مسعود و زن عمو حشری (۲)

1402/07/09

...قسمت قبل

خلاصه بعد اون اتفاق دیگه من شده بودم ابزاری واسه خود ارضایی زن عمو ملیحه اینکه من بچه ام و امکان داشت از نظر روحی و روانی آسیب ببینم اصلا براش مهم نبود هر وقت باهام تنها میشه شروع می کرد به مالیدن من گذشت تا چهار سال بعد که من ۱۲ ساله شدم و قرار شد به خاطر شغل پدرم بریم تهران زندگی کنیم بعد اینکه رفتیم تهران فکر میکردم دیگه از دست زن عمو راحت شدم ولی مریضی مادربزرگم شدید شد مجبور شدن بیارنش تهران توی تهرانم فقط مامان من بود که ازش مراقبت کنه هر روز تمام وقت مامانم توی بیمارستان بود فقط یکی دو ساعت میومد خونه تا اینکه یه روز وقتی اومده بود خونه بهم گفت زن عمو ملیحه و عمو احمد دارن میان تهران خونه ما قراره چند روزی اینجا باشن دیگ خیال منم راحته خونه میسپارم به زن عموت من وقتی این خبر شنیدم دیگ دقیقا احساس بدبختی می کردم زن عمو قرار بود بیاد منم مامان نیست بابا و عمو ام صبح تا شب بیرونن زن عمو کلا با من تنهاست و هر بلایی که بخواد سرم میاره وای خدا آخه من چقدر بدشانسم…
دقیقا فردای اون روز که صبح از خواب بیدار شدم اومدم دیدم بله زن عمو توی آشپزخونه س پارسا ام توی پذیرایی داره بازی میکنه از زن عمو براتون بگم یه تاپ و شلوارک ست و جذب پوشیده بود باسن و بدنش قشنگ به چشم میومد یه سوتین تنگ هم پوشیده بود که قشنگ وقتی تکون میخورد ممه هاش مثل ژله میلرزید و همینطور آرایش ملایمم زده بود که واقعا خیلی خوشگل شده بود
من فقط داشتم نگاش میکردم یهو برگشت منو دید با لبخند گفت سلام جیگر زن عمو اومد سمتم منو گرفت بغلش و بوسم کرد یه کم به خودش فشار داد که با این کاراش دقیقا یاد همون موقع هایی افتادم که منو لخت میکرد اولش یه کم بوس و نوازش بعد کارم و میساخت دهنم خشک شده بود با همون حالت گفتم زن عمو من گشنمه بذار اول یه چیز بخورم بعد هر کاری خواستی بکن یهو زد زیر خنده گفت : الهی قربونت برم چرا رنگت پریده مگه جن دیدی تو دلم گفتم تو از جنم بدتری
زن عمو : بیا عزیزم مامانت تو رو سپرده به من خودم بهت صبحونه میدم

نشست زمین منم نشوند رو پاش با اینکه بزرگتر شده بودم ولی با اون قد و هیکلی که اون داشت هنوز براش کوچولو بودم …همزمان با اینکه واسم لقمه میگرفت و بهم میداد کلی قربون صدقم میرفت و بوسم میکرد انگار من بچشم خیلی بهم محبت میکرد منو محکم بغل کرده بود گرمای تنش و نفسش که میخورد به پشت گردنم دوست داشتم احساس امنیت میکردم تو بغلش با اینکه میدونستم چه بلایی میخواد سرم بیاره بعد اینکه سیر شدم ازش تشکر کردم اونم دوباره بوسم کرد و دوتا دستش گره زد دورم و منو به خودش فشار داد و لپم و محکم بوسید منم بی اختیار دست راستش که روی کتفم بود و بوسیدم از این کارم خیلی خوشش اومده بود دوباره من بوسید بعد تو گوشم گفت برو تو اتاقت تا چند دقیقه دیگ منم میام که یهو خشکم زد میخواست ترتیب منو تو اتاقم بده اصلا احساس خوبی نداشتم
من : زن عمو من تورو خیلی دوس دارم تو حق مادری به گردنم داری مامانم به تو اعتماد کرده منو بهت سپرده چرا اذیتم میکنی
زن عمو: من که کاری نمیکنم واسه ارضا شدنم از بدنت استفاده میکنم از قبل ازدواج عادت به خود ارضایی داشتم و هنوزم دارم تو هنوز بچه ای این چیزا نمیدونی بزرگتر شدی توضیح میدم
من : اگه نذارم ازم استفاده کنی چیکار میکنی؟
زن عمو : هیچی منتها یه کاری میکنم بابات مامانت طلاق بده
من : چی داری میگی چه ربطی داره
زن عمو: بیچاره بابات چند ماهه که با من رابطه داره وقتی عموت خونه نبود میومد پیشم بعد اینکه اومدین تهران روزی چند بار تلفنی باهام حرف میزنه چن بار ازم خواست که از احمد جدا بشم اونم مامان تو طلاق بده و با هم زندگی کنیم ولی قبول نکردم حالا بچه خوبی باش و زندگیتون نجات بده وگرنه تو و مامانت بیچاره میکنم
من که کلا مغزم داشت سوت میکشید از حرفای زن عمو اول فک کردم لاف میزنه ولی بعد که دقت کردم دیدم بیراه نمیگه وقتی مامانم نبود بابام همش با تلفن حرف میزد وقتی ام که اردبیل بودیم بعضی وقتا که خونه بیکار بود یکی دوساعتی میزد بیرون گوشیشم جواب نمیداد بعد اینکه برمیگشت میگفت پیش یکی از دوستام میرم …
یه دفعه بی اختیار بغض کردم طفلی مامانم خونه زندگیش دست کسی سپرده که هم به شوهرش چشم داره هم به پسرش رفتم تو اتاقم نشستم رو تخت تا جنده خانم بیاد خودش خالی کنه چن دفعه یهو به سرم زد یه چاقویی چیزی بردارم کارش بسازم ولی آخه من که حریف اون نمیشدم با اون هیکل دیلاقش یهو اومد تو با حالت تمسخر داشت بهم میخندید مثل همیشه با خنده هاش تحقیرم میکرد شلوارکش در آورد یه شرت زرد ساده پاش بود اومد کنارم عجیب بود قبلا اول بغلم میکرد ممه هاش می انداخت دهنم بعد شلوارش در میاورد ولی این بار اینجوری اومد کنارم رو تخت خوابید دوتا ممه هاش از سوتین درآورد گرفت دستش بهم اشاره کرد که برم تو بغلش
یا دیدن اون حالتش که ممه هاش تو دستش بود کیرم راست شد با اینکه توی اون سن هنوز بزرگ نشده بود ولی خب بالاخره نزدیک سن بلوغ بود اون کارای زن عمو باهام باعث شده بلوغ زودرس بگیرم رفتم تو بغلش روش دراز کشیدم و دستام دو طرفش گذاشتم مثل حالت شنا سوئدی گیج بودم نمیدونستم چیکار کنم که یهو گردنم گرفت و ممه سمت چپش انداخت دهنم شروع کردم به مکیدنش اونم از شدت لذت گردنم محکم نوازش میکرد و دست سمت چپم گذاشت روی اون یکی ممه ش همزمان یکیش و میخوردم و اون یکی میمالیدم تا اینکه یه دفعه از تو دهنم در آورد و اون یکی انداخت دهنم دوباره برعکس انقد ممه هاش میک زدم که جفتشون با آب دهنم خیس شده بودن یه دفعه منو از خودش جدا کرد گفت برو پایین تخت و جلوم زانو بزن منم نمیفهمیدم میخواد چیکار کنه همین کار کردم اومد جلوم دو تا پاش و دورم گره زد جوری که صورتم بیوفته جلوی کصش یه کم با دوتا دستاش صورتم نوازش کرد و بهم گفت حالا باید چند دقیقه همون جوری که ممه هام میک میزدی چیزمم میک بزنی پررو بازی دربیاری میخوابونم تو گوشت
بدجوری چندشم شده بود
من : آخه زن عمو من بچه ام امکان داره مریض بشم با اینکار
زن عمو : خفه شو شورتم دربیار
منم در آوردم یه کم مو داشت البته کوتاه بود اولین بارم بود کصش می دیدم دفه های قبل بهم نشون نمیداد یه کم با دستش مالید روش یه کم آب بود اون موقع فکر میکردم عرق کرده ولی الان میفهمم که اون آب کصش بوده بهم نشون داد که کجاش لیس بزنم بعد سرم محکم گرفت چسبوند به کصش میگفت زبون بزن زود باش کصم آبدار شده جوووووون بخور بخور کصکش بخور دیگ تو کصلیس من شدی بخوررر
دستام گرفت گذاشت رو ممه هاش هم زمان کصش لیس میزدم و ممه هاش میخوردم چن دیقه تو همین حالت بودیم جنده خانم رو ابرا بود داشت پرواز میکرد با دوتا دستش سرم گرفته بود و به کصش فشار میداد خیلی ترشحاتش زیاد بود چون لیس میزدم یه مقدار از آبشم میریخت تو دهنم یه دفعه لرزید و فشار روی سرم زیاد کرد و جیغ کشید بعد شروع کرد به گریه کردن دیگ سرم ول کرد ولش کرد روی تخت منم ازش فاصله گرفتم…
ادامه دارد

نوشته: مسعود


👍 19
👎 6
45001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

950702
2023-10-02 02:29:33 +0330 +0330

دست خوش قلم خیلی باحالی داری ایول
دوستانی که منفی نظر میدن نیازی نی ادامه داستان رو بخونن و فحش بدن
حتی اگ واقعی نباشه اما قلم خوبی داری امیدوارم دور از نظرات منفی ادامه بدی که ما بخونیم

1 ❤️

950711
2023-10-02 03:28:04 +0330 +0330

ناموسا کسی کونتون گذاشته که حتما باید بیاین داستان بنویسین؟

این همه هول کس توی خیابون ریخته بعد طرف میاد کسشو میده یه یچه بخوره؟ خر پدرته عموجان

0 ❤️

950750
2023-10-02 09:02:34 +0330 +0330

عالی نوشتی

0 ❤️

950820
2023-10-02 20:23:11 +0330 +0330

چجوری میشه هم کص لیس زد هم ممه خورد🤔

0 ❤️

950981
2023-10-03 17:17:19 +0330 +0330

فقط اون اولی که دختر همسایه میکرده با دست تو کونش با اینکه کوتاه بود خودش به داستانه

1 ❤️

951394
2023-10-06 02:38:58 +0330 +0330

مسعود جون کی قسمت سوم رو میزاری پس ؟

1 ❤️