سکس با زندایی سن بالا

1402/12/09

این داستان برمیگرده به پاییز امسال من ۲۹ سالمه و‌ همیشه بین اشنا فامیل مورد قبول بودم داییم شهرا جنوبی کار میکنه و خیلی زود بیا ۲ ماه یکبار هست ۳ تا بچه قد و نیم قد هم داره که بزرگه ۱۸ سالش هست زنداییم هم که اسمش مریم هست ۴۲ سالشه که از همون ۱۸ سالگی به بعد دوست داشتم ترتیبشو بدم ولی نشد هیکل توپی داره سفید سفید سینه ۸۵ به بالا کون گنده کلا خیلی سکسی هست قیافش هم بد نیست و خوبه
داستان از اینجا شروع شد که بخاطر درس پسر دومی زیاد میرفتم خونشون پاییز که درس بهش یاد بدم درسش اصلا خوب نیست هروقت میدیمش میگفتم کاش بشه فقط بغلش کرد و سینه هاشو گرفت معمولا هم داخل خونه لباس راحت میپوشید نه لختی ولی کون سینه کامل در دید بود چندین بار گذشت از رفت و اومد در این مدت خودم حس میکردم فهمیده که چشمم بهش هست و پیش خودم میگفتم حتما خوشش میا که صمیمی تر میشه تا بعدازظهری رفتم خونشون که دیدم شال بسته به کمرش گفتم چی شده که گفت مبل بلند کردم و کمرم درد میکنه که بهش گفتم خب پماد بزن و ماساژ بده بهتر میشه گفت زدم ولی تموم شده بالاخره تموم شد و اخر شب اومد تو ذهنم که بهش بگم واست میخرم فردا پیام دادم و احوال پرسی که کمرت بهتره که گفت نه و گفتم فردا واست میگیرم میارم دیگه شروع کرد به تشکر و درد دل که داییت نیست و اذیت میشم منم و به خیلی چیزا نمیرسم و این حرفا صبح ساعت ۸ بیدار شدم ی دوش گرفتم رفتم دو تا پماد واسش گرفتم و بهش زنگ زدم خونه ای بیارم واست گفت اره هستم منم گفتم تا نیم ساعت دیگه میرسم اونم گفت برم دوش بگیرم تا تو میرسی شاید بهتر شدم رسیدم زنگ زدم رفتم بالا که دیدم ی شلوار گشاد پوشیده با تاپ و موهاشو با هوله بسته بود که خشک بشه تنها بود خونه و بچهها رفته بودن مدرسه دیگه تشکر کرد و رفت چایی اورد گفتم این دستور عملا داره باید پماد بزنی و ماساژش بدی و هوله گرم بزاری که تاثیر داشته باشه گفت باشه و تعریف میکردیک که تلفنش زنگ خورد پاشد که جواب بده ی دفعه از پشت چشمم خورد به کونش که شلوار بینش گیر کرده بود ی لحظه حس کردم کیرم راست شد از شهوتش چن دقیقه تلفنش طول کشید و اومد و منم گفتم برم دیگه که گفت مهدی تو که خودت میدونی دستور عملشو واسم پماد نمیزنی ی لحظه دنیا بهم دادن گفتم باشه که بعدش گفت اگه کار داری برو که منم گفتم نه کاری ندارم دوباره نشستم گفت پس بزار این وسایل جمع کنم بیام منم همش با خودم میگفتم چطوری شروع کنم چون نمیخواستم فرصت کردنشو از دست بدم که به خودم گفتم تهش ی دفعه میوفتم روش یا میشه یا نه اومد که گفت شروع کنیم و گفتم زندایی بهتره دراز بکشی که راحت تر انجام بشه بدون حرفی گفت رو مبل خوبه؟ گفتم اره دراز کشید رو‌مبل و لباسشو زدم بالا از چیزی که فکر میکردم سفید تر نبود ولی خوب بود همونم پماد زدم به کمرش که گفت اینجا بالشت نداره بیا بریم داخل اتاق که تخت هست گفتم اگه راحت تری باشه رفتیم داخل اتاق که تابشو بیرون اورد و فقط سوتین ابی بوده گفت میدونم که غریبه نیستی لباسمو دراوردم منم که از خدام بود به پشت دراز کشید منم ایستاده پماد زدم و میمالیدمش از جایی که درد داشت بالاتر رفتم بیشتر میخواستم با این کار بعدش برم سراغ کونش گفتم زندایی پایین تر هم بزنم شاید بهتر نتیجه داد گفت هرچه خودت میدونی کم کم اومدم پایین که رسیدم به شلوار و شرتش دیگه ازش نپرسیدم و ی مقدار کشیدمشون پایین از نصف کمتر کونش معلوم بود وای کونش مثل پنبه نرم بود دیگه فراموش کردم که کمرش کجاس ۳ ۲دقیقه شد که گفت مهدی کمرم بالاتره ی لحظه خواستم بحث بندازم گفتم از بس نرمه یادم رفت که این کمر نیس و خندید گفت حالا که خوشت اومده پس کامل پمادش بزن وای دیگه کیرم داشت میترکید شلوار و شرت تا زیر کونش دادم پایین کل کونش داخل دستام بود ی بار دیگه پماد زدم به کمرش و گفتم خوبه گفت عالیه کارت خودمم از اون نرمه بیشتر خوشم اومده بی زحمت ی بار دیگه ماساژش بده منم با خنده گفتم پس به من نگو یادت رفته گفت پس اگه میخوای راحت باشی بیا رو تخت خودش رفت وسط تخت و منم رفتم رو تخت اما از رو شلوارم مشخص بود شق کردم و فکر کردم متوجه شده و منم فکر میکردم چراغ سبز داده اگه بخوام کاری کنم داشتم ماساژش میدادم که خم شدم پماد بردارم از عمد کیرمو زدم بهش ببینم واکنشش چیه و چیزی نگفت و بعدش گفت زیاد بزن که خوب بشم منم گفت پماد کاری نمیکنه ماساژ مهمه که گفت تو هم خوب بلدی ی دفعه بلند شد و گفت شونه هامو هم ماساژ بده دیگه فشارم بالا رفت گفتم میخوای سوتینو باز کنم که راحت ماساژ بدم گفت باشه بازش کردم و سینشو با دست گرفت داشتم که ماساژش میدادم کم کم رفتم زیر بغلش که برم سمت ممه هاش گفتم اگه چیزی نگفت یعنی بکنم کم کم ممه هاشو گرفتم اصلا حرف نمیزد و فهمیدم راضی هست از پشت بهش نزدیک شدم و محکم گرفتشون و بهش چسبیدم فهمیدم حشرش زده بالا که چیزی نمیگه از پشت به گردنش نزدیک شدم و بوش کردم که گفت اگه میخوای کاری کنی راضیم اینو که گفت گردنشو بوسیدم و سینه هاشو‌ول کردم و دستمو برم سمت کصش و مالیدمش و برگشت سمتم و از لب گرفتم گفتم کاش زودتر میگفتی اونم گفت کاش زودتر کمرم درد میگرفت و گفت فقط سریع که سامان پسرش ساعت ۱ میا از مدرسه منم لخت شدم و افتادم روش و شروع کردم به خوردن لب و سینهاش اونم با دستاش کیرمو میمالوند چند دقیقه که گذشت کیرمو گذاشتم وسط سینه هاش و عقب جلو میکردم وای انگار بالشت پر قو بود که ی دفعه ابم اومد ریختم رو سینه و گردنش دستمال اوردم پاک کردم که گفت صبر کن کاندوم بیارم نمیخوام حاملم کنی که گفتم اره دست به حامله شدنت خوبه کت ۴ تا داری و کاندوم آورد و کشید رو کیرم و دراز کشید گفت ۲۰ روزه که جرنخوردم بدون مقدمه تا ته کردم داخل کصش و اه اوهش بلند شد محکم تلمبه میزدم صداش کل اتاق گرفته بود ۴ ۵ دقیقه گذشت از کنار کصش داشت ابش میومد فهمیدم ارضا شده منم همون لحظه اومد و کشیدم بیرون از کصش و کاندومو برداشت ریختم رو سینش چند دقیقه ازش لب گرفتم و پاشدیم داشت لباس میپوشید از پشت بهش چسبیدم و گفتم بعدی کی باشه گفت فردا خوبه و فردا دوباره زندایی رو مورد گایش قرار دادم از اون روز به بعد هفته ای دو بار میکنمش و یادش رفته شوهر داره.
امیدوارم خوشتون اومده باشه

نوشته: مهدی


👍 41
👎 19
105101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

972985
2024-02-28 23:40:44 +0330 +0330

تا گفتی پماد نخوندم.معلومه تخیلات مغز جقیته

1 ❤️

972989
2024-02-28 23:47:03 +0330 +0330

نگارشت خوب بود.رو زنداییت کراشی ولی تابلو بود داستانت تخیلیه داداش چرا میگم چون فامیل بگایی ترین روش برای سکس و رابطس بخصوص اینکه فامیل نزدیکتم باشه

2 ❤️

972993
2024-02-28 23:53:05 +0330 +0330

منم یا زنداییم بیست سال پیش یه بار به مکافاتی ارتباط داشتیم

1 ❤️

972994
2024-02-28 23:55:04 +0330 +0330

چون ب مورد شربت توی داستانت اشاره نکردی با تک ماده قبولی😁 😀

5 ❤️

973022
2024-02-29 02:19:56 +0330 +0330

خلاقیتی توی روند داستان نبود. یه تم کلیشه ای و قابل باور . اول مالش بعش گایش تمام.

0 ❤️

973025
2024-02-29 02:46:42 +0330 +0330

اول داستان ۳ تا بچه داشت. اخرش شد ۴ تا.

1 ❤️

973027
2024-02-29 03:05:46 +0330 +0330

با ۴۰ سال سن احساس پیری کردم زن دایی ۴۳ ساله ات سن بالا حساب میشه :))))

3 ❤️

973034
2024-02-29 03:32:15 +0330 +0330

خاک تو سرت ۲۹ سالت شده تا حالا نه کوس کردی نه دیدی .از نوشته معلومه .جقت بزن کار بسپار به کاردان .برا زنتم اولا یکیو استخدام کن یادت بده .ناشی ی دف نمیزارند تو .تو تو هپروت کردن زن داییت هستی یدف زد بیرون .با این وضع کمرتاز زنت بترس

0 ❤️

973050
2024-02-29 07:19:11 +0330 +0330

منم ی زن دایی دارم خیلی دوس دارم بکنمش. تازه بیوه هم هست. چون با پسرش خیلی صمیمی هستم میترسم برم سمتش. کاش نصیب ما هم بشه

1 ❤️

973056
2024-02-29 08:08:37 +0330 +0330

این پمادا چه میکنن

0 ❤️

973063
2024-02-29 09:41:26 +0330 +0330

تخیلی

۳ تا بچه اول نوشته و آخر کار شد ۴ تا!!!

0 ❤️

973068
2024-02-29 10:03:18 +0330 +0330

ادمین کیرم توت که چرندیات مجلوق کوس ندیده اپلود میکنی

0 ❤️

973077
2024-02-29 11:22:08 +0330 +0330

این سوژه کمر درد و ماساژ قدیمی شده یه نوآوری داشته باشید فقط اسما عوض میشه به اسم داستان تازه

0 ❤️

973081
2024-02-29 11:37:42 +0330 +0330

غیر از قد ۱۸۰ سانت به بالا و کیرهای ۱۷ سانتی
ی مشت بچه خر خون ریختن اینجا که به فکو فامیل دارن درس یاد میدن
اونوقت ۴ تا جمله بندی بلد نیستن
دیوثا

0 ❤️

973103
2024-02-29 17:02:23 +0330 +0330

آبش آمده بعد گفته بزار کاندوم بیارم یعنی ریدم بع خودتو اون داستان نوشتنت

0 ❤️

973104
2024-02-29 17:04:47 +0330 +0330

هرچند خیلی تابلوئه که کستان نوشتی و سوژه ی جقته
ولی امیدوارم داییت بفهمه به زنش نظر داری
جررت بده

0 ❤️

973105
2024-02-29 17:25:42 +0330 +0330

مواردی که وقتی تو داستانا گفته میشه مشخص میکنه داستان زاییده یه ذهن مجلوق کونیه:

  • داستان از اونجایی شروع شد که…
  • مرد خانواده به دلایل زیر خونه نبود:
    شبکار بود،
    جای دیگه کار میکرد،
    یکی از فامیل مرده بود همه رفته بودن غیر از مجلوق و زن طرف.
  • مرد خانواده نمیتونست زنشو ارضا کنه
    -رفتم کمکشون فرش بشورم، اثاث حمل کنم، کامپیوتر درست کنم، گوشیش هنگ کرده بود و …
  • زن فامیل تو عروسی یا مهمونی یا هر جای دیگه میگه من فلان کارو نکردم میرم خونه و مجلوق مسئولیت زن فامیل رو به عهده میگیره
  • شربت و چایی و میوه و غیره و ذالک
  • وای چی میدیدم
  • کمردرد زن فامیل و استاد ماساژ بودن مجلوق
  • شورت زن فامیل خیس شده بود و کلا کصش دریا شده بود
    -کسلیسی مجلوق و پاشیدن آب زن فامیل تو صورتش و ایضا خوردن آب کوص ضعیفه
  • فشار دادن پاها به صورت مجلوق در حال کص لیسی و لرزیدن شدید تا جایی که مجلوق میفهمد زن فامیل ارضا شده
  • جیغ بنفش کشیدن زن فامیل هنگام دخول و گرفتن دهان وی توسط مجلوق
  • ابعاد غول آسای کیر مجلوق
  • وای این بره تو من جر میخورم و تنگ و داغ بودن کوص زن فامیل
  • از عقب نه درد داره و استاد کاهش درد بودن مجلوق
1 ❤️

973126
2024-02-29 22:31:36 +0330 +0330

بازم کمر درد
بازم ماساژ
بازم حماسه ی دیگر
حیف که با شربت پذیرایی نکرد ازت

0 ❤️

973228
2024-03-01 11:20:57 +0330 +0330

والا ما میریم چیزی به فامیلامون بدیم از همون جلوی درب میگیره و خدافظی میکنیم
نمی‌دونم شما چطور تا حد ماساژ دادن هم پیش میرید

0 ❤️

973306
2024-03-02 00:54:40 +0330 +0330

خداشانس بده

0 ❤️

973670
2024-03-04 13:38:01 +0330 +0330

جریان چیه کاربرای شهوانی فامسلاشون همه نیاز به ماساژ دارن🤣🤣

0 ❤️

974056
2024-03-07 02:08:27 +0330 +0330

من نمی دونم زن ۴۲ ساله تو ایران ، بطور عمومی چه شکلی میشه که میشه سن بالا ، ولی تو غرب تا ۵۰-۵۵ زنها بطور عموم همون هیکلی رو حفظ می کنند که جونیشون داشتند

0 ❤️

974473
2024-03-10 01:51:00 +0330 +0330

🌚😂خجالت نمیکشین ناموسا دایی خیلی رفیقه با ادم نامردیه

0 ❤️

974938
2024-03-13 21:29:01 +0330 +0330

عالی بود پسر، من که عشق کردم

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها