک رو بوسید
+من فقط مال خودتم،خیلی ترسیدم که کسی غیر من بخواد اولین بارت باشه
#منم میخواستم اولین بار تو باشم
+میشه اول بریم دوش بگیریم
#راه رو نشون بده بیبی گرل
آرتمیس که از شنیدن این کلمه حسابی ذوق کرده بود زود لباس هاشو از تنش در آورد و بابک رو هم لخت کرد،فقط باکسر و بیکینی رو گذاشت
دستشو گرفت و بردش زیر دوش و مشغول شستن بدن بابک شد
هنگام شستنش از عمد به کیرش دست میزد،تا حالا ندیده بودش ولی حدس میزد بزرگ میشه،مطمئنا بزرگ تر از کیر خودش
بعد از این که همدیگه رو شستن آرتمیس متوجه شق شدن کیر بابک شد نگاهی به اون کرد و انگار با نگاهش می خواست اجازه بگیره که لمسش کنه
بابک متوجه شد و با سر تایید کرد
آرتمیس آروم کیر بابک رو از روی سرت گرفت و مالیدش
حس عجیبی برای هردوشون بود،شیر آب رو بست دستشو توی شورت بابک کرد و کیرشو برای اولین بار دستش گرفت
بزرگتر و کلفت تر از تصوراتش بود و البته خیلی داغ تر
حسابی شهوت هردوشون زده بود بالا
لب هاشون همدیگه رو ملاقات کرد و آرتمیس آروم شروع کرد به جق زدن برای بابک
چند دقیقه نگذشت که طاقت دوتاشون تموم شد و بابک اونو پرنسسی بلند کرد و از توی حموم در اومدن،حین جابه جا شدن لب هاشون از هم جدا نشد
بردش توی تخت و گذاشتش اونجا و روش خیمه زد
با دستاش سینه های آرتمیس رو لمس میکرد و همزمان لب هاشون با هم میرقصید
لباشو جدا کرد و مشغول خوردن گردنش شد
آرتمیس که حسابی داغ کرده بود آه و ناله ای ریز و سکسی از دهنش بیرون میومد
بابک بوسه زنان اومد سراغ سینه هاش و نیپل های دخترک رو لیس میزد،طولی نکشید که یکی از سینه های دخترک در حال خورده شدن و دیگری در حال مالیده شدن بود،نیپل و سینه های آرتمیس خیلی حساس بود و بابک این رو میدونست،پس حسابی روشون مانور داد و بعد از خوردن یکیشون سراغ اون یکی می‌رفت و همزمان با زبونش با نیپل دختر بازی میکرد و گازهای ریزی می‌گرفت
روی گردن و یکی از سینه های دخترک گاز نسبتا محکمی گرفت
+آیی
#شرمنده ولی این رو به عنوان مارک مالکیت در نظر بگیر
+هیچ کس دیگه ای هم قرار نیست صاحب این سینه ها باشه
#آفرین دختر خوب
بوسه زنان پایین تر اومد و شکم دخترم رو غرق در بوسه کرد
باز هم پایین تر اومد و یه مارک دیگه کنار رون دخترک گذاشت
برآمدگی روی بیکینی آرتمیس کاملا واضح بود،بابک میدونست چی انتظارشو میکشه و میدونست که براش آمادست
دستشو گذاشت روی کیر دخترک و برای اولین بار تنها کیر غیر از کیر خودش رو لمس کرد
ناله ای از دهن آرتمیس پرید
بابک آروم خواست که شرت دختر رو دربیاره که اون مانع شد
+مطمئنئ؟
بابک اومد بالا و لب های دخترو بوسید
#جوابتو گرفتی؟
+آره و لبخند زیبایی روی لب های دختر اومد
دوباره برگشت سمت کیر دختر و آروم شرت اون رو از پاش درآورد و با یه کیر سفید با کله صورتی رو به رو شد از لحاظ طولی شاید دو یه سانت کمتر بود ولی از لحاظ کلفتی تفاوت زیادی داشتن
کیر خوشگلی داشت
داخل رون دختر رو بوسید و همین طوری بوسه زنان آروم بابا اومد
به بیضه های کوچیک دختر رسید و آروم بوسیدشون و کمی براش خودشون
آرتمیس که سعی میکرد ناله های خودشو خفه کنه تحملش تموم شد و دستشو توی موهای بابک کرد و سرشو فشار میداد به سمت کیرش
بابک به تنه کیر دختر بوسه ای زد و سرشو آروم لیس میزد
زبونشو بالا تا پایین تنه کیر دختر میکشید و دختر رو به مرض جنون می‌برد
آرتمیس که انگشتاش بین موهای بابک بود و سعی میکرد خودشو کنترل کنه ولی در آخر به شهوتش باخت
+تو رو خدا اذیتم نکن بابک
#اذیت نکنم؟
+آره
#چیکار میخوای کنم برات؟
+می‌دونی که خجالت میکشم
#تا نگی همین آش و همین کاسه است
+خیلی…خیلی عوضی
#میدونم و بعد لبخندی زد
+می‌خوام…
#میخوای چی؟
+میشه لطفاً برام بخوری؟
#برات چی بخورم؟
+با صدای نازک: کیرمو
#چیتو؟
+اهه خیلی خوب میشه لطفاً برام کیرمو بخو…
بابک نذاشت حرف دختر تموم بشه و سر کیر دختر رو وارد دهنش کرد و مک عمیقی بهش زد
تا حالا از این کارا نکرده بود ولی تمرینات و فیلم های سر کلاس پسر های گی رو یک بار دیده بود،باعث شده بود حالش بهم بخوره ولی انگار آرتمیس براش فرق میکرد،آرتمیس بود به چشم دختر میدیدش،دختری که رفتار اخلاق خلق و خوی و همه چیش دخترونس حتی بعضی مواقع خیلی بیشتر از یه دختر فقط با یه فرق نسبت به بقیه
اولش چند بار دندون زد که با جیغ های کوچیک آرتمیس همراه شد
+آیی بابک آروم
بابک هم زبونشو روی دندانهای پایینش گذاشت تا کیر دخترو زخمی نکنه و به لذت دادن به اون ادامه داد
کیر دختر رو تا نصفه وارد دهنش میکرد و تا کلاهکش بالا می اومد و همزمان با زبونش تنه و سر کیرشو زبون میزد
+وای…بابک ادامه بده…لطفا…
بابک که ناله های بی امان اون رو شنید کیر دخترک رو بیشتر وارد دهنش کرد تا جایی بینیش به شکم و چونش به تخم های کوچیک دختر خورد
آرتمیس که شوک لذت شدیدی بهش وارد شده بود سره بابک رو برای چند ثانیه در همون پوزیشن نگه داشت
بعد از چند ثانیه آرتمیس آروم شروع به تلمبه زدن کرد تلمبه های ریزی تو دهن بابک میزد و هر حرکت کیرش توی اون دهن تنگ و داغ موجی از لذت رو توی تمام بدنش پخش میکرد که هر لحظه امکان داشت داخل دهن بابک ارضا بشه
+اومم…برام بخور بابک،قربونت بشم بیشتر برام بخور لطفا‌…درش نیاز از دهنت،دهنت خیلی گرم و خوبه
+خیلی خوب کیرمو میخوری فدات شم،ساک بزن برام
+از این به بعد هر وقت خواستی برات ساک میزنم ولی توهم برام بخور کیرمو…‌آههه کیرم تو دهنت خیلی حس فوق العاده ای داره
چند ثانیه گذشت که آرتمیس تلمبه هاشو سریع تر کرد
+آهه بابک چرا این قدر خوب برام ساک میزنی؟اینقدر کیرمو دوست داری؟مال خودت،مال خود خودت،کیرم فقط مال توئه،کیر توهم همینطور فقط و فقط مال منه
چند بار صدای عوق زدن بابک در اومد بود ولی نمی‌خواست این لذت رو از پارتنرش بگیره
ناگهان آرتمیس شروع به لرزیدن کرد
بابک میدونست که ارضا شدنش نزدیک که نگاهی به چشمای دختر کرد،دخترک ملتمسانه از اون میخواست بزاره توی دهنش ارضا بشه
بابک سری به نشانه تایید تکون داد و بعد از چند ثانیه آرتمیس کیرشو تا خایه تو دهن بابک کرد و توی دهنش ارضا شد
ولی آبی از دختر نیومد فقط ارضا شد
آرتمیس بالاخره دستاشو از روی سر بابک ورداشت
+مر…مرسی بابک…مرسی مرد من،بهترین لحظه این چهارده سال زندگیم بود
بابک که هنوز کیر دخترک توی دهنش بود با صدای پاپ کیرشو از دهنش در آورد و آخرین بوسه رو بهش زد و بعد بالا اومد و لب های دخترک رو حسابی خورد،آرتمیس با قفل کردن پاهاش دور کمر بابک بهش جواب داد و بوسه ای عمیق از همدیگه گرفتن
آروم لب هاشون از هم جدا شدن و بابک شروع کرد به حرف زدن
#آبت چرا نیومد پس؟عین دخترا ارضا شدی
+چون من واقعا دخترم آقا بابک فقط…فقط کس ندارم
#اشکالی نداره عزیزم
و دوباره همدیگه رو بوسیدن
+حالا نوبت توئه،وقتشه جبران کنم برات
#ببینیم چه می‌کنی
+اوه منو به چالش دعوت میکنی؟
پوزخند بابک تاییدی به سوال اون بود
بدون معطلی و کار اضافه دختر شرت بابک رو از پاش درآورد و کیر بابک بالاخره از قفس آزاد شد
+اوم چه کیر کلفت و مردونه ای
#مال کیه؟
+فقط خودم
دختر زبونشو روی تنه کیر پسر کشید و بعد همزمان با این که تخم های اونو نوازش می کرد سر کیرشو وارد دهنش کرد و مشغول ساک زدن برای اون شد
یکی دوبار دندون زد ولی بعدش راه افتاد و عمیق و ته حلقی براش میخورد
#اوف،خیلی دهن سکسی داری،یه دهن کوچولو و تنگ گرم
از روی تخت بلند شد و دست آرتمیس رو گرفت و کاری کرد جلوش زانو بزنه،آرتمیس هم همکاری کرد و بعد از چند بار مالوندن کیرش دوباره لباشو دور سرش حلقه کرد و مشغول ساک زدن شد
بابک با یه سرعت آروم شروع کرد به عقب جلو کردن کیرش تو دهن دختر،گرمی و تنگی دهنش لذت رو برای اون دوچندان می‌کرد
+آخ آرتمیس،چه قدر تو خوبی
آرتمیس که ناله های مردونه اون رو می‌شنید بیشتر تحریک میشد و سعی میکرد بیشتر کیر اونو داخل حلقش فرو کنه
اولین تلاشش برای ته حلقی زدن با اوق زدن همراه بود
هم از نظر طولی و کلفتی کیر بابک کلفت تر از مال خودش بود
کیر بابک رو از دهنش در آورد هم همزمان که تخم هاشو میخورد با کیر خودش که حالا دوباره شق شده بود بازی میکرد
بابک آرتمیس رو به دیوار چسبوند و دست هاشو بالا سرش آورد و آروم کیرشو تا ته تو دهن دختر میکرد و در میورد،چند بار این کارو تکرار کرد که در نهایت با ضربه های آرتمیس به رونش فهمید زیاده روی کرده
کیرشو از دهن دختر درآورد و لب های اونو بوسید
+خیلی کلفته کیرت
#میدونم،لب ها و دهن توهم خیلی گرم و کوچولو آن
+دوسشون داری؟
#آره ولی وقتی کیرم تو دهنت باشه خیلی بیشتر
+بیشعور
و یه لب دیگه از دختر گرفت و دوباره کیرشو وارد دهن دختر کرد
#بخش سختش رسید،ببینم چه می‌کنی
سرعت تلمبه زدن تو دهن دختر بیشتر شد و دختر رفت و برگشت کیر و پر و خالی شدن گلوش رو خوب حس میکرد
این باعث شده بود لذت و شق بودن کیرش بیشتر بشه
تلمبه زدن هاش تو دهن دختر یه طرف و ریختن آب دهن دختر روی سینه هاشو و صدای اوق زدن و ته حلقی زدنش یه طرف
چند لحظه کیرشو تا خایه تو دهن دختر کرد و نگه داشت و تا وقتی آرتمیس به پاش ضربه زد کیرشو از دهن دختر در نیاورد
کیرشو کامل از دهن دختر در آورد و دختر هم نفس نفس میزد
دست آرتمیس رو گرفت و بلندش کرد از رو زمین و لب هاشو حسابی خورد،مزه کیر همدیگه رو می‌تونستن حس کنن
بابک آرتمیس رو دوباره به تخت برو و شصت نه شدن و کیر های همدیگه رو برای مدت کوتاهی ساک زدن
آروم انگشت خودشو خیس کرد و به سوراخ آرتمیس میکشید
همزمان که آرتمیس تو دهنش تلمبه میزد اون هم فشار انگشتش رو بیشتر کرد تا بالاخره سرش رفت داخل که با ناله یه دفعه آرتمیس همراه شد
+آرووممتر
#باشه باشه میدونم پلمپی شرمنده
دوباره مشغول ساک زدن برای هم شدن و حالا بابک انگشت فاکش رو تا ته تو کون دختر عقب جلو میکرد
از روی آرتمیس بلند شد و به شکم خوابوندش،لبمر های باسن خوش فرم و سفید دختر رو باز کرد و آروم سوراخشو براش لیس زد که ناله آرتمیس بلند شد
برای این که صدا نده بابک سرشو به بالشت فشار داد و با اون یکی دست انگشتشو تو سوراخ دختر کرد و با زبونش خیسی و لزجی برای انگشت دوم و بعد کیرش درست میکرد
آب دهنش نقش لیزی و لوبریکانت رو بازی میکرد بعد از این که حسابی براش خورد زبونشو از سوراخ دختر بیرون آورد و انگشت دوم رو وارد کرد،جیغ آرتمیس با صدای بالشت خفه شد و بابک شروع به عقب جلو کردن انگشتاش شد
#خوبه؟دوست داری
صدای ناله های ضعیف آرتمیس رو می‌شنید و همین برای جواب به سوالش کافی بود
بعد از این که خوب بازش کرد روی دختر افتاد و کیرشو بین لمبر های باسنش گذاشت و خودش هم بدنشو روی بدن دختر گذاشت و گردن و گوش دختر رو میخورد
آروم بین باسن دختر عقب جلو میکرد تا طاقت دختر تموم شد
+بکن توش،لطفا…
#چیو بکنم
+کیرتو بکن توم
#با کامل میل
با دستاش باسن دختر رو باز کرد و به سر کیرش و سوراخ دختر تف زد و آروم سر کیرشو روی سوراخش گذاشت،گرمی لذت بخشی داشت و بعد آروم فشار داد،طبق انتظارش خیلی تنگ بود
دوباره روی دختر خیمه زد و همزمان با فشار دادن کیرش به سوراخ دختر گردن اون رو میخورد،یه فشار یهویی داد و سر کیرش راهشو به سوراخ دختر باز کرد که با جیغ دختر همراه شد
+آییییی یواش بابک،میخوای پاره ام کنی
#همین قصد رو دارم
آرتمیس برگشت تا قیافه بابک رو ببینه و متوجه لبخند شیطانی روی لب های اون شد،میدونست کاری از دستش بر نمیاد ولی از این که ضعیف و زیر خواب اون باشه لذت کامل رو میبره،میخواست که فقط برای اون اینطوری ضعیف و مطیع باشه و ناله جیغ سکسی بزنه
+کونم مال خودته فقط آروم لطفا
و یه لب از بابک گرفت
#مراقبتم زیبای من
قربونش صدقه های بابک باعث میشد تن و بدن اون شل بشه
کمی صبر کرد تا دختر به سایزش عادت کنه
فشارشو بیشتر کرد و چند سانت دیگه از کیرشو تو کون دختر فرو برد
آرتمیس سرشو توی بالشت کرده بود تا از درد جیغ نکشه
#میدونم درد داری الان تموم میشه دیگه
+چه قدر از کیرتو کردی توم؟
#نصفش
+واییی فقط نص…
بابک نذاشت جمله دختر تموم شه و نصفه دیگه کیرشو یه ضرب تو کون دختر فرو کرد و جیغ دختر رو با خوردن لب هاشو خفه کرد
آرتمیس هم برای تلافی لبای اونو گاز گرفت و باعث شد خون بیاد
خودشو کامل توی دختر دفن کرده بود و منتظر بود به سایزش عادت کنه
#آماده ای
+آره،منو بکن
#چشم
و آروم تا سر کیرش کشید بیرون و دوباره تا ته فرو کرد این کار باعث میشد نفس دختر حبس بشه کیرشو تا نصفه کشید بیرون و شروع کرد به تلمبه زدن های آروم ولی محکم خودش کامل توی دختر میکرد و تا نصف بیرون می‌آورد،کیر شق شده آرتمیس بین شکم و پتو کشیده میشد و باعث رسیدن به جنون لذت میشد
دختر رو داگی نشوند و سرعت کردنشو بیشتر کرد
صدای شالاپ شلوپ و برخورد بدنش به باسن دختر سمفونی سکسی درست کرده بود
سرعت و قدرت تلمبه هاشو بیشتر کرد و دیگه اهمیت نمی‌داد صدای ناله های دختر بلنده یا کوتاه
کیر آرتمیس از ضربه های شدید بابک عقب جلو می رفت
+بکن منو بکن خیلی حس خوبی دا،منو بگا،بابکم منو بگا
#چه قدر داغ و حشری هستی تو دختر
یه اسپنک محکم به دختر زد
آرتمیس کیرشو دستش گرفت و همزمان که کیر بابک سوراخشو پر میکرد کیرشو میمالوند و جق میزد
بابک موهای دختر رو دور دستش پیچید و ضربه های محکم تری داخل دختر می‌کوبید
آرتمیس که این مرز های لذت رو نچشیده بود خودشو بالا کشید
دستاشو دور سر بابک حلقه کرد و همزمان که داشت توسط اون گاییده میشد ازش لب گرفت
+زنتو بکن
#زنمو؟
+هیچکی دیگه حق نداره زن تو بشه،کیرت فقط و فقط مال خودمه
این جملات عین سویچی بود که یه چیزی رو روشن کرد درون پسر
آرتمیس رو برگردوند و هفتیش کرد و یه ضرب کیرشو کرد داخل دختر که با جیغ و ناله دختر همراه شد
+اوممم بکن،محکم تر منو بکن… جر بده سوراخ کونمو
پهلو های دختر رو گرفت و محکم و سریع تلمبه میزد و دختر رو میگایید
جفتشون نزدیک بودن بابک پاهای هفتی دختر رو روی شونه گذاشت
سرعتشو کم کرد کیرشو تا سرش بیرون آورد و کیر دختر رو توی دستش گرفت و مشغول جق زدن برای اون شد
+چرا وایس
و بعد تمام هیکل کیرشو فرو کرد تو کون و سوراخ تنگ،نه سوراخ حالا فرم گرفته دختر
آرتمیس از این کارش دیوونه میشد
+بابک نزدیکم…
#منم همین طور
روی دختر خیمه و سرعت تلمبه زدن هاشو بیشتر کرد،آرتمیس هم پاهاشو دور کمر بابک حلقه کرد تا تو کونش ارضا شه
+باهم دیگه؟
#باهم دیگه
بابک که حسابی داغ کرده بود از دختر لب گرفت و محکم تو کون آرتمیس تلمبه میزد که دستای آرتمیس دور گردنش حلقه شدن و حلقه پاهاش دور کمرش تنگ تر لب هاشو جدا کرد و دوباره مشغول خوردن گردنش شد و چند لحظه بعد ناگهان ناله های دختر کشدار و طولانی شد و متوجه داغ شدن شکم شد
ارضا شدن اون باعث شدن عضلات کونش دور کیر بابک حسابی تنگ شن و این تنگ و ارضا شدن یهویی همراه با ناله های سکسی به حدی زیبا و جذاب بودن برای اون که خودش هم نتونست تحمل کنه و برای اولین بار تو کون دختر با فرو کردن کامل کیرش تا خایه ارضا شد
یه ارضای طولانی،جوری که انگار دقیقه های زیادی طول کشید
نه اون میخواست از آرتمیس جدا شده و نه آرتمیس حلقه های دست و پاهاش رو باز میکرد،آرتمیس آروم کمر و موهای بابک رو نوازش کرد
بابک سرشو بلند کرد و بوسه ای عمیق از غنچه لب های آرتمیس گرفت و یک مارک بزرگ روی گردن دختر گذاشت
از آغوش دختر بیرون اومد
آرتمیس برای اولین بار آبش اومد و روی بدن خودش و بابک ریخت،بابک هم که حسابی سوراخ دختر رو آبیاری کرده بود
+اومم احساس میکنم حسابی پر شدم
#حسابی آبیاریت کردم
جفتشون زدن زیر خنده
+خسته نباشی عزیزم
#توهم همینطور
بابک متوجه شد توی تمام این چند وقت اولین باری بود که میخندید،آرتمیس رو بلند کرد و دوباره بوسیدش و در آغوشش گرفت
+چیزی شده؟
#نه…نه چیزی نیست
دروغ می‌گفت،جلوی خودشو گرفته بود که گریه نکنه
#یه دوش بگیریم و بعد بخوابیم
+باشه،مرسی برای امشب بابک
#مرسی از تو
رفتن زیر دوش و تن بدن همدیگه رو شستن
توی تخت دختر بین بازو های پسر آروم گرفت
#ببین آری،من میدونم که دوست داری بکنی،ولی من نمیتونم بات باشم برا همین اجازه اینو داری که هر کسی رو خواستی،چه پسر و چه دختر بکنی ولی فقط و فقط کیر من تو کونت می‌ره و زیر خواب من میشی،فهمیدی؟
+منم میخواستم همین رو بگم،من فقط و فقط می‌خوام به تو بدم،تو تنها بکن منی
و لباشو به لب های بابک چسبوند و در آغوش هم به خواب رفتن،تایم سکس کلاس رو هردو به عنوان تاپ پارتنر شروع و تموم میکردن ولی شب معاشقه ای کاملا جدا برای خودش بود،آرتمیس تمام دختری بودن خودش رو شب ها تقدیم بابک میکرد و بابک هم با تمام توان به اون لذت و از اون مراقبت میکرد
توی تمام تمرینات سکس آرتمیس حواسش بود که وقتی میخواست کسی رو بکنه حتما کاندوم بکشه رو کیرش تا شبایی که زیر خواب میشه و بابک براش ساک میزنه حالش بهم نخوره
امتحانات و تمرینات و آزمایشات چه از نظر ذهنی و چه روحی و چه جسمی هر روز سخت تر و طاقت فرسا تر و غیرقابل تحمل تر میشد
امتحان نهایی با زنده موندن هشت نفر به پایان رسید و بابک به عنوان آس اتاق سفید و آرتمیس به عنوان پارتنر و نفر دوم از اونجا فارغ التحصیل شدن،چیزهایی اونا تو سن پانزده سالگی میدونستن اصلا با همسن وسالاشون برابری نمی‌کرد
بابک به عنوان گرگ سیاه جدید و آرتمیس به عنوان گرگ قرمز دنیای مافیا پاشون رو از در وایت روم بیرون گذاشتن و زندگی جدیدشون رو در خونه رز شروع کردن.

مرسی که وقت گذاشتید و خوندید

نوشته: چارلی چاپلین


👍 9
👎 2
11901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

984766
2024-05-23 00:11:09 +0330 +0330

🙌🏻🙌🏻🙌🏻🙌🏻🙌🏻

0 ❤️

984822
2024-05-23 06:18:06 +0330 +0330

عالی عالی بی‌نظیر حال کردم با داستانت ادامشم بذار عشقی

0 ❤️

984845
2024-05-23 13:12:01 +0330 +0330

کمتر ویچر ببین داداش😂

0 ❤️

984847
2024-05-23 13:14:48 +0330 +0330

تم داستانی ک داری مینویسی به تم دنیایی ک براش ساختی نمیاد
وقتی میخای یه داستان عین ویچر بسازی باید اول یه دنیا عین اون دنیا بسازی وگرنه لوس میشه

0 ❤️

984851
2024-05-23 13:57:05 +0330 +0330

خیلی خوشم اومد حتما بنویس ادامشو

0 ❤️