من و سیما

1389/12/25

این خاطره مربوط به زمان دانشجویی منه. امیدوارم خوشتون بیاد…
یه روز یکی از دوستام به اسم ایمان زنگ زد بهم و گفت که هادی دوستش دو تا دختر دانشجو داره میخواد بیاره. اگه خونتون خالیه بیایم اونجا. منم چون تا چند روز بچه ها رفته بودن شهر خودمون گفتم بیان. بهش گفتم که به ما هم چیزی میرسه؟
ایمان گفت یکی از دخترا که بعداً فهمیدم اسمش معصومه هست دوست دختر هادی و اون یکی را هو واسه من داره میاره. تو هم معرفت کن بذار بیایم خونتون. منم پیش خودم فکری کردم و گفتم باشه بیاید.
اینجا لازمه یه چیزی رو توضیح بدم. ایمان دوستم یه دوست دختر داشت که از اون دخترای گنده هیکل بود به اسم لیلا. باهاش خیلی خونه ما میومد. این لیلا تا حالا چند بار به من نخ داده بود. مثلاً چون من از گوگوش خوشم میومد وقتی فهمید هر وقت میومدن خونه ما یه تیشرت تازه با عکس گوگوش میپوشید یا ضایع تر اینکه به من زنگ میزد تا من به ایمان زنگ بزنم و کنفرانسی حرفاشون رو گوش کنم و یا با هم حرف بزنیم. البته رفیقم با این موضوع مشکلی نداشت ولی خوب من ازش خوشم نمیومد. بگذریم…
خلاصه قرارو با ایمان ست کردم و قرار شد یه دو سه روزی هم بمونن خونمون. من هم به لیلا زنگ زدم گفتم که یه دو سه روزی خونه ما مهمونیه و ایمانم تنهاست و اگه تو میای تا به ایمانم بگم بیاد. اونم مثل همیشه با روی باز قبول کرد و قرار شد خودش به ایمان چیزی نگه تا سورپرایزش کنیم.
بعدازظهر اون روز پسرا اومدن خونه ما و با هم رفتیم دنبال دخترا و آوردیمشون خونه. وقتی اومدن تو خونه و نشستن اول به هم معرفی شدیم و با هم آشنا شدیم معصومه را که گفتم و اون دختر دیگه اسمش سیما بود. بعد از کلی تعارف آخر دخترا رفتن لباساشون را عوض کردن و با لباسای معمولی و روسری اومدن نشستن. ما هم لباسامون رو عوض کردیم و با لباس راحتی نشسته بودیم. یه دو ساعتی بود که بچه ها اومده بودن که لیلا زنگ زد و گفت من پایین تو مجتمع هستم. گفتم باش تا بیام دنبالت. به ایمان گفتم که لیلا اومده از تعجب شاخاش داشت میزد بیرون. گفت این دیگه اینجا چکار میکنه. منم گفتم از بس که دوستت داره هر جا میری بو میکشه میاد دنبالت. بالاخره فرستادمش رفت لیلا رو آورد بالا. مثل اینکه لیلا تو راه بهش گفته بود چه خبره بوده. چون وقتی ایمان اومد بالا با چشاش داشت بهم فحش میداد. منم داشتم بهش میخندیدم و مسخرش میکردم. خلاصه شدیم سه تا پسرو سه تا دختر. من و ایمان و هادی و به ترتیب سیما و لیلا و معصومه. تا شب کلی بهمون خوش گذشت. میزدیم و میرقصیدیم. بازی میکردیم و دخترا غذا درست میکردن و ما هم اذیتشون میکردیم. خلاصه یه چند ساعتی گذشته بود که یهو دیدم لیلا داره چادرشو سرش میکنه. گفتم کجا؟ گفت باید بره در مغازه. گفتم خطرناکه شاید یکی ببینتت. بگو چی میخوای برم برات بخرم. اصرار کرد که حتماً خودش باید بره. تازه فهمیدم خانم پریود شده و تو دلم کلی باز به حال ایمان خندیدم. پاشدم رفتم زدم رو شونه ایمان بهش گفتم پاشو برو در مغاره دوست دخترتون خرید داره نذار خودش بره و کلی خندیدم. اونم که نمیدونست جریان چیه رفت تا از لیلا بپرسه چی میخواد. وقتی از اتاق اومد بیرون از عصبانیت داشت میترکید. فقط دلش میخواست تا سرمو از تنم جدا کنه. منم همش داشتم ریسه میرفتم. بچه هام که فهمیدن لیلا پریود شده اونام کلی بهش خندیدن و کلی شاد شدیم. خلاصه…
شب وقتی بچه ها خواستن بخوابن معصومه و هادی رفتن تو یکی از اتاقا (البته بگم که تا شب دو سه بار رفته بودن و …) و منم تو اون یکی اتاق جا پهن کردمو و لیلا و ایمان رو فرستادم اونجا.
داشتم واسه سیما رختخواب میاوردم که تو حال بخوابیم که دیدم رفته یه گوشه اتاق کز کرده و نشسته. جاشو پهن کردم و رفتم سراغش. حالم حسابی خراب بود میخواستم یه دل سیر بکنمش. دستشو گرفتم و بردم سمت اوپن آشپزخونه تا از اتاقا دور بشیم. دستمو دور کمرش حلقه کردمو اومدم ازش لب بگیرم دیدم خودش را کشید عقب. خیلی بهم برخورد. بهش گفتم مگه از من میترسی. گفت نه به خدا. دلیل کارش و پرسیدم و وایساد کس شعر گفتن که من اصلاً حوصلشو نداشتم. از عشقی که به یه پسره داشت حرف میزد. همینجوری که حرف میزد داشتم با دستم میمالیدم رو شکمش و گاهی هم دستمو میبردم پایین تر سمت کسش ولی دست نمیزدم. دیگه حوصلمو سربرد. بهش گفتم اگه تو نمیخوای با من بخوابی من خوشم نمیاد کسی رو مجبور کنم. اگه میخوای برو بخواب سر جات. اونم عذرخواهی کرد و رفت سمت رختخوابش. هنوز با لباسای راحتی بود ولی روسری دیگه نداشت. تو تاریک روشن اتاق خیلی جذاب تر شده بود. ولی جداً دوست ندارم کسی رو به زور تو بغلم نگه دارم. منم چون دیگه رختخواب نداشتیم رفتم یه بالش برداشتم و یه چادر کشیدم رومو اون ور سالن درست روبرو سیما گرفتم خوابیدم. زنگ زدم به دوست دخترم و داشتم باهاش حرف میزدم. طبق معمول هم کارمون به سکس تلفنی کشید و منم داشتم یواش باهاش تل سکس میکردم. پیش خودم فکر میکردم که سیما صدامو نمیشنوه. بعد از اینکه تلفنم تموم شد که یه سه ربع ساعتی طول کشید رفتم یه لیوان آب بردارم بخورم که دیدم سیما بیداره و ازم پرسید کار هر شبته؟ منم گفتم بستگی به طرف داره. اگه بتونه آره. تازه فهمیدم که همه صحبتامون رو گوش داده و تازه کلی هم حالش خراب بود. ازش پرسیدم آب میخوری گفت آره ولی خودم میام برمیدارم. اومد تو آشپزخونه و یه ایوان آب برداشت و خورد اومدم برم بخوابم که گفت تو خوابت میاد؟ گفتم آره ولی اگه اتفاق دیگه ای نیوفته. گفت مثلاً چه اتفاقی؟ گفتم مثلاً اینکه تو نذاری من بخوابم که فکر کنم اینم منتفیه. تو جوابم گفت که با این حرفایی که تو با دوست دخترت زدی من دیگه خوابم نمیبره. رفتم طرفشو چسبوندمش به یخچال و گفتم نظرت عوض شده؟ که فقط با بوسیدن لبام جوابمو داد.منم همراهی کردمو لباش و بوسیدم و با دستام و حرکت بدنم اونو نوازش میکردم و بین خودم و یخچال فشار میدادم.
بعد لبام رو از لباش برداشتم و شروع کردم به بوسه بارون کردن صورتش. تازه داشتم به قیافش به چشم خریدار نگاه میکردم. خوشکل بود. با چشای میشی و ابروهای بلند و صورت کشیده خیلی جذاب بود. اونم تو تاریک روشن اتاق که همون نور کم داشت از اون چشاش بازتاب میکردو من و نگاه میکرد. تمام صورتش و بوسیدم و همزمان هم داشتم سینه هاش از رو لباس میمالیدم. سینه های سفتی داشت. ولی خیلی بزرگ نبود. بعد آروم رفتم زیر گلوش و همینطور اون و میبوسیدم. هر از گاهی هم با زبونم از زیر گلوش تا زیر لاله گوشش میرفتم و بعد داخل گوشش رو میبوسیدم که این کارم باعث میشد تا یکم بلرزه. تو گوششم همش ازش تعریف میکردم و نازش میکردم. وقتی دیدم که چشاش از شهوت لبریز شده آروم دکمه های پیراهن پسرونه ای که تنش بود و باز کردم و از چیزی که دیدم حسابی خر کیف شدم. اون سینه هاش دهن هر آدمی رو آب مینداخت. بعد آروم رفتم سمت شلوارش و اونو هم باز کردم و با کمک خودش از پاش درآوردم. وقتی یه کم رفتم عقب تازه متوجه شدم که چه پری ای جلوم وایساده. اندامش خیلی میزون بود و حسابی منو وسوسه کرد. تی شرت خودمم درآوردم و دوباره چسبیدم بهش. همینطور که داشتم ازش لب میگرفتم سوتینش رو هم باز کردم و رفتم رو سینه هاشو شروع کردم به خوردن سینه های قشنگش. خیلی خوشمزه بود. زبونم رو از زیرش میکشیدم تا رو نوک سینه هاش و با اون دستم نوک اون سینشو میمالیدم اونم دستاش تو موهای من بود و منو نوازش میکرد. همینطور اومدم پایین تا رو شرتش. دیگه کاملاً شرتش خیس شده بود.با زبونم شروع کردم به کشیدن رو شرتش و اونم که از این کار خیلی خوشش اومده بود چنگ زده بود تو موهامو سرمو فشار میداد به کسش. بعد یواش شرتشو در آوردمو یه کم پاهاش و از هم باز کردم و شروع کردم به خوردن آب کسش و زبونم رو روی چوچولش میچرخوندم و با دستام سینه هاشو میمالیدم. بعد که حسابی کسش و خوردم پاشدم وایسادم و با دستام رو شونه هاش فشار آوردم و اونم معنی کارم و خوب فهمید و جلوم زانو زد. اول شلوارکم و درآورد و با زبونش از روی شورتم یه لیس محکم به کیرم که حالا دیگه کاملاً شق شده بود کشید. بعد شورتم و درآورد و کیرم و گرفت تو دستش و اول خوب براندازش کرد و بهد باز بهم نگاه کرد و یه لبخند ناز تحویلم داد که نشون از رضایتش از کوچولوی ما داشت و همینطور که نگاه میکرد به من اول سر کیرم و بوسید و بعد آروم زبونش و کشید رو سر کیرم و سرشو کرد تو دهنش. بعد آروم شروع کرد به خوردن کیرم. الحق یکی از به یاد موندنی ترین ساک هایی بود که تو عمرم برام زدن چون هنوز بعد چهارده پونزده سال هنوز طعمش زیر زبونمه. تخمام و میکرد تو دهنشو و برام جلق میزد. منم حسابی داشتم حال میکردم. وقتی خوب کیرمو خورد بلندش کردم و یه پتو پهن کردم رو اوپن آشپزخونه و با کمر خوابوندمش رو اوپن و پاهاشو دادم بالا و دوباره شروع کردم به خوردن کسش و سوراخ کونش که انگار هیچ مزه ای تو دنیا خوشمزه تر از این نبود و با انگشتم میکردم تو سوراخ کونش. بعد آروم انگشتمو کردم تو کسش که ببینم چه عکس العملی نشون میده که دیدم مخالفتی نداره. خیالم راحت شدو هم کسش و هم کونش و با انگشتم میکردم.
بعدش یه کم آب دهنم و ریختم رو سر کیرم و با سوراخ کسش تنظیم کردمو آروم فشار دادم. ههزمان هم با انگشت شست دست چپم داشتم چوچولش میمالیدم. بعد درآوردم و این بار بیشتر فرو کردم و دوباره درآوردم و حالا که کیرم کاملاً از آب کس سیما خیس و لیز شده بود تا آخر کردم تو کسش. دیگه آه و اوه و نالش داشت به جیغ تبدیل میشد که واسه این که صداش درنیاد با دستم گذاشتم رو دهنش و محکم گرفتم. بعد از چند لحظه آروم شروع کردم به عقب و جلو کردن. بهش گفتم واسه اینکه صداش درنیاد دستمو گاز بگیره که اونم نامردی نکرد و بقل دستمو کرد تو دهنش و گاز گرفت. منم چون خیلی از این کارش حشری شده بودم تلمبه زدنمو تندتر کردم و با اون دستم هم سینه هاشو و چوچولشو میمالیدم. بعد از یه چند دقیقه ای که تلمبه زدم ازش خواستم برگرده تا کونش رو هم بکنم. اونم مخالفتی نکردو اومد از رو اوپن پایین و همون پتو رو پهن کرد و رو پتو قنبل کرد. من که همینطور محو حرکاتش و استیلش شده بودم با صداش که میگفت معطل چی هستی به خودم اومدم. دوباره دادم کیرمو ساک زدو برگشتم کردم تو کسش که حسابی کیرم لیز بشه. همزمانم با انگشت شستم میکردم تو کونش. بعد کیرمو از تو کسش درآوردمو گذاشتم رو سوراخ کونش با یه دستمم پهلوشو گرفتم و فشار دادم. اول با سختی کلش رفت تو. بعد دوباره درش آوردم و کردم تو کسش تا بازم خیس بشه. دوباره کردم تو کونش و فشار دادم. ایندفه بیشتر رفت تو کونش و دیگه کامل درش نیاوردم و یواش عقب جلو میکردم و هر بار بیشتر فرو میکردم و با آب دهنم هم روون ترش میکردم. سیما هم داشت با خودش ور میرفت و منم از زیر سینه هاشو میمالیدم. همینطور داشتم تلمبه میزدم که دیدم حرکات بدن سیما داره تند میشه. فهمیدم داره ارگاسم میشه. خودم را باهاش میزون کردم و تا دیدم داره ارگاسم میشه منم حرکاتمو تند کردم تا همزمان ارضا بشیم که همینطورم شد و آبمو با فشار تو کونش خالی کردم و روش افتادم و هر دو دراز کشیدیدم رو پتو و یه دو دقیقه ای به همین حال بودیم در حالی که هنوز کیرم تو کون سیما بود و روش دراز کشیده بودم. اون شب اولین سکس ما بود و این قضیه تا مدتها ادامه داشت. ما حتی سکس دسته جمعی هم داشتیم که اگه خواستید برام پیام بزارید تا براتون تعریف کنم…
فرستنده: R


👍 1
👎 0
35065 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

274484
2011-03-16 12:10:09 +0330 +0330
NA

مرسی خوب بود امیدوارم دفعه بعد بهتر باشه

0 ❤️

274486
2011-03-16 17:34:45 +0330 +0330
NA

in dastan az madod dastanayi ek man ta akhar khondam
dastani bod dar hade ghabol kardan
ama ye jahayi hast ke fekr konam naod behtar bod
maslan sex az posht bedone dard
vali az in dastanaye sexy mesle sex ba madaro khahar behtar bod
chon in rooza admin say mikone bishtar dastanayi ro bezare ke sex ba maharem tosh olaviyat daran

0 ❤️

274487
2011-06-27 01:45:51 +0430 +0430
NA

داستانت خوب بود ولی یه سوال برام پیش اومد اینا خونه زندگی نداشتن پرده هم نداشتن یعنی جنده بودن ؟؟وای سکس چند نفره :O :O :O

0 ❤️