منتظرش بودم، ولی هیچوقت فکرشو نمیکردم (۱)

1402/02/06

چند دقیقه ست دارم فکر میکنم از کجا شروع کنم.
از ۱۴/۱۵ سالگیم باید بگم. اون روزا منم مثل همه پسرا هر کسی رو میدیدم دلم میخواست بکنم، بلا استثنا. یه کراش عجیبی پیدا کرده روی زنداییم که خودشم داستان جالبی(زندگیش منظورمه)داره.
بخوام خلاصه کنم مقدمه‌شو اینطوری میشه که اولا پسرش(پسرداییم) صمیمی‌ترین دوستمه، دوما تو بیست‌وچند سال زندگی با داییم شاید کلا ۲/۳ سالش رو واقعا با هم زندگی کردن(داییم اوایل زندگی ورشکست میشه و میره عمان و دبی کار بکنه پول بفرسته)، سوما اگه بخوام یه ظاهری ازش بگم که تجسمش کنید اصلا زن خفنی نیست، تقریبا چاقه، کون و ممه‌ی بزرگی داره نسبتا(میشه گفت bbwیی که دیگه خیلیم چاق نیست).
من داییمو اولین بار تو ۱۲ سالگیم دیدم، خیلی بچه که بودم از ایران رفته بود ولی اینو از بچه‌گی دیده بودم، حتی سفر رفته بودیم خانوادگی.
داییم که اومد ایران به خاطر بدهکاریاش و مشکلای قبلیش نتونست بره خونه‌ی مادر زنش که زنش اونجا زندگی میکرد، یه مدت یه خونه گرفت ولی تو اونم رید و نتونست نگه‌ش داره. بعد از اون بعضی شبا میومد خونه ما میومد خونه مادرش(مادربزرگم)خونه خواهراش/داداشاش(خاله‌هام‌وداییام) میرفت.
دقیقا مشکل از همین شبا شروع شد بعضی وقتا زنشم میومد(ماهی یکی‌دوبار). زن‌داییم برای اینکه داییم حال روحیش خوب نبود و اینم کلی سال محروم بود از کیر، میخواست حتما اون شبایی که کنار هم میخوابن رو دیگه سکس بکنه، شروع میکرد به سکسی بازی لباسای تنگ میپوشید، حرکتای عجیب میزد، یهو میرفت داگی‌استایل از زیر مبل یه چیزی برمی‌داشت، خودشو میمالید به داییمو…
منم اینجاها شده بود ۱۴/۱۵ سالم(اوج دوران حشریت و جق و…) واقعا نمیخواستم نظر داشته باشم بهش ولی دست خودم نبود. خیلی بهش فکر میکردم اون موقع ها.
حالا اینا رو بذارید کنار؛ میایم تا برج ۳ پارسال(۱۴۰۱). من از اون روزا در اومدم دانشگاه رفتم، انصراف دادم، خدمت رفتم و… .
نمیگم دیگه بهش فکر نمیکردم ولی دیگه کصشر شده برام به دلایلی اولا واقعا اون تصوری که اون روزا داشتم درست نبود، دوران بلوغ و هورمون‌ها جلوی فکر کردنم رو می‌گرفت(خلاصه اون قدر خوب نبود که تو فکرم بود واقعا) و این موضوع که نزدیک ۷ سال هم میگذره از اون روزا قاعدتا پیرتر شده بود و چاق‌تر. داییمم دوباره سال ۹۹ از ایران رفت اینبار به مقصد ترکیه(دوباره بدهی و فیلان) پسرشون قبل از رفتنش گفت باهاشون حرف زدم طلاق بگیرن با هم صیغه کنن که من معاف بشم(هر چند که عملا هم با طلاق خیلی فرق نداشتن ولی من هیچوقت از هیچکدومشون نپرسیدم، حس کردم اگه اتفاقی افتاده باشه که بخوان به من بگن میگن و نمیخواستم با سوال کردن از بهترین دوست زندگیم تو شرایط بدی قرارش بدم). شاید بعضی موقع‌ها یادم میفتاد و مورمورم میشد یا می‌خندیدم ولی پس ذهنمم یه درصدی بود که بکنمش ولی به خاطر پسرش که دوست صمیمیم و بخاطر اینکه خیلیم خوب نبود(حالا من آدم دخترباز و فولانی نیستم ولی اون چند نفری که باهاشون بودم خیلی سرتر بودن ازش). میگذشتم از افکار و روتین و ادامه میدادم.
برج ۳: داشتم با مترو میومدم خونه و تو اینستاگرام میچرخیدم یهو یه عکسی دیدم. چندتا بسته مستطیلی بود که رو بسته‌بندیش پوزیشنای سکسی چاپ شده بود و روش نوشته بود sex drop. رفتم سرچ کردم ببینم چیه این سم که متوجه شدم یه نوع مایع‌س که حشری میکنه خانما رو(قبلا هم شنیده بودم ولی فکر میکردم کصشره) آمارش رو گرفتم دیدم وجود داره و تو ایرانم میشه تهیه‌ش کرد.
یهو صفحه ذهنم سیاه شد و این رویا(هم خودش رویا بود هم اسمش) دوباره مجسم شد. گوشی رو بستم، از مترو تا خونه هم پیاده رفتم و فقط فکر کردم گفتم میرم خونه یه جق میزنم و تموم میشه ولی اصلا ذره‌ای از افکارم کم نکرد، همون شب تصمیم گرفتم که بکنمش و این بازی روانی چند ساله رو تموم کنم به هر قیمتی که شده.
چند روز کامل برنامه‌ریزی کردم مایع رو خریدم(توی نی‌نی سایت خوندم که برای بعضیا چند بار اول کار نمیکنه ولی دیگه کیرمم نبود)، خیلی فکر کردم که به چه بهونه ای برم خونشون چقدر بمونم چطوری مایع رو بخورونم و فیلان ولی یه سوتی بد دادم که البته مشکل از برنامه‌ریزی نبود مشکل اجرا بود که میگم جلوتر
یه برنامه نصفه نیمه ای ریختم. اول رفتم خونشون یه شب با پسرداییم تا صبح با ps5 بازی کردیم(خونشون کلنگیه ۲ طبقه‌ست، یه زیرزمین بزرگم داره که اتاقش کردن ولی معمولا انقدر نم داره که کسی توش نمیره، منو پسرداییمم طبقه بالا بودیم و اون شب به جز سلام و خداحافظی و تشکر برای و غذا و فیلان عملا حرف خاصی نزدیم(دوباره اینجا به تصمیمم شک کردم ولی گفتم هرچی میخواد بشه بشه من اینکار رو میکنم).
فرداش به پسرداییم گفتم من میخوام ps5 رو چند روز ببرم گفت ببر مشکل نداره.
دستگاه رو برداشتم چند روز بردم خونه و دقیقا روزی که مطمئن بودم پسرداییم نیست و فقط رویا و مادرش خونه هستن رفتم که دستگاه رو پس بدم. رفتم دم خونه زنگ زدم، اومد دم در حیاط در رو باز کرد گفتم دستگاه رو آوردم و گفت خودش نیست گفتم عیب نداره کار داشتم اینورا گفتم اینم بیارم تعارف زد منم رفتم تو طبقه همکف یه نقشه L داره که مادرش اون قسمت انتهای L دراز کشیده بود رو به تلویزیون و سرشو برگردوند و کلی سلام علیک و این داستانا اینجا مرحله اول رو پیاده کردم، به رویا که خودشم خیلی چایی خوره گفتم زندایی یه چایی میدی بخوریم خستگیمون در بره گفت آره و شروع کردم همزمان با جفتشون حرفای کصشعر میزدم.
۳ تا چایی ریخت رفت یکیشو گذاشت جلوی مامانش سینی رو آورد گذاشت جلو من خودشم نشست جلوم و حرف زدن بعد از یکم حرف زدن دیدم مامانش برگشته و داره تلویزیون میبینه. یه چیزی که تو برنامه‌ریزیم نبود کامل نشست جلوم و لحظه‌ای فرصت نداد بتونم چند قطره بریزم تو چاییش. یکم از چاییشو خورد و حس میکردم الانا بگا میرم یهو یه فکری زد به سرم دست کردم تو جیبم درشو برداشتم و انداختمش زیر آستین یهو چشممو خیره کردم سمت فریزرشون و چهار دست‌وپا شدم و گفتم عهه این چیه؟
فقط ۱ ثانیه برگشتنش کافی بود تا چند قطره بریزم تو چاییشو دوباره برگردونمش تو آستین. گفت چیه؟ گفتم یه لحظه فکر کردم فریزر سوراخ شده!!
خندید و دقیقا همون لحظه یه قند برداشت چایی رو تا قطره آخر خورد ولی من تازه شروع کردم به چایی خوردن چون میدونستم تاثیرش از ۲۰ دقیقه بعد تازه شروع میشه یکم لفتش دادم و همزمانم فکر میکردم چطوری یا ببرمش طبقه بالا یا طبقه پایین(راستش تو فکرای قبلیم اینطوری بود که اینجاها خودش جلو مامانش میاد لبامو میخوره و فیلان ولی خوب اصلا این شکلی نبود قضیه) گفتم زندایی من برم دستشویی الان میام رفتم تو نشستم تازه فهمیدم چرا بهش میگن اتاق فکر، برنامه Fake call رو نصب کردم تنظیم کردم ۱۰ مین بعد گوشیم زنگ بخوره، حالا کی قرار بود زنگ بزنه؟ ۳تا استیکر قلب.
اومدم گفتم زندایی چایی خیلی حال داد یکی دیگه بده بخورم برم پاشد یکی دیگه ریخت منم گرفتمش به حرف متوجه شدم گوشاش سرخ شده. همزمان فکر میکردم گوشیم زنگ خورد پاشم برم بالا یا برم پایین(حسم میگفت بالا بهتره چون اولا معمولا کسی پایین نمیره دوما یه مسئله‌ای که بود من خیلی شک داشتم این یه بکنی داره و فکر میکردم اگه برم پایین این ممکنه بره بالا لباساشو بپوشه بره از خونه کلا(شاید بگید کصشعر بودم ذهنیتم ولی داشتمش)) گوشیم زنگ خورد ❤❤❤ عمدی چند لحظه وایسادم ببینه تا نگاه کرد صفحه گوشی رو برداشتم گفتم ببخشید یه دقیقه اینو جواب بدم بیام رفتم بالا و الکی کصشعر میگفتم‌: آره عزیزم، نه شب وقت ندارم، کصعشر دیگه.‌‌…(داشتم فقط به این فکر میکردم که اگه نیاد کلا کنسله و پامیشم میرم ولی اگه اومد بالا ۱۰۰٪ میخواد بده) یکم وایسادم و کصشعر رو ادامه دادم و اومد درو آروم باز کرد رفت سمت کمدا و شروع کرد الکی ور رفتن یهو ناخودآگاه یاد خاطرات نوجوونی افتادم که برای داییم سکسی بازی در میاورد
پای گوشی میگفتم اوهوم، آره،…  دست و پامو گم کرده بودم یه جورایی پشیمون بودم یه جورایی همیشه منتظر این لحظه بودم. پای گوشی گفتم باشه بهت زنگ میزنم خدافظ، دقیقا همون لحظه نشست رو صندلی گفت دوست دخترت بود؟ منم یه لبخند کیری(مطمئنم کیری‌ترین لبخند زندگیم بوده) زدم گفتم آره چطور؟
گفت فکر نمیکردم دوست دختر داشته باشی
گفتم دیگه همه دارن عادیه ولی اینم داستان داره خیلی حال نمیکنم باهاش(دقیقا همینجا فهمیدم که چطوری سرش باز میشه)
گفت چرا مشکلش چیه؟
گفتم یه مدلیه درکش نمیکنم بهش میگم من جوونم تو جوونی همو دوست داریم جفتمون یه‌سری نیازا داریم ولی میگه نه نباید به من دست بزنی و از این حرفا
گفت آخی صورتت سرخ شد، واقعیت من خودمم این مشکل داشتم با داییت و اینا وقتی نبود، الانم که دیگه طلاق گرفتیم و دوباره همون وضعیت
منم خودمو زدم به بی خبری(البته واقعا هم نمیدونستم نهایی شده) گفتم نه بابا جدی؟ کی؟ چرا؟
شروع کرد که آره منم بیشتر به خاطر همین مشکلای تو جدا شدم وگرنه با همه‌چیش میتونستم کنار بیام
(اینجا تو کونم عروسی شد حس کردم یکم دیگه لاس بزنم با کیر میتونم برم تو فیسش)
منم گفتم آره واقعا سخته و اینا ولی حالا عیب نداره تصمیمیه که گرفتی من احترام میذارم
یهو پاشد اومد سمت در و همزمان بدون مقدمه گفت صیغه میدونی چیه؟ و در رو بست
منم گفتم آره شنیدم و اینا
گفت دقیقا مال همچین روزایی که آدما نمیتونن کاری بکنن و با این آیه کارشون رو راه میندازن و شرعی هم هست
منم الکی خودمو زدم به کصخلیت گفتم منظورت چیه؟ یعنی ما صیغه کنیم؟
گفت آره مگه چیه؟ نکنه فکر کردی خودتو دوست‌دخترتو میگم؟دختر باکره از پدرش اجازه باید بگیره که چون دختره نمیذارن مگر اینکه بخوای بگیریش
(اینجا واقعا قفل کرده بودم)
گفتم نه بابا من که اصلا نمیخوام اونو بگیرم خیلیم حالا آدم جالبی نیست راجع به خودمون هم نمیدونم چی بگم واقعا مگه الان مامانت پایین نیست؟، اگه پسرت بفهمه، فامیلا بشنون چی؟
گفت نه بچه که نیستیم به کسی نمیگیم مامانم هم با من، یه جوری میپیچونمش
یه کم صبر کردم واقعا نمیدونستم چی بگم و همین لحظه به قدرت sex drop ایمان آوردم
بعد از چند ثانیه سکوت من یهو دیدم خیلی آروم اشکش چکید و گفت باید التماست کنم؟
منم گفتم نه اوکیه باید چیکار کنیم
یهو گل از گلش شکافت
گفت مهریه ام ۱۰۰هزار تومن باشه مدتش هم ۱ روز
(من اینجا پشمام ریخت چون واقعا فکر کردم صیغه رو داره کص میگه و بیشتر میخواد مزه دهنمو بچشه ولی واقعا میخواست صیغه کنه و منم یه سواستفاده ریز کردم)
بهش گفتم ۱ ماه
فکر نکرد درجا گفت باشه ، من آیه رو میخونم تو باید بگی قبلت(یه کلمه دیگه هم داشت یادم نیست)
گفت و منم گفتم
دیگه شروع کردیم لبای همو نمیتونستیم ول کنیم
همون رو بوسه های اول دستمو انداختم لای کصش دیدم خیسه خیسه یکم مالوندم همونطوری گوشاشو نوازش میکردم با دست دیگم
یهو دستمو انداختم پشت گردنش کشیدمش عقب
۱ ثانیه تو صورت هم نگاه کردیم بعد سرشو از رو شلوار چسبوندم به کیرم
گرمای دهنشو واقعا میتونستم حس کنم
همونطوری با صدای خیلی خمار گفت من تا حالا اینکار رو نکردم(پشمام ریخت) گفتم چه‌کاری؟ گفت کیر کسی رو نخوردم گفتم الان یادت میدم بشین رو زانوت
خودمم از رو مبل پاشدم شلوار و لباس رو کندم دیدم اونم همزمان لباس‌شو درآورد
تا لباسش از جلو چشمش رفت کنار کیرم جلو چشمش بود گفتم لیسش بزن اول. شروع کرد لیس زدن یه لحظه که زبون یکم بیرون بودگفتم همینطوری وایسا
همونو خودم کردم تو دهنش یه سرفه کوچیک ته حلقش کرد ولی دندون نزد بهش گفتم حالا همینطوری آروم آروم بخورش شروع کرد واقعا عالی میخورد یا حداقل من اینطوری می‌فهمیدم. حس کردم آبم به زودی میاد موهاشو گرفتم و کشیدم عقب خودم وایسادم جلوش بین مبل و اون دقیقا، با دست دیگه‌م آروم زدم رو لپش گفتم تا تهشو باید بخوری شوهرت میگه. دهنشو باز کرد حرف بزنه کردم تو دهنش درجا ۵/۶ ثانیه بعد آبم اومد ولی نکشیدم بیرون قشنگ ۲۰ ثانیه دیگه سرشو گرفته بودم و جلو عقب میکردم. با یه دست سرشو کشیدم عقب با دست دیگه دهنشو بستم، انگار آروم شده بود تو چشمام نگاه کرد همه رو قورت داد آروم دوباره زدمش گفتم باز کن دهنتو باز کرد دیدم همه رو خورده بلندش کردم گفتم پاشو، بلند شد ممه هاشو گرفتم یکم مالیدم و سوتینشو باز کردم خودشم شلوارشو درآرود نشوندمش رو مبل
نشست دیدم خیلی متوجه نیست انگار، اومدم روش درازش کردم یه‌کم میک لاو کردیم پاشدم اومدم رو زمین که کصشو بخورم دیدم عین چاله فضایی سیاهه سیاه، نگاهش کردم دیدم داره با تعجب میبینه گفتم گناه داره چشارو بستم یه ۳۰ ثانیه خوردم براش(انصافا خیلی خوشبو بود) بعد یه کم هم با دست براش عملیات رفتم پاشدم گفتم بلند شو
پاشد داگی نشوندمش جفتمون رو زمین بودیم فقط سر و دستش رو مبل بودن
گذاشتم توش چند ثانیه تکون ندادم یهو با یه صدای جیغ‌طور گفت دارم دیوونه میشم شروع کن
بهش گفتم مامانت میشنوه ساکت
یه کم آروم‌تر گفت شروع کن
بهونه کردم گفتم تو انگار متوجه نیستی
دستمو انداختم رو دهنش و شروع کردم تلمبه زدن(صدای این بیشتر از صدای خودش بود ولی خیلی خمار‌تر از این حرفا بود که بفهمه). راحت ۱۰ دقیقه با سرعتای مختلف تو همین پوزیشن کردمش و حس کردم دوباره دارم آبم میاد که گفتم ای دل غافل کاندوم چی شد پس؟(این همون سوتی تو اجرا بود که گفتم بالاتر، کاندوم خریده بودم ولی انقدر تو حس بودیم یادم رفت) گفتم ولش کن الان در میارم دوباره میدم بخوره در آوردم سرشو با دست گرفتم بلندش کردم خودمم پاشدم با کیر جلو صورتش بودم. یه کم نگاه کرد گفت آخه کص کثیفه اینو که نمیتونم بخورم
بهش گفتم بخورش دیگه اذیت نکن و خورد واقعا، آبمم خورد.
تو آسمونا بودم ولی داشتم فکر میکردم که این ارضا نشده و کاندومم ندارم الانم برم بیارم خیطه یه جورایی مشخص میشه با برنامه اومدم انگار
پاشدش یه لبخند زد و رفت سمت لباساش یهو ناخودآگاه گفتم کجا؟
گفت میخواستم شرتمو بپوشوم
گفتم یعنی خسته شدی؟
گفت میتونی هنوز؟
رفتم سمتش یه کم میک لاو کردم باهاش دوباره آروم بردمش سمت دیوار(یه آینه دارن آخر اتاق که رو دیواره)
برگردوندمش چسبوندم صورتشو به آینه گردنشو خوردم با گوشاش بازی کردم و با دست از پشت رفتم رو کصش و چند دقیقه ور رفتم که دیدم دوباره سیخ کردم گفتم ولش کن همینطوری میکنم آبمم میریزم تهش یه گوهی میخوریم
از پشت گذاشتم توش و همون لحظه های اول دیدم داره میلرزه و یه جیغ کوچیکم داره میزنه دهنشو با یه دست و با دست دیگه‌م دستشو گرفتم و محکم زدم داشت میوفتاد تقریبا ولی هر جور بود نگه‌ش داشتم و چند دقیقه دیگه زدم توش و آبمم کامل ریختم داخلش تا ولش کردم افتاد منم دراز کشیدم بغلش رو فرش نگاهش کردم گفتم کاندوم نداشتیم حواسم نبود ریختم توش اومدم بوسم کرد گفت عیب نداره عزیزم یه اورژانسی میخورم و چند دقیقه ای بغل هم دراز کشیدیم و حرف زدیم گفت خیلی وقت بود ارضا نشده بودم و خیلی کارت ارزشمند بود برام و منم گفتم تو خیلی خوبی و از این حرفا زدیم
بهش گفتم به نظرت مامانت فهمید؟ یهو باهم چشم تو چشم شدیم خندیدیم
گفتش انقدر بهم چسبید که اگه فهمیده باشه هم مهم نیست
گفتم میخوای برو یه چیزی بیار بخوریم یه نگاه هم بکن ببین فهمیده یا نه
پاشد لباس پوشید رفت پایین با بشقاب عدس پلو که روش ماست بود(از غذاهایی که خیلیم بدم میاد) اومد بالا گفت چیزی نگفت فکر نکنم و اینا
چندتا قاشق با هم خوردیم و بهش متذکر شدم که ۱ ماه صیغه کردیم و من خیلی دوست داشتم و این حرفا
قرار شد هفته بعدش ۱ هفته با هم بریم سفر
منو قایمکی یه طوری که مامانش نفهمه فرستاد بیرون و شبشم زنگ زد گفت مامانم پرسید رضا رفت بالا برنگشت؟ بهش گفتم بالا نرفت اصلا خداحافظی کرد رفت چندبارم صدات کرد دید برنگشتی فکر کرد خوابی
اون سفر رو رفتیم ۱ هفته شد ۱۰ روز برای اون و برای اینکه تابلو نشه من خودمم تو تهران ۳ شب هتل خوابیدم و ۱۳ روز بعد رفتم خونه
تو اون ۱۰ روز هیچ روزی نشد که دوبار نکنمش و بعضی روزا هم ۳بار کردمش(تخمام مثل چی درد میکرد) تو این سفری که میگم خیلی ماجراها داشتیم. گیلان و اردبیل و تبریز بودیم ولی یه چیزی میخواستم که نشد همش میگفتم آنال میگفت نه میترسم و فیلان و اینا البته انگول منگول مینداختم ولی نذاشت
گذشت و صیغه تموم شد و یه روز زنگ زد گفت مهریه‌م پولی نبود ولی مهریه صیغه رو باید داد و واجب شرعیه و از این حرفا منم واسش زدم بهش زنگ زدم گفتم ریختم اون گفت میشه دوباره صیغه کنیم و اینا؟ جوابشو دادم رفیقامو تو اعتراضات گرفتن و اعصابم خیلی داغونه یکم وایسا
گذشت ۲۲ بهمن ۲ تا از دوستام عفو خوردن چند روز بعد در اومدن
یکم قلقلک میخوردم که دوباره برم سمتش ولی گفتم ولش کن دردسر میشه.
چند روز بعد رفتم دم خونه‌شون دنبال پسرش در باز شد دیدم رویا اومد دم ماشین یه لبخندی بهم زدیم سلام علیک و چه خبر و فیلان پرسید دوستات چی شدن؟ گفتم عفو خوردن. تبریک گفت و پرسید اعصابت آروم نشد؟ فکراتو نکردی؟ گفتم نه والا خیلی درگیر بودم یهو تو چشام نگاه گفت اون کاری که نذاشتم اون بار باهام بکنی رو این بار میذارم تا بفهمم منظورش چیه پسرش اومد از در بیرون و یهو گفت خوشحال شدم و به خانواده سلام برسون
نشستیم رفتیم بیرون و شب گذاشتمش خونه و رفتم تا صبح فکر کردم و حقیقتا دلم میخواست آنال رو روش بزنم صبحش زنگ زدم گفتم بیا همو ببینیم
قرار گذاشتیم تو یه کافه و کلی حرف‌های مختلف زدیم پاشدیم اومدیم بیرون تا ماشین قدم بزنیم بهش گفتم واقعیت نظرم هست نه فقط به خاطر اون قولی که دادی(که گوه میخوردم فقط بابت همون بود)
چون بار قبلی خیلی خوش گذشت اگه هنوزم هستی منم میخوام
اونم گفت حله
نشستیم تو ماشین(یهو به سرم زد بدم تو ماشین بخوره)
گفتم خوب طی کن قرارداد رو
گفت قرارداد چی؟
گفتم ۱ ماه ۱ تومن تورم شده بیشتر بهت میدم اینبار
برگشت چند ثانیه نگاهم کرد گفت ۱ سال بخونیم
گفتم بابا نمیشه ، بقیه میفهمن لو میریم زشته
گفت نه من خیلی نگران بودم سری قبل بفهمن نفهمیدن و اینا
گفتم اگه یهو دایی برگرده چی؟
گفت برگرده من دیگه از اون جدا شدم
خلاصه یه ربع کصشعر گفتم ۶ ماه راضی شد
خوندیم
دادم تو ماشینم یه دور خورد برام
چند روز بعد پسرش زنگ زد گفت دارم چند روز میرم کیش پاشو باهم بریم گفتم دم عیده کار دارم
درجا زنگ زدم بهش گفتم
گفت بیا خونمون قایمکی میبرمت بالا چند روز بمون گفتم حله
اون رفت من رفتم خونشون
۳ روز انقدر سکس کردیم خسته شدیم
کونش مثل بهشت بود واقعا خیلی بهم میچسبید
همش درگیر بودم که عید یه سفر مشتی باهاش برم فقط برنامه آنال بذاریم
۲۰ تومن داشتم بهش زنگ زدم گفتم ۲۰ تومن دارم اگه میتونی ۳۰ تومن میتونی جور کنی یه کم فرض کنم بریم ۱ هفته تایلند؟
گفت نه شاید ۱۰ تومن اینا بتونم جور کنم
خلاصه برنامه تایلند شد گرجستان
و…
پ.ن۱: داشتم دیوونه میشدم از تحمل این راز و همینطوری سرچ کردم شهوانی رو پیدا کردم دیدم اینجا میشه ناشناس گذاشت خیلی خوشحال شدم امیدوارم لذت برده باشید

نوشته: جیزِز


👍 8
👎 11
40701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

925142
2023-04-26 01:44:53 +0330 +0330

بسيك بابا
بچه دوزارى

0 ❤️

925152
2023-04-26 02:20:06 +0330 +0330

این همه پول خرج کردی خود جنیفر تور میکردی نه یه کس سیاه😂😂😂

2 ❤️

925174
2023-04-26 06:43:40 +0330 +0330

خدایی یه عکس از کس سیاهش بده ببینیم
میگن کس سیاه خیلی خنک هست

1 ❤️

925189
2023-04-26 10:17:49 +0330 +0330

خیلی باحال بکو داداش حال کردم کامل باور کردم ممنون که وقت گزاشتی و برامون تعریف کردی داداش

0 ❤️

925205
2023-04-26 14:40:49 +0330 +0330

کیرم توواون میک لاوت کیرم تو فیلانت کیرم کلا تو سروکله کیریت
باشه پسرم؟!
آفرین دیگه ننویس

1 ❤️

925220
2023-04-26 17:22:40 +0330 +0330

ممنون از نگارش زیبای دوست عزیز ادیبمون
فقط جسارتا معنای اینارو فهمیدم
ولی فیلان یعنی چی؟؟

0 ❤️

925237
2023-04-26 20:55:51 +0330 +0330

نوش جونت

0 ❤️

925292
2023-04-27 04:46:08 +0330 +0330

کیر اسب و خر و فیلان تو کون خودت و زن داییت تمام فیلانت فیلان فیلان شده کونی با ابن اراجیفت و قلمت تخم خر

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها