کمر سفت تری نسبت به بقیه دوستاش داشت. چند دقیقه ای بود که بدون وقفه تلمبه زدن رو ادامه می داد. دست هامو آروم روی بدنش می کشیدم و پاهامو دور کمرش حلقه کرده بودم ، اینطور تلمبه های محکمش لذت بیشتری به هردومون میداد. گاهی سمت لب هام می اومد و محکم لب هامو میبوسید، انگار که معشوقه اش بودم و چند ماهی از هم دور بودیم، وگرنه این همه شور و هیجان برای من بی سابقه بود! وقتی آبش اومد روم دراز کشید و شروع کرد به نوازش موهام و چندباری گردن و گونه ام رو آروم بوسید.انگار اگه گوشی موبایلش زنگ نمیخورد، برنامه ای برای بلند شدن از روم نداشت.اما خب خیلی وقت بود که از سکس لذت خاصی نبرده بودم، اینکار برام مثل 7صبح بیدار شدن و رفتن به سرکار بود، اونم کاری که رغبتی به ادامش نداری!
احسان یکی از چهار پسر جوونی بود که برای تفریح به شمال اومده بودن و قرار بود با گرفتن مبلغی بیست و چند ساعتی رو با اونا وقت بگذرونم.
یک ساعتی بود که دوستاش به سمت دریا حرکت کرده بودن و ما هردو تنها بودیم. نمیدونستم چیکار کنم. معمولا بعد از سکس همیشه از مشتری هام جدا میشدم اما اینبار خبری از جدا شدن و رفتن نبود. توی همین فکرا بودم که صدای بوق بوق و جیغ و داد و موزیک بلند ماشین ها توجهمو جلب کرد، به سمت پتجره رفتم و به ماشین عروس خیره شدم، بغض داشت خفه ام میکرد. یادم اومده بود که فردا عروسیه خواهرمه اما من دعوت نبودم! کم کم داشت گریه ام میگرفت، چشمام پر از اشک بود…
+خانم؟
_جانم؟
+چیزی شده؟حالت خوبه؟ چرا گریه میکنی؟… اشتباهی کردم؟!
_گریه نکردم که!
+صدات میلرزه…چشمات خیسه…
دوست داشتم بغلش کنم و تا صبح گریه کنم و ناله کنم، و هرچی توی دلم تلنبار بود رو بگم. از همه ی بد بیاری هایی که داشتم. حتی همش رو نوشته بودم و توی کیفم داشتم! گاهی نوشتن تنها راه آروم شدنمه.
+میخوای حرف بزنیم؟
انگار صدای قلبمو شنیده بود، دوست داشتم بگم آره اما گفتم نه!
+چرا اینقدر تعارف میکنی؟!هردومون بیکار نشستیم و داره حوصلمون سر میره. بهتره دربارش حرف بزنیم…
_اوممم نمیدونم از کجا شروع کنم، بحث طولانیه… مهم نیست
+از هرجا که میخوای. اصلا من حتی اسمتو هم نمیدونم. اهل همین شهری؟
آروم بهش نزدیک شدم و کنارش نشستم. نیاز داشتم با یکی حرف بزنم ،خیلی کوتاه چشماشو نگاه کردم، توی چشماش کنجکاوی موج میزد. اما گند بزنن به شانسم.هنوز شروع نکرده بودم که صدای دوستاشو شنیدم، سریع بلند شدم و کیفمو برداشتم و سمت دستشویی رفتم تا آرایش کنم و آماده شم واسه شروع کارم!
اصلا روی فرم نبودم و نمیدونستم چیکار کنم، انگار کار با لوازم آرایش رو هم فراموش کرده بودم!شروع کردم به ریمل زدن، همیشه آرایش چشمام واسم مهم بود و همیشه اولین نقطه از صورتم بود ک آرایش می کردم.هزار و یک فکر توی سرم بود که یکیشون اومد توی دستشویی…
لخت بود اما با پشم های بدنش نیازی به لباس نداشت! قد و هیکل درشتی داشت با یه شکم که کمی از خودش جلوتر بود و از پشت بغلم کرد، از وقتی ک باهاشون آشنا شدم همش در حال خنده بود. از همون اول بد دهنی و شوخیای مزخرفش باعث شد به دلم نشینه.
شروع کرد به بوسیدن گونه ام و لب هام…
_صبر کن آرایشمو تموم کنم
وقتی کیرشو بیرون کشید بخاطر دردی که داشتم خم شدم و آروم نشستم روی زمین. خواستم خودمو تمیز کنم که گفت بیا بیرون، بچه ها منتظرن و رفت بیرون. چند ثانیه ای به لخت شدن دوتای دیگه خیره شدم و در رو بستم…
نوشته: sun girl
نگارشت بد نبود اما حجمش کوتاه بود بیشتر بنویس حتما نباید پنج قسمت کشش بدی.
داستانتوووو به شدتتت دوس دارم و قلمت واقعا روون و قابل فهمه و حتی احساسات دختره هم خیلی خوب حس میشه و قابل درکه با اینکه چیزی زیادی اتفاق نیفتاده ولی به شدت منتظر بقیشم ?
جالبه اینجور داستانا. دوسش داشتم. چند دقیقه جای بقیه زندگی کردن خیلی جالبه.
بسیار زیبا و شیوا بود
وقتی تموم شد گفتم عه چه زود
لطفا پستهای بعد رو طولانی تر بنویس
جدی داستان بود!
خیلی خوب بود!
خیلی!
من توش غرق بودم :(
پنج قسمت رو توی یک قسمت بنویس لطفا.لایک ۲۲ تقدیم شما
داستان بسیار زیبا احسنت ادامه کار رو زود تر آپ کن ممنون …
عالی بود دختر عالیییی
خیلی خوشماومد
مرسی از ذهن بازی ک داری میتونی در عین لزبینبودن داستان سرایی کنی
عالی بود
قشششنگ بود خیلی قشنگ
کنجکاوم واسه ادامش
قشنگ جذبش شدم و دوس دارم ادامشو بخونم که این یعنی اوج موفقیت یه داستان دنباله دار…
لایک 41 تقدیمت عزیزم
هنوز که چیزی مشخص نیست چقد کوتاه هر پارت رو حداقل بیشتر بنویس
فوق العاده معلوم که یک نویسنده خیلی خیلی کاربلد داره مینویسه فوق العاده بود
دنباله یه داستان نویس خوب میگردم که بتونه یه همچین داستانی رو برام بنویسه برای یه پروژه گرافیکی میخوامش.
هرکی میتونه بهم پیام بده
از قسمت گریه و آرایش چشم ها مطمئن شدم کی نوشته!!
این مدل نوشته هاتو دوست دارم و بی صبرانه منتظر ادامش. لایک سوم ?