من و کیان (۲)

1400/12/27

...قسمت قبل

سلام
ازتون ممنونم بخاطر نظراتتون در مورد قسمت اول
سعی میکنم تو قسمت دوم تا اونجایی که میتونم مشکلاتو حل کنم
و قرار بود این داستان ۳ برابر این باشه و این یجورایی مقدمه بقیش باشه ولی برای خودم سختم نوشتن اتفاقات بقیه داستان (وقتی منتشر بشه میفهمین که چرا)
و سایز کیر منم که تو کامنتا بحث کردین که دروغه بگم که اول تعجب کردم چون خیلی عادیه بعد فهمیدم من روش اشتباهی اندازشو حساب میکرم تا تو پی وی یکی روش درستشو گفت و حساب کردم که فهمیدم زمان این داستان۱۲ سانت بوده
بدون زر زدن اضافی (که بعالمه تا حالا زدم) بریم سراغ ادامه داستان

داستان اونجایی تموم شد که منو کیان اولین رابطه جنسی درست حسابیمون رو انجام داده بودم و دیگه کاملا با هم راحت بودم و عملا پارتنر هم محسوب میشدیم

منو کیان تو مدرسه به معنی کلمه از هم جدا نمیشدیم و تمام وقت رو با هم حرف میزدیم موضوع حرفمونم مهم نبود فقط سعی میکردیم جای خالی اون کسی بهش نیاز بهش نیاز داشتیم رو برای هم پر میکردیم این واقعا حس فوق‌العاده بود که کسی هست که برای بحث باهات حتما چیزی نمیخواد و چون تو خودتی میخواد باهات حرف بزنه
و تو مدرسه اون اولا بقیه بچه ها از کنار هم بودن ما دوتا تعجب میکردن و چند باری سعی کردن مثل قبل اذیت کیان بکنن ولی خب هر جوری شده خودمونو از کل مدرسه جدا کرده بودیم
و انگار یه در جدید تو زندگیمون باز شده بود که برای هردومون جدید و هیجان انگیز بود
ما هر روز پیش هم بودیم و تمام فکرو ذکرمون تجربه های جدید بود
یه حدودا یکی دو هفته از داستان قبل گذشته بود و این مدت بجز یه بار ساک برای هم دیگه شرایط اوکی نشده بود ولی یروز پنجشنه همه چی اوکی منو کیان هم بیکار خونه هم خالی چی بهتر از این داشتیم تو پورن هاب کتگوری گی رو زیرو رو میکردیم و همزمان کیرمونو دسمالی میکردیم که یکی از تامبنیل (عکس روی ویدئو) ها پوزیشن ۶۹ بود برامون جالب شد و رفتیم فیلمو دیدیم و شتتتت چه خوب بود گفتم انجام بدیم کیان گفت من بالا میشینم گفتم اوکی و در جا شروع کردیم لباسای همو کندین (جدا برای ۳۰۰۰۰ بار این پرسه لباس در آوردن رو توضیح ندم دیگه 😒)و من خوابیدم روی تخت و کیانم اومد با کون نشست رو دهمنم منم شروع کردم با زبونم سوراخشو آروم آروم مزه کردن و دیدم مزه عجیبی نداره ولی بافتش یجورایی مثل لب بود و بسی حال کردم (قبلش کامل خودمونو تمیز کرده بودیم) کیانم تو این حال خم شد و شروع کرد با کیرم ور رفتن تا کامل بلند شه منم داشتم زبونمو کم کم میکرم تو سوراخ کیان و کیانم موقع ساک زدن کیرم بعد از اینکه زبونمو بیشتر بردم تو یه آه ریزی کشید و منم یکم با سوراخش بیشتر ور رفتم و بعد سوراخشو ول کردم و با دست یکم شکمشو دادم بالا تا کیرشو بتونم ببینم وقتی این کارو کردم دیدم کیرش تقریبا کامل راسته و معلوم بود خوشش اومده و با به به چه کیر خوشکلی کیرشو یکم لیس زدم و کردمش تو دهنم کم کم که داشتم سرمو عقب جلو میکردم بیشتر کیرشو میکردم تو تا جایی که رسید به حلقم تا حالا نتونسته بودم کیر کیانو بیشتر فرو ببرم تو حلقم چون حالم بد میشد ولی توی فیلما دیدیم که راحت تا ته حلقش میره و حالش بهم نمیخوره منم پرو پرو یهو کیرشو تا ته کردمش تو حلق و در کسری از ثانیه به گوه خوردن افتادم 🙂 یکی نیست بگه کسخل مگه مرض داری وقتی نمیتونی و درجا اوق زدم و کیرشو دراوردم کیانم یکم خندید و گفت نمیتونی چرا میکنی منم گفتم امتحان کردم دیگه و دوباره کیرشو کردم تو دهنم و ساک زدم کیان ولی پاهامو گرفت (هنوز پوزیشن ۶۹) و آورد بالا جوری که الان سوراخ کونم هم در دسترس بود و کرم نرم کننده رو برداشت و زد به سوراخ کونم و کمی مالیدش و دوباره کیرمو کرد تو دهنش ولی اینبار یه انگشتشو دور سوراخ کونم مالوند و کم کم گذاشتش دم سوراخم و کم کم فشارش داد اولاش یکم میسوخت ولی چون انگشتاش یکم لاغر بود زیاد اذیت نشدم ولی وقتی انگشتشو در آورد اینبار با دو انگشت امتحان کرد و واقعا حس عجیبی بود که هم ینفر داره برات ساک میزنه هم انگشتت میکنه و انگار لذت دوبرابر شد و کم کم دیگه نتونستم کیر کیانو ساک بزنم همونطوری وایسادم و هر چقدر بیشتر انگشتش بیشتر فرو میرفت اه ناله منم بیشتر میشد و وقتی کیان هم اینو دید انگشتشو در آورد و اینبار با سه انگشت دایره ای کنار هم شروع کرد به انگشت کردن من منم خیلی دیگه داشتم حال میکردم و هی اه اوه میکردم وکیر کیانو از تو دهنم کشیدم بیرون و با لحن التماس گفتم کیان سریع تر و کیان هم سرعت انگشتش هم ساک زدنش بیشتر کرد و منم هر ثانیه داشتم نزدیک تر میشدم به ارضاع تا یه لحضه که کیان انگشتشو آورد عقب و محکم برد تو تو کونم و من تو اون لحضه با یه آههه بلند ارضاع شدم تو دهن کیان و این ارضاع شدن خیلیی خوب بود کسایی که همزمان از دو طرف ارضاع شدن میفهمن و بعدش فقط میخوای استراحت کنی کیان هم تو دهنش پر منی شد که برگشت و با دهن پر اشاره کرد که برگردم به شکم بخوابم منم فهمیده میخواد چیکار کنه ولی حال نداشتم با این حال برگشتم و کیان اومد همیه منی رو ریخت رو سوراخم یکم برای خودش جق زد تا دوباره کیرش بلند شه و خواست شروع کنه من گفتم وایسا یدونه بالشت برداشتم و گذاشتم زیر شکمم و بعدش کیان شروع کرد با کیرش اون منی هارو رو سوراخم مالیدن و بعد از یه دقیقه بازی کردن با سوراخم و منی ها شروع کرد به فشار دادن سر کیرش و چون قبلش انگشتم کرده بود با یکم فشار رفت تو ولی خیلی سوزشش بیشتر از انگشت بود و کم کم کیان بیشتر فشارش داد و کیرشو بیشتر برد تو منم هی میگفتم کیان یکم آروم تر لطفا خیلی میسوزه کیانم هم شروع کرد یکم میاورد عقب دوباره یکم جلو اولش سوزشش بیشتر شد ولی در ادامه کم کم منم داشتم لذت میبردم و حالم برگشته بود و اون حس سوزش تبدیل شده بود به یه درد لذت بخش کیانم اینو دید وسط تلنبه هاش کم کم کیرشو بیشتر برد تو کونم و منم تو این حال آهو ناله هام بلند تر میشد و کیانم دیگه کیرش تا آخر تو کونم میرفت و میومد تو این حالت که هردومون تو اوج لذت بودیم ۲ ۳ دقیقه کیان همینطور تلنبه زد و بدون اینکه بپرسه با آههه بلند آبشو ریخت تو کونم و همون حالت که کیرش تو کونم بود مثل جنازه خوابید رو پشتم و تو همین حالت یه پنج دقیقه ای خوابیدیم بعد کیانو بیدار کردم و یه لب طولانی گرفتیمو با هم رفتیم تو حموم و همو صابون زدیم و یعالمه هم اونجا لب گرفتیمو اینا و بعد اومدیم بیرون یه بستنی معجون آوردم و خوردیم و اصلا حواسمون به ساعت نبود و تو اتاق بودیم داشتیم همو خشک میکردم که صدای در حال اومد (ماتو اتاق من بودیم) و هردومون دستپاچه شدیم و من یه نگا به ساعت کردم ساعت یک بود با اینکه پنجشنبه بود و مدرسه نداشتیم ولی بابام برای ناهار که میومد چون منم خونه بودم یه غذای خوب میخرید و میخوردیم دو نفری و حدودا یک ساعت یا یک ساعتو نیم بعد میرفت حالا من که اینا یادم افتاد به کیان سریع گفتم لباساشو برداره بره تو کمد و بابام از تو حال گفت سپهر، بابا جان خونه ای منم جواب دادم آره بابا حمام بودم دارم لباس میپوشم گفت باشه هر وقت پوشیدی بیا غذا بخور کوبیده آوردم منم گفتم باش و به کیان که رفته بود تو کمد گفتم از اتاق رفتم بیرون از کمد بیا بیرون لباساتو بپوش بعد دوباره برو تو کمد نترس بابام نمیاد تو اتاقم و نگران نباش یه ساعت دیگه میره اونم یکم ترسیده بود ولی گفت باش منم رفتم بیرونو به بابام سلام کردمو رفتم که دستمو بشورم یه ایده ای زد به سرم و وقتی بابام اومد از اتاقش بیرون غذامو کشیدم و گفتم بابا شنبه دو تا امتحان سخت دارم و من غذامو میبرم تو اتاق میخورم بابامم گفت باش خوب بخون تا نمرت خوب بشه و … دو سه دقیقه گوه زیادی در مورد چیزایی که نمیدونه خورد و فقط برای اینکه بگه منم گوه خاصیم منم اومدم تو اتاق و در هم آروم قفل کردم که یه درصد بابام نیاد تو غذا رو گذاشتم وسط اتاق و رفتم آروم گفتم کیان بیا بیرون و اونم آروم اومد بیرون و بهش گفتم غذا آوردم و نشستیم آروم غذا خوردیم البته که کلش غذای ینفر بود ولی همونم خیلی حال داد و چون یه قاشق آورده بودم کیان گفت قاشق برای من نیاوردی گفتم کسخل منو تو برای هم ساک میزنیم الان از این چندشت میشه 😂😂 و بعدش من چطور جلوی بابام دوتا قاشق چنگال بردارم بگم میخوام اون یکیرو بکنم تو کونم ؟ گفت باشه بابا اوکیه (اینا رو همش آروم در گوشی گفتیم که نکنه اگه بابام رفت دستشویی سر راه حرف مارو نشنوه) و شروع کردیم غذا خوردن و هر بار یاد اون صحنه هایی که یه قاشق خودم میخوردم و یکی به کیان میدادم میزنم زیر خنده 😆😂 یعنی دقیقا مثل دوتا بچه انقدر صحنه عجیب و خنده داری بود ولی تو اون شرایط مسخره بلند نمیخندیدیم
بعد از یه ساعت که غذا خورده بودیم کیان کنار کمد با در باز نشسته بود که اگه یموقع بابام خواست بیاد تو اتاق و در قفل بود تا وقتی که من درو باز میکنم اون بره تو کمد ولی خب دیگه وقتش بود برم سرو گوشی آب بدم ببینم بابام کی میره رفتم بیرون دیدم بابام رو مبله و داره گوشیش رو چک میکنه گفتم بابا کی میری گفت تا یه ربع دیگه، چرا؟؟ گفتم اگه یربع دیگه پس هیچی خاستم بری یه کتابی رو برام بخری ولی خب زود میری خودم یساعت دیگه میرم یکتابی رو باید بخرم گفت باشه و منم اومدم تو اتاق و منتظر موندیم تا بره و وقتی رفت من و کیان اومدیم بیرون و رو مبل نشستیم و کیان گفت از بیخ گوشمون رد شد گفتم الان اوکی بود اگه وقتی حمام بودیم میومد چی گفت شانس آوردیم گفتم چیکار کنیم گفت بریم بیرون یه چرخی بزنیم گفتم با اینکه زیاد حالش نیست ولی اوکی ما رفتیم بیرون و برای خودمون با دوچرخه داشتیم تو کوچه پس کوچه ها میگشتیم که …
اینجا قسمت دوم تموم شد و خیلییییی خوشحال میشم که نظراتتون رو بنویسین برام 😘
قسمت بعدی داستان اتفاقی از زندگیمه که خیلی برام سخت بوده و بیشتر از همه برای عزیزم یعنی کیان سخت بوده
فعلا آدیوس

ادامه...

نوشته: Sepi_gh


👍 41
👎 1
24701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

864409
2022-03-18 10:07:36 +0330 +0330

داستانت خوب لطفا ادامه 🙏🙏🙏🙏👫🙏

2 ❤️

864410
2022-03-18 10:41:12 +0330 +0330

دمت گرم داستانت عالی بود بازم ادامه شو بنویس

2 ❤️

864436
2022-03-18 16:13:04 +0330 +0330

هیجانی😄

1 ❤️

864597
2022-03-19 19:12:54 +0330 +0330

جالبه خوبه
هنوزم در ارتباطیت؟

1 ❤️

864694
2022-03-20 10:44:21 +0330 +0330

عالی

1 ❤️

864822
2022-03-21 10:27:06 +0330 +0330

خیلی خوب و ساده می نویسی. با اینکه سنت کمه اما واقعا بهتر از خیلی ها که اینجا میان مسایل رو می فهمی و بیان می کنی. منتظر قسمت های بعدی هستم…

2 ❤️

865153
2022-03-23 21:29:07 +0430 +0430

ای کاش میشد زمانا به قبل برگردوند و دوباره زندگی کرد

1 ❤️

878499
2022-06-09 03:51:08 +0430 +0430

ادامش چی شد پس؟🥲

0 ❤️

904500
2022-11-28 03:44:13 +0330 +0330

خیلی خوب بود به نکته در این داستان اشاره کردی فکر کنم پیام داستانت همجنسگرایی بود.🌹

0 ❤️

904549
2022-11-28 13:19:50 +0330 +0330

پسر خوب به بابات بی ادبی نکن

1 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها