مهرداد و سکس با زن عمو

1402/02/25

سلام خدمت دوستان
دوستان اسمم مهرداد هست بچه تبریزم
خاطره ای که میخوام تعریف کنم سکس با زن عموم هستش که داستان ما از سال ۱۴۰۰شروع میشه
اسم خودم مهرداد ۲۲سالمه قدم ۱۷۰ بدنم هم معمولیه
و اسم زن عموم هانیه هست ، ۱۹سالشه قد ۱۶۵و وزن حدودا ۶۰کیلو هستش سایز سینه هاشم ۷۰میشه باسن گرد خوش فرم
چهره خوشگل خلاصه بریم برا تعریف خاطره:
من تازه میخواستم که برم خدمت عموم ازدواج کرد من رفتم خدمت و گهگاهی که میومدم مرخصی این زن عموم رو میدیدم نهایت ۱ساعت وقتی خونه مادر بزرگ میومد برا مهمونی میدیدمش نامزد بودن اونموقع ، ولی من تو این یک ساعتی که اونجا بودم متوجه گرم گرفتن بیش از حدش با خودم بودم و یه جورایی میدونستم سر و گوشش میخاره ،خلاصه گذشت من یک سال خدمت بودم که عموم عروسی کرد منو هم مرخصی ندادن نتونستم بیام،۲ماه بعد عروسی اینا من اومدم مرخصی رفتم خونشون برا تبریک عروسی و فلان با عموم نشستیم و حرف زدیم و اونجا که عموم مشغول حرف زدن با من بودم دیدم زن عموم از آشپزخونه چشمک زد بهم، بازم برداشت بدی نکردم ولی یه جورایی شک داشتم بهش ، بعد یکی دو ساعت من خواستم برم عموم که رفت اتاق پیراهنش رو بپوشه که منو بدرقه کنه من وقتی از در میخواستم برم بیرون زن عموم یه مکسی کرد جلو در بعد چرخید به سمت من با دستاش تو چارچوب در قرار گرفت و زل زد تو چشام و یه بوس فرستاد، اونجا مطمئن شدم که روم کراش داره بعد منم سرمو انداختم پایین با خنده گفتم اجازه نمیدی من برم؟
رفت کنار من بیرون اومدم با عموم و هانیه خدافظی کردم و فرداش باید میرفتم یگان خدمتیم تا سه ماه دیگه نمیومدم تو اندیمشک سرباز بودم وقتی خدافظی کردم برم زن عموم کاسه اب رو از دست مادرم گرفت وقتی دور شدم پاشید رو زمین (رسمه دیگه)
ولی اینبار یکم ذهنم درگیر بود که هر روز فکر میکردم اینکه تازه عروسی کرده چرا باید رو من کراش بزنه اخه چرا باید به این زودی ها از شوهرش سرد بشه، من اومدم مرخصی و دوباره همون قضیه های همیشگی پیش می اومد
خلاصه بعد گذشت یک چند ماه من خدمتو تموم کردم اومدم بعد یک ماه که میشد برج ۱۱ سال ۱۴۰۱ یه شب تو خونه بودم ساعت ۱شب بود دیدم یه اس ام اس اومد:
+سلام
_سلام شما؟؟؟
+مهرداد خودتی؟؟؟؟
_اره خودمم شما کی هستین؟؟؟
+به جون فاطمه (عشقم)قسم بخور که به کسی نمیگی
_گفتم باشه بگو کی هستی
+هانیه ام زن عموت
_خوبی هانیه چی شده این وقت شب چه عجب ؟؟
هانیه : والا مهرداد خیلی وقت بود میخواستم بهت پیام بدم میترسیدم که بری به عموت اینا بگی الانم که بهت پیام دادم از استرس دستام یخ کرده
من: هانیه منو دق نده بگو ببینم چی شده پیام دادی
هانیه:مهراد منو دوست داری ؟؟
من:خب زن عموم هستی اره این چه سوالیه
هانیه:منظورم اینه توهم از من خوشت میاد که باهم باشیم ؟منو دوست داری؟؟
من : هانیه مغزم قفل شده تو دیگه چرا ، شماره منو از کی گرفتی؟
هانیه:از گوشی شوهرم برداشتم ، مهرداد عموت خیلی اذیتم میکنه اصلا بهم توجه نمیکنه و بهم نمیرسه منم بهش گفته بودم اگه ادم نشی یا خودکشی میکنم یا یه کار دیگه میکنم
من:الان میخوای چیکار کنی کار دیگه چیه که میخوای انجام بدی؟
:مهرداد میخوام با تو باشم و عقدم خالی بشه که بهش یه ظربه زدم با خیانت
من: ولی من…
هانیه:ترو جون فاطمه جون مادرت هیچی نگو فقط قبول کن
(نقطه ضعف منو خوب بلد بود که به این دوتا حساسم)
من:باشه حالا قسم نده ببینیم چی میشه
از اون شب باهاش حرف زدیم تا ۱۰/۱۵روز گذشته بود که بحثمون رفت طرف سکس که هانیه میگفت وقتی سکس میکنیم با عموت ، عموت خودش ابش میاد میره میگیره میخوابه منم جق میزنم آبمو میارم عموت اصلا ارضام نمیکنه
این یه چند تا عکس از کص و کونش فرستاد که واقعا محشر بودن(آخر داستان اگه بلد شدم عکساشو میزارم)
این دختر خیلی حشریم کرد و یکم سکس چت کردیم هم اون ابش اومد هم من تا یه چند روزی همین سکس چت برنامه شبامون بود اون از خودش عکس فیلم میداد منم فقط از کیرم که نگاه میکرد ابش رو میاورد
۱۰روز مونده بود به نوروز ۱۴۰۲گفت دیگه طاقت ندارم بیا طعم کیرتو بچشم
هماهنگ شدیم که عموم رفته شهر دیگه تا شب نمیاد نزدیک غروب بود هوا کم کم تاریک میشد
رفتم تو حیاط پشت در منو گرفت بغلم کرد لباشو چسبوند به لبام گفت میدونی چقدر حسرت این اغوش و این لبارو میکشیدم منم باهاش همراهی کردم یکم لبای همو خوردیم بعد گفتم همینجا بیرون تو انباری سکس کنیم اگه کسی هم اومد بتونم فرار کنم انباری نزدیک در هستش ،یه نفر از اون یکی در حیاط بیاد صدای در رو میشنوم از این در میرم بیرون( حیاط دو تا در داشت)
هانیه گفت تو فرار کنی من بگم تو انباری چیکار میکردم موقع اذان مغرب ،بریم تو خونه گفتم باشه با کلی استرس رفتیم خونه من از ترس کفش هامو در نیاوردم با کفش رفتم خونه
تو اتاق گفتم هانیه من امروز سریع آبمو میارم و میرم چون میترسم بار اولمونه
گفت باشه تو حالت ایستاده خم شد دستاشو گذاشت رو تخت شلوارشو کشیدم پایین وای وای کصش اونقدر آب انداخته بود که اب ازش میچکید وقت رو تلف نکردم سریع سر کیرمو از پشت گذاشتم دم کصش با یه فشار همش رفت داخل یه آه محکم کشیدیم دستمو دور کمرش حلقه کردم تلمبه زدم عجب کص تنگ و گرمی داشت ۱۰دقیقه تلمبه زدم که گفت من سرپایی آبم نمیاد تو دراز بکش زمین من روش بالا و پایین بشم ابم بیاد رفت بالا و منم با سینه های سفت شدش رو میمالیدم این هرچقدر بالا و پایین شد ابش نیومد بعد ۱۵دقیقه من گفتم هانیه ابم اومددر بیار از کصت
در آوردم کل آبمو ریختم تو دستمالی که دستش بود سر کیرمو تمیز کردم دوباره کرد تو کصش چند تا بالا و پایین شده بود که یه صدایی از حیاط اومد گفتم هانیه بدبخت شدیم من پاشدم شلوارمو کشیدم بالا دوییدم تو حموم
از پنجره نگاه کردم دیدم گربه پریده داخل تشت یعنی قلبم تو دهنم میزد
به هانیه گفتم نگران نباش چیزی نیست گربه بود
هانیه گفت بیا برا ادامش گفتم والا من میترسم,
گفت همینقدر تونستی بکنی ۱۵دقیقه ای آبت اومد؟؟؟
گفتم دفعه بعد تایم زیاد میرسم خدمتت رفتم خونه
بعد ۱۰دقیقه پیام داد عموت اومد خوب شد رفتی
اینم از خرشانسی من که اونجا به دردم خورد که زود اومدم
شب که پیام داد گفت واقعا کیرت خیلی خوب بود درسته از مال عموت کوچیکتره ولی خیلی بهم حال میداد منم گفتم توهم کصت خیلی تنگ بودبهم حال داد مرسی ولی ببخش که نشد ارضات کنم
گفت نه بابا اتفاقا خوب شد رفتی بگا نرفتیم
اقا بعد ۲۰روز گفت عموت میره جنس بیاره برا مغازه از بندر گناوه چند روز خونه نیست بیا کلی حال میکنیم گفت عصر ساعت ۵راه میوفته که توهم ساعت ۸بیا که خیلی مطمئن باشیم که از شهر خودمون دور شده
ساعت ۸یکم وسایل و خورد و خوراک و تنقلات گرفتم به مادرمم زنگ زدم که با دوستم میریم تهران برا یکی از دوستام لوازم تتو و لوازم آرایشگاه بگیریم که گفت باشه
رفتم خونه عموم در رو باز گذاشته بود خودشم پشت در قایم شده بود تا رفتم داخل پرید جلوم یه پق کرد پشمام ریخت از ترس گفت نترس بابا منم
در و بستیم یکم تو حیاط لب گرفتیم پرید تو آغوشم بردمش خونه اونم مثل زالو لبامو چسبیده بود ول نمیکرد رفتیم اتاق من لباسای اونو کندم اونم لباسای منو ، لخت رفتیم رو تخت خواب زانو زدم اونم کیرمو برد تو دهنش یکم ساک زد که گفتم ساک رو بیخیال من اون کص چند روز پیش رو میخوام که گرماش کیرمو میسوزوند گفت بفرما اینم کص ، پاهاشو باز کرد بازم خیس خیس بود کصش منم که عاشق خیسی کصم یعنی دختر هات باشه میمیرم براش ، یکم کصش رو خوردم و با زبونم چوچوله کصش رو تحریک کردم بعد دراز کشیدم روش لاله های گوشش رو میخوردم قربون صدقش میرفتم ، اومدم پایینتر گردنشو میخوردم اونم مثل مار به خودش میپیچید اه و اوه میکرد ، اومدم پایینتر رو نافش زبون میکشیدم اونم شکمش رو بالا و پایین میکرد از سر لذت
گفت مهرداد تروخدا بکن دیگه طاقت ندارم گفتم پس برگرد حالت داگی بگیر
حالت داگی گرفت و اروم از پشت کردم تو کصش با یه فشار کوچیک همه کیرم رفت تو از بس کصش لیز و اب انداخته بودسروع کردم به تلمبه زدن ، تخم هام میخورد به کصش تپ تپ میکرد یدونه اروم از کونش چک زدم گفت نزن پوستم سفیده زود کبود میشه عموت میفهمه خلاصه نزدم ،اقا نخواستیم
برگردوندمش حالت فرغونی از جلو میکردم محکم تلمبه میزدم که گفت مهرداد داره آبم میاد تو این حالت بیاد اصلا بهم حال نمیده دراز بکش زمین من بیام بالا من دراز کشیدم اینم اومد بالا کیرمو کرد تو کصش یکم بالا و پایین شد منو بعد کرد محکم فشار دار گفت اخخخ مهردااادد قربونت بشم مهرداد اخخخخ ابم اومد یه لحظه اب گرمش سرازیر شد رفت از لای تخمام رد شد گرمی آبش شهوت منو هزار برابر کرد محکم تلمبه زدم آبم داشت میومد گفتم بزار از کون بکنم که گفت درد میکنه و فلان گفتم بخاطر من و یکم خودمو لوس کردم گفت باشه ،رفت کرم رو اورد هم به کیر من زد هم به سوراخ کونش ،گفتم لامصب اینجا با آب کصت استخر راه انداختی کرم واس چیه
حالت داگی گرفت کونشو قمبل کرد منم یه پا اینور یه پا اونور کیرمو اروم اروم کردم تو کونش با این که میدونست ومیدونستم اذیت میشه ولی اون بخاطر من تحمل میکرد چند تا تلمبه زدم با کمک اه و ناله و تنگی کونش ابم داشت میومد که سینه هاشو محکم گرفتم خوابیدم روش کل آبمو خالی کردم تو کون خوشگل و نرمش
همینجوری خوابیدیم ساعت ۱۱شب بود گفت نمیخوای بیدار بشی من این زیر دست و پام خواب رفته ،گفتم ببخش یه بوسی از گردنش کردم و از تخت اومدیم پایین و یکم تنقلات خوردیم یه لحضه چشم خورد به کصش دوباره کیرم بلند شد اینم تا متوجه شد پرید تو بغلم دوباره رفتیم رو تخت به روال قبلی تا ۵صبح سکس کردیم ۳بار
بعدش لخت تو بغل هم خوابیدیم تا ظهر ، وقتی بیدار شدیم دوتایی رفتیم حموم و بعد اینکه اومدیم بیرون موقع ناهار بود ناهار درست کرد خوردیم
یه ساعت بعدش مامانم زنگ زد گفت که خالش فوت کرده باید برگردم برا مجلس ختم
خلاصه ما که قرار بود ۴روز باهم باشیم تا موقعی که عموم برگرده که اونم نشد ،برا اینکه سوتی ندم به مادرم گفتم از الان راه میوفتم ساعت ۴ شب اینا میرسم خونه
ولی واقعا بخاطر خاله مادرم ناراحت شدم حس شهوتم پرید که همینجوری با زن عموم خوابیدیم ساعت ۴صبح پاشدم یکم لباشو خوردم و بوسش کردم و خدافظی رفتم خونه

دوستان ادامه هم داره اگه دوست داشتین تو کامنت ها بگین که ادامشو بنویسم مرسی از همتون

نوشته: مهرداد


👍 17
👎 16
75601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

928047
2023-05-15 00:52:09 +0330 +0330

عجب

0 ❤️

928068
2023-05-15 01:31:30 +0330 +0330

وقتی چیزت نصف مال عموتم نبوده برای چی باید تورو ترجیح بده؟ خان عمو دو کلمه هم با شما حرف دارم آخه شما مثلا بزرگتری ، کون برادر زاده آخه؟ 😁


928089
2023-05-15 02:18:54 +0330 +0330

همشهری سشدون کی ظربه؟؟؟؟؟ تورک ها به غیرت معروف بودن قبلاً
با شاه ایکس موافقم عموت گویا خیلی شدیدا کونت گذاشته

3 ❤️

928101
2023-05-15 03:50:55 +0330 +0330

هیچوقت برای اینجور مساعل از پیامک استفاده نکنید‌ .از پیام رسانهای داخلی استفاده نکنید ‌ اینا از سرور میتونن تمام پیامهاتون رو دربیارن . حریم خصوصی توی پیام رسان های داخلی هیچ معنی و مفهومی نداره .
نکته بعدی اینکه تا زندگی خودت و خانوادت خراب نکردی زودتر این رابطه رو تمام کن . به هر حال باعث کلی مشکلات خواهد شد.

2 ❤️

928103
2023-05-15 04:48:00 +0330 +0330

ما میدونیم که بعد خوندن داستان و جق زدن میایین فحش میدین واسه همین زیاد مهم نیست طبیعیه بعد جق زدن عقلتون میاد سر جاش

0 ❤️

928132
2023-05-15 09:40:08 +0330 +0330

عموت رفته دختر جنده گرفته

0 ❤️

928202
2023-05-16 00:16:10 +0330 +0330

کلا” کس شعر بود که بیشتر از اواسطش دووم نیاوردم. اولا سر و گوش میجنبه، نمیخواره 😉 دوم اینکه تصور کنین یه دختر زیبای ۱۹ ساله که تازه هم نامزد کرده، روی یک کچل کراش پیدا کنه 😂

2 ❤️

928290
2023-05-16 09:16:17 +0330 +0330

وقتی شوهر بهت نرسه حق داری باهرکی میخوای بخوابی.

2 ❤️

928351
2023-05-16 20:28:01 +0330 +0330

توکه راست میگی!!!

0 ❤️

928362
2023-05-16 22:51:44 +0330 +0330

اینذیکی هنوز زن عموش نشده بود که جندگی رو شروع کرد.

0 ❤️

928491
2023-05-17 17:12:16 +0330 +0330

به قول خودت به ننت حساسی جان اون ننویسی دیگه از این چرندیات رفتی تو اینترنت یه دوتاسایت پوزیشن های سکس خوندی جق واجب شدی وبه عشق زن عمو جقیدی امدی جق داستانتو نوشتی بی خاصیت می نویسی هم درست حسابی بنویس یک در هزار مخاطب جذب بشه نه فحش ننه حساستو گاییدم بخوری

0 ❤️

928565
2023-05-18 04:06:24 +0330 +0330

david1975 میتونی نخونی کسی مجبورت نکرده

0 ❤️