مترو کرج

1402/03/20

خسته و کوفته از سرکار برمیگشتم بعد یه روز کیری کوله پشتیم که پر بود از وسایل تخمی محل کار و پرونده هایی که باید تکمیلشون میکردم . سنگینی کوله تخمیم و فشار بنده هاش رو شونم داشت کلمو کیری میکرد که صدای ورود مترو به ایستگاه ارم سبز برق از کونم پروند.
بخشکی شانس با لاپا های عرق سوز و وزن تخمی کوله شروع کردم به دویدن تا بتونم به آخرین مترو شب برسم. اگه از دستش میدادم باید به پیرمرد های مسافرکش جقی تو خیابون کون میدادم تا منو برسونن کیرم توش که حتی پول واسه اسنپ نداشتم. خلاصه بایه بدبختی رسیدم به مترو و مثل همیشه رفتم گوشه کنج نشستم طبق معمول مترو خالی بود و به جز چند نفری که اخر واگن نشسته بودن و داشتن چرت میزدن خبری از کسی نبود. بهتر میتونستم یه چرت بخوابم و واسه روز سگی بعدیم انرژی ذخیره کنم. پلکامو رو هم گذاشتم تا اینکه بعد چند تا ایستگاه صدای تخمی یه نوزاد از خواب بیدارم کرد چشمامو باز کردم و نگاهم رفت به سمت صدا یه خانواده سه نفری بودن که ردیف بغل دستم نشسته بودن و بچه دوباره شروع کرد به ونگ ونگ کردن محل نذاشتم و صدای موزیک رو بیشتر کردم. که زن با صدای بلند با شوهرش شروع کردن به جرو بحث و هدفونمو دراوردم. زن که بعدا فهمیدم اسمش سیماس داشت غر میزد و درباره بی عرضگی و بی کاری شوهرش نق میزد و میگفت تقصیره توئه که این ساعت آلاخون والاخون مترو شدیم و کصشرای دیگه که داشت بلند بلند تفت میداد و بچه هم همینطور روی نوت ناکوک صدای مادرش،جیغ های بنفششو ادامه میداد آخرشم گفت برو یکم بچه رو بگردون شاید آروم شه. و شوهرشم با صورتی نحیف و آروم بدون اینکه کلمه ای حرف بزنه بچه رو بغل کرد و رفت. کز کرده بودم گوشه مترو و سرمو چرخوندم سمت زن،
برام عجیب بود که چه زن وزه اییه که اینجوری با شوهرش حرف میزنه البته که دارم کصشر میگم دلم یکم هیزی میخواست آخره شبی بار اول نگاه کوتاهی بهش انداختم سوپر مدل نبود که سینه هاش ۸۵ باشه و کونش رو صندلی جا نشه یه زن تقریبا لاغر سبزه بود که لباس کارمندی پوشیده بود و از سه کیلومتری مشخص بود که کلش کیریه و سگرمه هاش تو هم.
چند دقیقه ای گذشت صدای بسته شدن در بین واگن اومد و صدای بچه دورو دور تر شد.
یه کمی جرعتم بیشتر شد و این دفعه طولانی تر نگاهش کردم و متوجه نگاهم شد و یه چند ثانیه ای چشم تو چشم بودیم،منم یه لبخند کوتاهی بهش زدم و یه کمی بر اندازش کردم اونم داشت منو نگاه میکرد که متوجه شدم دیگه اخماشو وا کرده و اونم داره بهم لبخند میزنه که یکمی خایه کردم و نگاهمو دزدیدم. صدای باز کردن چسب کفشش دوباره توجهمو جلب کرد و دوباره سرمو چرخوندم سمتش. به سمت پاهاش خیره شدم داشت اروم اروم پاشو از توی کفشش در میاورد و یه جوراب شیشه ای نازک پوشیده بود پاهاشو که کامل از توی کفشش درآورد اروم پاهاشو گذاشت روی صندلی روبرویی و یکمی انگشتای پاهاشو باز وبسته کرد و دستشو کشید روی انگشتای پاش که از زیر جوراب شیشه ای خودنمایی می کرد لاک قرمز زده بود و ناخونش خوش فرم و بلند بود بعد خیره شد به من و پای چپشو انداخت روی پاش و تو چشمام نگاه کرد و یه آه کوتاه کشید و گفت اگه شوهرم عرضه داشت الان مثل پرنسس ها باهام رفتار میکرد قدر منو نمیدونه با یه ناز و عشوه ای صحبت میکرد که کیرم همونجا ده دفعه سکته کرد و رگ به رگ شد. منم نمیتونستم نگامو از پاهاش بردارم و من من کنان گفتم
خب چرا طلاق نمیگیری؟ لبخند کوتاهی زد و آروم گفت دلت خوشه فقط تا میتونی از جوونیت لذت ببر و خودتو گرفتار کسی نکن. منم کسخلم در رفت و شروع کردم به کصشر بافتن
و گفتم دلم خیلی میخواد لذت ببرم مخصوصا اگه طرفم پرنسسی باشه که قدرشو نمیدونن.
یه خنده آروم کرد و صدای در کیری بین دو واگن اومد و همینطور پشت بندش صدای تخمی بچه بدترین صدا تو بدترین موقعیت زن خودشو جمو جور کرد و منتظر شد تا شوهر و بچش بیان. بچه هنوز داشت گریه میکرد و زن وقتی بچه رو دید بلند شد و به شوهرش گفت عرضه یه بچه ساکت کردنم نداری بشین اینجا تا من برم بچه رو بگردونم. مرد هم آروم نشست روی صندلی و از خستگی چشم هاشو بست و دوباره صدای بسته شدن در بین واگن اومد.
چند دقیقه گذشت که صدای خر خر تخمی مرد مظلوم بلند شد. جالبه که بدن ما مردا به اندازه کافی خون نداره یعنی وقتی راست میکنی تمام خونی که باید برسه به مغزت تا تصمیم درستو بگیری جم میشه تو کیرت و اونجاست که آقا کوچولو سکان کشتی رو به دست میگیره و رو عرشه بلند فریاد میزنه مستقیم به سمت کصص. بلند شدم و از پله ها بالا رفتم صدای تخمی گریه بچه رو دنبال کردم با هر قدمی که بر میداشتم تپش قلبم بیشتر میشد واگن بعدی صندلی گوشه زن نشسته بود و داشت بچه شو اروم تکون میداد که گریه اش قطع شه
واگن خالی بود و وقتی زن نگاهش به من افتاد لبخندی زد و لب پایینشو یه گاز کوچیک گرفت
رفتم روبروش نشستم و شروع کردم به حرف زدن مشغول صحبت بودیم که دوباره کفشاشو دراورد و تو چشمام نگاه کردو با عشوه گفت میدونی من خیلی خسته شدم امروز کلی راه رفتم و باید یکمی پاهامو دراز کنم تا خستگیش در بره خب باشه راحت باشین میتونم یکم پاهاتو ماساژ بدم تا خستگیتون در بره جدااا وای مرسی فقط یه کمی قلقلکیمم چی بهتر از یه کمی خندیدن پاهاشو آروم گذاشت روی رونم منم یکمی خودمو جلو تر بردم که پاهاش با کیرم برخورد کنه آروم آروم شروع کردم مالیدن پاهاش از کف پاش ماساژ میدادم تا برسم به نوک انگشتای خوشگلش که زیر فشار دستم قرمز شده بود. شدت ماساژ خوبه؟ میتونم محکم ترم ماساژ بدما محکم ترش کن خوب بذار ببینم زورت چقدره و یه کس خنده به همراه چشمک تحویلم داد میتونم جورابتو در بیارم و انگشتای پاتم ماساژ بدم بذار خودم درشون میارم آروم جورابشو درآورد و پاهای خوشگل و خوش فرمشو دوباره گذاشت روی پاهام ایندفعه پاهاشو جلو تر آورد طوری که کف پاش روی کیرم بود نگاهشو برد سمت کیرم و خیره شده بود بهش و با صدای آروم گفت نوبت منه یکمم من ماساژت بدم نگام ناخودآگاه افتاد روی اون طفل معصوم که عین باباش خوابیده بود و تو دلم گفتم عجب مامان جنده ای داری پاهاشو می کشید روی کیرم و با انگشتای خوشگلش کیرمو ماساژ میداد منم رو ابرا بودم که اومد نشست کنارم و شروع کرد به خوردن گردنم و لیس زدنش که بعد هر بار خوردنش نفس داغش میخورد به گردن خیسم و حسابی حشریم میکرد دستمو گذاشتم دور گردنش و کشیدمش سمت خودم و شروع کردم وحشیانه لباشو خوردن که صداش درومد هووی وحشیی از جنگل مگه فرار کردیی وحشی بازی در بیاری منم وحشی میشمااا این جمله رو آروم تو گوشم گفت و شروع کرد به خوردن لاله گوشم دیوث تو گوشم اروم آهو ناله میکرد و دستشو برد سمت کیرم
منم دکمه شلوارمو باز کردم و دستشو بی حیا یهو یالله نگفته کرد تو شلوارم.
شروع کرد برام جق زدن و اینقدر پیشاب تخمی ما سرازیر شده بود که دیگه نیازی به تف نداشت و حسابی واسم جق زد و از هم لب میگرفتیم همزمان زبونشو میداد تو دهنم منم با زبونش بازی میکردمو گه گداری یکمی زبونشو میک میزدم که باعث میشد کیرمو محکم تر بگیره و جق بزنه دستمو بردم سمت مانتوش و از رو مانتو یکمی شکم کوچولوشو مالیدم بعدم دکمه مانتوشو باز کردم و آروم دستمو بردم سمت شلوارش که زد رو دستمو بهم گفت اینجا مال شوهرمه من تو دلم میگفتم آخره شبی گیر چه پرنسس کودنی افتادیم
و بی‌توجه به کصنمکیش شروع کردم کس خیس داغشو مالیدن.
دیگه داشت از حال میرفت انگشتمو خم کردم و حسابی داشتم کصشو میمالیدمم که گفت در بیار برات بخورم منم تو دلم گفتم اگه قرار بود این دوربینای مترو کار کنن تا الان باید میومدن و چوب تو کونمون میکردن،هرچه بادا باد (از معدود مواقعی که با کیرم تصمیم درستی گرفتم)
دستشو کرد تو شلوارم و شوشول مارو درآورد دیوث کج با همون یه چشمش بهم نگاه کرد و منم میتونستم ذوق زدگی و شور و شعف رو از داخل همون یه چشمش ببینم
آروم لباشو غنچه کرد و سره کیرمو بوسید و بعدش شروع کرد به خوردنش صدای ملچ ملچش کل واگن رو برداشته بود عین کیر ندیده ها با ولع کیرمو ساک میزد و با دستاش تخمامو میمالید از بالا تا پایین کیرمو میخورد و بعد شروع کرد کیرمو تا ته حلقش فرو کردنن دستمو گذاشتم روی موهای نرمش و باهر بار پایین رفتن سرش،سرشو فشار میدادم که کیرم حلقشو حس کنهه داغی تف هاشو روی کیرم حس میکردم،چند ثانیه ای کیرمو ته حلقش نگهه داشت و بعدش عق زد و اومد تو صورتم نگاه کرد چشمام تو چشماش قفل شد انگار خمار خمار بودن و توی دنیای دیگه ای بود و آب دهنش از گوشه لب های قرمزو سکسیش چکه میکرد ماتیکش تقریبا پاک شده بود و کیرم شده بود قرمز قرمز جونم جوننم میخوام آبتو بیارم دم گوشم زمزمه میکرد و دستشو گذاشت رو کیرم و شروع کرد جق زدن چن باری تکرار کرد و دوباره صورتشو نزدیک صورتم کرد و گفت دلممم دوباره کیر میخواد مال خودته پرنسس و دوباره شروع کرد به ساک زدن و اینقدر خوب ساک‌ میزد که نگو و بعد چند دقیقه آبم داشت میومد و منم دیوث بازی در اوردم و نگفتم تا اینکه آبم اومد تو دهنش و مکث کرد و دوباره به کارش ادامه داد و زبونشو کشید رو کیرمم و با یه میک قوی شیره وجودیمو کشید و سرشو آورد بالا منم خودمو جمو جور کردم و شلوارمو کشیدم بالا طبق معمول که بعد سکس نمیدونم چی بگم با یه لحن احمقانه ای پرسیدم ببخشید اسمتو من نپرسیدم زد زیر خنده و گفت سیما هستم (با یه لحن مثلا جدی) منم گفتم مهدی ام از آشنایی با شما خوشبختم. شماره همو گرفتیم و هرکی رفت یه سمتی من رفتم ته واگن که از پله ها بالا برم و برم توی واگن دیگه بشینم و اونم رفت سمت شوهرش انتهای واگن یه پیرمرد معتادو دیدم که کلشو آروم از صندلی اورد بالا خشکم زد و پشمام ریخت با صدای لرزونش گفت یا امشب من نعشه بودم و یه سری توهمات زدم یا اینکه واقعا اتفاق افتاد که شبمو ساخت و نگام افتاد به کیرش دیوث قد عصای موسی کیر داشت که با دیدن این صحنه دویدم سمت در مترو که شانس من نزدیک ایستگاه بود و پریدم بیرون و خودمو نجات دادم و شب قشنگ خراب نشد.

نوشته: مهدی


👍 54
👎 21
96601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

932458
2023-06-10 23:43:44 +0330 +0330

پیرمرده معتاد نبود یکی دو ساعت قبل تو یه سرباز شهرستانی رو تو همون کوپه خفت کرده بود یه کم خسته بوده اتفاقا طرف کستانشم نوشت میگم برو پیداش کن یه کم تو بغل هم گریه کنید حالتون بهتر بشه!! 😁


932461
2023-06-10 23:58:01 +0330 +0330

اخه کیرم تو تک تک اسپرمای پدر کوسکشت بره که تو رو پس انداخت اصلا تو زنه یارو گاییدی اینجاش برام سواله که هیچ مسافری تو هیچ ایستگاهی سوار نمیشد اخه کون نشور خودت گوشات مخملیه نه بچه های شهوانی

5 ❤️

932468
2023-06-11 00:31:43 +0330 +0330

یعنی هیچکس تو این مترو بی صاحب نبود بگه شما چه گوهی دارین میخورین؟؟؟ عجب بابا

2 ❤️

932475
2023-06-11 00:46:16 +0330 +0330

اول داستان خوب شروع کردی، ولی دیگه ادامش افتضاح بود. دقت کن دلبندم…

2 ❤️

932484
2023-06-11 01:15:21 +0330 +0330

به تازگی با کلمه ی تخمی آشنا شدی کیری ؟؟ کیرم دهنت تو خر جملخ سه بار میگی تخمی تخمی خب به تخمام کونی😐

2 ❤️

932493
2023-06-11 01:52:55 +0330 +0330

جون باباهاتون کوسم که تفت بدین یه کوس سفید گوشتی شیو شده تفت بدین نه یه کوس سیاه لاغر پشمالو

3 ❤️

932498
2023-06-11 02:02:06 +0330 +0330

بزار یه کامنت تخمی واسه این نویسنده کیری که تازه با واژه کله کیری آشنا شده و یه مواد فوق کیری زده اومده این کستان کیریو نوشته بزارم بیام
کیر همون پیرمرده تو کون و توهماتت

1 ❤️

932507
2023-06-11 02:17:19 +0330 +0330

همونجا ک نوشتی کیر شق میشه خون ب مغز نمی‌رسه فکرکنم کیرت شق شده بود و خون ب مغزت نمی‌رسید ک توی مترو از پله ها رفتی بالا

2 ❤️

932518
2023-06-11 04:11:31 +0330 +0330

عجب…داداشم من تو خونه خالی انقدرراحت نیستم که¼ تو از مترو صحبت کردی ،بگذریم مرسی از داستانت

2 ❤️

932534
2023-06-11 08:14:23 +0330 +0330

مهدی جان
چجوری از مترو پریدی بیرون؟
چرا مترو به مقصد نمیرسید؟
چرا سیما از بوی عرق سوز لای پات بدش نیومد؟
چرا فک کردی تموم شد ماجرا؟ پیرمرده به شوهر سیما گفت بعدش پلیس اومد سراغت.
در کل خوب بود کاما خوندم
فقطبین جملاتت نقطه کاما و علامت سوال بزار
بوس بوس مارتا

1 ❤️

932543
2023-06-11 09:31:00 +0330 +0330

طرز نوشتن قشنگ بود ولی چنین اتفاقی حتی توی متروی اخر شب میتونم بگم 99 درص محال هست چون بلاخره هنوز عده ای ادم مثل شما هستند که متروی اخر شبو سوار بشن و شماها تنها نتونید هرکاری که بخواهید انجام بدین بعدشم اون شوهرش مگه خواب مرگ رفته که این مدت اصلا دنبال زنش نگرده ؟ ولی تخیلاتت و نحوه بیانت قشنگ بود

1 ❤️

932570
2023-06-11 15:31:23 +0330 +0330

داستان خوبی بود حتی اگر واقعی نبود

2 ❤️

932573
2023-06-11 15:51:11 +0330 +0330

چرا هرکی میاد داستان بنویسه با بیل توش کسشر میریزه

1 ❤️

932587
2023-06-11 20:55:45 +0330 +0330

متروی تهران کرج آخرین باری که من دیدم دو طبقه بود

حالا
یا سه طبقه شده من خبر ندارم. یا توی کس مغز خون به مغزت نرسیده فکر کردی دوبار از پله ها رفتی بالا

0 ❤️

932735
2023-06-12 16:03:05 +0330 +0330

خالی بندی محض

0 ❤️

932750
2023-06-12 17:20:06 +0330 +0330

تو گفتی و من هم باور کردم و تو واگن های مترو هم اصلا دوربین نداره ؟؟؟؟؟خودت رو مچل کن

1 ❤️

932849
2023-06-13 05:58:14 +0330 +0330

تو که راست میگی ولی کیر همون پیرمرد صاف تو همه اجدادت از ما قبل تاریخ تا الان مترو جای سوزن انداختن نیست چه برسه به ساک زدن

1 ❤️

933371
2023-06-16 15:12:30 +0330 +0330

نمیدونم فاز این بچه سالای تازه به دوران رسیده ای که میان جز فوش دادن،چیزی بلو نیستن چیه!!؟؟
خب کیر همین پیر مرد تو داستان تو دهنت تویی که،خوشت نیومده،بگو نیومده چرا کسشعر تف میدی دیگه!!؟؟

1 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها