ماجرای خونه ما (۱)

1401/03/20

سلام دوستان امروز میخوام از سکس ها و رابطه های پدر و مادر براتون داستان بزارم اگر خوشتون اومد حتمی بهش ادامه میدم.

همه ی بچه ها یه بار رفتارهای جنسی پدر و مادرشون رو دیدن، حالا چه حرف زدنشون باشه، چه سکس کردنشون و … و من محمد با 18 سال سن که تو یه خانواده چهارنفر که شامل من و آبجیم و پدر مادرم میشه ما تو تهرانپارس طبقه سه، یکی از واحد های آپارتمان زندگی میکنیم.)
واحد ما به این شکله که دوتا اتاق کنار هم، حال و پذیرایی،آشپزخونه و یه دستشویی ایرانی تو رارویی که حدفاصل حال تا دوتا اتاق هستش و یه دستشویی فرنگی هم تو حمام که یه پرده بینشون هست
آبجی من(مینو) 10 ساله و مامانم(مرجان) 38 ساله و پدرم(علی) 47 ساله و خودم زندگی میکنیم.

اول از همه مامانمو معرفی کنم!
مامان مرجان یه زن خانه دار با قد حدود170.1 و پوست سفید، موهای مشکی و وزن 74
از ظاهر و فرم بدنیش بگم یه چهره معصوص موهای بلند تا وسط کمرش بینی کوچیک و چشم ابرو مشکی و از فرم بدنیش: سینه های درشت مطمعنا 80!
دستای نسبتن لاغر شکم کوچک و باسن جمع و جور و رون و ساق متوسط
یه بدن خیلی معمولی ولی سینه های درشت. از نظر لباس پوشیدنشم تو خونه بگم خیلی معمولی تیرشت و دامن بلند تا زیر زانوش یا شلوار و تاپ حلقه ای گشاد کلا اونجور نبود ک بگم تو خونه جلومون لخت بود، نه اصلا یه
زن کاملا معمولی

و پدرم یه مرد با قد بلند(هم قدم بودیم دیگ!) 179
وزن متوسط و یه بدن ایده آل نه لاغر لاغر نه چاق چاق، پوست سفید و چشم و ابرو مشکی کلا دوتاشون دوتا زن و شوهر معمولی.)

دوستان زندگی من ب طوری بود که صبح برا آزمون نهایی میخوندم و عصر تو کافی نت دوست داداشم کارمیکردم، ابلاغیه، ثبت نام، چاپ،کپی و… و پدرم سرکارگر یه خانواده پولدار بود و کلا صبح ک میرفت شب میومد خونه بجز پنج شنبه و جمعه ک تعطیل بود.

من پسری نبودم ک به مادرم یا آبجیم نظری داشته باشم؛نداشتم،ندارم و نخواهم داشت ولی از زمانی ک متوجه رابطشون تو سن کم شدم، برام جذابیت خواسی داشت تماشا کردنش و بطوری لذت میبردم و ارضا میشدم ولی اصلا هیچگونه حسی ب مامانم نداشتم.

برگردیم ب داستان#

13-14 سالم که بود، ما تو یه خونه با دوتا اتاق تو در تو زندگی میکردیم و من و آبجیم تو یه اتاق و پدر و مادرمم تو اتاق بغل دستی میخوابیدن، منم مثل بقیه پسرا، تو این سن تازه به بلوغ رسیده و اوج شهوت بودم، ولی هیچ چیزی تا اون موقع از پدر و مادرم ندیده بود حرفی یا حرکتی میزدن من متوجه نمیشدم تا اینکه قرار شد اسباب کشی کنیم و بریم تو این واحد آپارتمان.)

بنا ب دلایلی ما عصر شروع کردیم ب اسباب کشی ولی بخاطر ترافیک و شلوغی و حجم زیاد اسباب فقط تونستیم یکی از اتاقارو و همچنین حیاط رو انتقال بدیم.)
و شب همگی تو یه اتاق خوابیدیم.
ولی مامانم اصرار داشت ک من یا پدرم شب رو اونجا بخوابیم بخاطر اسباب ولی پدرم مخالفت کرد و میگفت که امنیت هست و این حرفا

خب، شب ساعت ده بود که شام خوردیم و واقعا همگی خسته بودیم و مامانم چهارتا پتو پهن کرد و به این شکل که به ترتیت و پشت سرهم من بودم، مامانم،بابام و آبجیم

من کلا یه عادت که دارم یا باید به پهلو چپ بخوابم یا باید رو شکم تا خواب برم
چراغارو خاموش کردیم و من رفتم رو شکم و یکم کیرم شق شد و حس خوبی بهم میداد تا بتونم بخوام
مامان و باباهم آروم باهم حرف میزدن و من هم گرم خواب شده بودم.)

نمیدونم چقدر گذشت ولی با یه صدای عجیبی از خواب بیدارشم، هنوز رو شکم بودم و کیرمم شق بود.

یه صدای نفس نفس خیلی آروم
شاید هر چند ثانیه یه بار صدای اوم اوم میومد و یه نفس خارج میشد
من رو شکم بودم و صورتم رو به دیوار بود و واقعا نمیدونستم صدا چیه ولی برام لذت بخش بود تا اینکه یه صدایی خیلی یواش و نازک گفت: علی آروم تر
اونجا بود ک فهمیدم صدا مامانمه و دوباره این صدای اوم اوم بلند شد
اولین بار بود که صدای سکسشون رو میشنیدم و خیلی بران لذت بخش بود
و آررم خودمو به زمین فشار میدادم،و حس خیلی خوبی بهم میداد نمیدونم چند ثانیه گذشت ولی صدای نفسا تغییر کرد انگار صدای پدرم بود چنتا نفس عمیق کشید، خونه خیلی آروم بود ولی چون سکوت بود بلند جلوه میداد و بلافاصله بعدش مامانم با چنتا گفتن هیش(بجوری ک انگار یه درد کوچولو داشتت باشع)منو به اوج رسوند؛ یعنی اینقدر خودمو فشار میدادم به زمین و صدا ها برام تازگی و جذابیت داشت که آبم اومد اون لحظه برام خیلی خیلی لذت بخش بود، اون موقع تازه جق میزدم ولی هیچ ارضایی برام مثل این بود

چند دقیقه خونه رو سکوت فرا گرفته بود که با صدای کشیده شدن برگ دستمال شکست ، یک،دو و سه تا دستمال و بعدش صدای پتو که انگار کنار زده شد و بعدش صحبتای آروم مامان بابا؛ که من دیگه اون موقع از شدت ارضایی ک داشتم خوابم برد.)

و همه چیز از اون شب تغیر کرد و ارضا شدنای من روی شکم با صدا و تصورات اون شب شروع شد ولی بعد یه مدت دیگ برام جذابیتی نداشت و واقعا ارضا نمیشدم

مامان بابامو ک زیر نظر داشتم از بقیه هفته بگذریم پنج شنبه ها غیر ممکن بود که سکس نداسته باشن

توی خونه ما تا هر ساعتی بیدار بودی مشکلی نبود بجز بعضی شبا ک بابام میگفت برید بخوابید ک من میفهمیدم برنامه دارم و جلو جلو کیرم شق میکرد
منم بعد از یه ربع ک میگذشت از اتاق میومدم بیرون و و کنارش وایمیسادم
در اتاق من و آبجیم با اتاق پدر و مادرم کلا سی سانت فاصله داشت ولی بخاطر اینکه اگر منو دیدن شک نکنن
در دستشویی رو باز میزاشتم و گوشه در اتاقشون وایمیسادم(فاصله اتاقا تا دستشویی شاید یه متر باشع یا کمتر)تا اگر منو دیدن شک نکنن و من پشت در بودم و فقط صدای نفس زدن و صدای مامانم ک میگفت آروم تر میومد ولی واقعا هیچ جذابیتی برام نداشت و تو فکر بودک ک بتونم ببینم چیکار میکنن، میدونستم ک یه زن و مرد چیکار میکنن ولی هیچ چیز مانند دیدن نمیشه،
چندین بارم تو فکر بودک که فیلم بگیرم یعنی گوشیو به جای مخفی بزارم ولی اصلا به ریسکش نمی ارزید و واقعا میترسیدم از انجامش

گذشت چند سال تا به سن هیجده سالگی رسیدم روز بروز ک بزرگ تر میشدم و دقت میکرد بهشون، میدیدم ک بجز شب در طول روزم شوخی های سکس باهم میکنن حالا چ فیزیکی چ لفظی و
حد فاصل اون چند سال ک نمیتونستم سکسشون رو ببینم دیگ کامل بیخیالشون شدم و خودمو با فیلم و کارای دیگ ارضا میکردم تا اینکه رسیدیم ب تابستون. اولن بگم ک ما کلا توی خونمون کولر نداریم بخاطر اینکه هم سرده و هم اگر شوفاژو خاموش کنیم محیط خونه خیلی سرد میشه

بعد از تعطیلات عید بود که من مشغول کار بودم و مدارس تعطیل بود تا خرداد که برای آزمون نهایی مطالعه کنیم
شب چهارشنبه بود و سه چهار روز از سیزده میگذشت، از کافی نت اومدم ساعت نزدیکای ده بود تنهایی مشغول شام بودم(خانواده خورده بودن) که مامانم شروع کرد به صحبت با من که هوای اتاق خیلی گرمه اگر شوفاژم خاموش کنیم باز سرد میشه و هی صحبت میکرد منم نیمدونستم چی بگم گفتم: مگ سالهای قبل چیکار میکردین؟ گفت: شوفاژو هی خاموش و روشن میکردیم.!
یه پوزخند زدم و گفتم مامان چه کاریه خب،، طول روز که بیرون اتاقی، شب که میخوایین بخوابین در اتاقو باز بزارید.
مشغول صحبت بودیم ک بابا اون شب زود اومد و اونم وارد بحث شد و حرف منو تایید کرد.(درضمن اتاق بابا و مامان پنجرش طوری نیست که بشه باز کرد ولی اتاق من و آبجیم دوتا پنجره دارع و یکیشو میشه باز کرد) صحبت کردیم و دیگه رفتیم ک بخوابیم منم مثل هر شب لباسام در آوردم و رو تخت یکم با گوشی تو سایتا چرخیدم و بعد میخواستم بخوابم ک دستشویم گرفت،
درو اتاقمو باز کردم، دوباره صداشونو شنیدم و اینبار چقدر واضحه و رسا،
کیفیت صداشون ده برابر شده بود و منم بلافاصله کیرم شق شد، فقط صدای نفس نفس و اوم اوم کردن میومد(خیلی آروم)

از گوشه یه نگاه ب در اتاق کردم تقریبا بیست سانتش باز بود یعنی در روی هم نبود و یه دید خیلی کوچیک داشت
ولی میترسیدم ک نگاه بندازم ولی هوسم و شهوتم بهم جرئت میدادن
آروم رفتم به سمت در حمام ک روبروی در دستشویی بود ولی خیلی میترسیدم ک نکنه منو ببینن.
نزدیکای در حمام بودم ک گوشه ای از تختو میدیدم ولی هیچ چیزی معلوم نبود
یکم رفتم جلوتر تا رسیدم به در حمام و وقتی نگاه کردم… نیمی از مامانو دیدم یعنی از سرش تا کمی زیر سینش و بقیش پشت در پنهان شده بود، خیلی برام صحنه جذابی بود. مامان با موهای باز، سرشم پایین و آروم عقب جلو میشد و نفس میزد، واقعا صحنه لذت بخشی بود برام، سینه هاشم با هر بار عقب جلو شدن و تلمبه های بابا آروم تکون میخوردن، نوک بزرگی داشت ولی تو تاریکی معلوم نبود چ رنگیه
منم همونجا داشتم تماشا میکردم و خیلی حس گرفته بودم، بیشترین جذابیتی که اون صحنه طاشت موهای مامان بود ک کل صورتشو پوشیده بود و از بغل، سینه هاش بود ک با هر تلمبه تکون میخوردن و نفس زدناش چاشنی این صحنه شده بودن.
میخواستم یکم از در حمام برم جلوتر که بابارو ببینم که یدفعه بابا یه آه بلندی کشید و ولو شد رو مامان و مامانم با نفسای عمیق و یه آه بلند، خیلی بلند بود به قدری ک بابام گفت آروم بچه ها بیدار میشن،
سکسشون رو پایان داد.)
منم با صدای اون ترسیدم ک برگرده و بیرونو نگاه کنه و سریع رفتم تو اتاق

ولی چنان شق بود و هوسم زده بود بالا که باید جق میزم،
یه چند دقیقه گذاشتم بگذره و کیرمو کردم زیر کش شلوارم و در اتاقو جوری باز کردم و بهم زدم ک متوجه بشن و بدون اینکه نگاه اتاقشون کنم رفتم دستشویی، خیلی هوسم زده بود بالا شاید سی ثانیه طول نکشید تا شرتمو کشیدم پایین و آبمو آوردم.
واقعا بعد از مدت ها بهترین جق عمرم بود

ممنونم از دوستانی که داستان رو خوندن و اگر خوشتون اومده از بقیه دفعاتی که دیدموشن براتون بگم

مرسی

نوشته: Alone man


👍 11
👎 10
93601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

878620
2022-06-10 01:11:07 +0430 +0430

میشه دیگ ننویسی؟!😐😂

0 ❤️

878669
2022-06-10 03:30:41 +0430 +0430

خیلی عالی بود لطفاً در تلگرام بهم پیام بده aronrasel2020

0 ❤️

878687
2022-06-10 04:32:21 +0430 +0430

شما هنور فرق بین خاس با خاص رو نمیدونی عزیز بعد میایی و چیزی که در ذهنت مرور کردی رو روی کاغذمیاری. سعی کن اول بتونی کلمات رو درست بنویسی و بعدازاون یهویی داستان ننویس .کوتاه بنویس چندباربخون ایراداتشوبگیر بده اطرافیانت بخونن اونام بی تاثیرنیست نظراتشون بعدا بیااینجا و داستان‌هایی که دوست داری را ارائه بده موفق باشی

4 ❤️

878776
2022-06-11 00:09:02 +0430 +0430

توگفتی یه خواهر داری بعد چطور تو کافی نت دوست داداشت کار میکردی؟؟؟؟؟؟

0 ❤️

879159
2022-06-13 03:11:38 +0430 +0430

جریان دید زدنت راسته جقتم راسته واینکه دوست داری بو بچش ننتو بکنن راسته .ولی گفتی خانواده چهار نفره داداشت از کجا اومد تو مغازه دوستش کار کنی

0 ❤️