من و کیان (۳)

1401/09/07

...قسمت قبل

سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه
بعد از ۹ ماه اومدم قسمت سوم داستان من و کیان رو تعریف کنم
حتما دو قسمت قبلی رو بخونین چون قسمتا در ادامه هم هستن
خب شروع کنیم

بعد از ماجرای خونه که گیر نیوفتادیم از خونه زدیم بیرون و یه چند ساعتی کس‌چرخ زدیم که کم کم داشت غروب میشد و کیان گفت

+سپهر امروز بیا برا اولین بار بریم خونه ما در مورد تو خیلی به مامانم گفتم و مشتاقه ببینتت
منم چشمامو تنگ کردم و گفتم -خیلی گفتی؟! چیا گفتی؟!! (لحنم شوخی بود)
یکم خندیدو گفت +آره همچی رو گفتم، گفتم که من میام خونتون و با هم درس میخونیم، یه درس خوب و سخت
-خوبه که همه واقعیتو گفتی ولی کیان مطمئني که مزاحم نیستم؟ شاید راحت نباشن (تعارف)
+مزاحم چی مامانم خیلی میخواد ببینتت از وقتی گفتم چطور آدمی هستی
-ایشالا که چیزای خوبی گفتی، اوکیه میام

شب رفتیم خونشونو کیان کلید انداخت و رفتیم تو واحدشون وقتی به آشپزخونه رسیدیم مامان کیان رو دیدیم که اسمش عاطفه هست عاطفه داشت آشپزی میکرد و وقتی کیان صداش کرد و منو معرفی کرد تازه متوجه حضورم شد و برگشت و تازه صورتشو دیدم

خیلی خوشکل بود مشخصاتش اینطور بود صورتش بدون آرایش قشنگ بود قدش عادی بود فک کنم حدرد ۱۷۰ و ممه هاش هم ۷۵ بودن و خیلی خوشکل بودن موهاشم بلوند بود در کل هقچ چیز فوق‌العاده‌ای نداشتن ولی توی همه چیز خوب بود لباسش هم یه تیشرت و شلوارک بود

و مامانش خیلی گرم باهام سلام و احوال پرسی کرد و وسط حرفاش گفت کیان خیلی تعریفتون رو کرده منم گفتم کیان لطف داره به من و بعدش من و کیان رفتیم تو اتاقش و یه دو ساعتی بازی کردیم و حرف زدیم و اینا تا زمان شام شد که کیان گفت مامانم میگه شام حاضره بیاین تو هال منم گفتم ممنونم ولی جدی باید برم خونه الان بابام میاد کیان هم سریع با یکم ناراحتی گفت خب بهش زنگ بزن بگو شام خونه دوستمم دیگه مامانم یه زرشک پلو حق درست کرده منم با یکم منه من گفتم باشه و زنگ زدم و اجازه گرفتم

و اینم بگم بابای کیان ساعت ۹.۳۰ میومد خونه و جدا از بقیه غذا میخورد

نشستم سر میز شام و سه نفری داشتیم شام میخوردیم و حرف میزدیم که عاطفه گفت پاک یادم رفته بود کیان برو یخ بریز تو کاسه با دلستر و لیوان بیار کیان پاشد و رفت اونارو حاضر کنه و یه دو سه دقیقه ای طول کشید که توی این مدت مامان کیان باهام حرف زد و گفت

+کیان بخاطر مشکل قدش از دوم راهنمایی بشدت گوشه گیر و افسرده بود که حتی چندین چلسه تراپی هم بردیمش ولی زیاد تاثیر نداشت تا همین چند وقت پیش که حالش خوب تر شده بود و دقیقا از همین زمانم بود که در مورد دوست جدیدش یعنی سپهر توی مدرسه حرف میزد و همش از تو تعریف میکرد و تا خودش نیومده بهت بگم واقعا ازت ممنونم خیلی کیان کمک کردی منم جواب دادم واقعا من کاری نکردم خود کیان آدم خوش صحبتیه و الان که حالش خوبه حتما تصمیم خودش بوده و یکم دیگه حرف زدیم تا کیان اومد و غذامون رو تموم کردیم و توی حال رو مبل ها بودیم که مامان کیان جم میدید و منو کیان تو گوشی بودیم تا اینکه بابای کیان اومد و با اینکه خسته بود سلام و احوال پرسی کردیم و رفت که لباساش رو عوض کنه و شام بخوره

بابای کیان شام خورد اومد حرف زدیم یکم و دیگه ساعتای ۱۱ ۱۲ بود و باید میرفتم مامان بابای کیان خیلی اصرار کردن که شب بمون ولی من چون از قبلش با بابام هماهنگ نکرده بودم گفتم شاید ناراحت بشه و وقتی رفتم تا وسایلمو از توی اتاق کیان جمع کنم کیان اومد گفت سپهر جون من نرو منم گفتم جدی اگه میتونستم حتما وایمیسادم اونم خودشو انداخت رو تختش و خودشو ناراحت نشون داد منم که وسایلمو جمع کردم و قیافشو دیدم آروم رفتم و لبمو گذاشتم رو لبش و یه لب گفتم بالای ۲۰ ثانیه و گفتم قول میدم به همین زودی یه شب دیگه خونتون میخوابم و یه درس پرفشارم میخونیم کیان خندید و پاشد یه لب دیگه گرفتیم و منو تا در واحد بدرقه کرد و اون روز هم تموم شد

واقعا از اون به بعد زندگی من و کیان خود رویا بود همچی خوب بود هرکاری میخواستیم میکردیم و منم چند بار دیگه خونشون رفتم این خانواده بشدت صمیمی بودن باهام و جدی دوستشون داشتم و کیان هم چند بار وقتی بابام خونه بود اومده بود خونمون و بابام میشناختش

تا جمعه هفته بعد شرایطمون برای یه شب خوابیدن خونشون اوکی نشد که اون جمعه رفتم خونه‌شون و شام خوردیم و با باباش پاسور بازی کردیم و دیگه موقع خواب بود اتاق کیان و مال مامان باباش رو به رو هم بود و وسطشون دستشویی حمام بود مامان بابا کیان یه نیم ساعتی بود رفته بودن تو تخت و مطمئن شدیم دیگه خوابیدن و هر دوتامون برای اونشب هیجان و استرس داشتیم کیان رفت خودش رو تخلیه کرد

اولین بارمون بود که توی خونه خالی قرار نبود سکس کنیم و به فاصله ۵ ۶ متری مامان بابای کیان بودیم که خواستم با بوسیدن لبش شروع کنم که کیان انگار یچیزی به سرش زده باشه گفت یه لحظه وایسا و از اتاق رفت بیرون و رفت تو حمام و بعد یه دقیقه برگشت گفتم چی شده؟ چیکار کردی؟ گفت هیچی خودت بعدا میبینی منم با یکم شک گفتم اوکی و چراغ رو خاموش کردیم و چراغ خواب رو روشن کردیم و در رو قفل کردیم

اینم بگم توی این یه هفته که سکس نداشتیم کیان صبحا میومد خونمون و پورن گی میدیدیم و هم یاد میگرفتیم و هم برای همدیگه جق میزدیم و یکم سکس یاد گرفته بودیم

رفتم جلو و لبمو گذاشتم رو لب کیان و یکی دو دقیقه طول کشید و بعد من در حین لب گرفتن تیشرت کیانو در آوردم و اونم مال منو در آورد من گفتمش بغل و در حال بوسیدن گذاشتمش رو تختش و و از لباش شروع کردم و اومدم گردنشو بوسیدم بعد به نیپل هاش رسیدم (سر سینه) و اونجارو لیس زدم و به بوسیدن ادامه دادم تا ناف و بعدش با هیجان زدگی تمام دستمو انداختم دور کش شلوارش و آوردم پایین و تا به زیر شورتش رسید فهمیدم قبل سکس برا چی رفته بود تو حموم

رفته بود و شرت مامانشو که قبل از خواب حمام کرده بود رو از توی سبد لباس‌ ها در آورده بود من که برق از سرم پریده بود و یه لحظه وایسادم و بعد با صدای آروم به کیان گفتم عاشقتممم و کیان هم خندید منم شلوارشو کامل در آوردم و اومدم سراغ شرتش

شورتش یه شورت هفتیه که رنگشم صورتیه و رفتم از نزدیک بوش کردم کردم و وااای من، چقدر خوشبو بود بویی بود که کافی بود تا به اعصاب دماغت بخوره و درجا شق کنی از روی شورت کیر شق شده و ناز کیانو لیس زدم و بوس کردم با دندون شورت رو تا پایین کیرش کشیدم و جلوم یه کیر ناز بود که مطمئنم هیچکس نمیتونه تو اون شرایط باشه و درجا نکنتش توی دهنش

اول دوتا تخم آویزون کوچولوشو کردم تو دهنم و باهاشون بازی کردم و لیسشون زدم بعد از همون تخما تا سر کیرشو یه لیس آبدار زدم و کیان اینجا یه هوففف گفت که صداش در حد ناله بود و سر کیرشو و لیسش زدم و مِکش زدم بعد هم کم کم کیرشو بردم تو دهنم و کیان هم یه ناله ریزی میکرد دیگه کیرش رسیده بود به حلقم و منم عقبو جلو میکردم و کیان بعد چند دقیقه گفت دارم میام منم سریع کیرشو در آوردم و گفتم هنوز کار داریم نباید الان بیای

اومدم بالا و یه لب از کیان گرفتم و لب تخت نشستم و کیان اومد شلوار و شورتمو در آورد و روی زمین زانو زد و چند بار از اول تا آخر کیرمو لیسید و اومد کیر شق شدمو کرد تو دهنش چون هم دهنش کوچیک تر بود و هم یکم کیر من بزرگ تر براش سخت بود بیشتر فرو کردنش و از همون اول با جلو عقب کردن کیرمو میبرد توی دهنش و دو سوم کیرم که تو دهنش بود به حلقش رسید و چند دقیقه همینطور به عقب و جلو کردن ادامه داد تا منم دیگه داشتم میومدم که گفتم بس کنه و سرشو کشیدم عقب و آودمش بالا و لبشو بوسیدم بعد گفتم به شکم رو تخت بخوابه

رفتم پشتش یکم دیگه هم اون شورت خوشکلو بو کردم و گفتم عاشق بوشم  و درش آوردم بعد با کون کیان یکم بازی کردم بعد لاشو باز کردم یه بو کردم و بعد یه لیس از زیر کیر تا بالای یوراخش زدم و خیلی مزه باحالی میداد بعدش هم رفتم سراغ سوراخش و لیس زدم دورشو و خودشو و سعی کردم با زبون فرو کنم تو کونش که خیلی سوراخش تنگ بود و نشد یکم دیگه هم لیسش زدم بعد کرم زدم به سوراخش و آروم آروم انگشت وسطمو کردم تو کونش و کیان هم از اولش یه یه ناله نسبتا بلند کرد تا آخرش هی آه و ناله ریز میکرد و وقتی به آخرش رسیدم یکم وایسادم بعد شروع کردم به عقب و جلو کردن و بعد چند دقیقه سوراخش جا باز کرده بود و دیگه درد نداشت و یکم انگشتمو چرخوندم و در آوردم و گفتم کیان لب تخت میشینم تو هم رو به روم بیا بشین رو پام و اومد نشست و یکم دوباره نرم کننده زدم به سوراخ خوشکلش و بغلش کردم بعد تنظیم کردم کیرمو و آروم بعد یکی دو دقیقه سر کیرم رفت تو سوراخش و دندوناشو رو هم گاز گرفت تا صداشو بلند نکنه و یه صدای ریزی از ته گلوش میومد که آه آههه بود

حسش فوق‌العاده بود که بغل عشق زندگیت باشی و فاصلتون از همیشه کمتر باشه و گرمی بدنشو حس کنی و کیرتم تو سوراخش باشه یه لحظه همچی تمومه که دوست نداری هیچ وقت تموم شه کیرم رو کم کم میبردم تو و اونم آه ناله میکرد و هر وقت یکم دیگه میرفت تو بیشتر میشد و با اینحال ادامه دادم تا کل کیرم رفت تو و همونطور وایسادم تا جا باز کنه و در حالی که تو بغلم میگفت آخخخ من بهش گفتم
+خوشکلم یچیز بهت بگم ناراحت نمیشی؟

  • معلومه که هرچی تو بگی ناراحت نمیشم
    +گفتم عاطفه هم مثل خودت خیلی خوشکل و وقتی شورتشو بو کردم (اینجا یکم بردمش بالا و بعد آودمش پایین و یه اخخخ گفت) شق کردم و اون روز اول وقتی دیدمش عاشق سینه‌ها و کون برجسته‌ش شدم

کیان بعد چند ثانیه که حرفی نزد فقط ناله خیلی ریز میکرد گفت راستشو بخوای خوشم میاد از این حرفت که اینطور در مورد مامانم حرف میزنی بهش
منم همون ثانیه دوباره بردمش بالا و آوردمش پایین و اونم گفت ایییی و بعد گفتم خیلی خوشحالم فدای خودت و عاطفه جون و شورت مامانش که رو تخت بود رو برداشتم و اول خودم توش یه نفس عمیق کشیدم بعد گذاشتمش جلو دماغ کیان و بعدش گفتم ولی فک کنم کون تو از مال مامانت بهتره و کیان خندید ولی چون تا تا بالای کیرم بردمش بالا خندش تبدیل شد به ناله و آوردمش پایین و همینو ادامه دادم و لبمو گذاشتم رو لبش و کیرشم گرفتم دستم و براش جق زدم و بعد یکی دو دقیقه گفت دام میام منم سرعت بالا و پایین کردنشو زیاد کردم و دهنمو بردم نزدیک کیرش و دهنمو باز کردم و بعد چند تا تلمبه حسابی با آهه بلندی بیشتر آبشو ریخت تو دهنم و منم نگهش داشتم تو دهنم از همیشه آبش بیشتر بود بعد چند ثانیه قورتش دادم از همیشه بیشتر غلیظ بود ولی یه شور مزه باحالیم بود

خودم که هنوز یکم مونده بود تا بیام کیانو بلند کردم و رو به پشت خوابوندمش لب تخت و دوباره عقب و جلو کردم و کم کم سرعتشو زیاد کردم و کیان یه لحظه میخواست جیغ بزنه ولی جلو دهنشو گرفت و در اون حالت گفت سپهر خاهش میکنم تمومش کن ایییی منم گفتم آخرشه الان تموم میشه و واقعا هم بعد چند تا تلمبه دیگه کیرمو تا آخر آخر فشار دادم کیان با صدای نیمه بلندی گفت آییییی و تو کون کیان و کل وجودم انگار ازم خارج شد بعد چند ثانیه لب کیانو بوسیدم و گفتم عاشقتم اونم گفت منم عاشقتم کنارش افتادم رو تخت و چند تا دسمال بهش دادم

اول کیان رفت خودشو بشوره و دیدم بدون اینکه لباساشو بپوشه در رو خیلی آروم باز کرد و رفت دسشویی و بعدشم من رفتم و تصمیم گرفتیم شب لخت بغل هم بخوابیم اون شب با اختلاف بهترین شب زندگیم بود و تا فردا صبحش بیهوش شدیم

فردا صبحش با صدای در زدن عاطفه از خواب پریدم و عاطفه گفت پاشین مدرسه دارین صبحونه حاضره ما هم مثل برقو باد لباسامونو پوشیدیم و کیان رفت پیش مامانش وقتی برگشت داشت میخندید الان دقت کرده بودم تیشرتشو برعکس پوشیده بود و گفتم خیلی احمقی گفت
+مامانم جدای تیشرته گفت چرا در رو قفل کردین
-شک کرده بود؟
+نه براش عجیب بود
-خب چی گفتی؟
+گفتم قفل کردم تا صبح نیاین تو اتاق سپهرو معذب کنین
-بله بله، سپهر خیلی بچه معذب و خجالتیه

هردومون خندیدیم
و رفتیم صبحونه خوردیم و رفتیم مدرسه همچی عالی بود معلم به تخممون بود کلا شاید تو این دنیا زندگی میکردیم ولی کلش به چپمون بود و خودمون فقط مهم بودیم

قزار بود بقیه ماجرا رو همینجا تعریف کنم ولی تا الانم خیلی زیاد شد قول میدم نرم تا ۹ ماه دیگه و قسمت بعدیو تا یه هفته دیگه آماده کنم اینطور که میبینم شاید دو قسمت دیگه هم بشه

اگه خوشتون اومد نظر بدین
اگه بدتون اومد نظر بدین
اگه قصد توهین دارین میتونین برین تو کونم

تا بعد آدیوس
(دوست دارم بگم آدیوس به تو چه)
(چرا امروز سگ شدم؟!:/)

ادامه...

نوشته: Sepi_gh


👍 37
👎 2
19001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

904484
2022-11-28 01:36:15 +0330 +0330

کیر کیان ایرانی توحلق خودتو ناموست کصکش …معلومه تو کونت گزاشته این کیانه تو یه داستان هزاربار اسم کیان رو آوردی…تو تا دلت بخواد کونت کیرخورده باورنداری خم شو تو آینه سوراختو نگا کن🤣🤣🤣

1 ❤️

904488
2022-11-28 01:48:54 +0330 +0330

فک کنم جز اولین نفرام که این داستانا میخونم ولی خیلی خوب نوشتی عالی

1 ❤️

904489
2022-11-28 02:07:35 +0330 +0330

کیر پدر و نیاکان همه کیان های ایران توی اول و آخرت کس کش هیچی ندار بر پدر ادمینم لعنت با آپلود کستان ساندیس خورا

1 ❤️

904496
2022-11-28 02:53:05 +0330 +0330

خب نوشتی ادامه بده البته بجز اون پراگرافی که کلا معکوس نوشته بود ولی کلا داستانت خوب بود

1 ❤️

904552
2022-11-28 14:32:32 +0330 +0330

در زمانش خیلی دوست داشتم. اما انقدر که دیر ادامه دادی، همه چیز یادم رفته بود. در نتیجه مجبور شدم از قسمت اول بخونم. با این حال، متن خوب و انشای درست ارزش چندبار خوندن داره. بهترین سن این کارها همین زمانه که برای شما اتفاق افتاده.
منتظر ادامه هستم…

1 ❤️

904592
2022-11-28 23:08:11 +0330 +0330

عالی

1 ❤️

906482
2022-12-13 02:21:26 +0330 +0330

عالی و خوب سپهر جان ادامه بده

0 ❤️

910033
2023-01-09 16:54:21 +0330 +0330

په بعدیش کی میاد؟،؟

0 ❤️

913527
2023-02-03 22:31:13 +0330 +0330

دمت گرم عشقم.عالی بود.برو تو کار مادرش میخاد باهات سکس کنه کیان هم دوس داره.برررررو🤨

0 ❤️

917314
2023-03-02 13:30:37 +0330 +0330

تموم این سالها حرفم همین بوده نوجوون های عزیزی که کم کم دارید با شخصیت خودتون و حس و گرایش خودتون آشنا میشید ، و متوجه گی بودن لز بودن یا بایسکشوآل شدن خودتون میشید ، احساس ترس احساس گناه نکنید شما مقصر نیستید ، شما گناهکار نیستید ، اگر روحیت داغونه و فکر خودکشی زده به سرت لطفا قبلش بمن پیام بده فقط چند دقیقه حرف بزن بعد هرکار دوست داشتی بکن. تصدقت بگردم پیش خودت نگو من اینده عادی مثل هم سن و سالام ندارم ، نگو جامعه منو نمیپذیره تو فقط قطعات این پازل رو کامل نشناختی و داری تو جای اشتباه میچینی حرف بزن با یه معتمد متخصص با یه غریبه برو همون لحظه که فکر خودکشی زد به سرت صحبت کن قول بهت میدم اگر از این مخمصه بگذری سه تا پنج سال بعد خودت به این روزا و افکارت میخندی که داشتی چه اشتباهی مرتکب میشدی. رفقا من خودکشی نوجوون دوازده ساله و چهارده ساله رو دیدما ترو خدا تو خیابون متلک میندازید مسخره میکنید بفهمید اخرش دارید باعث چه کاری میشید دارید موجبات خودکشی و ناراحتی یه بچه یه جوون یه انسان رو فراهم میکنیدا . ده سال مشاوره اجتماعی انجام دادم اگر میفهمیدید چی داره میگذره تو خیابون بجای متلک و توهین و مسخره دستشونو میگرفتی و با محبت کمکشون میکردید نمیدونید چخبره نمیدونید حیف

1 ❤️